9
مرداد
داستانك3
فقط “وانیا” و دیگر این که سه روز هم شما دندان درد داشتید و همسرم به شما اجازه داد بعد از شام دور از بچهها باشید.
دوازده و هفت میشود نوزده. تفریق کنید.
آن مرخصیها، آهان شصت منهای نوزده روبل میماند چهل و یک روبل. درسته؟
چشم چپ یولیا قرمز و پر از اشک شده بود. چانهاش میلرزید.
شروع کرد به سرفه کردنهای عصبی. دماغش را بالا کشید و چیزی نگفت.
-… و بعد، نزدیک سال نو، شما یک فنجان و یک نعلبکی شکستید. دو روبل کسر کنید.
فنجان با ارزشتر از اینها بود. ارثیه بود. اما کاری به این موضوع نداریم.
قرار است به همه حسابها رسیدگی کنیم و… اما موارد دیگر…
به خاطر بیمبالاتی شما “کولیا” از یک درخت بالا رفت و کتش را پاره کرد.
فرم در حال بارگذاری ...
فید نظر برای این مطلب