11
مهر

معجزات پيامبر اسلام(ص)

يكي از دلايل بر نبوت پيامبران ارئه معجزه از ناحيه پيامبران الهي به پيروان و مردم مي باشد.

پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ درراستاي نبوت و پيامبري خويش داراي معجزات متعدد و گوناگوني بود كه در اين نوشتار به برخي از آنها اشاره مي شود:

 

 

 

1. از حضرت ابي عبدالله (جعفر بن محمد) صادق - عليهما السلام - در حديثي نقل شده كه چون رسول خدا صلّي الله عليه و آله ـ متولد شد شيطان (از رفتن به) آسمانهاي هفتگانه ممنوع شد؛ و شياطين بواسطه ستارگان رانده شدند، و قريش گفتند: اين (نشانه) بپا شدن رستاخيزي است كه از اهل كتاب مي شنيديدم آن را ذكر مي كردند؛ تا اين كه گفت: صبح آن روزيكه پيغمبر بدنيا آمده بود، بتها وارد صبح شدند در حالي كه همگي برو در افتاده بودند؛ و در آن شب ايوان كسري لرزيد وچهارده كنگره اش افتاد، درياچه ساوه فرو رفت، و آتشهاي (آتشكده هاي فارس) كه از هزار سال پيش از آن خاموش نشده بود خاموش شد تا اين كه گفت: وطاق كسري از ميان شكست، و آن قسمت از دجله كه پر آب بود شكافته شد (چون سد شكست و آبي كه پشت سد جمع شده بود رخنه پيدا كرده سرازير شد) ، و در آن شب نوري ازطرف حجاز انتشار يافته بعد درخشيد تا بمشرق رسيد، و تخت هيچ پادشاهي از پادشاهان دنيا باقي نماند مگر اين كه صبح آن روز وارونه بود و پادشاه هم لال شده بود و آن روز نحن نمي گفت، و علم كاهنين گرفته شد و جادوي جادو گران نابود شد و هيچ شيطاني (از آنها كه رفيق كاهنين بودند و اخبار شد و جادوي جادوگران نابود شد و هيچ شيطاني (از آنها كه رفيق كاهنين بودند و اخبار را از آسمانها استراق سمع كرده بر فقاشان مي رساندند) در عرب باقي نمانده مگر اين كه از (رفتن نزد) رفيقش ممنوع شد تا اين كه گفت: آمنه فرمود: بخدا قسم! فرزندم بهدنيا آمد و با دستش خودش را از (افتادن) زمين نگهداري كرد؛ و بعد سر طرف آسمان بلند كرده بآسمان نظر انداخت، سپس از او نوري بيرون آمد كه همه چيز براي او روشن شد؛ و در آن پرتو از گوينده اي شنيدم كه مي گفت، تو سرور و آقاي مردمان را بدنيا آوردي، او را محمد نام گذار.

2. براي ما حديث نموده اند از براء بن عازب كه گفت: هنگامي كه رسول خدا صلّي الله عليه و آله ـ بكندن خندق امر نمود، سنگ بزرگ و سختي در عرض خندق برايش نمايان شد كه كلنك ها در آن كار نمي كرد، پس رسول خدا صلّي الله عليه و آله ـ آمد و چون آن را ديد جامه اش را گذاشته؛ و كلنك به دست گرفته فرمود: بسم الله، و ضربتي بآن سنگ وارد آورده يك سوم آن را شكست؛ و فرمود الله اكبر، كليد هاي شام بمن داده شد؛ بخدا قسم! من كاخهاي قرمز آنجا را الساعه مي بينم، سپس براي مرتبه دوم ضربتي وارد آورده فرمود: بسم الله، و يك سوم ديگرش را شكافت و فرمود: الله اكبر، كليدهاي فارس بمن داده شد و بخدا قسم! من كاخ سفيد مدائن را مي بينم، سپس سومين بار ضربتي زده بقيه آن سنگ را شكست و فرمود: الله اكبر، كليد هاي يمن بمن داده شد؛ و بخدا قسم! من دروازه هاي صنعاء را از اينجا مي بينم.

3. براي ما حديث نمده اند از ابان بن عثمان از حضرت صادق جعفر بن محمد - عليهما السلام - كه فرمود: روزي رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ به جابر بن عبدالله انصاري فرمود: تو باقي خواهي ماند تا فرزندم محمد بن علي بن حسين بن علي بي ابيطالب - عليهم السلام - را كه در توراة معروف به باقر است ملاقات كني، پس هرگاه بديدارش نائل شدي از من سلامش برسان؛ پس جابر خدمت علي بن الحسين - عليهما السلام - شرفياب شده و محمد بن علي عليهما السلم را بصورت پسر بچه اي نزد ايشان ديد؛ بوي گفت: اي پسر! رو بمن بيا پس روي آورد؛ بعد گفت: پشت بگردان پشت گردانيد، جابر گفت، به پروردگار كعبه قسم! خصلتها و رفتار پيغمبر خدا صلّي الله عليه و آله ـ است، سپس رو بحضرت علي بن الحسين - عليهما السلام - نموده عرض كرد: اين كسيت؟ فرمود: اين فرزندم و صاحب اين امر (امامت) پس از من محمد باقر - عليه السلام - است، جابر از جا بلند شده روي دو پاي آنحضرت افتاده آنها را مي بوسيد و مي گفت: اي فرزند رسول خدا صلّي الله عليه و آله ـ! جانم فداي جانت باد، سلام پدرت را بپذير، رسول خدا ترا سلام مي رساند، تا آخر حديث.

