24
شهریور

احمدبن موسي عليه السلام

نوید بشارت

خانم زرانگیز تند رو چنین می گوید: دو روز قبل از خواب که بیدار شدم ناباورانه متوجه شدم که اصلا هیچ چیز را نمی بینم. خیلی گریه کردم. شوهرم مرا به بیمارستان خلیلی برد. دکترها گفتند کاری از دست ما ساخته نیست. شوکه شده است. به خانه برگشتیم. اصلا نمی دیدم. دنیا برایم تیره و تاریک بود. اما نور امید در دلم می درخشید. امید به فضل و کرم خدا، در منزل نماز می خواندم و متوسل بودم. زمان را از یاد برده بودم. امروز هم از صبح مشغول ذکر و راز و نیاز بدرگاه خدا بودم. بخاطر ندارم ساعت چند بود که خواهر شوهرم مقداری بخور بابونه و اسفند برایم داد که خوابم برد. نمی دانم چطور شد، هراسان از خواب پریدم و دلم گوهی می داد که با عجله برای زیارت حضرت شاهچراغ(ع) بروم. از شوهرم خواهش کردم هرچه سریعتر مرا به شاهچراغ(ع) ببرد.

همراه خواهر و مادر شوهرم به حرم آمدیم، شبکه های ضریح مطهر را در دست گرفتم و بوسیدم و گریه کردم، ضجه زدم و التماس کردم که: ((آقا مرا شفا بده، یا شاهچراغ مرا شفا بده)). نمی دانم چه شد که بی هوش گشتم. بعد از مدتی نوری شدید به چشمانم خورد و مردم را دیدم که دور من جمع شده اند، فهمیدم شفا پیدا نمودم. بلند شدم، سبکی و معنویت خاصی در خود احساس می کردم. همه جا روشن بود. مردم صلوات می فرستادند و جمعیت لباسهایم را برای تبرک پاره می کردند که توسط خدمه حرم به دفتر حرم هدایت شدم. از حضرت شاهچراغ(ع) می خواهم واسطه شود، خداوند همه مریض ها را شفا دهد انشاءالله.

جمعیت در مقابل درب ورودی دفتر حرم مطهر موج می زد. نقاره خانه آستان مبارک می نواخت و نوید بشارت می داد.

صفحات: 1· 2· 3· 4· 5· 6· 7· 8· 9· · 11· · 13· 14· 15· 16· 17


free b2evolution skin


فرم در حال بارگذاری ...