فاطمه معصومه عليها السلام کيست؟
نامش فاطمه، دختر موسي بن جعفر صلي الله عليه و آله و سلم و بنابر قول مشهور، در اول ذيقعده سال 173 ه . ق در مدينه به دنيا آمد. از همان کودکي، مشکلاتي را که دشمنان اهل بيت: براي آن خاندان و شيعيانشان پديد ميآوردند لمس کرد. آن حضرت به لقبهايي همچون معصومه، کريمه اهلبيت، شفيعه، محدثه، اخت الرضا، طاهره، حميده، رشيده، تقيه و نقية معروف است. هر کدام از اين لقبها، به کمالي از ايشان اشاره دارد.
فضيلت نام فاطمه
با توجه به منابع تاريخي، در هر خانهاي از خانههاي اهلبيت: نام «فاطمه» زينتبخش بوده است. اين امر به دليل شرافت و زيبايي اين نام ميباشد و روايات بسياري در بيان برتري اين نام بر ديگر نامها وجود دارد. همين مطلب که امام موسي بن جعفر عليه السلام از ميان دختران خويش، اين بانو را فاطمه نام نهاد، گوياي عظمت و برتري ايشان در مقايسه با ديگران است که تاريخ نيز اين امر را اثبات کرد.
خروج از مدينه
سال 200 ه.ق است. زمان سفر تحميلي امام رضا عليه السلام به «مرو» فرا رسيده است. آن حضرت، شهادت خويش و بازنگشتن را از اين سفر به آشنايان خبر ميدهد و کنار قبر پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم با همه وداع ميکند. صداي گريه اطرافيان بلند است و دلسوختهتر از همه، خواهر امام رضا عليه السلام يعني حضرت فاطمه معصومه عليها السلام است. وداع او با برادر، انسان را به ياد وداع زينب عليها السلام مياندازد. ديده در ديده دارند و دل با دل گره زدهاند. اشک ديده نيز نشان از آخرين ديدار داشت تا اينکه کاسه چشمان فاطمه عليها السلام کاروان برادر را با سيل خروشان اشک، بدرقه کرد. يکسال گذشت و قلب شکسته خواهر، تاب و توان خويش را از دست داد و درمانِ درد خويش را، در رسيدن به امام و برادرش علي بن موسي الرضا عليه السلام يافت. از اين رو، با جمعي از آشنايان و بستگان به سمت «مرو» رهسپار شد.
حمله به کاروان فاطمي
کاروان، منزل به منزل و شهر به شهر به سوي مرو حرکت ميکرد. حضور کاروان فرزندان موسي بن جعفر عليه السلام در شهرهاي مختلف، بهترين تبليغ براي بيان حقانيت تشيع بود. بديهي است مخالفان حقيقت و دشمنان اهل بيت: در صدد مبارزه با آنان برآمدند. از اين رو، در شهر ساوه به کاروانيان حمله کردند و تعدادي را به شهادت رساندند. غم و اندوه، قلب فاطمه معصومه عليها السلام را بيش از پيش سوزاند. زماني که آرام آرام دردِ فراقِ برادر با شوق وصال، التيام مييافت، ظاهر شدن آثار بيماري، اميد او را به يأس تبديل کرد. پس با جاني خسته و جسمي رنجور به اطرافيان خويش فرمود: «مرا به شهر قم ببريد؛ زيرا از پدرم شنيدم که فرمود: شهر قم مرکز شيعيان ماست».
ورود به قم
عشق به اهل بيت: از همان ابتدا در سينه مردمان قم ميجوشيد. زماني که مردم قم از حرکت فاطمه معصومه عليها السلام به قم آگاه شدند، با شادي وصفناپذيري به استقبال ايشان شتافتند و موسي بن خزرج، بزرگ خاندان اشعري، افسار شتر آن حضرت را به دست گرفت و به سمت منزل خويش راهنمايي کرد. عطر صلوات فضاي شهر را پر کرده بود. خاک قم به خود ميباليد که مرکب فاطمه معصومه عليها السلام پا بر آن گذاشته است. مردم دسته دسته براي عرض ادب و احترام نزد ايشان ميرفتند.
بيت النور
بالاترين مقام براي انسان، مقام عبوديت است که همان رهايي از بندگي طاغوتهاي نفساني و ستايش يگانه معبودي است که سزاوار عبادت است. بندگان واقعي خداوند زماني که خداي خويش را شناختند، غرق در عبادت و راز و نياز با او ميگردند و مانند پروانه، تا مرز سوختن پيش ميروند. فاطمه معصومه عليها السلام نيز در طول عمر خويش، از عبادت خداوند غافل نشد و با عبادت خويش از زمين تا عرش اعلي را نورافشاني کرد. اتاقکي که ايشان در مدت اقامت هفده روزهشان در منزل موسي بن خزرج در اختيار داشتند، به «بيت النور» معروف شده است. بر سر در آن خانه نور اين دو بيت به چشم ميخورد.
شده بنياد اين کاخ منوّر / به پاس دختر موسي بن جعفر
عبادتگاه معصومه است اينجا / کز اينجا قم شرافت يافت ديگر
سفري ناتمام
هنوز طعم شيرين نقل و نباتي که مردم به مناسبت ورود دختر موسي بن جعفر عليه السلام خورده بودند به کامشان باقي بود که بعد از هفده روز، وفات فاطمه معصومه عليها السلام کامشان را تلخ کرد. گفته ميشد که ايشان را در شهر ساوه مسموم کرده اند.
سرانجام روح بلند آن بانوي آسماني، بعد از 28 سال زندگي طاقتفرسا و مظلومانه، در روز دهم ربيع الثاني سال 201 ه.ق به پيشينيان پاکش پيوست. سلام خداوند بر او و بر پدرانش باد.
مراسم دفن
پس از وفات حضرت فاطمه معصومه عليها السلام ايشان را غسل دادند، کفن کردند و به سوي قبرستان «بابِلان» تشييع نمودند. ولي هنگام دفن آن بزرگوار، به دليل نبودن محرم، مشکلي پيش آمد. سرانجام تصميم گرفتند پيرمردي به نام «قادر» اين کار را انجام دهد. مردم منتظر آمدن آن پيرمرد نيکوکار بودند که ناگهان دو سواره را ديدند که به سوي آنان ميآيند. وقتي آن دو نزديک پيکر پاک فاطمه معصومه عليها السلام رسيدند، پياده شدند و بر آن نماز خواندند. سپس جسم پاک دختر موسي بن جعفر عليه السلام را دفن کردند و بدون اينکه با کسي سخن بگويند، از آنجا دور شدند. بزرگان معتقدند اين دو بزرگوار، امام رضا و امام جواد8 بودهاند. پس از به پايان رسيدن مراسم دفن، موسي بن خزرج، سايباني از حصير و بوريا بر قبر شريف آن بزرگوار برافراشت. بعدها قُبّهاي آجري بر آن بنا کردند که قبلهگاه ارادتمندان اهلبيت: و دارالشفاي دلسوختگان عاشق ولايت و امامت شد.
فضيلتهاي حضرت معصومه عليها السلام
1. شرافت نسبي
انتساب حضرت معصومه عليها السلام به خاندان پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم و پرورش در خانه امام موسي کاظم عليه السلام، شرافتي است که هيچکس نميتواند آن را انکار کند. در زيارتنامه حضرت هم ميخوانيم: «سلام بر تو اي دختر رسول خدا، سلام بر تو اي دختر خديجه و فاطمه، سلام بر تو اي دختر اميرمؤمنان، سلام بر تو اي دختر حسنين، سلام بر تو اي دختر ولي خدا، سلام بر تو اي خواهر ولي خدا، سلام بر تو اي عمه ولي خدا و سلام بر تو اي دختر موسي بن جعفر».
2. عبادت و تقوا
با توجه به آموزههاي قرآني، گراميترين انسانها نزد خداوند، باتقواترين افراد هستند. دستيابي به نيروي پارسايي و قرب الهي، هدفي است که انسانهاي پاک در زندگي خويش به دنبال آن هستند و بهترين وسيله پرواز و اوج گرفتن، راز و نياز با خالق هستي است. عاشقان واقعي و عابدان راستين، در طول زندگي خويش لحظهاي از ياد معبود غافل نميشوند و پيوسته به ياد معشوق خويشند. حضرت معصومه عليها السلام نيز با عبادت خاشعانه و با راز و نياز عاشقانه خويش، حيرت همگان را برانگيخت و با اوج گرفتن در آسمان تقوا، گوي سبقت را از ديگران ربود و به مقام عبوديت الهي رسيد.
