20
مهر

تحلیلی از دوران امام مجتبی(ع) و صلح ایشان با معاویه

دوران امام مجتبی‌(علیه‌الصّلاةوالسّلام) و حادثه‌ی صلح آن بزرگوار با معاویه، یا آن چیزی که به نام صلح نامیده شد، حادثه‌ی سرنوشت‌ساز و بی‌نظیری در کل روند انقلاب اسلامیِ صدر اول بود. دیگر ما نظیر این حادثه را نداشتیم. توضیح کوتاهی راجع به این جمله عرض کنم و بعد وارد اصل مطلب بشوم. انقلاب اسلام، یعنی تفکر اسلام و امانتی که خدای متعال به نام اسلام برای مردم فرستاد، در دوره‌ی اول، یک نهضت و یک حرکت بود و در قالب یک مبارزه و یک نهضت عظیم انقلابی، خودش را نشان داد و آن در هنگامی بود که رسول خدا(صلّی‌اللَّه‌علیه‌واله‌وسلّم)، این فکر را در مکه اعلام کردند و دشمنان تفکر توحید و اسلام، در مقابل آن صف‌آرایی نمودند؛ برای این‌که نگذارند این فکر پیش برود. پیامبر، با نیرو گرفتن از عناصر مؤمن، این نهضت را سازماندهی کرد و یک مبارزه‌ی بسیار هوشمندانه و قوی و پیشرو را در مکه به وجود آورد. این نهضت و مبارزه، سیزده سال طول کشید. این، دوره‌ی اول بود.

 

 

 

 

