5
مرداد

شب یازدهم محرم چرا امام حسین(ع) را ابا عبدالله می گویند؟

چرا امام حسین(علیه السلام) را ابا عبدالله می گویند؟ علت گذاشتن کنیه «اباعبدالله» برای امام حسین(علیه السلام) چه بوده است؟ با راسخون همراه باشید.
چرا امام حسین(علیه السلام) را ابا عبدالله می گویند؟

 

 

 

 


در فرهنگ عربی کنیه به نامی گفته می شد غیر از نام اصلی شخص که در اکثر مواقع برای احترام گذاشتن به شخصی و یا دلایل دیگر او را به آن نام خطاب میکردند . در ابتدا کنیه لفظ اب یا ام و بعد از آن معمولا اسم بزرگترین فرزند می آید.

بعضی از دلایلی که افراد را با کنیه شان خطاب می کردند این بوده است که جهت تعظیم و تکریم یا بخت و اقبال خوب تا در هنگاه تولد فرد کنیه ای نیکو برای او انتخاب می کردند تا در آینده آن شخص دارای زندگی خوبی باشد .
البته گاهی کنیه برای تمسخر و تحقیر بکار می رفت به عنوان مثال پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) عمرو بن هشام را ابوجهل می نامیدند .

همچنین استفاده از کنیه برای حفظ جان بوده است در بازه هایی از تاریخ که جان امامان در خطر بود و حتی آوردن نام آن ها جرم محسوب می شد ایشان را با کنیه هایشان خطاب می کردند به عنوان مثال امیرالمومنین را با کنیه ابازینب خطاب می‌کردند.

در این مطلب اشاره به فرق کنیه و لقب می کنیم و در ادامه به علت گذاشتن کنیه «اباعبدالله» برای امام حسین(علیه السلام) می پردازیم.

کنیه چیست؟
کنیه نامی است که به جهت اسم نبردن شخص به اسم کوچکش برای شخص انتخاب می شود و نام بردن فرد به کنیه اش نوعی احترام محسوب می شود در ابتدای کنیه معمولاً اب , ام و یا ابن وجود دارد.

ودر اکثر اوقات کنیه بر اساس نام فرزند بزرگتر انتخاب می شود مانند ابوالحسن که کنیه امیر المؤمنین علیه السلام است .

هرچند در روایات دستور به انتخاب کنیه برای کودک شده است والزاما کنیه نباید بر اساس نام فرزند باشد به همین جهت کنیه حضرت رضا ابا الحسن بوده در حالی که آن حضرت تنها فرزندشان امام جواد بوده است ,

 

ادامه »


free b2evolution skin
4
مرداد

شب نهم ماه محرم: ویژگی های بارز قمربنی هاشم علیه السلام

سلام بر عباس فرزند امیرمومنان که جان خویش را در راه برادرش داد از دیروزش برای فردایش توشه برگرفت، در راه برادر جانبازی کرد و خود را فدایش کرد، از او حفاظت و خود را سپر بلایش کرد، برای او آب آورد، دست هایش قطع شد…

 

 


بهترین منبع برای شناخت شخصیت قمربنی هاشم عباس بن علی حضرت ابوالفضل(علیه السلام)، سخنان امامان معصوم(علیهم السلام) درباره ایشان است. زیارت نامه هایی که به زیارت نامه های “مأثوره” شهرت دارد، مرجع اساسی برای آگاهی یافتن از امتیازات و ویژگی های حضرت ابوالفضل(علیه السلام) است.

برای حضرت عباس بن علی(علیه السلام) چند زیارت نامه از اهل بیت(علیهم السلام) وجود دارد. هنگامی که امام صادق(علیه السلام) به زیارت مرقد عموی خویش حضرت ابوالفضل رفتند، به ابوحمزه ثمالی زیارت نامه ای آموزش دادند.

امام زمان حضرت مهدی(علیه السلام) نیز خطاب به ابومنصور بن عبدالمنعم بن نعمان بغدادی، زیارت نامه ای را برای شهیدان کربلا نوشتند که به زیارت ناحیه مقدسه ویژه زیارت شهیدان کربلا مشهور است.