3. دانش و معرفت
تربيت و رشد در خاندان علم و سيراب شدن از سرچشمه وحي، حضرت معصومه عليها السلام را به مقامي رسانيد که پدر بزرگوارش امام کاظم عليه السلام بعد از ديدن پاسخهايي که فاطمه معصومه عليها السلام به پرسشهاي شيعيان داده بود، سه بار فرمود: «پدرش به فدايت باد».
از سايهسار وجود اين بانوي عالمه و محدّثه، شهر قم به بزرگترين مرکز علمي در جهان تبديل شده است؛ به طوري که از تمام دنيا، تشنگان هدايت و حقيقت، رو به سوي اين شهر ميآورند و بعد از زيارت فاطمه معصومه عليها السلام ، جامي از چشمه علوم وحي سر ميکشند.
4. معصومه
پيروي کامل از دستورات دين و خارج نشدن از راه هدايت، انسان را به درجهاي از تقوا و طهارت روح ميرساند که ناپاکي گناهان از جسم و جان زدوده ميشود و ميوه شيرين عصمت، قلب انسان را صفا ميبخشد. فاطمه معصومه عليها السلام نيز به جايي رسيد که امام رضا عليه السلام ايشان را «معصومه» ناميد و فرمود: «هر کس معصومه را در قم زيارت کند، گويي مرا زيارت کرده است».
5. شفيعه
شفاعت، مقام والايي است که در روايات به آن «مقام محمود» گفته شده است. بدون ترديد داشتن حق شفاعت و رسيدن به اين مقام، شايستگي لازم را ميطلبد؛ چرا که خداوند، شفاعت را فقط از کساني ميپذيرد که خود به آنها اذن اين کار را داده باشد.
بالاترين مقام شفاعت از آنِ پيامبران الهي و اهلبيت: است و بعد از آنها، کساني که شأن و قربي نزد خداوند داشته باشند، شفاعت ميکنند. در زيارتنامه حضرت معصومه عليها السلام آمده است که ايشان، منزلت بسيار والايي نزد خداوند دارند و به همين دليل هم در روايت آمده که: «با شفاعت او، شيعيان وارد بهشت ميشوند». از اين رو، زائران حرم فاطمي به اميد نيل به شفاعت ايشان، زمزمه کنان ميگويند: «يا فاطمةُ اشفعي لي في الجّنة؛ اي فاطمه! شفيع ما در بهشت باش».
6. زهراي ثاني
شباهتهايي ميان حضرت معصومه عليها السلام با حضرت زهرا عليها السلام ديده ميشود. اين دو بزرگوار افزون بر مشابهت در اسم، در دانايي، شفاعت و بسياري از صفات نيز شبيه يکديگرند و زيارت فاطمه معصومه عليها السلام ، زيارت فاطمه زهرا عليها السلام ميباشد؛ چنانکه در کرامتي از اميرمؤمنان عليه السلام به پدر بزرگوار حضرت آيتاللّه مرعشي نجفي چنين گفته شده است: «خدا جلال و جبروت حضرت فاطمه عليها السلام را به فاطمه معصومه عليها السلام عنايت فرموده است. هر کس بخواهد ثواب زيارت حضرت زهرا عليها السلام را درک کند، به زيارت فاطمه معصومه عليها السلام برود. خود مرحوم آيت اللّه مرعشي نجفي چنين گفتهاند: «شصت سال است که هر روز اولين زائر حضرت معصومه عليها السلام هستم».
7. کريمه اهلبيت:
انسان در اثر پرهيزکاري، ميتواند به جايي برسد که مظهر اراده حق و واسطه فيض الهي گردد. اين ثمره بندگي حقيقي و اطاعت کامل از ذات پروردگار است. اولياي خداوند، هم در زندگي و هم بعد از آن، سرچشمه کرامتهايي هستند که نشان بزرگي روح آنان و پيوستگيشان به منبع فيض و کرم بيپايان خداوند کريم است. فاطمه معصومه عليها السلام نيز «کريمه اهلبيت» است. به همين دليل، قلبهاي شکسته و دستهاي نيازمند و مأيوس از همه جا، به حرم فاطمه معصومه عليها السلام ميآيند و از خرمن کَرَم اين کريمه، خوشه چيني ميکنند.
ريحانه رسول
رواق دختر موسي بن جعفر است اينجا / حريم فاطمه بنت پيغمبر است اينجا
درِ بهشت برين گر طلب کني به خدا / ببوس با ادب آن را که آن در است اينجا
زمين قم به مثَل چون صدف بود آري / وجود حضرت معصومه گوهر است اينجا
کند به درگه او سجده صبحدم خورشيد / که از فروغ ولايت منوّر است اينجا
برو طهارت دل کن بيا به روضه او / که جاي مردم پاک و مطهّر است اينجا
زمين قم شده روشن از آن به غيب و شهود / که نور حق به جمالت برابر است اينجا
ز آفتاب قيامت غمي نخواهد بود / مرا که سايه لطف تو بر سر است اينجا
سزد که «معجزه» قم همچنان بهشت بُود / چرا که دختر موسي بن جعفر است اينجا
منبع: مرکز مطالعات و پاسخگویی به شبهات حوزه علمیه قم/ پرتوي از درخشش زهرا(س)
]]>
حرف جر «فی» معانی گوناگونی دارد، مانند:
«وسط»، «داخل»،همراهی، تعلیل(بیان علت)، استعلاء(اعلام برتری)، مقایسه بین دو چیز، و نیز به معنی «باء»، «الی»، و «مع»، و معنای «من»(از).
بر این اساس، معنای «فی» تنها «داخل و درون» نیست و به عنوان نمونه، اگرچه آیه «یَتَحاجُّونَ فِی النَّارِ»معنایش گفتوگو در داخل جهنم است، اما معنای آیه «أَ تُحَاجُّونَنا فِی اللَّهِ» گفتوگو در داخل خدا نیست!
با ذکر این مقدمه باید گفت؛ مراد از این فراز از زیارتنامه حضرت معصومه(س) «یَا فَاطِمَةُ اشْفَعِی لِی فِی الْجَنَّةِ…»
آن است که از حضرتشان بخواهیم تا برای وارد شدن به بهشت شفاعتمان کند. این معنا با فرازهای دیگر این روایت و روایات دیگری که در این زمینه وارد شده است، سازگار است؛ مانند: «مَنْ زَارَهَا عَارِفاً بِحَقِّهَا فَلَهُ الْجَنَّة»؛ هر کس او را با معرفت و شناخت به حقّانیت او، زیارت کند، بهشت جایگاهش خواهد بود.
البته اخیراً برداشتهایی از عبارت «اشْفَعِی لِی فِی الْجَنَّةِ» مطرح میشود که حضرت معصومه(س) حتی در بهشت برای بهشتیان شفاعت میکند تا آنان در درجات بالاتری قرار گیرند، اما با توجه به اینکه نظریه غالب در میان اندیشمندان اسلامی این است که تکامل در بهشت آخرتی ممکن نیست، شاید نتوان این معنا را قبول کرد. علاوه بر اینکه با توجه به آنچه در ارتباط با معنای گوناگون حرف جر «فی» گفته شد، نمیتوان تنها با استناد به آن، چنین برداشت جدیدی را از این فراز از زیارتنامه داشت.