بعد از سیزده سال، با تعلیمات پیامبر، با شعارهایی که داد، با سازماندهی‌یی که کرد، با فداکاری‌یی که شد، با مجموع عواملی که وجود داشت، این تفکر، یک حکومت و یک نظام شد و به یک نظام سیاسی و نظام زندگی یک امت تبدیل گردید و آن هنگامی بود که رسول خدا(ص) به مدینه تشریف آوردند و آن‌جا را پایگاه خودشان قرار دادند و حکومت اسلامی را در آن‌جا گستراندند و اسلام از شکل یک نهضت، به شکل یک حکومت تبدیل شد. این، دوره‌ی دوم بود.
این روند، در ده سالی که نبیّ‌اکرم(ص) حیات داشتند و بعد از ایشان، در دوران خلفای چهارگانه و سپس تا زمان امام مجتبی‌(علیه‌الصّلاةوالسّلام) و خلافت آن بزرگوار - که تقریباً شش ماه طول کشید - ادامه پیدا کرد و اسلام به شکل حکومت، ظاهر شد. همه چیز، شکل یک نظام اجتماعی را هم داشت؛ یعنی حکومت و ارتش و کار سیاسی و کار فرهنگی و کار قضایی و تنظیم روابط اقتصادی مردم را هم داشت و قابل بود که گسترش پیدا کند و اگر به همان شکل پیش می‌رفت، تمام روی زمین را هم می‌گرفت؛ یعنی اسلام نشان داد که این قابلیت را هم دارد.
در دوران امام حسن(ع)، جریان مخالفی آن‌چنان رشد کرد که توانست به صورت یک مانع ظاهر بشود. البته این جریان مخالف، در زمان امام مجتبی‌(ع) به وجود نیامده بود؛ سالها قبل به وجود آمده بود. اگر کسی بخواهد قدری دور از ملاحظات اعتقادی و صرفاً متکی به شواهد تاریخی حرف بزند، شاید بتواند ادعا کند که این جریان، حتّی در دوران اسلام به وجود نیامده بود؛ بلکه ادامه‌یی بود از آنچه که در دوران نهضت پیامبر - یعنی دوران مکه - وجود داشت.
بعد از آن‌که خلافت در زمان عثمان - که از بنی‌امیه بود - به دست این قوم رسید، ابوسفیان - که در آن‌وقت، نابینا هم شده بود - با دوستانش دور هم نشسته بودند. پرسید: چه کسانی در جلسه هستند؟ پاسخ شنید که فلانی و فلانی و فلانی. وقتی که خاطر جمع شد همه خودی هستند و آدم بیگانه‌یی در جلسه نیست، به آنها خطاب کرد و گفت: «تلقّفنّها تلقّف الکرة»(۱). یعنی مثل توپ، حکومت را به هم پاس بدهید و نگذارید از دست شما خارج بشود! این قضیه را تواریخ سنی و شیعه نقل کرده‌اند. اینها مسایل اعتقادی نیست و ما اصلاً از دیدگاه اعتقادی بحث نمی‌کنیم؛ یعنی من خوش ندارم که مسایل را از آن دیدگاه بررسی کنم؛ بلکه فقط جنبه‌ی تاریخی آن را مطرح می‌کنم. البته ابوسفیان در آن‌وقت، مسلمان بود و اسلام آورده بود؛ منتها اسلامِ بعد از فتح یا مشرف به فتح. اسلامِ دوران غربت و ضعف نبود، اسلامِ بعد از قدرتِ اسلام بود. این جریان، در زمان امام حسن مجتبی‌(علیه‌الصّلاةوالسّلام) به اوج قدرت خودش رسید و همان جریانی بود که به شکل معاویةبن‌ابی‌سفیان، در مقابل امام حسن مجتبی‌(ع) ظاهر شد. این جریان، معارضه را شروع کرد؛ راه را بر حکومت اسلامی - یعنی اسلام به شکل حکومت - برید و قطع کرد و مشکلاتی فراهم نمود؛ تا آن‌جایی که عملاً مانع از پیشروی آن جریان حکومت اسلامی شد.
در باب صلح امام حسن(علیه‌السّلام)، این مسأله را بارها گفته‌ایم و در کتابها نوشته‌اند که هر کس - حتّی خود امیرالمؤمنین(ع) - هم اگر به جای امام حسن مجتبی‌(ع) بود و در آن شرایط قرار می‌گرفت، ممکن نبود کاری بکند، غیر از آن کاری که امام حسن کرد. هیچ‌کس نمی‌تواند بگوید که امام حسن، فلان گوشه‌ی کارش سؤال‌برانگیز است. نه، کار آن بزرگوار، صددرصد بر استدلال منطقیِ غیر قابل تخلف منطبق بود.
در بین آل رسول خدا(صلّی‌اللَّه‌علیه‌واله‌وسلّم)، پُرشورتر از همه کیست؟ شهادت‌آمیزترین زندگی را چه کسی داشته است؟ غیرتمندترین آنها برای حفظ دین در مقابل دشمن، برای حفظ دین چه کسی بوده است؟ حسین‌بن علی(علیه‌السّلام) بوده است. آن حضرت در این صلح، با امام حسن(ع) شریک بودند. صلح را تنها امام حسن نکرد؛ امام حسن و امام حسین این کار را کردند؛ منتها امام حسن(ع) جلو بود و امام حسین(ع) پشت سر او بود.

 

 

ادامه »


free b2evolution skin
23
شهریور

اصل پنجم «پالایش از رزائل و آراستگی به فضائل اخلاقی»

اصل پنجم درشکل گیری خانواده فرزند و جامعه سالم «آراستگی به محاسن و فضائل اخلاقی» و«پالایش از رزائل اخلاقی» است، چرا که منشاء پیوستگی، انسجام، دلدادگی خانواده ها و به دنبال آن افراد جامعه نسبت به یگدیگر آراسته بودن آنان به فضائل اخلاقی چون عفاف و حجاب، ادب واحترام، تعاون و همکاری، حلم وبردباری، عفو و گذشت، ایثار و فداکاری است، منشاء ازهم پاشیدگی خانواده ها و افراد جامعه در رزائل اخلاقی و خصلت های ناپسند چون «عصبانیت، تعصب و یکدندگی، تحقیر کردن یگدیگر، بزرگنمایی عیوب» است، و این دو اصل آراسته شدن به «محاسن خالقی» و پالایش شدن از «رزائل اخلاقی» امکان ندارد مگر آنکه تهذیب و تزکیه نفس جدی گرفته شود، و «مراقبه» پایه و مادر زندگی قرار بگیرد.