 

ادامه »


free b2evolution skin
3
مرداد

شب هشتم محرم الحرام: حضرت علی اکبر (علیه السلام) الگوی جوانان

آقا وقتی دشمن قرار شد حمله کنند به مدینه پیغمبر مشورت گرفت بزرگترها گفتند یا رسول الله بگذار دشمن بیاد تو مدینه توی کوچه های مدینه غافلگیر میکنیم راهش را میبندیم باباشون را در میآوریم. جوانان مدینه گفتند…

 

 

 

علی اکبر سید الشهداء یک سری فضائلی دارد که این فضائل برای جوان های عزیز باید الگو باشد.

اولاً امام زمان (علیه السلام) در زیارت ناحیه مقدسه چند تا شهید است که خیلی خصوصی سلام میکند. بقیه شهدا یک سلام عادی دارد.

 السلام علی حر بن یزید ریاحی، السلام علی مسلم بن عوسجه، السلام علی حبیب ابن مظاهر مثلاً.

 اما به علی اکبر که میرسد سلام طور دیگری است السلام علیک و علی اهلبیتک الطیبین این طوری. «الَّذِینَ أَذْهَبَ اللَّهُ عَنْهُمُ الرِّجْسَ» (کامل الزیاره، ص 329) سلامی که امام زمان میدهد یکی از دلیلهایی اس که دلالت بر عصمت علی اکبر دارد. من امشب دو تا مدرک را از دو تا زیارت میگویم که دلالت بر معصوم بودن این جوان سید الشهداء دارد. فردا شب چهار تا دلیل یا بیشتر میگویم که دلالت بر عصمت عباس (علیه السلام) دارد.

در زیارت علی اکبر سید الشهداء ، زیارتی است که امام صادق (علیه السلام) دارد «صَلَّى اللَّهُ عَلَیْکَ وَ عَلَى عِتْرَتِکَ وَ أَهْلِ بَیْتِکَ وَ آبَائِکَ وَ أَبْنَائِکَ وَ أُمَّهَاتِکَ الْأَخْیَارِ الْأَبْرَارِ الَّذِینَ أَذْهَبَ اللَّهُ عَنْهُمُ الرِّجْسَ» (کامل الزیاره، ص 329)زیارت خیلی خصوصی است سلام بر تو سلام بر اهل بیتت حالا یا 25سالش بود یا 27 سالش بود یا 28 سالش بود. امام زمان هم سلام به خودش میکنه هم به خانوادهاش و بعد آخر میگوید تو و اهلبیتی که خدا تمام ناپاکیها را از آنها دور کرده یعنی تو و اهلبیتت همتون پاک و مطهر هستید. این یک دلیل.

دلیل دوم در زیارت دیگری است این خیلی مهم است کلماتی که در این زیارت خطاب به یک جوان هست که الآن میگویم چرا این خیلی مهمتر است.

 حضرت میفرماید: «السَّلَامُ عَلَیْکَ أَیُّهَا الصِّدِّیقصدیق به کی میگویند به کسی که به در گفتار در رفتار در کردار در عمل همش راست میگوید یعنی در رفتار هم دروغ نمیگوید یعنی کی؟ یعنی معصوم. «السَّلَامُ عَلَیْکَ أَیُّهَا الصِّدِّیقُ الطَّیِّبُ الطَّاهِرُ وَ الزَّکِیُّ الْحَبِیبُ الْمُقَرَّبُ وَ ابْنُ رَیْحَانَةِ رَسُولِ اللَّهِ َ» خدا تو را اینطوری قرار داده و دوباره آن آیه را تکرار میکند «وَ جَعَلَکَ مِنْ أَهْلِ الْبَیْتِ الَّذِینَ أَذْهَبَ اللَّهُ عَنْهُمُ الرِّجْسَ وَ طَهَّرَهُمْ تَطْهِیراً» یک جوان مگر چه خصوصیاتی دارد که به این مقام میرسد.

 

ادامه »


free b2evolution skin
1
مرداد

ششم محرم شب نوجوانان عاشورایی

سرانجام حضرت قاسم با نشان دادن بازوبندی که پدرش امام حسن (علیه‌السلام) به بازویش بسته بود و در او وصیت کرده بود که هرگز دست از یاری عموی خود حسین (علیه‌السلام) برندارد… اذن میدان گرفت.