منبع:پایگاه اطلاع رسانی بلاغ| منظور از شفاعت در زیارتنامه حضرت معصومه(س): «یَا فَاطِمَةُ اشْفَعِی لِی فِی الْجَنَّةِ»، چیست؟
]]>
پاسخ:
۱. در کتاب «تاریخ قم» نوشته حسن بن محمد بن حسن قمى(قرن چهارم هجری) و نیز بخشی از ضمیمه جلد 48 بحار الانوار به نقل از کتاب «تاریخ قم» در ماجرای دفن بدن مطهر حضرت معصومه(س) دو قول نقل شده است:
الف. حسن بن محمد قمى میگوید: خبر دادند مرا بزرگان قم از آباء خود که وقتى مأمون حضرت رضا(ع) را در سال دویست هجرى به مرو براى ولایت عهدی خواست، در سال دویست و یک فاطمه خواهرش به قصد دیدار برادر خارج شد همین که به ساوه رسید، مریض شد، پرسید: «چقدر راه است بین ساوه و قم؟» گفتند: ده فرسخ فرمود: «مرا ببرید به قم» او را به قم بردند و در منزل موسى بن خزرج بن سعد اشعرى وارد شد.
بنابر صحیحترین روایات وقتى خبرش به قم رسید بزرگان قم به استقبال او رفتند، پیشاپیش آنها موسى بن خزرج بود وقتى خدمت حضرت معصومه رسید مهار ناقهاش را گرفته به منزل خود رسید و در خانه او هفده روز بود آنگاه از دنیا رفت.
موسى دستور داد او را غسل داده کفن کردند و نماز بر او خوانده و در زمینى که متعلق به موسى بود دفن کردند و اکنون مزار مقدس اوست. بر فراز قبرش سقفى از بوریا ساختند تا بالأخره زینب که دختر حضرت جواد(ع) بود بر فراز قبر او قبهاى ساخت.
ب. به من خبر داد: حسین بن على بن حسین بن موسى بن بابویه از محمّد بن حسن بن احمد بن ولید که وقتى فاطمه(س) از دنیا رفت، او را غسل داده کفن کردند و بدن او را به قبرستان بابلان بردند و او را در سردابى گذاشتند که برایش حفر شده بود. قبیله سعد اختلاف کردند از اینکه چه کسى او را داخل سرداب گذارد. سپس همه قبول کردند که خادم پیرمردى از این قبیله به نام قادر مباشر این کار شود همین که از پى او فرستادند دیدند دو سوار از طرف بیابان میآیند هر دو نقاب دارند نزدیک جنازه که رسیدند نماز خواندند بر او و وارد سرداب شدند و جنازه را در سرداب گذاشته دفن کردند بعد از سرداب خارج شده بدون اینکه با کسى صحبت کنند سوار شده رفتند هیچکس نفهمید آنها که بودند.
شاید بتوان گفت که آن دو نفر حضرت امام رضا(ع) و امام جواد(ع) بودهاند.
۲. درباره همراهان حضرت معصومه(س) باید گفت:
روشن است که حضرت معصومه(س) در شرایط حاکم بر آن عصر و ناامنى جادهها، با همراهانى قابل اعتماد و مسلح به مسافرت پرداخت. ولی در منابع تاریخی و نیز کتاب «تاریخ قم» - که به جریان سفر حضرت معصومه(س) میپردازد - نامی از این افراد نیامده است.
البته یکی از پژوهشگران معاصر درباره همراهان حضرتشان میگوید: حضرت معصومه(س) در رأس یک قافله 22 نفری متشکل از علویان و برادران امام رضا(ع) برای دیدار با آن امام همام رهسپار ایران گردید.
منبع:پایگاه اطلاع رسانی بلاغ| آیا امام رضا(ع) هنگام دفن حضرت معصومه(س) در قم حاضر بودند؟
]]>
مدت امامت امام حسن عسکری علیه السلام شش سال بود که از سال 254 هجری قمری شروع و در سال 260 با شهادت آن حضرت پایان یافت. امام حسن عسکری علیه السلام در طول مدت زندگانی و به ویژه در دوران امامت خویش به واسطه مبارزه با طاغوت های زمان در تبعید و زندان و تحت نظر به سر می برد و سرانجام در هشتم ربیع الاول سال 260 و در 28 سالگی در شهر سامراء و توسط احمد معتمد، پانزدهمین خلیفه عباسی به طرز مرموزی مسموم و به شهادت رسید.
زندگی آن حضرت در دوران شش تن از خلفای ستمگر عباسی سپری شد که به ترتیب جعفر متوکل، محمد منتصر، ابوالعباس احمد مستعین، ابو عبدالله معتز، محمد مهتدی و احمد معتمد می باشد.
از آنجایی که امام عسکری علیه السلام را در محله عسکر - که محل سکونت سپاهیان ترک عباسی بود - جای داده بودند به آن حضرت عسکری می گویند.
حضرت حجة بن الحسن امام زمان علیه السلام یگانه فرزند و جانشین امام حسن عسکری علیه السلام است که بعد از آن حضرت سکاندار کشتی ولایت و امامت گردید و امروزه آفتاب وجودش در پشت پرده غیب قرار گرفته است و به اراده خداوند متعال ظهور نموده و جهان را با نور وجودش پر از عدل و داد خواهد ساخت.
در مورد امامت امام عسکری علیه السلام روایات متعددی از ائمه معصومین علیهم السلام نقل شده است که یکی از آن روایات چنین است: یحیی بن یسار قنبری می گوید: امام هادی علیه السلام چهار ماه قبل از شهادت خویش به فرزندش امام حسن عسکری علیه السلام وصیت کرد و به امامت و خلافت او اشاره نمود و در آن حال مرا به همراه عده ای از دوستان و شیعیان بر آن گواه گرفت.
در این نوشتار فرازهایی از ویژگی های برجسته فردی واجتماعی آن حضرت را می خوانیم:
1- عبادت
امام عسکری علیه السلام همانند پدران گرامی خود در توجه به عبادت خدا نمونه بود. آن حضرت به هنگام نماز از هر کاری دست می کشید و چیزی را بر نماز مقدم نمی داشت. ابوهاشم جعفری در این مورد می گوید: روزی به محضر امام یازدهم مشرف شدم، امام مشغول نوشتن چیزی بود، وقت نماز رسید، امام نوشته را کنار گذاشته و به نماز ایستاد…
عبادت امام عسکری آن چنان قلب ها را مجذوب خود می نمود که دیگران را به یاد خدا می انداخت و حتی افراد گمراه و منحرف رابه راه صحیح هدایت نموده و اهل عبادت و تهجد می نمود و بدترین افراد در اثر جذبه ملکوتی آن بزرگوار به بهترین انسان ها تبدیل می شدند.
روزی برخی از عباسیان از صالح بن وصیف (رئیس فرماندهان نظامی مهتدی عباسی) خواستند که بر امام عسکری علیه السلام سختگیری نماید. او گفت: دو نفر از بدترین و سختگیرترین زندانبانان خود را بر ابو محمدابن الرضا (امام عسکری علیه السلام) گماشته ام، اما آن دو در اثر معاشرت با او منقلب شده و در عبادت و مناجات به مراحل عالی قدم گذاشته اند. سپس آندو زندانبان را فراخوانده و در حضور عباسیان از حالات امام عسکری علیه السلام سؤال کرد و آنان گفتند: ما چه بگوییم در مورد کسی که روزها روزه می گیرد و همه شب به عبادت می ایستد و به غیر ذکر و سخن خدا هیچ سخن دیگری بر زبان نمی آورد و هنگامی که به ما نظاره می کند، بر بدن ما لرزه افتاده و کنترل خود را از دست می دهیم! وقتی عباسی ها چنین دیدند منقلب شده و برگشتند.
2- سخاوت
از آنجا که امامان معصوم علیهم السلام برترین نمونه و اسوه کامل صفات عالیه انسانی بودند، رفتار آنان در همه ابعاد می تواند برای پیروانشان درس آموز باشد. و یکی از آن صفات زیبا، سخاوت است. ما در مورد سخاوت امام عسکری علیه السلام فقط به نقل یک روایت بسنده می کنیم:
محمد بن علی می گوید: زمانی بر اثر تهیدستی کار زندگی بر ما سخت شد. پدرم گفت: بیا با هم به نزد ابو محمد (امام عسکری علیه السلام) برویم. می گویند او مردی بخشنده است و به جود و سخاوت شهرت دارد. گفتم: او را می شناسی؟ گفت: نه، او را هرگز ندیده ام.
با هم به راه افتادیم. در بین راه پدرم گفت: چقدر خوب است که آن بزرگوار دستور دهد به ما 500 درهم بپردازند! تا با آن نیازهایمان را برطرف کنیم. دویست درهم برای لباس، دویست درهم برای پرداخت بدهی و صد درهم برای مخارج دیگر!