 

 

 

 

از همین رو امام حسن مجتبی(ع) در مورد اهمیت تربیت معنوی و روحی می‏فرماید:« عَجَبٌ لِمَن يَتَفَكَّرُ في مَأكولِهِ كَيفَ لا يَتَفَكَّرُ في مَعقولِهِ ، فيُجَنِّبَ بَطنَهُ ما يُؤذيهِ ، و يُودِعَ صَدرَهُ ما يُردِيهِ ! .[بحار الأنوار : 1/218/43.] : در شگفتم از كسى كه درباره خوراك جسم خود مى انديشد چگونه درباره خوراك فكر خود نمى انديشد؟ شكمش را از آنچه زيانبار است پرهيز مى دهد، اما در سينه خود چيزهايى مى سپارد كه مايه نابوديش مى شود.»

و همچنین می فرمود: «املِكوا أنفُسَكُم بدَوامِ جِهادِها( منتخب میزان الحکمة: ج۲ ص۱۰۰۸ ح۶۲۰۲)؛با جهادِ مستمر، بر نفس مسلط شويد»

و امام علیه السلام در بیان دیگری، ابتلا به عادات بد و سپس بی‌آبرویی و رسوایی را از پیامدهای بی‌مبالاتی در تهذیب نفس می‌دانست ومی فرمود: «مَن لَم يُهَذِّبْ نفسَهُ فضَحَهُ سُوءُ العادَةِ (منتخب میزان الحکمة: ج۲ ص۱۰۰۸ ح۶۲۰۲) هركه خود را مهذّب نسازد، عادت‌هاى زشتْ او را رسوا می‌كند)

منبع:«تحلیل پنج اصل تربیتی ازمنظر امام حسن مجتبی علیه السلام»/ سید محمدتقی قادری»


free b2evolution skin
22
شهریور

حکایت شنیدنی از سخاوت امام حسن مجتبی(ع)

حضرت امام حسن(ع) از هر جهت «حسن» است زیرا جدي چون رسول اكرم(ص) ، پدري چون اميرالمؤمنين، و مادري چون زهراي مرضيه داشت.

 

 

اسم آن بزرگوار حسن است و اين اسم از طرف پروردگار عالم به ايشان عنايت شده است. از امام سجاد روايت است كه چون  حضرت مجتبي(ع) به دنيا آمد، جبرئيل بر پيامبر(ص) نازل شد و از طرف حق تعالي گفت: چون منزلت اميرالمؤمنين نسبت به تو، به منزلۀ هارون نسبت به موسي است و اسم پسر هارون حسن بوده است، پس اسم او را حسن بگذاريد. 

روايت منزلت، روايتي است مشهور ميان علماي اسلام؛ زيرا از طريق عامه و خاصه با سندهاي متعددي از رسول اكرم روايت شده است كه مكرراً فرموده‌ اند: يَاعَلِيُّ اَنْتَ مِنّيِ بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسي اِلّا اَنَّهُ لانَبِيَّ‌ بَعْدِي يعني: «تو نسبت به من همچون هاروني نسبت به موسي، جز آنكه پس از من پيامبري نخواهد آمد.» يعني همچنانكه هارون در غيبت موسي، خليفۀ موسي بود تو نيز خليفۀ مني، و فقط تفاوت در اين است كه پس از موسي پيامبراني آمدند؛ ولي پس از من پيامبري نخواهد آمد.

مشهورترين كنيۀ آن بزرگوار ابومحمد، و مشهورترين القاب او مجتبي و سبط اكبر است. آن بزرگوار چهل و هفت سال عمر كرد. زيرا ولادت آن بزرگوار شب نيمۀ رمضان المبارك سال سيم هجرت بود. آن حضرت هفت سال با جد بزرگوارش، و بعد از آن سي سال با پدر بزرگوارش زندگي كرد. مدت امامت ايشان ده سال است.

