7
شهریور

مناجات خواجه عبدالله انصارى

مناجات خواجه عبدالله انصارى

الهى آنچه تو كشتى ، آب ده ، و آنچه عبدالله كشت ، بر آب ده .
الهى ما معصيت مى كرديم و دوست تو محمد مصطفى (صلي الله عليه و آله وسلم) اندوهگين مى شد ودشمنت ابليس شاد. فرداى قيامت اگر مرا عقوبت كنى باز دوست اندوهگين ودشمنت شاد شود .الهى دو شادى به دشمن مده و دو اندوه بر دل دوست منه .
الهى اگر كاسنى تلخ است از بوستان است ، و اگر عبدالله مجرم است از دوستان است .
الهى چون توانستم ، ندانستم ، و چون دانستم ، نتوانستم .
الهى اگر چه طاعت بسيار ندارم ، اما جز تو كسى را ندارم ، اى دير خشم زود آشتى .
الهى همچون بيد به خود مى لرزم كه مباد آخر به جوى نيرزم .
الهى اگر دوستى نكردم دشمنى هم نكردم ، اگر چه بر گناه مصرم اما بر يگانگى تو مقرم .
الهى دست گير كه دستاويز نداريم ، و بپذير كه پاى گريز نداريم .
الهى هر كه را عقل دادى چه ندادى ، و هر كه عقل ندادى چه دادى ؟
الهى مگو چه آورده اى كه رسوا شوم ، و مپرس چه كرده اى كه رو سياه شوم .
الهى اگر مجرمم مسلمانم ، و اگر گناهكارم پشيمانم .
الهى چون حاضرى تو را چه جويم و چون ناظرى تو را چه گويم .
الهى آنرا كه خواهى آب در جوى او روان است و آن را كه نخواهى چه درمان است ؟
الهى گل بهشت در چشم عارفان خار است ، و جوينده تو را با بهشت چه كار است ؟
الهى اگر تن مجرم است ، دل مطيع است ، و اگر بنده بد كار است ، كرم تو شفيع است .
الهى روزگارى تو را مى جستم و خود را مى يافتم ، اكنون خود را مى جويم و تو را مى يابم .
الهى چون در تو نگرم از جمله تاجدارانم و تاج بر سر، و چون در خود نگرم ازجمله خاكسارانم و خاك بر سر.
الهى از هر دو جهان مهر تو گزيدم و جامه پلاس پوشيدم و پرده عافيت دريدم .
الهى عمر خود برباد كردم و بر تن خود بيداد كردم و شيطان لعين را شاد كردم .
الهى اگر چه بهشت چشم و چراغ است ، ولى بى ديدار تو درد و داغ است .
الهى اگر نفسى به تو پردازم ، به حور و قصور كى نازم .
الهى جمال ترا است ، باقى همه زشتند، و زاهدان مزدور بهشتند.
الهى همه از تو ترسند و عبدالله از خود، زيرا كه از تو همه نيك آيد و از وى همه بد.
الهى خواندى ، تاءخير كردم ، فرمودى ، تقصير كردم ، هيهات ، هيهات ، آنچه كردم بى تدبير كردم .
الهى تو همه و ما هيچ ، تو هوشيارى و ماگيچ ، سخن همين است ، بر ما مپيچ .
الهى آنچه در دست من است ندانم روزى كيست ، و آنچه روزى من است ندانم در دست كيست .
الهى پاكان را استغفار بايد كرد، ناپاكان را چه كار بايد كرد؟
الهى اگر تو مرا به جرم من بگيرى ، من ترا به كرم تو بگيرم ، زيرا كرم تو از جرم من بيش است .
الهى همه ترسند كه فردا چه خواهد شد، ولى عبدالله مى ترسد كه دى چه رفته است .
الهى اگر كار به گفتار است بر سر همه تاجم ، و اگر به كردار است بر پشه و مور محتاجم .
الهى هركه ترا شناخت ، هر چه غير تو بود بينداخت .
آنكس كه ترا شناخت جان را چه كند
فرزند و عيال و خانمان را چه كند