من پیش خود گفتم: کاش برای من هم سیصد درهم دستور دهد که با صد درهم آن یک مرکب بخرم و صد درهم برای مخارج و صد درهم برای پوشاک باشد تا به کوهستان (در اطراف همدان و قزوین) بروم. هنگامی که به سرای امام رسیدیم، غلام آن حضرت بیرون آمده و گفت: علی بن ابراهیم و پسرش محمد وارد شوند. چون وارد شده و سلام کردیم، امام به پدرم فرمود: «یا علی! ما خلفک عنا الی هذا الوقت؟ ; ای علی! چرا تا کنون نزد ما نیامده ای؟»
پدرم گفت: ای آقای من! خجالت می کشیدم با این وضع نزد شما بیایم.
وقتی از نزد آن حضرت بیرون آمدیم، غلام آمده و کیسه پولی را به پدرم داد و گفت: این پانصد درهم است، دویست درهم برای پوشاک، دویست درهم برای بدهی و صد درهم برای مخارج دیگر. آنگاه کیسه ای دیگر درآورده وبه من داد و گفت: این سیصد درهم است، صد درهم برای خرید مرکب و صد درهم برای پوشاک و صد درهم دیگر برای سایر هزینه ها، اما به کوهستان نرو بلکه به سوراء برو… .
3- زهد و ساده زیستی
کامل بن ابراهیم مدنی در مورد زهد و ساده زیستی امام عسکری علیه السلام می گوید: جهت پرسیدن سؤالاتی به محضر آن حضرت شرفیاب شدیم. هنگامی که به حضورش رسیدیم، دیدم آن گرامی لباسی سفید و نرم به تن دارد. پیش خود گفتم: ولی خدا و حجت الهی خودش لباس نرم و لطیف می پوشد و ما را به مواسات و همدردی با برادران دینی فرمان می دهد و از پوشیدن چنین لباسی باز می دارد. امام در این لحظه تبسم نمود و سپس آستینش را بالا زد و من متوجه شدم که آن حضرت پوشاکی سیاه و زبر بر تن نموده است. آن گاه فرمود: «یا کامل! هذا لله و هذا لکم; این لباس زبر برای خداست و این لباس نرم که روی آن پوشیده ام برای شماست! »
4- جذب عواطف و صید دل های مشتاق
فضائل و کمالات معنوی آن حضرت موجب شده بود که دوست و دشمن شیفته آن حضرت شده و از صمیم قلب به آن حضرت ارادت بورزند و وجود گرامی امام را خواسته یا ناخواسته محترم شمارند. به دو نمونه در اینجا اشاره می کنیم:
1- احمد بن عبیدالله بن خاقان قمی نماینده خلیفه عصر و متصدی خراج شهر قم بود. او با اینکه یکی از دشمنان سرسخت و از آزار دهندگان اهل بیت علیهم السلام بود، در مورد ویژگی های اخلاقی امام حسن عسکری علیه السلام می گوید: من در شهر سامراء هیچ کس از علویان را ازلحاظ رفتار و وقار و پاکدامنی و نجابت و بزرگواری برتر از ابومحمد ابن الرضا (امام عسکری علیه السلام) نه دیدم و نه شناختم. او در میان خاندان خویش و قبیله بنی هاشم و سرلشکران و وزیران و سایر مردم و حتی در میان سالخوردگان و اشراف محترم تر و عزیزتر از همه بود، این حقیقت را من با چشم خودم مشاهده کردم.
روزی در کنار پدرم - که یکی از افراد سرشناس دستگاه خلافت بود - ایستاده بودم و در آن روز پدرم جلسه عمومی داشت وهمه افراد را به حضور می پذیرفت. ناگهان نگهبانان خبر آوردند که ابو محمد، ابن الرضا دم در ایستاده است. پدرم با صدای بلند گفت: اجازه دهید وارد شود.
من از این گفت و گو شگفت زده شدم، زیرا تا آن لحظه ندیده بودم که در حضور پدرم جز خلیفه و ولیعهد وی، کس دیگری را با کنیه به او معرفی نمایند. سپس تازه جوانی گندمگون، خوش قامت، زیباروی و با اندامی موزون، با جلال و وقار ویژه وارد اتاق شد. پدرم با دیدن وی از جای برخاست و چند قدم به استقبالش رفت، با آنکه تا آن لحظه ندیده بودم که چنین رفتاری را با یک نفر هاشمی و یا یکی از فرماندهان لشکری نشان داده باشد. چون نزدیکش رسید، دست بر گردن او انداخته و از صورت و سینه اش بوسیده و دستش را گرفت و در روی تخت خود نشانید وخودش نیز پهلوی او نشست و با او به گفت و گوی صمیمانه پرداخت.
پدرم در ضمن صحبت به او «فدایت شوم » می گفت. از برخورد احترام آمیز پدرم با این جوان ناشناس هر لحظه بر حیرتم افزوده می شد. هنگام خداحافظی پدرم با احترام فوق العاده او را بدرقه کرده و او رفت.
احمد بن خاقان در ادامه می افزاید: بعد از رفتن او، من به غلامان پدرم گفتم: این چه کسی بود که او را در حضور پدرم با کنیه یاد کردید و پدرم با او این چنین رفتاری محترمانه داشت؟ !
گفتند: او یکی از علویان است که به او حسن بن علی می گویند وبه ابن الرضا معروف است. شگفتی من بیشتر شد. هنگام شب وقتی پدرم تنها شد، به او گفتم: پدر! این جوان که صبح او را دیدم چه کسی بود که نسبت به او چنین احترام نمودی و در گفت و گوی با او «فدایت شوم » می گفتی؟ ! و خودت و پدر و مادرت را فدایش می ساختی؟
گفت: «پسرم! او امام رافضیان است، او حسن بن علی است که به ابن الرضا معروف است.»
آنگاه پدرم بعد از اندکی سکوت درادامه سخنانش چنین گفت: پسر جان! اگر حکومت از دست خلفاء بنی عباس بیرون رود، هیچ کس از بنی هاشم جز او سزاوار آن نیست و این به جهت فضیلت، پاکدامنی، زهد و پرهیزگاری و اخلاق شریف و شایستگی ذاتی اوست. اگر پدر او را دیده بودی، مردی بزرگوار، نجیب و شخصیت با فضیلتی را دیده بودی.»
با شنیدن این سخنان اندیشه و نگرانیم دو چندان شد و خشمم نسبت به پدر افزون گشت. به نظرم سخنان پدر اغراق آمیز می آمد و بعد از آن دلم می خواست در مورد حسن بن علی پرس و جو کنم و پیرامون شخصیت وی کاوش و بررسی نمایم. از هیچ یک ازبنی هاشم و سران سپاه ونویسندگان و قاضیان و فقیهان و دیگر افراد، درباره حسن بن علی سؤالی نکردم مگر آنکه او را نزد آنان در نهایت بزرگی و ارجمندی یافتم. مقام بلند و سخنان نیک و تقدم بر فامیل و سایر بزرگان، از جمله ویژگی هایی بود که من از زبان آنان در ستایش حسن بن علی شنیدم. بعد از این، ارزش و مقام وی در نظرم بزرگ آمد و فهمیدم که دوست و دشمن او را به نیکی یاد کرده و می ستایند.
احمد بن خاقان در ادامه سخنان خویش بعد از نقل ماجرای شهادت امام حسن عسکری علیه السلام می گوید: بعد از رحلت او، جعفر (برادر امام حسن عسکری علیه السلام) نزد پدرم آمد و گفت: «مقام و منصب برادرم را به من بده. من سالی بیست هزار دینار برایت می فرستم.» پدرم به او تندی کرده و گفت: ای احمق! سلطان به روی کسانی که به امامت پدر و برادرت معتقد بودند شمشیر کشید تا آن ها را از عقیده شان برگرداند و نتوانست این کار را عملی سازد (زیرا مردم از روی اخلاص و صمیمیت به آن ها معتقد بودند.) پس اگر شیعیان، پدر و برادر تو را امام می دانند، نیازی به سلطان و غیر سلطان نداری که منصب آن ها را به تو بدهند و اگر نزد شیعیان این منزلت را نداری، بوسیله ما بدان نخواهی رسید.