حضرت حسن(ع) از هر جهت حسن است. جدي چون رسول اكرم(ص) داشت، و پدري چون اميرالمؤمنين، و مادري چون زهراي مرضيه. اگر از همۀ قوانين مؤثر در تشكيل شخصيت كودك مثل قانون ورائت بگذريم، برداشت فرزند از گفتار و كردار پدر و مادر را نمي‌توانيم انكار كنيم. وقتي جدي چون رسول اكرم به قدري عبادت كند كه پاهاي مبارك او متورم شود و آيۀ طه ما اَنْزَلْنَا عَلَيْكَ الْقُرآنَ لِتَشْقي[طه، آيۀ 1 و 2] (پيامبر! ما بر تو قرآن را نازل نكرديم  تا به مشقت بيفتي.) در حق وي نازل گردد، سبطي چون حسن تربيت مي‌شود كه بيشتر از بيست بار پياده به مكه مي‌رود و در بعضي  از سفرها، پاهاي مبارك آن حضرت متورم مي‌شود. هنگامي كه پدري چون اميرالمؤمنين(ع)، در دل شب در وسط ميدان سجاده بيندازد و تكبيرها از او شنيده شود و از ترس و ابهت پروردگار عالم بنالد، پسري چون حسن  تربيت مي‌شود كه موقع وضو  گرفتن، بدنش مي‌لرزد و وقتي وارد مسجد مي‌شود با تصرع مي‌گويد: اِلهِيِ ضَعْفُكَ بِبَابِكَ يَا مُحْسِنُ قَدْ اَتَاكَ الْمُسِيُّ فَتَجَاوزْ عَنْ قَبِيحِ ما عِنْدِي بِجَميلِ مَا عِنْدَكَ يَا كَرِيمُ. 

«اي خدا! مهمان تو در خانه‌ات آمده است، اي نيكو كار! گنهكار به در خانۀ تو آمده، اي كريم!‌ به خوبي خود از زشتي او بگذر!»

وقتي پدري چون اميرالمؤمنين، سي سال براي مصالح اسلام صبر كند و  با ديگران بسازد، و چون كسي كه خاري در چشم  او و استخواني در گلوي او باشد، در اين جهان زندگي كند، فرزندي چون حسن خواهد داشت كه ده سال براي مصالح اسلام صبر مي‌كند و با معاويه مدارا مي‌نمايد.

او مادري چون زهرا دارد كه غذاي خود و وابستگان خود را به فقير مي‌دهد، سپس غذا تهيه مي‌كند. يتيمي مي‌آيد و باز غذا را به او مي‌دهد و در بار سوم غذا را به اسير مي‌دهد و بالاخره با آب افطار مي‌كنند و غذا نمي‌خورند، و آيۀ مباركه:

وَيُطْعِمُونَ الْطَّعَامَ عَلَي حُبِّهِ مِسْكِيناً وَيَتِيماً وَاَسِيراً

«و غذاي خود را كه به آن احتياج داشتند، به فقير و يتيم و اسير مي‌دهند.» در حق آنان نازل مي‌شود؛[انسان، آيۀ 8] اين ايثارگري را فرزندش حسن به ارث خواهد برد.

روزي سائلي خدمت آن بزرگوار آمد و اظهار فقر كرد و براي آن حضرت دو بيت شعر خواند كه مضمون آن چنين است: «چيزي ندارم كه بفروشم و حوايج خود را رفع كنم، و حال برگرفته‌ام گواه است و فقط آبرويم مانده، كه مي‌خواستم فروخته نشود؛ ولي امروز تو را خريدار يافتم، آبرويم را بخر و مرا از  فقر نجات ده!»  حضرت به آن كسي كه تهيۀ مخارج در دستش بود، فرمود: «هر چه داري به اين مرد بده كه من از او خجالت مي‌كشم!» دوازده هزار درهم موجودي را به او داد، چنانكه براي مخارج آن روز چيزي نماند، و جواب دو شعر را نيز چنين داد: «تو از ما با عجله چيزي خواستي، آنچه بود داديم و بسيار كم بود. بگير و آنچه داشتي آبرو ـ حفظ كن و گويا كه ما را نديده‌اي و به ما چيزي نفروخته‌اي.» 