4. براي ما حديث كرده اند از عبد الله بن عباس كه گفت: رسول خدا صلّي الله عليه و آله ـ بعلي - عليه السلام - فرمود: يا علي! تو جانشين مني بر امتم؛ تا اين كه فرمود: يا علي! مژده باد ترا بشهادت چون تو پس از من مظلوم و كشته خواهي شد، علي - عليه السلام - گفت: يا رسول الله! آيا اين عمل در سلامتي دين من خواهد بود؟ فرمود: يا علي! در سلامتي دين تست؛ تو هرگز لغزش پيدا نمي كني و از راه بدر نمي روي، و اگر تو نبودي حزب خدا پس از من شناخته نمي شد.

5. براي ما حديث كرده اند از ابان بن عثمان از حضرت ابي عبدلله جعفر بن محمد صادق - عليه السلام - كه فرمود: هنگامي كه پيغمبر خدا صلّي الله عليه و آله ـ بآسمان برده شد، تا اين كه فرمود: چون صبح نمود بقريش فرمودند: خداوندي كه جلالش بزرگست مرا به بيت المقدس برده سيرم داد، و آثار پيغمبران را بمن نمود؛ و من در فلان موضع به قافله اي گذشتم كه شتري گم كرده بودند پس از آبشان آشاميده و باقيمانده اش را ريختم ابوجهل (بسايرين) گفت: فرصتي بدست شما آمد؛ از وي بپرسيد چند پايه و چه مقدار قنديلهاي آنجا بود: پس عرض كردند:

يا محمد! اينجا اشخاصي هستند كه بيت المقدس رفته و ديده اند پس براي ما پايه ها و قنديلها و محرابهايش را تصيف كن آنگاه جبرئيل آمده و صورت بيت المقدس را مقابل صورتش آويزان نمود؛ آن حضرت شروع كرد به آنها از آن چه مي پرسيدند خبر مي داد، و چون بايشان خبر داد، گفتند: تا قافه وارد شود و از آن چه تو گفتي از آن ها سؤال كنيم،رسول خدا صلّي الله عليه و آله ـ بآنها فرمود: تصديق اين مطلب اين است كه تا قافله با طلوع خورشيد براي شما پديدار مي شود و جلو آنها شتري خاكستري است، پس چون صبح شد روي آورده و بگردنه مي نگريستند، و مي گفتند: الآن خورشيد طلوع مي كند، پس در آن ميان كه آنها در اين حالت بودند هنگامي كه قرص خورشيد نمايان شد قافله نيز براي آنها نمودار شد كه در جلو شتري خاكستري داشتند، از اهل قافله راجع بآنچه رسول خدا صلّي الله عليه و آله ـ فرموده بود سؤال كردند، آنها گفت: بلي! چنين بوده است، شتر ما در فلان محل گم شد؛و ما آب را گذاشته بوديم و چون صبح نموديم آن آب ريخته شده بود، و (متأسفانه) آن معجزه هم براي آنها جز سركشي نيفزود.

منبع : مرکز مطالعات و پاسخگويي به شبهات حوزه علميه قم


free b2evolution skin
10
مهر

محمد(ص) شایسته تکریم و احترام همه بشریت است

حرکت شرم‌آور و دین ستیز نشریه معلوم‌الحال فرانسوی در بازنشر کاریکاتور موهن علیه رسول مهر و رحمت، پیامبر اعظم (ارواحنا فداه) قلوب تمامی آزادگان جهان، موحدان و متدینان، علی‌الخصوص مسلمانان عالم را جریحه‌دار کرد.

 

 


در جهانی که به بهانه آزادی بیان بهترین خلق خدا، از ازل تا ابد، به سخره گرفته می‌شود و این حرکت موهن درنظر دشمنان دین و بندگان زر و زور عین آزادی بیان قلمداد می‌گردد، آموزه‌های اسلام ناب محمدی(ص) هرگونه خشونت و افراط را به صراحت تقبیح می‌کند، اقدام مشکوک و پر از ابهام دفتر نشریه‌ای معلوم‌الحال که سابقه‌ای روشن در اسلام ستیزی دارد، سرآغازی می‌شود تا اسلام ستیزان و  دشمنان رسول اعظم(ص) عقده گشایی کنند و رژیم کودک‌کش صهیونیستی و حامیان مزوّرش دست در دست هم، راهپیمایی علیه خشونت و تروریست برگزار کنند و باز سرپوشی باشد بر قتل، جنایت، آدم‌کشی و حمایت از تروریسم.

 * عظمت در رسالت و دعوت
 در بين دعوت كساني‌كه در تاريخ بشر براي اصلاحات اجتماعي يا انقلابات بنيادي قيام كرده‌اند. دعوتي عالي‌تر و رسالتي انقلابي‌تر و جامع‌تر از رسالت پيغمبر اسلام(ص) نبوده است.