 

 


قاسم فرزند امام حسن (علیه‌السلام) به سال ۴۷ ه. ق در مدینه منوره دیده به جهان گشود.   مادرش ام‌ولدی  به نام «نفیله»  یا «رمله»  یا «نجمه» بود. در دو سالگی پدر بزرگوارش را از دست داد؛   و تا هنگام شهادت در دامان پرمهر و عطوفت عموی گرامی خود، امام حسین (علیه‌السلام)، پرورش یافت و در واقعه کربلا به اتفاق مادر و دیگر برادران و خواهران خود حضور داشت.

قاسم در شب عاشورا
به نقلی در شب عاشورا، آنگاه که امام حسین (علیه‌السلام) خطبه خواند و به یاران خود فرمود: «فردا من و شما همه کشته خواهیم شد» وی پنداشت این افتخار از آنِ مردان و بزرگسالان است و شامل نوجوانان نمی‌شود. از این‌رو پرسید: «آیا من هم فردا کشته خواهم شد؟» امام (علیه‌السلام) با مهربانی پرسید: «فرزندم، مرگ در نزد تو چگونه است؟» عرض کرد: «احلی من العسل؛ شیرین‌تر از عسل.» حضرت فرمود: آری به خدا سوگند، عمو به فدایت، تو از آنان هستی که پس از گرفتار شدن به بلایی سخت کشته خواهی شد.

رجز در میدان نبرد
در روز عاشورا هنگامی که نوبت مبارزه به قاسم رسید، برای کسب اجازه خدمت امام حسین (علیه‌السلام) آمد. حضرت او را در آغوش گرفت و هر دو قدری گریستند و قاسم مجددا اجازه خواست و امام حسین (علیه‌السلام) امتناع فرمود. قاسم دست و پای امام را بوسه می‌زد و بر خواسته‌اش پای می‌فشرد. ولی امام (علیه‌السلام) اجازه نمی‌داد تا سرانجام موفق به دریافت اجازه گردید. ملاحسین کاشفی درباره چگونگی اذن خواستن حضرت قاسم از امام حسین (علیه‌السلام) و اذن ندادن آن حضرت می‌نویسد: سرانجام حضرت قاسم با نشان دادن بازوبندی که پدرش امام حسن (علیه‌السلام) به بازویش بسته بود و در او وصیت کرده بود که هرگز دست از یاری عموی خود حسین (علیه‌السلام) برندارد… اذن میدان گرفت.

 وی در حالی که مادرش بر در خیمه ایستاده او را نظاره می‌کرد، وارد میدان کارزار شد.
به گزارش ابن شهرآشوب، قاسم در میدان جنگ، چنین رجز می‌خواند:
«انی انا القاسُم من نسل علی•••نحن و بیت الله اولی بالنبی•••من شمر ذی الجوشن او ابن الدعی؛ من قاسم، از نسل علی هستم. به خانه خدا سوگند، ما از شمر ذی الجوشن یا حرامزاده (ابن زیاد)، به پیامبر سزاوارتریم».

 وی سرانجام پس از کشتن تعدادی از دشمنان خدا، به درجه شهادت نایل آمد.

شهادت قاسم
طبری و ابوالفرج اصفهانی کیفیت شهادت حضرت قاسم را به نقل از حمید بن مسلم چنین آورده‌اند:
«نوجوانی به سوی ما آمد که چهره‌اش همانند پاره ماه می‌درخشید، شمشیری به دست و پیراهن و اِزاری (شلوار) بر تن و دو نعلین به پا داشت، که بند یکی از نعلین‌های وی پاره شد؛ فراموش نمی‌کنم که بند چپ بود. عمرو بن سعید ازدی به من گفت: به خدا به او حمله می‌کنم! گفتم: سبحان الله، پناه بر خدا! از این کار چه می‌خواهی، انبوه لشکری که دور او را گرفته‌اند کارش را تمام خواهند کرد. گفت به خدا بر او حمله خواهم کرد! او حمله کرد و با شمشیر بر سر قاسم زد. قاسم بر روی افتاد و فریاد برآورد «عموجان» به فریادم برس. به خدا سوگند حسین چون عقاب از جا جست و همانند شیر خشمگین بر قاتل قاسم حمله‌ور گردید و ضربتی سخت بر وی فرود آورد. او دست خود را سپر کرد، ولی آن ضربت دستش را از آرنج قطع کرد. او فریادی زد و خود را کنار کشید. گروهی از کوفیان یورش بردند تا او را نجات دهند، ولی او را زیر گرفتند و زیر سم اسبان لگدمال کردند تا آنکه جان داد.