پدرم به خاطر این سخن جعفر، او را پست و کم عقل خواند، وی را بیرون کرد و تا زنده بود به او اجازه ورود نداد.
2- محمد بن اسماعیل می گوید: علی بن نارمش که دشمن ترین افراد نسبت به اولاد علی بن ابی طالب علیهم السلام بود، موظف به زندانبانی امام حسن عسکری علیه السلام شد. به او دستور دادند که هر چه می توانی بر او سخت بگیر. حضرت عسکری علیه السلام بیش از یک روز نزد او نبود که احترام و بزرگداشت آن حضرت در نظر او به جایی رسید که در برابر امام عسکری علیه السلام چهره بر خاک می گذاشت و دیده از زمین بر نمی داشت. امام از نزد او خارج شد در حالی که بصیرت او به آن حضرت از همه بیشتر و ستایشش برای او از همه نیکوتر بود.
5- پرورش نیروی تفکر و تعقل در افراد
اسحاق کندی فیلسوف عراق بود. او به تالیف کتابی با موضوع تناقضات قرآن همت گماشت. او آن چنان با شور و علاقه مشغول تدوین این کتاب گردید که از مردم کناره گرفته و به تنهایی در خانه خویش به این کار مبادرت می ورزید، تا اینکه یکی از شاگردانش به محضر پیشوای یازدهم شرفیاب شد.
امام به او فرمود: «آیا در میان شما یک مرد رشید پیدا نمی شود که استاد شما را از این کارش منصرف سازد؟ !» عرض کرد: ما از شاگردان او هستیم، چگونه می توانیم در این کار یا کارهای دیگر به او اعتراض کنیم؟ !
امام فرمود: «آیا آنچه بگویم به او می رسانی؟» گفت: آری. فرمود: «نزد او برو با او انس بگیر و او را در کاری که می خواهد انجام دهد یاری نما، آنگاه بگو سؤالی دارم، آیا می توانم از شما بپرسم؟ به تو اجازه سؤال می دهد. بگو: اگر پدیدآورنده قرآن نزد تو آید، آیا احتمال می دهی که منظور او از گفتارش معانی دیگری غیر از آن باشد که پنداشته ای؟ خواهد گفت: امکان دارد. و او اگر به مطلبی توجه کند، می فهمد و درک می کند. هنگامی که جواب مثبت داد، بگو: از کجا اطمینان پیدا کرده ای که مراد و منظور عبارات قرآن همان است که تو می گویی؟ شاید گوینده قرآن منظوری غیر از آنچه تو به آن رسیده ای داشته باشد و تو الفاظ و عبارات را در غیر معانی و مراد متکلم آن به کار می بری؟ !»
آن شخص نزد اسحاق کندی رفت و همانطوری که امام به او آموخته بود، با مهربانی تمام با او انس گرفت، سؤال خود را مطرح کرد و او را به تفکر و اندیشیدن وادار نمود. اسحاق کندی از او خواست سؤال خود را تکرار کند، در این حال به فکر فرو رفت و این احتمال به نظر او ممکن آمده و قابل دقت بود، برای همین شاگردش را قسم داد که منشا این پرسش را برای او بیان کند. او گفت: به ذهنم رسید و پرسیدم. استاد گفت: باور نمی کنم که به ذهن تو و امثال تو این پرسش خطور نماید، راستش را بگو، این سؤال را از کجا آموخته ای؟ شاگرد گفت: ابو محمد عسکری به من یاد داد. استاد گفت: آری، الان حقیقت را گفتی. چنین سؤالی جز از آن خاندان نمی تواند باشد. آنگاه نوشته های خود را در این زمینه در آتش سوزانید.
6- ترویج فرهنگ صرفه جویی
برنامه ریزی صحیح در زندگی موجب رشد اقتصادی و از زیر ساخت های توسعه اجتماعی و بالندگی اقتصادی یک جامعه محسوب می شود. در سیره امام حسن عسکری علیه السلام در این رابطه نکات قابل توجهی وجود دارد و در ذیل نمونه ای از آن را می خوانیم:
محمد بن حمزه سروری می گوید: توسط ابوهاشم جعفری - که با هم دوست بودیم - نامه ای به محضر امام عسکری علیه السلام نوشته و درخواست کردم که آن حضرت دعا کند تا خداوند متعال در زندگی من گشایشی ایجاد بفرماید. وقتی که جواب را توسط ابوهاشم دریافت کردم، آن حضرت نوشته بود: «مات ابن عمک یحیی بن حمزة و خلف ماة الف درهم و هی واردة علیک، فاشکرالله و علیک بالاقتصاد و ایاک و الاسراف، فانه من فعل الشیطنة; پسر عمویت یحیی بن حمزه از دنیا رفت و مبلغ صد هزار درهم ارث باقی گذاشت و این درهم ها بر تو وارد می شود (به ارث به تو می رسد) پس خدا را سپاسگذاری کن و بر تو باد به میانه روی، و از اسراف بپرهیز که اسراف از رفتارهای شیطانی است.»
بعد از چند روزی، پیکی از شهر حران آمده و اسنادی را مربوط به دارایی پسر عمویم به من تحویل داد. من با خواندن نامه ای که بین آن اسناد وجود داشت، متوجه شدم که پسرعمویم یحیی بن حمزه دقیقا همان روزی فوت کرده است که امام علیه السلام آن خبر را به من داد.
به این ترتیب از تنگدستی و فقر رهایی یافته و بعد از ادای حقوق الهی و احسان به برادرهای دینی ام، طبق دستور امام علیه السلام زندگی خود را بر اساس میانه روی تنظیم نموده و از اسراف و ولخرجی پرهیز نمودم و به این ترتیب زندگی ام سامان یافت در حالی که در گذشته فردی مبذر و اسراف کار بودم.
7- تاکید بر اصل قرآنی تقیه
امام عسکری علیه السلام برای حفظ نهضت اسلامی و ترویج فرهنگ اهل بیت علیهم السلام از روش های مختلفی استفاده می کرد. آن حضرت چون در عصر حاکمیت مستبدترین سلاطین عباسی زندگی می کرد و از خطرات بزرگ نسبت به مذهب شیعه و پیروان آن آگاه بود، همواره پیروان خود را به رعایت اصل قرآنی تقیه سفارش می نمود. آن حضرت طبق آیه تقیه که در سوره آل عمران بیان شده است: «لایتخذ المؤمنون الکافرین اولیآء من دون المؤمنین و من یفعل ذلک فلیس من الله فی شی ء الا ان تتقوا منهم تقیة و یحذرکم الله نفسه و الی الله المصیر » ; «افراد با ایمان نباید به جای مؤمنان، کافران را به دوستی بگیرند و هرکس چنین کند، هیچ رابطه ای با خدا ندارد مگر اینکه از آنان به نوعی تقیه کنید و خداوند شما را از [عقوبت ] خود بر حذر می دارد و بازگشت به سوی خداست.» ، شیعیان را به تقیه توصیه نموده و به این ترتیب از جان شیعیان پاسداری و حفاظت می کرد. به روایتی در این زمینه توجه کنید:
حلبی (یکی از ارادتمندان امام عسکری علیه السلام) می گوید: در شهر سامراء در روزی که قرار بود امام حسن عسکری علیه السلام به بیرون از منزل تشریف بیاورد، به اتفاق عده ای از شیعیان برای ملاقات آن حضرت در بیرون منزلش به انتظار ایستادیم. در آن حال نامه ای از امام علیه السلام دریافتیم که آن حضرت نوشته بود: «الا لایسلمن علی احد و لا یشیر الی بیده و لایومی فانکم لاتؤمنون علی انفسکم ; کسی [در این موقعیت] به من سلام نکند و با دست خود به من اشاره ننماید و [حتی کوچکترین] اشاره ای نکند، برای اینکه شما امنیت جانی ندارید.»
8- تبیین جایگاه آل محمد علیهم السلام در جامعه
ابوهاشم می گوید: از امام حسن عسکری علیه السلام تفسسیر آیه زیر را پرسیدم: «ثم اورثنا الکتاب الذین اصطفینا من عبادنا فمنهم ظالم لنفسه و منهم مقتصد و منهم سابق بالخیرات باذن الله » ; «سپس این کتاب را به گروهی از بندگان برگزیده خود به میراث دادیم، از میان آن ها عده ای بر خود ستم کردند و عده ای میانه رو بودند و گروهی به اذن خدا در نیکی ها پیشی گرفتند.»