 بديهي است درك عظمت اين رسالت محتاج بررسي‌هاي زيادي است كه همه منتهي به اين مي‌شود كه دنيا در تمام اين شئون وضع بسيار غير انساني و اسف‌انگيزي داشت كه اگر رسالت حضرت محمد صلي الله عليه و آله به كمك بشريت نمي آمد، از او دستگيري نكرده بود و سير ارتجاعي بشر از آن، به بعد هم چنان ادامه مي‌يافت، دنيا از علم، فضايل، حقوق، آزادي و آنچه بعد از آن حضرت به ظهور پيوسته محروم مي‌ماند.

 بررسي اوضاع اخلاقي و ديني جوامع بشري در عصر ظهور آن حضرت، بررسي اوضاع علمي و فرهنگي، اوضاع اجتماعي ملل و امم، اوضاع سياسي و رژيم‌هاي حاكم بر جوامع انساني، همچنین  بررسي وضع بانوان در سراسر دنيا و بالخصوص در جزيرة العرب، بررسي وضع بردگان و غلامان،بررسي اوضاع اقتصادي و نظامات مالی، بررسي عادات و قواعد و رسوم، بررسي نظام های جنگي و  بررسي ارزش حقوق انسان در آن زمان بخشی ازآن مواردی است که باید مورد بررسی قرار گیرد.

  *تعبیر دانشمند مشهور فرانسوي از پیامبر
اساس عظمت دعوت پيغمبر اسلام (ص)، دعوت به توحيد و يكتاپرستي است كه در كلمه طيّبه (لا اله الاّ الله) خلاصه مي‌شود.كلمه‌اي كه از آن ارزنده‌تر و آزادي بخش‌تر، روشن‌تر و نجات دهنده‌تر نيست. كلمه‌اي كه در آن تمام برابري‌ها، برادري‌ها و الفاز امتيازات پوچ و موهوم نهفته است. كلمه‌اي است كه به‌گفته‌ كوستاولوبو دانشمند مشهور فرانسوي (در كتاب تمدن اسلام و عرب) در بين اديان تاج افتخاري است كه فقط بر سر اسلام قرار دارد.

 كلمه‌اي كه استثمار و استضعاف را محكوم و ريشه‌كن مي‌سازد و هر اطاعتي را كه در اطاعت خدايي و قانون خدايي درج نباشد ناروا و غيرمجاز قرار مي‌دهد.كلمه‌اي كه اعلان آزادي بشر و حقوق انسان‌ها است.كلمه‌اي كه مستبدان را به زانو در آورد، اعلان جنگ داد و بشريت را عليه آنها بسيج كرد.آري حكم مخصوص خدايي است و غير از او كسي كه سزاوار پرستش باشد نيست. همه بايد شعارشان كلمه‌ي (لا اله الاّ الله) باشد. شعاري كه يك فرد عادي را با بزرگ‌ترين امپراطوري‌هاي عالم برابر مي‌سازد و شعاري كه هر كس آن را فهميد و درك كرد خدايي را با كسري و قيصر مساوي و برابر و بلكه در ارزش انساني برتر يافت.

ادامه »


free b2evolution skin
10
مهر

جواني پيامبر اسلام(ص)

اخلاق و رفتار نيكوي محمد - صلي الله عليه و آله و سلم - امانت، درستكاري و راستگويي او مردم مكه را شيفته كرده بود و همه او را امين مي ناميدند.

 



حلف الفضول

حلف الفضول كه آن را بهترين و ارزشمندترين پيمانهاي قريش خوانده اند، ميان سران چند تيره از قريش بسته شد. اين پيمان از آنجا شكل گرفت كه مردي از قبيله بني زبيد وارد مكه شد و كالايي به عاص بن وائل از تيره بني سهم فروخت. عاص كالا را گرفت، ولي بهاي آن را نداد. مرد زبيدي هر چند به وي مراجعه كرد نتيجه اي نگرفت. چنان كه قبلا گفته شد در آن روزگاران در جزيره العرب نظام قبيلگي حاكم بود و هر قبيله از منافع افراد خود حمايت مي كرد و اگر غريبه اي مورد ظلم واقع مي شد، حامي و دادرسي نداشت. مرد زبيدي ناگزير هنگامي كه سران قريش در كنار كعبه گرد آمده بودند،‌ بالاي كوه ابوقبيس رفت و با سرودن اشعاري پر سوز و گداز، دادخواهي كرد.

با شنيدن نداي دادخواهي او، با پيشگامي زبير بن عبدالمطلب، بزرگان بني هاشم، بني عبدالمطلب، بني زهره، بني تميم و بني حارث (كه از تيره هاي خوشنام قريش بودند) ، در خانه عبدالله بن جدعان تيمي گرد آمدند و پيمان بستند كه براي ياري و گرفتن حق هر ستمديده اي همدستان شده، اجازه ندهند در مكه بر احدي ستم شود، چه وابسته به آنها باشد و چه غريبه، چه فقير و پست باشد و چه ثروتمند و با شرف. آن گاه نزد عاص رفته حق مرد زبيدي را از وي گرفتند و به آن مرد دادند. حضرت محمد - صلي الله عليه و آله و سلم - كه در آن هنگام بيست سال داشتند از اعضاي اين پيمان بودند.