ديوانه كنى هر دو جهانش بخشى
ديوانه تو هر دو جهان را چه كند

گر درد دهد به ما گر راحت دوست
از دوست هر آن چيز كه آيد نيكوست

ما را نبود نظر به نيكى و بدى
مقصود رضاى اوى و خشنودى اوست

كشكول شيخ بهايي


free b2evolution skin
7
شهریور

غلام مستجاب الدعوه

غلام مستجاب الدعوه

يكى از بزرگان نقل مى كند: سالى در مكه معظمه قحطى شد. اهل مكه به جهت استسقاء به عرفات رفتند و ماءيوسانه برگشتند. پس از چند روز بار ديگر، براى دعا و طلب باران به عرفات رفتيم . غلام سياه لاغر ضعيفى را ديدم كه در گوشه خلوتى دو ركعت نماز خواند و به سجده رفت . در حال سجده مى گفت : پروردگارا، به عزتت سوگند، سر از سجده بر ندارم تا اينكه باران رحمت را بر بندگانت نازل فرمائى . ناگهان ابرى ظاهر گشت و باران شديدى آمد.
پس آن غلام حمد بسيار گفت و به مكه برگشت .من او را تعقيب نمودم تا از منزل وى اطلاع يابم . ديدم به خانه برده فروشى رفت .
فردا مقدارى پول تهيه كردم ، به خانه برده فروش رفتم و به او گفتم : مى خواهم از تو غلامى بخرم . شصت غلام را به من نشان داد، ولى در ميان آنها غلام مورد نظر را نيافتم .
پرسيدم : آيا غير ازاينها غلام ديگرى ندارى ؟
گفت : چرا، يك غلام سياه مردنى هم دارم .
گفتم : ممكن است او را ببينم . غلام را آورد .ديدم همان غلام ديروزى است .
پرسيدم : قيمتش چقدر است ؟
گفت : من او را روزى كه قوى و چالاك بود، هفت دينار خريده ام ، ولى اكنون يك دينار هم نمى ارزد.
سرانجام غلام را به هفت دينار خريدم و به سوى خانه خود رفتيم .
غلام پرسيد: چرا مرا خريدى و حال آنكه هيچكس مرا نمى خريد؟ چون من قدرت لازم رابراى ارائه خدمات ندارم .
گفتم : من ترا نخريدم كه به من خدمت كنى ، بلكه خريدم كه به تو خدمت كنم . زيرا ديروز من قرب و مقام ترا در پيشگاه خداوند سبحان مشاهده كردم كه چگونه دعاى تو مستجاب شد.
هنگامى كه غلام سخن مرا شنيد، از من خواست او را آزاد كنم .
گفتم : تو در راه خدا آزاد هستى .
گفت : سپاس خداى بزرگ را، اين آزادى از مولاى كوچكم بود، تا آزادى از مولاى بزرگ (خداوند جهان ) در قيامت چگونه باشد.
آنگاه وضو گرفت و دو ركعت نماز گزارد. سپس دستهايش را به آسمان بلندكرد و گفت : خداوندا، تو مى دانى از وقتى ترا شناخته ام ، معصيت نكرده ام و هميشه از تو مى خواستم رازى كه بين من و تو وجود دارد افشاء نشود .اما اكنون كه راز من فاش شد، ديگر زندگى را نمى خواهم . پس جانم را بگير. فاصله اى نشد، ديدم به زمين افتاد و جان سپرد.

كشكول شيخ بهايي


free b2evolution skin
7
شهریور

حلم واقعى

حلم واقعى

امام صادق عليه السلام فرمود: حلم سه خصلت است :
الف اگر كسى به تو گفت : اگر يكى بگوئى ده تا مى شنوى ، به او بگو: اگر ده تا بگوئى يكى جواب نشنوى .
ب اگر كسى تو را دشنام دهد، بگو اگر اين سخن راست است از خداوند مى خواهم مرا بيامرزد. و اگر دروغ است از او مى خواهم ترا بيامرزد.
ج اگر كسى تو را تهديد به بدى كرد، تو او را به خير خواهى و دعاگوئى نويد ده .

كشكول شيخ بهايي

 


free b2evolution skin
7
شهریور

يهودى و مسلمان

يهودى و مسلمان

گويند: شخصى يهودى ، مسلمانى را ديد كه در روز ماه مبارك رمضان بره اى بريان كرده و مى خورد. او نيز كنار وى نشست و از آن بخورد.
مسلمان گفت : اى فلان ، حيوانى كه مسلمان ذبح كند، براى يهودى حلال نبود.
يهودى پاسخ داد: من بين يهوديان همچون توبين مسلمانان هستم .

كشكول شيخ بهايي

 


free b2evolution skin
7
شهریور

ترس بيجا

ترس بيجا

مردى به دوستش گفت : اگر شب هنگام شبحى پيش رو ديدى ، نترس . زيرا همچنانكه تو از او بيمناك هستى ، او نيز از تو مى هراسد.
مرد گفت : ترس من از آنست كه او نيز اين سخن شنيده باشد.

كشكول شيخ بهايي

 


free b2evolution skin