و مادري دارد چون زهرا كه از شب تا صبح در نماز است و پس از هر نمازي به ديگران دعا مي‌كند و هنگامي كه حضرت حسن مي‌پرسد: چرا به ما دعا نكردي؟! جواب مي‌دهد: يَابُنَّيَ اَلْجَارُثُمَّ الْدَّارُ ـ پسر كم! همسايه ما مقدم است. اين مادر، مربي پسري چون حسن است. اين روايت از او است.

حضرت مجتبي(ع) از نظر نسب سرآمد همۀ مردم بود، و از نظر حسب و فضايل انساني، از زبان آن حضرت بشنويم:

موقعي كه اميرالمؤمنين(ع) از دنيا رفت، حضرت مجتبي(ع) بر منبر رفت و فرمود: «ما اهل بيت «حِزْبُ اللّهِ» هستيم كه غالب معرفي شده‌ايم: فَاِنَّ‌ حِزْبَ اللّهِ هُمُ الْغَالِبُونَ. [احزاب، قسمتي از آيۀ 33]

ما عترت رسول الله هستيم كه در روايت ثقلين، رسول اكرم ما را در كنار قرآن و مبين قرآن و پشتوانۀ اسلام قرار داده است ـ اِنّي تَارِكُ فِيكُمُ الّثِقْلَيْنِ كِتابَ اللّهِ وَعِتْرَنَي لَنْ يَفْتَرِفا حَتّي يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْضَ[12] ماييم عالم به تأويل و تنزل قرآن. ماييم كه در قرآن شريف، معصوم و مطهر  نام برده شده‌ايم ـ اِنَّما يُريدُ اللَّهُ لِيَذْهِبَ عَنْكُمُ الّرِجْسَ اَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيْراً [ احزاب / 56] بايد همه از ما اطاعت كنند؛ زيرا در قرآن  به آن امر شده‌اند. ـ اَطِيعُوا اللَّهَ وَ اَطِيعُوا الرَّسُولَ وَاُولِي الْأمْرِ مِنْكُمْ[ نساء، قسمتي از آيۀ 59]. ماييم كساني  كه در قرآن مودت آنان بر مردم واجب شده است ـ قُلْ لاَاَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ‌ اَجْراً اِلاَّ‌ الْمَوَدَّةَ فِيَ الْقُرْبي[ شوري، قسمتي از آيۀ 23] ماييم كساني كه در قرآن مودت ما حسنه شمرده شده است ـ وَمَنْ يَقْتَرِفْ حَسَنَةً نَزِدْ لَهُ فِيهَا حُسْناً[ شوري، قسمتي از آيۀ 23]

منبع : زندگانی چهارده معصوم، آیت الله العظمی مظاهری

 


free b2evolution skin
22
شهریور

«تحلیل پنج اصل تربیتی ازمنظر امام حسن مجتبی علیه السلام»اصل چهارم «حلم، بردباری و گذشت»

اصل چهارم برای خانواده، فرزند و جامعه سالم «حلم، بردباری و گذشت» است، به این معنا وقتی بین زن و مرد، و دختر و پسر وصلت انجام می گیرد، و بینشان پیمان عقد و زناشویی بسته می شود از پیش باید به پذیرند که دو انسانند و از دو فرهنگ و دوسلیقه اند، پس در ادامه زندگی ممکن است اختلاف سلیقه بینشان به وجود بیاید و اگر هر یک از زوجین اصرار داشته باشد سلیقه خودش را بر دیگری تحمیل کند قطعا به مشاجره منازعه و سرانجام به دلخوری از یکد یگر ختم خواهد شد تنها راه برای انسجام خانوادگی «حلم، تحمل یکدیگر و گذشت» از یکدیگر است.