شركت محمد - صلي الله عليه و آله و سلم - در اين پيمان كه يك حركت جوانمردانه و نوعي حمايت از حقوق بشر در آن جامعة جاهلي بود، بيشتر از اين نظر اهميت دارد كه جوانان هم سن و سال او در مكه،‌ سرگرم عيش و نوش و خوشگذراني بودند و ارزشهاي انساني مانند حمايت از مظلوم، پاك سازي جامعه و اجراي عدالت، براي آنها مفهوم نداشت ؛ او در كنار بزرگان قريش در چنين پيماني شركت كرد. او پس از بعثت،‌ از شركت خود در اين پيمان به نيكي ياد مي كرد و مي فرمود :‌

در خانه عبدالله بن جدعان در پيماني شركت كردم كه اگر به جاي آن، شتران سرخ مو به من مي دادند،‌ آن چنان خوشحال و شاد نمي شدم، و اگر در عصر اسلام نيز مرا به چنان پيماني دعوت كنند، مي پذيرم.

اين پيمان به اين مناسبت كه افزون بر پيمانهاي موجود، و از آنها برتر بود، حلف الفضول ناميده شد اين پيمان همواره پناهگاه مظلومان و بي پناهان بود و بعدها در چند مورد نيز افراد غريبه و مظلوم، با استمداد از بنيانگذاران آن، از چنگ زورمندان مكه رهايي يافتند.

سفر دوم به شام

خديجه - دختر خويلد - كه زني تجارت پيشه، با شرافت و ثروتمند بود، افرادي را براي بازرگاني مي گماشت و سرمايه اي را براي تجارت در اختيارشان قرار مي داد و مزدي به آنان مي پرداخت. وقتي محمد - صلي الله عليه و آله و سلم - به بيست و پنج سالگي رسيد،‌ ابوطالب به او گفت : من تهيدست شده ام و روزگار سخت شده است. اكنون كارواني از قريش رهسپار شام مي شود، كاش تو هم نزد خديجه كه مرداني را براي تجارت مي فرستد، مي رفتي و كار تجارت او را به عهده مي گرفتي.

از سوي ديگر، خديجه از راستگويي، امانت و اخلاق پسنديده محمد - صلي الله عليه و آله و سلم - آگاهي يافت و در پي او فرستاد كه : اگر كار تجارت مرا عهده دار شوي، بيش از ديگران به تو مي پردازم و غلام خويش ميسره را نيز براي دستياريت مي فرستم. حضرت محمد اين پيشنهاد را پذيرفت و همراه ميسره رهسپار شام شد. در اين سفر بيش از سفرهاي گذشته سود عايدشان شد.

ميسره در اين سفر از حضرت محمد - صلي الله عليه و آله و سلم - كراماتي مشاهده كرد كه او را به حيرت انداخت در اين سفر نسطور راهب از پيامبري او در آينده بشارت داد. همچنين ميسره محمد را ديد كه بر سر تجارت،‌ با شخصي اختلاف پيدا كرد. آن مرد گفت : به لات و عزي سوگند ياد كن تا سخنت را بپذيرم. او پاسخ داد : در عمرم هرگز به لات و عزي سوگند ياد نكرده ام.

ميسره در بازگشت از سفر،‌ كرامات محمد - صلي الله عليه و آله و سلم - و آنچه را مشاهده كرده بود، براي خديجه بازگو كرد.

ازدواج با خديجه سلام الله علیها

خديجه بانويي خردمند، دورانديش و شرافتمند بود و از نظر نسب از زنان قريش برتر بود. او در اثر امتيازات اخلاقي و اجتماعي متعددي كه داشت، در زمان جاهليت،‌ طاهره و سيده قريش ناميده مي شد. بنابر مشهور، او قبلا دو بار ازدواج كرده و همسرانش درگذشته بودند بزرگان قريش همه علاقه مند به ازدواج با او بودندمردان نامداري همچون عقبه بن ابي معيط، ابوجهل و ابوسفيان از او خواستگاري كرده بودند و او موافقت نكرده بود.

از سوي ديگر، خديجه با محمد - صلي الله عليه و آله و سلم - خويشاوند بود و نسب هر دو در قصي به هم مي رسيد. او اطلاعاتي از آينده درخشان محمد - صلي الله عليه و آله و سلم - داشت و علاقه مند به ازدواج با او بود.

خديجه به محمد - صلي الله عليه و آله و سلم - پيشنهاد ازدواج كرد و محمد - صلي الله عليه و آله و سلم - با موافقت عموهايش، اين پيشنهاد را پذيرفت و در يك جمع خانوادگي ازدواج صورت گرفت. بنابر قول مشهور در اين هنگام خديجه چهل سال و محمد - صلي الله عليه و آله و سلم - بيست و پنج سال داشت. خديجه نخستين زني بود كه محمد - صلي الله عليه و آله و سلم - با او ازدواج كرد.

