19
تیر

میثم تمار یا سردار سرِ دار

میثم تمار، از آزادگانی بود که استعدادی بیش از اندازه داشت؛ از این رو رفته رفته در زمرۀ یاران برگزیدۀ علی(ع) جای گرفت، به دقایق پی برد و از حقایق آگاه شد. چشم سر بست و چشم دل گشود. دنیا را رها کرد تا همۀ جهان از او باشد و کار به آنجا رسید که این شاگرد فرخنده بخت مکتب تشیع، استاد اسرار و رموز شد.
 
  

 

 


چون یار وفادار علی (ع) میثم تمار

معراج خود آغاز کنان شد به سرِ دار

یار علی از شوق علی گرم تولا

اندیشه بخود راه نمی داد ز اغیار

چندان ز علی گفت و دم از مدح علی زد

کآتش بدل دوست زد و دشمن بدکار

نالید از این حال، شناسای حقیقت

ترسید از این وضع، فرومایۀ غدّار

چون حق به سخن آید و گوید سخن حق

باطل چه کند؟ گر نکند وحشت بسیار

خامش نشود مرد خدا از سخن حق

ور زانکه زبانش ببرد دشمن مکار

سردار، کنون بر سردار است خدا را

ای عیسی مریم بشنو گفتۀ سردار

هزار و سیصد و نوزده سال از این پیش، پاسی از نیمه شب یکی از شب های اواخر ماه ذی حجه گذشته، هفت خرما فروش از اهل کوفه، ترسان و لرزان کنار نخل کوتاهی که در بالای آن جسدی نازنین و خونین آویخته شده بود بحال انتظار بسر می بردند! شب در آغاز تاریک بود؛ در نیمۀ دوم آن کم کم پیشانی سر خفام ماه مانند نور جبین شهیدی سرفراز، در آسمان هویدا گردید. خرما فروشان کوفه با همه خطر احتمالی می خواستند جسد به خون آغشتۀ همکار بزرگوار خود را از بالای نخل فرود بیاورند و آنرا به خاک سپارند، آخر این پیکر خونین تا جان داشت رنج بسیار کشیده بود… .

نخلی که جسد شهید خونین پیکر در آن، چون نوری که موسی از دور در شاخۀ درخت طور دید، نمایان بود، از درختان دیگر کوتاه تر به نظر می آمد و غیر از آن نخل بر نه نخل دیگر نیز اجسادی را به دار آویخته بودند… بنی امیه اگر چنین نمی کردند چگونه می توانستند مردم را خاموش و آرام نگاه بدارند؟

 

ادامه »


free b2evolution skin