 

 

 

 

نمونه عینی آن که تابلو در برابر همه ما است زندگی امام علیه السلام با همسرش جعده است. با وجود ظلمی که جعده نسبت به امام علیه السلام می نمود تا جایی که حضرت را مسموم کرد ولی بنا برانچه که در کتاب «ارشاد» شیخ مفید در فصل مربوط به شهادت امام حسن عليه السّلام آمده است: «زماني که لحظه شهادت امام حسن (ع) نزديک شد، آن حضرت برادرش حسين بن علي (ع) را طلب کرد و در آن لحظات پاياني به او گفت:اى برادر! به زودى از تو جدا مى‏شوم و به ديدار پروردگار خود، نائل مى‏گردم. مرا مسموم کرده اند و امروز پاره جگرم در ميان تشت افتاد؛ مي‌دانم چه کسى اين جفا را بر من کرده و اين ظلم از کجا سرچشمه گرفته؛ من در پيشگاه خدا با وى دشمنى خواهم کرد؛ ولي سوگند به حقى که بر تو دارم از تو مي خواهم که اين پيشامد و مرتکب آن را تعقيب مکن و منتظر قضاي الهي درباره من باش: ارشاد، ج2، ص13، مناقب، ج4، ص42»

این روحیه «حلم، بردباری و گذشت» نه تنها در محیط خانوادگی حاکم بود بلکه نسبت به بیگانگان نیز این چنین بود ازهمین رو در گزارش آمده است:

«روزی امام حسن مجتبی(ع) سوار بر مرکب خویش، در یکی از معابر مدینه عبور می کرد. با مردی از اهل شام مواجه شد. آن مرد شامی تا حضرت را شناخت بی درنگ به لعن و نفرین امام پرداخته و سخنان ناشایستی را نثار امام کرد. حضرت امام مجتبی(ع) در همان حال با کمال خونسردی و بردباری تمام سخنان زشت و دشنام های ناروای او را با سکوت و صبر تحمّل کرد و خشم خود را فرو می برد. تا این که مرد شامی عقده دل را خالی کرده و خاموش شد. در آن لحظه پیشوای دوم شیعیان با سلام بر آن مرد، سکوت آن چند لحظه خاموشی را شکسته و با لبخندی ملیح که حاکی از صفای دل آن جناب بود و در حالی که مهر و عاطفه و محبت در چشمان نافذ و سیمای نورانی اش موج می زد لب به سخن گشوده و به آرامی فرمود: ای مرد! گمان می کنم که در این شهر غریب باشی و شاید هم مرا به اشتباه گرفته ای؟ حالا اگر از ما رضایت بطلبی از تو راضی می شویم و اگر چیزی از ما بخواهی، به تو می بخشیم، اگر راه گم کرده ای راهنماییت می کنیم، اگر گرسنه ای تو را سیر می نمائیم، اگر لباس نداری تو را می پوشانیم، اگر نیازمندی تو را غنی می کنیم، اگر از جائی رانده شده یا فراری هستی تو را پناه می دهیم اگر خواسته ای داری بر می آوریم، اگر توشه سفرت را پیش ما آوری و مهمان ما باشی برای تو بهتر است و تا هنگام رفتن از تو پذیرائی می کنیم. چون که خانه ما وسیع و امکانات مهمان نوازی مان فراهم است.

آن مرد وقتی با این برخورد کریمانه حضرت مواجه شد و سخنان شیوا و دلنشین آن بزرگوار را شنید، آرام آرام احساس کرد که ناراحتی خاصی در درون وجدانش او را می آزارد. آثار شرم و حیا بر صورتش ظاهر شده و پیش از آن که سخنی بگوید، اشک ندامت بر گونه هایش لغزید و با لحنی خاضعانه و مؤدبانه عرضه داشت: شهادت می دهم که تو خلیفه خداوند بر روی زمین هستی، خداوند داناتر است که رسالتش را در کدام خانواده قرار دهد: اللّه اعلم حیث یجعل رسالته؛ تا این لحظه شما و پدرتان منفورترین خلق خدا نزد من بودید و اکنون شمارا محبوبترین فرد روی زمین می دانم. آن گاه به همراه امام حسن(ع) راهی خانه آن حضرت شد و تا روزی که در مدینه بود در مهمانسرای حضرت پذیرائی می شد. بعد از آن واقعه در ردیف دوستان و ارادتمندان خاص اهل بیت (ع) قرار گرفت.(مناقب، ج 3، ص 19.)