نصب حجر الاسود

اخلاق و رفتار نيكوي محمد - صلي الله عليه و آله و سلم - امانت، درستكاري و راستگويي او مردم مكه را شيفته كرده بود و همه او را امين مي ناميدند. او چنان در دل مردم جا داشت كه از داوري او در مورد نصب حجر الاسود استقبال كردند و او با تدبيري خاص، اختلاف آنان را حل كرد. توضيح اينكه :‌

هنگامي كه محمد - صلي الله عليه و آله و سلم - سي و پنج ساله بود،‌ در اثر سيلي كه از كوههاي مكه جاري شد، ديوارهاي كعبه از چند جا شكست. كعبه تا آن روز سقف نداشت و ديوارهايش كوتاه بود، از اين جهت اندوخته هاي داخل آن حفاظ لازم را نداشت.قريش تصميم داشت سقفي براي كعبه بسازد، اما موفق به اجراي اين تصميم نشده بود. پس از اين حادثه، بزرگان مكه در صدد برآمدند كه كعبه را خراب و بازسازي كنند و سقفي نيز براي آن بسازند.

هنگام بازسازي كعبه، ميان تيره هاي قريش بر سر نصب حجر الاسود در جايگاه مورد نظر اختلاف به وجود آمد و رقابتها و تفاخرهاي قبيلگي بار ديگر زنده شد. هر قبيله مي خواست افتخار نصب اين سنگ نصيب او گردد. برخي از قبايل،‌ با فرو بردن دست خويش در طشتي پر از خون پيمان بستند تا نگذارند اين افتخار نصيب قبيله اي ديگر شود.

سرانجام با پيشنهاد سالمندترين مرد قريش،‌ توافق كردند كه نخستين كسي كه از باب بني شيبه (يا باب صفا) وارد مسجد (الحرام) شود، درباره نصب حجر الاسود، در ميان قبايل داوري كند، ناگاه محمد - صلي الله عليه و آله و سلم - از آن در وارد شد. همه گفتند : اين محمد امين است و ما همگي به حكم او راضي هستيم به دستور امين قريش، پارچه اي آوردند. او پارچه را پهن كرد و حجر الاسود را در ميان آن گذاشت و از رؤساي قبايل خواست كه هر كدام گوشه اي از آن را بگيرند و مشتركا سنگ را تا پاي ديوار ببرند، چون سنگ را نزديك ديوار آوردند او با دست خويش آن را در جاي اوليه قرار داد. با اين تدبير لطيف اختلاف ميان قبايل حل و از بروز يك جنگ خونين جلوگيري شد.

منبع : مرکز مطالعات و پاسخگويي به شبهات حوزه علميه قم


free b2evolution skin
9
مهر

خصوصیات منحصر به فرد پیامبر (4)

1- تنها پیامبری که نفرین عمومی به قوم و امت خود نکرد:

برخی از پیامبران پس از تبلیغ دین خود و سرکشی قوم خود آنان را نفرین کردند و قوم خود را با نفرین معذب به عذاب الهی نمودند مانند حضرت نوح ، حضرت لوط ، حضرت هود ، حضرت صالح ، و … علیهم السلام

بعنوان نمونه:

حضرت نوح، پیامبر مرسل
در بین انبیاء  اوّلین پیامبری که مرسل است و شریعت آورده، حضرت نوح ، از پیامبران اولوالعزم است که بعد از  او حضرت‎ابراهیم و بعد حضرت‎موسی و عیسی و پیغمبراسلام هستند. در قرآن، اوّلین کسی که می‎بینیم قومش را نفرین کرده، راجع به حضرت نوح است. در آیات متعدّد در مورد حضرت نوح ، بیش از دیگران داریم حضرت نوح قوم خودش را نفرین کرد و  در آن نکته ای است  غیر از نکته ای که در نفرین انبیا است، ذکر شده است،

تفاوت نفرین حضرت نوح با دیگر پیامبران

تفاوت حضرت نوح با انبیا دیگر چه بوده است؟ انبیای دیگر قوم خودشان را نفرین می‎کردند امّا حضرت نوح ، مَن فِی الأرض را لعن کردند.  دیگران یا شخص را نفرین می‎کردند یا گروه را، امّا راجع به حضرت نوح این‎طور نیست، مَن فِی الأرض را نفرین فرمود و  خدا هم از او قبول کرد و هرچه بود الّا خودش و چند نوع دیگر را از بین برد.

«وَ قالَ نُوحٌ رَبِّ لا تَذَرْ عَلَى الْأَرْضِ مِنَ الْکافِرینَ دَیَّاراً» (نوح، آیه 26)

امام رسول اکرم از ابتدا تا انتهاء عمر مبارکش نفرین بر قوم و امت خود نکرد و پس از دیدن تمام اذیتها و آزارها میفرمود:

«اللَّهُمَ‏ اهْدِ قَوْمِی‏ فَإِنَّهُمْ‏ لَا یَعْلَمُونَ» خدایا قوم مرا هدایت کن (بحار الأنوار 20 : 117) 

 

 


 2- موفق ترین پیامبر در میان پیامبران الهی رسول اکرم است:

شیخ الانبیاء حضرت نوح علیه السلام است که قرآن مدت پیامبری آنحضرت را 950 سال عنوان میفرماید :

وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا نُوحًا إِلَى قَوْمِهِ  فَلَبِثَ فِیهِمْ أَلْفَ سَنَةٍ إِلَّا خَمْسِینَ عَامًا فَأَخَذَهُمُ  الطُّوفَانُ وَهُمْ ظَالِمُونَ

العنکبوت (14)
نهصد و پنجاه سال پیامبر بوده حاصل تلاش او در این مدت کمتر از هشتاد نفر مؤمن بودند که با او سوار کشتی شدند و بقیه که حدود چهل هزار نفر بودند حتی همسر و فرزند او کافر بودند و عذاب شدند این در حالی است که رسول اکرم در مدت 23 سال پیامبری خود تمام حجاز را در زیر بیرق اسلام درآورد صدها هزار نفر مسلمان را درپی داشت.(قصص قرآن)


3-تنها پیامبری که ولادت او همراه با تحولات و حوادث در عالم امکان بود:

در تولد حضرت ختمی مرتبت خداوند متعال حوادث و معجزاتی را ایجاد فرمود که این حوادث برای ولادت هیچ پیامبر و رسولی ایجاد نفرموده است.

قبل از تولد و همچنین هنگام تولد پیامبر عظیم الشان اسلام (ص) حوادثی اتفاق افتاد - مطابق چند روایت  نقل شده از حضرت امیر المومنین علی (ع) و امام صادق (ع)  چنین است:

1. واقعه اصحاب فیل و دفاع پرندگان از کعبه
اصل داستان در ردیف اخبار متواتر قرار گرفته و ما از  «بحار الانوار» و «مجمع البیان» مى ‏آوریم:

داستان :«ابرهه» تصمیم گرفت خانه «کعبه» را به کلى ویران سازد، لذا با لشگر عظیمى که بعضى از سوارانش از «فیل» استفاده مى‏کردند عازم «مکّه» شد. هنگامى که نزدیک «مکّه» رسید کسانى را فرستاد تا شتران و اموال اهل «مکّه» را به غارت آورند، و در این میان، دویست شتر از «عبدالمطلب»  غارت شد.
«ابرهه» کسى را به «مکّه» فرستاد و به او گفت: بزرگ «مکّه» را پیدا کند، و به او بگوید: «ابرهه» پادشاه «یمن» مى‏گوید: من براى جنگ نیامده‏ام، تنها براى این آمده‏ام که این خانه کعبه را ویران کنم، اگر شما دست به جنگ  نبرید، نیازى به ریختن خونتان ندارم!
فرستاده «ابرهه» وارد «مکّه» شد و از رئیس و شریف «مکّه» جستجو کرد، همه، «عبدالمطلب» را به او نشان دادند، ماجرا را نزد «عبدالمطلب» بازگو کرد، «عبدالمطلب» نیز گفت: ما توانائى جنگ با شما را نداریم، و اما خانه کعبه را، خداوند خودش حفظ مى‏کند.فرستاده «ابرهه» به «عبدالمطلب» گفت: باید با من نزد او بیائى، هنگامى که «عبدالمطلب» نزد «ابرهه» رسید، او سخت تحت تأثیر قامت بلند و قیافه جذاب و  ابهت فوق العاده «عبدالمطلب» قرار گرفت، تا آنجا که «ابرهه» براى احترام او از جا برخاست، روى زمین نشست، و «عبدالمطلب» را در کنار دست خود جاى داد؛
زیرا نمى ‏خواست او را روى تخت در کنار خود بنشاند، سپس به مترجمش گفت: از  او بپرس حاجت تو چیست؟!
به مترجم گفت: حاجتم این است که دویست شتر را از من به غارت برده‏اند،  دستور دهید اموالم را بازگردانند. «ابرهه» سخت از این تقاضا تعجب کرد و به مترجمش گفت: به او بگو: هنگامى که تو را دیدم عظمتى از تو در دلم جاى گرفت، اما این سخن را که گفتى در نظرم کوچک شدى، تو درباره دویست شترت سخن مى‏گوئى، اما درباره «کعبه» که دین تو واجداد تو است و من براى ویرانیش آمده‏ام، مطلقاً سخنى نمى‏ گوئى؟!«عبدالمطلب» گفت: «من صاحب شترانم، و این خانه صاحبى دارد که از آن دفاع مى‏کند» (این سخن، «ابرهه» را تکان داد و در فکر فرو رفت). «عبدالمطلب» به «مکّه» آمد، و به مردم اطلاع داد: به کوه‏هاى اطراف پناهنده شوند، و خودش با جمعى کنار خانه کعبه آمد تا دعا کند و یارى طلبد.
سپس «عبدالمطلب» به یکى از دره‏هاى اطراف «مکّه» آمد و در آنجا با جمعى از «قریش» پناه گرفت، و به یکى از فرزندانش دستور داد: بالاى کوه «ابو قبیس» برود، ببیند چه خبر مى‏شود.
فرزندش به سرعت نزد پدر آمده، گفت: پدر! ابرى سیاه از ناحیه دریا (دریاى احمر) به چشم مى‏خورد که به سوى سرزمین ما مى‏آید، «عبدالمطلب» خرسند شد، صدا زد: «اى جمعیت قریش! به منزل‏هاى خود بازگردید که نصرت الهى به‏ سراغ شما آمد»از سوى دیگر، «ابرهه» سوار بر «فیل» با لشگر انبوهش براى درهم کوبیدن کعبه از کوه‏هاى اطراف سرازیر «مکّه» شد، ولى هر چه بر «فیل» خود فشار مى‏آورد پیش نمى‏رفت، اما هنگامى که سر او را به سوى «یمن» باز مى‏ گرداند، به سرعت حرکت مى ‏کرد، «ابرهه» از این ماجرا سخت متعجب شد و در حیرت فرو رفت.
در این هنگام، پرندگانى از سوى دریا فرا رسیدند، همانند پرستوها و هر یک ازآنها سه عدد سنگریزه با خود همراه داشت، یکى به منقار و دو تا در پنجه‏ها،تقریباً به اندازه نخود، این سنگریزه‏ها را بر سر لشگریان «ابرهه» فرو ریختند، به هر کدام از آنها اصابت مى‏کرد هلاک مى‏شد، سنگریزه‏ها به هر جاىبدن آنها مى‏خورد، سوراخ مى‏کرد و از طرف مقابل خارج مى‏شد.
وحشت عجیبى بر تمام لشگر «ابرهه» سایه افکند، آنها که زنده مانده بودند پا به فرار گذاشتند، و راه «یمن» را سؤال مى‏ کردند که بازگردند، ولى پیوسته دروسط جاده مانند برگ خزان به زمین مى‏ ریختند.
خود «ابرهه» نیز مورد اصابت سنگى واقع شد و مجروح گشت، و او را به «صنعاء» (پایتخت یمن) بازگرداندند و در آنجا از دنیا رفت.
در همین سال بود که پیغمبر اکرم (ص) تولد یافت، و جهان به نور وجودش روشن شد.
لازم به ذکر است که اهمیت این حادثه بزرگ به قدرى بود که آن سال را «عام الفیل» (سال فیل) نامیدند و مبدأ تاریخ عرب شناخته شد.