پس از چندی که گرد غبار میدان نبرد فرونشست، امام حسین (علیه‌السلام) را دیدیم که بر بالین آن جوان ایستاده و او پاشنه‌های پای خود را بر زمین می‌ساید. امام حسین (علیه‌السلام) در آن حال می‌گفت: «بعداً لقوم قتلوک و من خصمهم یوم القیامة فیک جدک؛ قومی که تو را کشتند از رحمت خدا به دورند و در روز رستاخیز جد تو از جمله دشمنان آنان خواهد بود.»
سپس فرمود: «عزّ والله علی عمّک ان تدعوه فلا یجیبک فلا ینفعک صوت والله کثر واتروه و قلّ ناصروه؛ سوگند به خدا برای عموی تو بسیار دشوار است که او را بخوانی و نتواند به تو پاسخ دهد، یا به تو پاسخ گوید اما به حال تو سودی نبخشد؛ در یک چنین روزی که دشمنان او بسیار و یاران او‌ا ندک باشند.»

 حمید بن مسلم گوید: آن‌گاه او را برداشت، دو پای پسر را دیدم که روی زمین می‌کشید و حسین (علیه‌السلام) سینه به سینه وی نهاده بود. با خود گفتم «او را کجا می‌برد»؟ وی را برد و در کنار پسرش علی‌ اکبر (علیه‌السلام) و دیگر شهدا قرار داد. از اسم آن نوجوان پرسش کردم. گفتند وی قاسم بن الحسن (علیه‌السلام) است.

در زیارت ناحیه مقدسه از حضرت قاسم چنین یاد شده است:
«درود بر قاسم بن الحسن (علیه‌السلام) که شمشیر بر فرقش وارد شد و زره‌اش را به غارت بردند. هنگامی که عمویش حسین را صدا زد، حسین مانند باز شکاری خود را به قاسم رسانید. مشاهده کرد قاسم در حال جان دادن پاها را بر زمین می‌ساید. فرمود: از رحمت خدا دور باد آن مردمی که تو را کشتند و در قیامت جد و پدرت دادخواه آنان باد!

هر کس به زمین می‌افتاد، امام را صدا می‌زد و امام سریعاً به بالینش می‌آمد؛ امّا آه از آن ساعتی که امام حسین (علیه‌السّلام) با تن غرق به خون در گودال قتلگاه افتاد، زینب کبری (علیهاالسّلام) فریاد بر آورد: «وا مُحَمَّداه! وا عَلیّاه، وا جَعْفَراه!»

منبع:پایگاه اطلاع رسانی بلاغ


free b2evolution skin
31
تیر

اتفاقات روز پنجم محرم الحرام

1- در این روز عبیداللّه‏ بن زیاد، شخصی بنام “شبث بن ربعی” را به همراه یک هزار نفر به طرف کربلا گسیل داد.

 

 

 

 

2-عبیداللّه‏ بن زیاد در این روز دستور داد تا شخصی بنام “زجر بن قیس” بر سر راه کربلا بایستد و هر کسی را که قصد یاری امام حسین علیه‏ السلام داشته و بخواهد به سپاه امام علیه ‏السلام ملحق شود، به قتل برساند. همراهان این مرد ۵۰۰ نفر بودند.

3-در این روز با توجه به تمام محدودیت هایی که برای نپیوستن کسی به سپاه امام حسین علیه‏السلام صورت گرفت، مردی به نام “عامر بن ابی سلامه” خود را به امام علیه ‏السلام رساند و سرانجام در کربلا در روز عاشورا به شهادت رسید.

