متشکرم
چند روز پیش، “یولیا واسیلی اونا” پرستار بچههایم را به اتاقم دعوت کردم تا با او تسویه حساب کنم.
به او گفتم: - بنشینید یولیا.
میدانم که دست و بالتان خالی است، اما رو در بایستی دارید و به زبان نمیآورید.
ببینید، ما توافق کردیم که ماهی سی روبل به شما بدهم. این طور نیست؟
صفحات: 1· 2· 3· 4· 5· 6