2. از امام صادق (ع) روایت شده است که ابلیس تا هفت آسمان بالا مى‌رفت و (مسائل غیبی را) گوش مى‌داد و اخبار آسمان‌ها را مى‌شنید، وقتی حضرت عیسى (ع) متولد شد او را از سه آسمان منع کردند و (بعد از آن) تا چهار آسمان بالا مى‌رفت و چون حضرت رسول اکرم (ص) متولد شد او را از همه آسمان‌ها منع کردند و شیاطین را با تیرهاى شهاب از درهای آسمان‌ها راندند.(این جریان برای شیاطین و جنیان عجیب بود و دنبال علت آن می‌‌گشتند تا اینکه فهمیدند پیامبر اعظم (ص) متولد شده است.)

3. صبح روزی که حضرت محمد مصطفی (ص) متولّد شد، همه بتهای عالم به رو بر زمین افتادند.

4. در آن روز ایوان کسرى یعنى پادشاه عجم لرزید و چهارده کنگره آن افتاد.
5. در آن روز دریاچه ساوه ـ که سالها آن را مى پرستیدند ـ فرو رفت و خشک شد.

6. وادى سماوه ـ که سال‌ها کسى آب در آن ندیده بود ـ آب در آن جارى شد.

7. آتشکده فارس ـ که هزار سال خاموش نشده بود ـ در آن شب خاموش ‍ شد.

8. طاق کسرى از میانش شکست و دو قطعه شد.

9. نورى در آن شب از طرف حجاز ظاهر شد و در عالم منتشر گردید تا اینکه به مشرق رسید.

10. در آن صبح، تخت همه پادشاهان وقت، سرنگون شده بود.

11. در آن روز، همه پـادشاهان وقت، لال شده بودند و نمى توانستند سخن بگویند.

12. در آن روز، علم کاهنان از بین رفت و سِحر ساحران باطل شد.

13. حضرت آمنه (ع) مادر گرامی حضرت رسول (ص) گفت: والله که چـون پسرم متولد شد، دستهایش را بر زمین گذاشت و سر به سوى آسمان بلند کرد و به اطراف نظر کرد پس از او نورى ساطع شد که همه چیز را روشن کرد و به سبب آن نور، قصرهاى شام را دیدم و در میان آن روشنى، صدائى شنیدم که مى گفت: بهترین مردم را به دنیا آوردی، پس او را «محمّد» نام کن.

14. در روایت وارد شده که شیطان در میان فرزندان خود فریاد زد تا همه نزد او جمع شدند و گفتند: چه چیز ترا اینچنین پریشان کرده است؟ گفت: واى بر شما! از اوّل شب تا به حال احوال آسمان و زمین را متغیّر مى‌یابم، حادثه عظیمى در زمین واقع شده است که از وقتی که عیسى (ع) به آسمان رفته، مثل آن واقع نشده است، بروید و بگردید و تفحّص کنید که چه امر غریب حادث شده است؛
پـس متفرّق شدند و گردیدند و برگشتند و گفتند: چیزى نیافتیم. شیطان گفت که تحقیق این امر، کار من است. پس  در دنیا جولان کرد تا به حرم (محدوده حرم در سرزمین وحی که بدون احرام نمی شود وارد آنجا شد) رسید، دید که ملائکه اطراف حرم را گرفته‌اند، چـون خواست که داخل شود ملائکه بانگ بر او زدند پس برگشت و مانند گنجشکى کوچک شده و از جانب کوه حِرى داخل شد، جبرئیل گفت:
برگرد اى ملعون! گـفت: اى جبرئیل، سؤالی دارم، بگو امشب چـه اتفاقی افتاده؟
جبرئیل گفت: محمّد (ص)، بهترین پیغمبران، امشب، متولّد شده است. پـرسید که آیا مرا در او بهره اى هست؟ گفت: نه، پرسید که آیا در امّت او بهره دارم؟گفت: بلى، ابلیس گفت: راضى شدم.