4-روز پنجم محرم – سال ششم هجرى قمرى وقوع سریه عبدالله بن انیس .بنا به روایت واقدى در کتاب گرانسنگ المغازى ، سریه عبدالله بن انیس ‍ در روز دوشنبه ، پنجم ماه محرم ، مطابق با پنجاه و چهارمین ماه هجرت نبوى آغاز گردید و به مدت دوازده روز ادامه یافت و هفت روز باقى مانده از محرم پایان یافت .به نظر مى آید تاریخى را که واقدى براى این نبرد بیان کرده است ، مقرون به صحت نباشد. چون ماه محرم آن سال نمى توانست پنجاه و چهارمین ماه هجرى باشد، بلکه مى بایست پنجاه و هشتمین و یا چهل و ششمین ماه هجرت باشد. وانگهى پنج روز و دوازده روز، جمعا مى شود هفده روز.بنابراین ، گفتار وى که این سریه ، هفت روز به آخر محرم پایان یافته ، نیز صحیح نیست . ممکن است منظورش این بود که این سریه در هفدهم ماه محرم پایان یافته است . بدین جهت ممکن است در کتابت اشتباهى رخ داده باشد. به هر حال ، این نبرد از آن جا آغاز گردید که رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم با خبر شد که سفیان بن خالد لحیانى در عرنه منطقه اى نزدیک عرفات اردو زده و مردم قبیله خویش و دیگر دشمنان اسلام را گرد آورد و آماده نبرد با مسلمانان است .پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم ، عبد الله بن انیس را به حضور طلبید و وى را ماءمور خاموش کردن این فتنه نمود. عبدالله بن انیس به تنهایى از مدینه خارج شد و بدون این که یار و یاورى با خود داشته باشد، عازم عرفه گردید. پس از چند روز راه پیمایى به اردوگاه سفیان بن خالد رسید.عبد الله بن انیس ، پیش از این ماجرا، هیچ گاه سفیان بن خالد را ندیده بود. به همین جهت پیش از حرکت از مدینه ، نشانه هاى وى را از پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم درخواست کرد. آن حضرت به عبدالله فرمود: نشانى وى ، این است که هر گاه او را از بینى از او ترسى در تو پیدا مى شود و به یاد شیطان خواهى افتاد و دلت مى خواهد که از او کناره گیرى نمایى .عبدالله بن انیس گفت : آن نشانى اى که رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم به من فرموده بود، به محض دیدن سفیان بن خالد در من آشکار گردید. با این که من از هیچ چیز نمى ترسیدم ، با دیدن این مرد، لرزه بر اندامم افتاد ولى خود را کنترل کرده و به وى نزدیک شدم و گفتم که من از قبیله خزاعه ام و براى جنگیدن با محمد بن عبدالله ، به تو پیوسته ام و خواهم در سپاه تو حضور یابم . بدین ترتیب ، عبدالله بن انیس با گفتارى شیرین و خواندن اشعارى دل نواز، سفیان را مجذوب خود ساخت و در اندک مدتى به وى نزدیک گردید.سفیان که رهبرى شورشیان و کینه توزان ضد اسلام را بر عهده داشت ، پس ‍ از فراغت از امور جارى سپاه به خیمه خویش بر گشت . وى به عبدالله اطمینان کامل پیدا کرده بود. به همین جهت وى را در سراى خویش جاى داد و از او به گرمى استقبال و پذیرایى نمود.اما همین که نیمه شب فرا رسید و همه در خیمه هاى خویش آرام گرفته و به خواب فرو رفته بودند، عبدالله از بستر خویش برخاست و به بستر خالد نزدیک گردید و وى را با زیرکى خویش غافلگیر کرد و سرش را از بدن جدا ساخت و از آن اردوگاه گریخت و به غارى در بلندى هاى اطراف پناهنده شد.سپاهیان ، پس از اطلاع از قتل سرکرده خویش به تکاپو افتاده و از هر سو به دنبال عبدالله راه افتادند ولى هرگز به او دست نیافتند. پس از هلاکت سفیان ، شورشیان نیز پراکنده شدند و عبدالله بن انیس با سرافرازى به مدینه برگشت نمود و سر بریده سفیان بن خالد را به همراه خود به مدینه آورد و در محضر پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم به زمین گذاشت .پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم به پاس تلاش ها و خدمات عبدالله بن انیس ، عصاى خویش را به وى بخشید و به او فرمود: با این عصا در بهشت خواهى خرامید، هر چند عصاداران در بهشت بسیار اندکند.بدین ترتیب ، فتنه اى که مى رفت به فساد و خون ریزى بى گناهان منجر گردد، به دست یک سرباز تواناى اسلام ، در نطفه خاموش و نابودى گردید.

5-حضرت موسى (ع ) با بنى اسرائیل از دریا عبور کردند و فرعون و جنودش غرق شدند.

منابع :
فیض الاعلام و وقایع الایام شیخ عباس قمی ، روزشمار تاریخ اسلام سید تقى واردى ، مقتل الحسین(مقرّم)، ص۱۹۹

منبع:پایگاه اطلاع رسانی بلاغ


free b2evolution skin