درهمین راستا حجر عسقلانی از دانشمندان اهل سنت می‏ نویسد: هنگامی که حسن بن علی(ع) از دنیا رفت یکی از دشمنان سرسخت آن حضرت در تشییع جنازه او گریه می‏کرد. حسین بن علی(ع) به او گفت: تو با آن همه اذیت و آزار و مخالفت که در مورد برادرم روا می‏داشتی باز هم گریه می‏کنی؟ او گفت: انّی کنت افعل ذلک الی احلم من هذا و اشار بیده الی الجبل؛(تهذیب التهذیب، ج 2، ص 259) من به کسی بدی می‏کردم و آزارش می‏دادم که صبورتر و حلیم‏تر از این کوهها بود.

منبع:«تحلیل پنج اصل تربیتی ازمنظر امام حسن مجتبی علیه السلام»/ سید محمدتقی قادری»


free b2evolution skin
21
شهریور

متن کامل صلوات خاصه امام حسن مجتبی علیه السلام همراه با ترجمه

  اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى الحَسَنِ ابْنِ سَيِّدِ النَّبِيِّينَ، وَوَصِيِّ أَمِيرِ المُؤْمِنِينَ، السَّلامُ عَلَيْكَ يا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ، السَّلامُ عَلَيْكَ يا ابْنَ سَيِّدِ الوَصِيِّينَ.

خدایا درود بر حسن بن مولای انبیا و وصی امیرالمؤمنین سلام بر تو ای پسر رسول خدا سلام بر تو ای پسر امیرالمومنین نگهبانان.

أَشْهَدُ أَنَّكَ يا ابْنَ أَمِيرِ المُؤْمِنِينَ أَمِينُ اللَّهِ وَابْنُ أَمِينِهِ، عِشْتَ مَظْلُوماً، وَمَضَيْتَ شَهِيداً. وَأَشْهَدُ أَنَّكَ الإمامُ الزَّكِيُّ الهادِي المَهْدِيُّ.

شهادت می دهم که ای فرزند امیرالمومنین، امانت خدا و فرزند وصی او هستی، مظلومانه زندگی کردی و به شهادت رسیدی. و شهادت می دهم که تو امام پاک و هادی و مهدی هستی.

اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَيْهِ، وَبَلِّغْ رُوحَهُ وَجَسَدَهُ عَنِّي في هذِهِ السّاعَةِ أَفْضَلَ التَّحِيَّةِ وَالسَّلام‏.

خدایا درود بر او و در این ساعت از جانب من روح و جسمش را به بهترین درود و سلام برسان.

 

 

صلوات خاصه امام حسن مجتبی علیه السلام
 

   

زیارت امام حسن مجتبی علیه السلام
علاوه بر زیارت خاصه امام حسن، این زیارت نیز مخصوص امام حسن مجتبی علیه السلام است:

بسم الله الرحمن الرحیم

اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یَا بْنَ رَسُولِ رَبِّ الْعالَمینَ

سلام بر تو اى فرزند پیامبر (خدا) پروردگار جهانیان

اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یَا بْنَ اَمیرِ الْمُؤْمِنینَ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یَا بْنَ فاطِمَهَ الزَّهْراَّءِ

سلام بر تو اى فرزند امیرمؤمنان سلام بر تو اى فرزند فاطمه زهرا

اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا حَبیبَ اللّهِ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا صِفْوَهَ اللّهِ

سلام بر تو اى حبیب خدا سلام بر تو اى برگزیده خاص خدا

اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَمینَ اللّهِ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا حُجَّهَ اللّهِ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا نُورَ اللّهِ