15. از حضرت امیرالمؤمنین علی (ع) روایت شده است که همه دنیا در آن شب روشن شد و هر سنگ و کلوخ و درختى خندید و هر آنچه در آسمان‌ها و زمین بود خدا را تسبیح گفت.

منبع: پایگاه درسهایی ار قرآن (qaraati.ir)


free b2evolution skin
8
مهر

ولادت پيامبر اسلام(ص)

عموم سيره نويسان اتّفاق دارند كه تولّد پيامبر گرامي اسلام - صلي الله عليه و آله- در عام الفيل در سال 570 ميلادي بوده است. زيرا آن حضرت به طور قطع، در سال 632 ميلادي درگذشته است و سنّ مبارك او 62 تا 63 سال بوده است. بنابر اين، ولادت او در حدود 570 ميلادي خواهد بود.

 

 

 

اكثر محدثان و مورخان بر اين قول اتفاق دارند كه تولد پيامبر، در ماه « ربيع الاول » بوده، ولي در روز تولد او اختلاف دارند. معروف ميان محدّثان شيعه اين است كه آن حضرت، در هفدهم ربيع الاول، روز جمعه، پس از طلوع فجر چشم به دنيا گشود؛ و مشهور ميان اهل تسنن اين است كه ولادت آن حضرت، در روز دوشنبه دوازدهم همان ماه اتفاق افتاده است.

مراسم نامگذاري پيامبر اسلام
روز هفتم فرا رسيد. « عبدالمطلب »، براي عرض سپاسگزاري به درگاه الهي گوسفندي كشت و گروهي را دعوت نمود و در آن جشن باشكوه، كه از عموم قريش دعوت شده بود؛ نام فرزند خود را « محمّد » گذارد. وقتي از او پرسيدند: چرا نام فرزند خود را محمد انتخاب كرديد، در صورتي كه اين نام در ميان اعراب كم سابقه است؟ گفت: خواستم كه در آسمان و زمين ستوده باشد. در اين باره « حسان بن ثابت » شاعر رسول خدا چنين مي گويد:

فشــــق له من اسمه ليجله فذوالعرش محمود و هذا محمد
آفريدگار، نامي از اسم خود براي پيامبر مشتق نمود. از اين جهت خدا « محمود » (پسنديده) و پيامبر او « محمد » (ستوده) است و هر دو كلمه از يك مادّه مشتقند و يك معني را مي رسانند.

قطعاً الهام غيبي در انتخاب اين نام بي دخالت نبوده است. زيرا نام محمد، اگر چه در ميان اعراب معروف بود، ولي كمتر كسي تا آن زمان به آن نام ناميده شده بود. طبقِ آمار دقيقي كه بعضي از تاريخ نويسان به دست آورده اند، تا آن روز فقط شانزده نفر به اين اسم نامگذاري شده بودند. چنانكه شاعر در اين باره گويد:

ان الذين سموا باسم محمّد من قبل خير الناس ضعف ثمان

كساني كه به نام محمد، پيش از پيامبر اسلام نام گذاري شده بودند، شانزده نفر بودند.

« احمد » يكي از نام هاي مشهور پيامبر اسلام بود
هر كس مختصر مطالعه اي در تاريخ زندگي رسول اكرم ـ صلي الله عليه و آله و سلّم ـ داشته باشد؛ مي داند كه آن حضرت، از دوران كودكي دو نام داشت و مردم او را با هر دو نام خطاب مي كردند. يكي « محمد » كه جد بزرگوارش عبدالمطلب براي او انتخاب كرده بود، و ديگري « احمد » كه مادرش آمنه او را به آن، ناميده بود. اين مطلب يكي از مسلمات تاريخ اسلام است و سيره نويسان اين مطلب را نقل كرده اند و مشروح اين مطلب را در سيره حلبي مي توانيد بخوانيد.

عموي گرامي وي، « ابوطالب » كه پس از درگذشت « عبدالمطلب » كفالت و سرپرستي « محمد » به او واگذار شده بود؛ با عشق و علاقه زائد الوصفي، چهل و دو سال تمام، پروانه وار به گرد شمع وجود وي گشت، و از بذل جان و مال در حراست و حفاظت او دريغ ننمود. در اشعاري كه درباره برادرزاده خود سروده، گاهي از او به نام « محمد »، و گاهي به نام « احمد » اسم برده است و اين خود حاكي از آن است كه در آن زمان يكي از نامهاي معروف وي همان « احمد » بوده است.

 

ادامه »


free b2evolution skin