امام علیه السلام فرمود: هر سه دسته مربوط به آل محمد صلی الله علیه و آله می باشند. آنکه بر خود ظلم روا داشته، کسی است که اقرار به امام ننموده است و مقتصد کسی است که عارف به مقام امام است و گروه سوم و اشخاصی که سبقت درگرفتن فیض و خیرات دارند، امامان معصوم علیهم السلام هستند.
ابو هاشم می گوید: من در فکر فرو رفتم که این چه عظمتی است که نصیب امامان معصوم علیهم السلام شده و مقداری هم اشک ریختم. امام عسکری علیه السلام نگاهی به من انداخته و فرمود: مقام ائمه بالاتر از آن است که تو در مورد عظمت شان آل محمد صلی الله علیه و آله می اندیشی! شکر خدا را به جا آور که تو را از تمسک کنندگان به ریسمان ولایت آل محمد صلی الله علیه و آله قرار داده است و روز قیامت; زمانی که سایر مردم با رهبرانشان محشور می شوند، تو در ردیف پیروان آل محمد صلی الله علیه و آله بوده وبا آنان محشور خواهی شد. تو بهترین راه راانتخاب نموده ای!
9- اهتمام به دو اصل تولی و تبری
سیره عملی امام عسکری علیه السلام در صحنه های اجتماعی، نکات برجسته ای برای پیروان آن حضرت دارد. یکی از مهم ترین فرازهای سیره اجتماعی آن حضرت، توجه به دو اصل تولی و تبری می باشد. در موارد متعدد و مناسبت های به دست آمده، امام یازدهم علیه السلام شیعیان رابه دوستی اهل بیت علیهم السلام و بیزاری از دشمنان آنان ترغیب می نمود. به عنوان مثال روزی علی بن عاصم کوفی که مردی نابینا بود به محضر امام شرفیاب شد. او ضمن گفت و گو با حضرت، ارادت خالصانه خویش را به خاندان نبوت اظهار نموده وگفت: من از یاری عملی شما ناتوانم و به غیر از ولایت و محبت شما و بیزاری از دشمنانتان و لعن به آنان در خلوت ها سرمایه ای ندارم، با این حال وضعیت من چگونه خواهد بود؟ !
امام عسکری علیه السلام فرمود: پدرم از جدم رسول خدا روایت نمود که: «من ضعف علی نصرتنا اهل البیت و لعن فی خلواته اعداءنا بلغ الله صوته الی جمیع الملائکة… فاذا بلغ صوته الی الملائکة استغفروا له و اثنو علیه; هرکس توانایی یاری نمودن ما اهل بیت را نداشته باشد و در خلوت هایش به دشمنان ما لعنت بفرستد، خداوند صدای او را به همه فرشتگان می رساند… هنگامی که صدای او به فرشتگان برسد، آنان برای وی طلب آمرزش نموده و او را می ستایند.»
امام علیه السلام در ادامه می فرماید: آن فرشتگان می گویند: «اللهم صل علی روح عبدک هذا الذی بذل فی نصرة اولیائه جهده و لو قدر علی اکثر من ذلک لفعل; خدایا بر روح این بنده ات درود فرست که در یاری اولیائش تمام تلاش خود را انجام می دهد و اگر بیش از این توانایی داشت انجام می داد.» در این حال از طرف خدای سبحان ندا می آید که ای ملائکه من! من دعای شما را درحق این بنده ام اجابت کردم و بر روح او درود فرستادم و در ردیف ارواح ابرار و از بهترین بندگان برگزیده خویش گردانیدم. »
احمدبن مطهر می گوید: یکی از شیعیان به امام عسکری علیه السلام نامه نوشته و در مورد ارتباط با واقفیه سؤال کرد. آن حضرت در جواب نوشت: «آن ها را دوست نداشته باشید، به عیادت مریض های آنان نروید، در تشییع جنازه هایشان شرکت نکنید، بر مرده هایشان نماز نخوانید و در این مورد فرقی نمی کند که کسی امامت یکی از امامان معصوم را انکار کند یا اینکه فردی که دارای مقام امامت از طرف خدانیست را جزء امامان معصوم بداند و یا (مانند مسیحیان) قائل به تثلیث باشد. بدانید که منکر آخرین امامان معصوم علیه السلام همانند انکار کننده امامان قبلی است و هرکس به تعداد امامان بیفزاید مثل کسی است که از امامان معصوم کم می کند.
10- پاسخ به پرسش های روز
یکی از مهم ترین موارد در سیره اجتماعی امام عسکری علیه السلام پاسخ گویی به شبهه های فرهنگی و دینی جامعه بود.
ابوهاشم جعفری می گوید: روزی ابوبکر فهفکی از امام یازدهم پرسید: چرا زن بی نوا درارث یک سهم و مرد دو سهم می برد. امام فرمود: «چون جهاد و پرداخت مخارج به عهده زن نیست و نیز پرداخت دیه قتل خطا بر عهده مردان است و بر زن چیزی نیست. »
ابوهاشم در ادامه می افزاید: من پیش خود گفتم که قبلا شنیده بودم «ابن ابی العوجا» از امام صادق علیه السلام همین را پرسید و همین جواب را شنید. در این هنگام که از قلب من چنین سخنی خطور نمود، حضرت رو به من نموده و فرمود: «آری، این سؤال ابن ابی العوجاء است و وقتی سؤال همان است، پاسخ ما نیز همان خواهد بود. اول و آخر ما در علم و منزلت مساوی هستند و برای رسول خدا صلی الله علیه و آله و امیر مؤمنان فضیلت و امتیازشان ثابت است. »
11- تشویق عالمان و دانشمندان راستین
حمایت ائمه اطهار علیهم السلام از دانشمندان راستین و متفکران متعهد، در گسترش فرهنگ غنی و مترقی اهل بیت علیهم السلام نقش مهمی داشت.
امام عسکری علیه السلام با قدر دانی از چهره های فرهنگی شیعه، جرقه امید را در دل دانشوران و دانش دوستان پدید می آورد و آنان را برای تلاش هرچه بیشتر در راه گسترش فرهنگ شیعه امیدوارتر می ساخت.
ابوهاشم جعفری از یاران راستین امام عسکری علیه السلام و از نوادگان جعفر طیار علیه السلام می گوید: روزی کتاب «یوم و لیله » از تالیفات یونس بن عبدالرحمن را به حضرت امام حسن عسکری علیه السلام عرضه کردم. حضرت آن را مطالعه نموده و پرسید: این کتاب تالیف کیست؟
گفتم: این از آثار یونس بن عبدالرحمن از منتسبین به آل یقطین است. امام علیه السلام فرمود: «اعطاه الله بکل حرف نورا یوم القیامة; خداوند در مقابل هر حرف [که در این کتاب نوشته، ] نوری برای او در قیامت عطا فرماید. »
همچنین امام عسکری علیه السلام در نامه ای به علی بن بابویه قمی - از دانشمندان برجسته شیعه در قم - به نحو شایسته ای او را می ستاید. در بخشی از آن نامه آمده است: ای بزرگ مرد و مورد اعتماد و فقیه شیعیان من، ابوالحسن علی بن حسین قمی! خداوند متعال تو را بر اموری که مورد رضای اوست موفق بگرداند و برای تو فرزندان صالح و شایسته عطا فرماید. ای مرد دانشمند و مورد اطمینان من، ابالحسن! صبرکن و شیعه مرا به صبر فرمان ده، همانا زمین از آن خداست که بندگانش را وارث آن می سازد. و سرانجام نیکو برای پرهیزگاران است و سلام و رحمت خدا و برکات او بر تو و بر همه شیعیانم باد. »
12- رهبری مبارزات سری
پیشوای یازدهم علی رغم فشارهای شدید سیاسی و با وجود حضور اجباری در مناطق نظامی و تحت کنترل، با تیز بینی خاصی با دوستان و شیعیان خویش ارتباطی عمیق ایجاد کرده بود.