سلام بر تو اى امین (وحى ) خدا سلام بر تو اى حجت خدا سلام بر تو اى نور خدا

اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا صِراطَ اللّهِ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا بَیانَ حُکْمِ اللّهِ

سلام بر تو اى راه (مستقیم ) خدا سلام بر تو اى بیان (کننده) حکم خدا

اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا ناصِرَ دینِ اللّهِ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا السَّیِدُ الزَّکِىُّ

سلام بر تو اى یاور دین خدا سلام بر تو اى آقاى پاک (و منزه از هر عیب)

اَلسَّلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الْبَرُّ الْوَفِىُّ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الْقاَّئِمُ الاْمینُ

سلام بر تو اى نیکوکردار وفادار سلام بر تو اى قیام کننده (به امر خدا) و امین

اَلسَّلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الْعالِمُ بِالتَّأویلِ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الْهادِى الْمَهْدِىُّ

سلام بر تو اى داناى به تأویل (قرآن ) سلام بر تو اى راهنماى راه یافته

اَلسَّلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الطّاهِرُ الزَّکِىُّ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا التَّقِیُّ النَّقِىُّ

سلام بر تو اى پاکیزه منزه سلام بر تو اى پرهیزکار پاکدامن

السَّلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الْحَقُّ الْحَقیقُ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الشَّهیدُ الصِّدّیقُ

سلام بر تو اى حق سزاوار بدان سلام بر تو اى شهید راست گفتار

اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَبا مُحَمَّدٍ الْحَسَنَ بْنَ عَلِی وَ رَحْمَهُ اللّهِ وَ بَرَکاتُهُ.

سلام بر تو اى ابا محمد حسن بن على و رحمت خدا و برکات او.

 


زیارت امام حسن مجتبی به نقل از محمد بن علی بن حنیفه
زیارت دیگری که محمد بن علی بن حنیفه در قبرستان بقیع بر مزار امام حسن مجتبی (ع) می‌خواند به شرح زیر است:

 



بسم الله الرحمن الرحیم

السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا ابْنَ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ [يَا بَقِيَّةَ الْمُؤْمِنِينَ‏] وَ ابْنَ أَوَّلِ الْمُسْلِمِينَ

سلام بر تو اى فرزند امير مؤمنان و فرزند اوّلين نفر از مسلمين

وَ كَيْفَ لَا تَكُونُ كَذَلِكَ وَ أَنْتَ سَلِيلُ الْهُدَى وَ حَلِيفُ التَّقْوَى وَ خَامِسُ أَهْلِ الْكِسَاءِ

و چگونه اين طور نباشد و حال آنكه تو فرزند هدايت و هم قسم با تقوى و پنجمين نفر از اصحاب كساء مى ‏باشى

غَذَّتْكَ يَدُ الرَّحْمَةِ وَ رُبِّيتَ فِي حَجْرِ الْإِسْلَامِ وَ رَضَعْتَ مِنْ ثَدْيِ الْإِيمَانِ

دست رحمت خدا تو را پرورش داده، و در دامان اسلام رشد نموده ‏اى و از سینه ايمان شير خورده ‏اى

فَطِبْتَ حَيّاً وَ طِبْتَ مَيِّتاً غَيْرَ أَنَّ النَّفْسَ غَيْرُ رَاضِيَةٍ [الْأَنْفُسَ غَيْرُ طَيِّبَةٍ] بِفِرَاقِكَ وَ لَا شَاكَّةٍ فِي حَيَاتِكَ يَرْحَمُكَ اللَّهُ

پس در حال حيات و ممات خوشا به حالت، منتهى نفس از فراق و جدائى تو خشنود نبوده و ترديدى در حيات و زنده بودن تو ندارد

ثُمَّ الْتَفَتَ إِلَى الْحُسَيْنِ ع فَقَالَ : يَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ الْحُسَيْنَ فَعَلَى أَبِي مُحَمَّدٍ السَّلَامُ

سپس توجّه به امام حسين عليه السّلام نمود و گفت: اى ابا عبد اللَّه بر ابو محمد عليه السّلام رحمت و سلام باد


free b2evolution skin