به عنوان نمونه: امام حسن عسکری علیه السلام در یکی از روزها داود بن اسود را فرا خوانده و چوبی گرد و دراز به اندازه کف دست در اختیارش گذاشت و دستور داد که آن را به عثمان بن سعید عمری از افراد مورد اعتماد امام عسکری علیه السلام و اولین نائب خاص حضرت مهدی علیه السلام برساند.
او می گوید: به قصد اجرای فرمان حضرت عسکری علیه السلام به راه افتادم. در راه با سقایی روبه رو شدم که استرش راه را سد کرده بود. من آن چوب را به هدف راندن استر بالا برده و به حیوان زدم. ناگهان چوب شکسته و شکاف برداشت، چون چشمم به قسمت شکافته چوب افتاد نامه هایی را دیدم که در داخل آن جاسازی شده بود. با عجله چوب را در آستینم پنهان کردم. دراین حال مرد سقا شروع کرد به داد و فریاد کردن، به من و سرورم دشنام می داد. بعد از انجام ماموریت، به خانه امام علیه السلام بازگشتم. عیسی از خدمتگزاران آن حضرت به نزدم آمد و گفت: مولای تو می گوید: «چرا استر را زدی و چوب را شکستی؟ ! دیگر کاری نکن که نیازی به عذر خواهی داشته باشد و از تکرار خطای خود خودداری نما. اگر شنیدی کسی به ما دشنام می دهد اعتنا نکن و از معرفی خود پرهیز کن، چون ما در سرزمینی بد زندگی می کنیم. پس راه خود را برو و بدان که اخبار و احوال تو به ما می رسد. »
13- نجات جامعه از بحران های سرنوشت ساز
در سامراء قحطی سختی پیش آمد، معتمد خلیفه وقت فرمان داد مردم به نماز استسقاء (طلب باران) بروند، مردم سه روز پی در پی برای نماز به مصلی رفتند و دست به دعا برداشتند ولی باران نیامد، روز چهارم جاثلیق (پیشوای اسقفان مسیحی) همراه مسیحیان و راهبان به صحرا رفت، یکی از راهبان هر وقت دست به سوی آسمان بلند می کرد بارانی درشت فرو می بارید. روز بعد جاثلیق همان کار را کرد و آن قدر باران آمد که مردم دیگر تقاضای باران نداشتند; همین موجب شگفتی ونیز شک و تردید وتمایل به مسیحیت درمیان بسیاری از مسلمانان شد و جامعه اسلامی در آستانه یک بحران سرنوشت ساز و خطرناک قرار گرفت.
این وضع برخلیفه ناگوار بود، پس به دنبال امام عسکری علیه السلام فرستاد و آن گرامی را از زندان آوردند. خلیفه به امام عرض کرد: امت جدت را دریاب که گمراه شده اند!
امام فرمود: از جاثلیق بخواه که فردا سه شنبه به صحرا بروند. خلیفه گفت: مردم باران نمی خواهند بنابراین به صحرا رفتن چه فایده ای دارد؟ امام فرمود: برای آنکه انشاءالله شک و شبهه را برطرف سازم. خلیفه فرمان داد و پیشوای اسقفان همراه راهبان سه شنبه به صحرا رفتند. امام علیه السلام نیز در میان جمعیت عظیمی از مردم به صحرا آمدند. آنگاه مسیحیان و راهبان برای طلب باران دست به سوی آسمان برداشتند، آسمان ابری شد وباران آمد. امام فرمان داد دست راهب معینی را بگیرند و آنچه در میان انگشتان اوست بیرون آورند. در میان انگشتان او استخوان سیاه فامی از استخوان های آدمی یافتند، امام استخوان را گرفت و در پارچه ای پیچید و به راهب فرمود: اینک طلب باران کن. راهب این بار هم دست به آسمان برداشت اما ابر کنار رفت و خورشید نمودار شد. مردم شگفت زده شدند. خلیفه از امام پرسید:
این استخوان چیست؟ امام علیه السلام فرمود: این استخوان پیامبری از پیامبران الهی است که از قبور برخی از پیامبران برداشته اند و استخوان پیامبری ظاهر نمی شود جز آنکه باران می آید. امام را تحسین کردند و استخوان را آزمودند دیدند همانطور است که امام می فرماید.
منبع: حوزه نت
]]>
اگربخواهیم تحلیل همه جانبه ای از کارنامه درخشان دوره امامت امام حسن عسکری علیه السلام و نیز مواضع دقیق و سنجیده آن حضرت در برابر تحولات سیاسی و توطئه بسیار خطرناک و پیچده دشمنان اهل بیت علیهم السلام داشته باشیم امکان پذیر نیست مگر آن که دو نکته بسیار کلیدی ومهم به درستی تحلیل شود:
نکته اول:
از سال دهم هجرت و تشکیل سقیفه بنی ساعده تا سال 260 هجرت در این مدت 250 سال برای این که نتوانند هیچ یک ازائمه علیهم السلام تشکیل حکومت دهند و زعامت مسلمین را به دست گیرند دشمنان اهل بیت علیهم السلام در چند فاز وارد عمل شدند و درمقام حذف سیاسی و فیزیکی آنان برآمدند.
مرحله اول: حذف سیاسی
از سال دهم تا سال 36 در این مدت بیست و پنج سال آنچه اتفاق افتاد حذف سیاسی اهل بیت علیهم السلام بوده است. یعنی با جابجایی مقام ولایت و امامت به خلافت و تنزل دادن جانشینی پیامبر(ص) را از مقام قدسی درحد مقام اجرایی، در سقیفه بنی ساعده توطئه گران توانستند امام علی علیه السلام را از مقام مشروع انتصابی کنار زده و امت اسلامی را از نظام ولایی محروم نمایند.
مرحله دوم: حذف سیاسی وفیزیکی
از سال 40 تا سال 132 از هجرت، یعنی دوره حاکمیت امویان و مروانیان، حاکمیت کثیف و آلوده اموی و مروانی از دو فاز درمقام حذف اهل بیت علیهم السلام برآمدند در فاز اول حذف سیاسی بود که اجازه ندادند هیچ یک از امامان این دوره امام حسن، امام حسین وامام زین العابدین علیهم السلام زمام حکومت و رهبری را به عهده بگیرند و در فاز دوم در مقام حذف فیزیکی امامان بر آمدند که امام حسن وامام حسین و امام زین علیهم السلام را به شهادت رساندند.
مرحله سوم: حذف سیاسی، نژادی وفیزیکی
از سال 132 که بنی العباس به حکومت رسیدند و خلفایی چون، سفاح، منصور، هارون، مأمون سرکار آمدند آنان چون شناخت بیشتر و دقیق تر از اهل بیت علیهم السلام داشتند علاوه برحذف سیاسی نه تنها اجازه ندادند هیچ یک از امامان چهارگانه امام باقر، امام صادق، امام کاظم، امام رضا علیهم السلام زعامت و رهبری امت اسلامی را به عهده بگیرند و تشکیل حکومت دهند بلکه هر چهارامام را به شهادت رساندند و فاز جدیدی را گشودند که حذف نژادی اهل بیت علیهم السلام بود، از همین رو اقدام به بازداشت سادات و به شهادت رساندن آنان نمودند تا نسل کشی کامل کرده باشند. چرا که می دیدند با حذف امام علیه السلام امامزادگان قیام کرده اند و راه و رسم اجدادشان را ادامه می دهند و تهدید بالفعل برای حاکمان پلید بنی العباس می باشند.
مرحله چهارم: حذف آخرین حلقه امامت و کانون الهام بخش
از سال 218 که دوره دوم حاکمیت بنی العباس و خلفای جوری چون((معتصم،واثق متوکل، مستعین، معتز، مهتدی، معمتد)) و دوره امامت امام جواد، امام هادی و امام حسن عسکری علیهم السلام بوده است، حاکمان ستم پيشه این دوره برای حذف اهل بیت علیهم السلام از چهار فاز برای حذف اهل بیت علیهم السلام وارد شدند:
اول: در حذف فیزیکی امامان علیهم السلام رَویه خلفای پیشین را تغییر دادند و امام این دوره را در جوانی به شهادت رساندند تا فرصت برای کادر سازی و ترویج نشر اندیشه ولایی پیدا نکنند، از همین رو امام جواد علیه السلام را در 25 سالگی، امام هادی علیه السلام در 41 سالگی، امام حسن عسکری در 28 سالگی به شهادت رسیدند.
دوم: برای این که مانع از کادرسازی امامان علیهم السلام شوند و رابطه آنان را با شیعیان قطع نمایند امام هادی و امام حسن عسکری علیهما السلام را ازمدینه به سامرا آوردند و در پادگان نظامی در حصر خانگی قرار دادند.
سوم: چون آشنا به روایات رسول الله صلی الله علیه السلام بودند و می دانستند آخرین حلقه امامت حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف است برای اینکه آخرین حلقه را که هنوز متولد نشده از میان بردارند و پروژه حذف اهل بیت علیهم السلام را تکمیل کنند مادر حضرت را به شدت تحت کنترل قرار دادند و توسط قابله پیوسته آن بانو را تست می کردند که اگر حامله هست مادر و فرزند را حذف فیزیکی نمایند.
چهارم: از آن جایی که تربت و مضجع شریف امام حسین علیه السلام کانون الهام بخش قیام های علویون و شیعیان بود برای خاموش کردن آن متوکل عباسی اقدام به تخریب تربت مطهر آن حضرت نمود.
نکته دوم:
در چنین دوره سخت که می رفت، اهل بیت علیهم السلام به آخر خط رسیده و طرح و پروژه سقیفه بنی ساعده در حذف فیزیکی، سیاسی، عقیدتی اهل بیت علیهم السلام به نتیجه برسد، امام حسن عسکری علیه السلام با نقش استثنایی و عملیاتی کردن چهار گام کلیدی و موضع سنجیده و بسیار دقیق و قدسی خود، پروژه سیاسی و امنیتی، فرهنگی بسیار خطرناک امویان و عباسیان را به شکست کامل کشاند و اهل بیت علیهم السلام را غالب و ماندگارهمیشه تاریخ و دشمنان را مغلوب و حذف از صفحه تاریخ نمود.
1-تولد پنهانی آخرین حلقه امامت
با وجود همه تلاش و کنترل مامورین امنیتی حاکمیت بنی العباس در ردیابی تولد آخرین حلقه امامت، امام حسن عسکری علیه السلام با کرامت و تدبیره ویژه خود زمینه تولد آخرین حلقه امامت را فراهم آورد و حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف در دامن پاک مادرش حضرت نرجس دیده به جهان گشود و متولد شد و امامت اهل بیت خودش را ادامه داد و ثابت شد((يُرِيدُونَ لِيُطْفِئُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَاللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَلَوْ كَرِهَ الْكَافِرُونَ(صف، آیه 8) مى خواهند نور خدا را با دهان خود خاموش كنند و حال آنكه خدا گر چه كافران را ناخوش افتد نور خود را كامل خواهد گردانيد))
2- آماده سازی شعیان برای غیبت کبرا
آماده سازی شیعیان برای دوران غیبت امام دوازدهم عجل الله تعالی فرجه الشریف یکی دیگر از نقش های مهم امامحسن عسکری علیه السلام است، چرا که پنهان شدن پیشوا و رهبر هر جمعیت، یک حادثه غیر طبیعی و نامانوس است و باور کردن آن و نیز تحمل مشکلات ناشی از آن، برای مردم دشوار است، پیامبر اسلام صلی الله علیه و اله و سلم و امامان پیشین علیهم السلام، به تدریج مردم را با این موضوع آشنا ساخته، افکار را برای پذیرش آن آماده میکردند این تلاش، در عصر امام هادی و عسکری علیهما السلام، به صورت جدی تری به چشم میخورد؛ این امر در زمان امام عسکری علیه السلام، جلوۀ بیشتری یافت؛ زیرا با وجود تاکید بر تولد حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف، او را فقط به شیعیان خاص و بسیار نزدیک نشان میداد می فرمود:
((صاحبکم بعدی…(الارشاد، ج2، ص34) ؛ این، بعد از من صاحب شما است…))
((ان ابنی هو القائم من بعدی…(کمال الدین تمام النعمه، ج3، ص524) ؛ همانا فرزندم، قائم بعد از من است….))
((هذا امامکم من بعدی و خلیفتی علیکم…(همان،(524)؛این پیشوای شما پس از من و جانشین من بر شما است…))
((ابنی محمد هو الامام الحجة بعدی… (همان409)؛ فرزندم محمد امام و حجت پس از من است.))
از سوی دیگر، تماس مستقیم شیعیان با خود آن حضرت نیز روز به روز محدود تر و کمتر میشد؛ به گونهای که حتی در شهر سامرا از طریق نامه یا به وسیلۀ نمایندگان خویش، به مردم پاسخ میداد. بدین ترتیب، آنان را برای پذیرش اوضاع و شرایط عصر غیبت و ارتباط غیرمستقیم با امام آماده میساخت.
3- شکیل شبکه وکالتی
برای این که ارتباط امام علیه السلام با شیعیان با وجود حصر خانگی قطع نشود به دلیل این که تشیّع در مناطق مختلف و شهرهای متعدّدی گسترش و در نقاط فراوانی تمرکز یافته بود. شهرها و مناطقی مانند کوفه، بغداد، نیشابور، قم، خراسان، مدائن، یمن، ری، آذربایجان، سامرّاء، جرجان و بصره از پایگاه های شیعیان به شمار می رفتند، امام حسن عسکری شبکه (وکالتی) که پدرشان امام هادی علیه السلام با همین هدف تاسیس کرده بودند گسترش دادند تا پیوند شیعیان را با حوزۀ امامت از یک سو و ارتباط آنان را با همدیگر از سوی دیگر برقرار سازد و از این رو نمایندگانی از میان چهره های درخشان و شخصیّت های برجستۀ شیعیان برگزید و در مناطق متعدّد، منصوب کرد. ایشان با آنان در ارتباط بود و از این طریق پیروان تشیّع را در همۀ مناطق زیرنظر داشت. نمایندگان امام که دارای سلسله مراتبی بودند و حوزۀ فعّالیت هر کدام از آنها مشخّص بود. در این میان، وجوه جمع آوری شده باید در نهایت به دست وکیل اصلی امام برسد و او به امام برساند و امام علیه السلام با این نقش ویژه اش توانست موجودیت اقلیت شیعه را حفظ نماید.
4- زنده نگه داشتن زیارت تربت سیدالشهدا علیه السلام
خلفای عباسی از همان آغاز حكومت دریافته بودند تربت مطهر سیدالشهداء کانون الهام بخش قیام و نهضت ها است چرا که آنان خود در لوای شعار(لثارات الحسین) در برابر مروانیان قیام کردند و حکومت عباسی را تشکیل دادند ولی پس از تثبیت حکومت نخست منصور دوانیقی، سپس هارون و متوکل تربت و قبه سیدالشهداء را تخریب کردند وآب بستند، ولی امام حسن عسکری علیه السلام با کلام نورانی شان که: (عَلاماتُ المؤمنِ خَمسٌ: صَلَواتُ إحدي و خَمسينَ، و زيارةُ الأربعينَ، و التَّخَتُّم بِاليَمينِ، و تَعفيرُ الجَبينِِ، و الجَهْرُ بِبسم اللهِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ.((اقبال، ج3، ص100): نشانههاي مؤمن پنج چيز است: اوّل: نماز پنجاه و يك ركعت (واجب و نافله در طول شبانه روز). دوّم: زيارة اربعين حضرت سيّد الشّهداء عليه السّلام. سوّم: انگشتر در دست راست نمودن. چهارم: پيشاني بر خاك گذاردن. پنجم: بلند گفتن بسم الله الرّحمن الرّحيم در نمازهاي جهريّه (صبح، مغرب و عشاء) آنچنان زیارت مضجع و تربت جدشان حسین بن علی علیه السلام را زنده وماندگار نمودند که پس 1383 سال بعد از واقعه کربلا بیست و پنج میلیون نفر عاشقان دل باخته برای زیارت اربعین ازسراسر جهان با پای پیاده ازنجف به کربلا مشرف شوند.
منبع:پایگاه اطلاع رسانی بلاغ،حجت الاسلام والمسلمین قادری