19
مرداد

اسرار10

دعوت به تحصيل حضور قلب
اى عزيز! اگر ايمان به آنچه ذكر شد كه گفته انبياء (عليهم السلام) است آوردى و خود را براى تحصيل سعادت و سفر آخرت مهيا نمودى و لازم دانستى حضور قلب را كه كليد گنج سعادت است تحصيل كنى، راه تحصيل آن،آن:است كه اولاً رفع موانع حضور قلب را نمايى خارهاى طريق را از سر راه سلوك ريشه كن كنى و پس از آن اقدام به خود آن كنى.
اما مانع حضور قلب در عبادات، تشتت خاطر و كثرت واردات قلبيه است. و اين گاهى از امور خارجه و طرق حواس ظاهره حاصل مى‏شود؛ مثل آنكه گوش انسان در حال عبادت چيزى بشنود و خاطر به آن متعلق شده مبدأ تخيلات و تفكرات باطنيه گردد، و واهمه و متصرفه در آن تصرف نموده از شاخه‏اى به شاخه‏اى پرواز كند؛ يا چشم انسان چيزى ببيند و منشأ تشتت خاطر و تصرف متصرفه گردد؛ يا ساير حواس انسان چيزى ادراك كند و از آن انتقالات خياليه حاصل شود.
و گاهى تشتت خاطر و مانع از حضور قلب، از امور باطنه است. و آن به طريق كلى دو منشأ بزرگ دارد كه عمده امور به آن دو منشأ بر گردد:
يكى هر زه گردى و فرار بودن خود طاير خيال است؛ زيرا كه خيال قوه‏اى است بسيار فرار كه دئماً از شاخه‏اى آويزد و از كنگره‏اى به كنگره‏اى پرواز كند؛ و اين مربوط به حب دنيا و توجه به امور دنيه و مال و منال دنيوى نيست، بلكه فرار بودن خيال خود مصيبتى است كه تارك دنيا نيز به آن مبتلا است. و تحصيل سكونت خاطر و طمأنينه نفس و وقوف خيال از امور مهمه ايست كه به اصلاح آن علاج قطعى حاصل شود، و پس از اين به آن اشاره مى‏كنيم.
منشأ ديگر، حب دنيا و تعلق خاطر به حيثيات دنيوى است كه رأس خطيئات و ام الأمراض باطنه است كه خار طريق اهل سلوك و سرچشمه مصيبات است؛ و تا دل متعلق به آن و منغمر در حب آن است، راه اصلاح قلوب منسد(35) و در جمله سعادات به روى انسان بسته است. و ما در ضمن دو فصل، اشاره به رفع اين دو منشأ بزرگ و دو مانع قوى مى‏نماييم ان شاء الله.

35) مسدود


free b2evolution skin
19
مرداد

اسرار9

ذكر چند حديث راجع به حضور قلب
از حضرت رسول ختمى (صلى الله عليه و آله و سلم) روايت است كه عبادت كن خداى تعالى را چنانچه گويا او را مى‏بينى؛ و اگر تو او را نمى‏بينى او تو را مى‏بيند(23).
از اين حديث شريف استفاده دو مرتبه از مراتب حضور قلب مى‏شود:
يكى آنكه سالك مشاهد جمال جميل و مستغرق تجليات حضرت محبوب باشد، به طورى كه جميع مسامع قلب از ديگر موجودات بسته چيزى مشاهده نكند. بالجمله، مشغول حاضر باشد و از حضور و محضر نيز غافل باشد.
و مرتبه ديگر كه نازلتر از اين مقام است، آن است كه خود را حاضر محضر ببيند و ادب حضور و محضر را ملحوظ دارد.
جناب رسول اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمايد: اگر مى‏توانى از اهل مقام اول باشى عبادت خدا را آن طور بجا آور، و الا از اين معنا غافل مباش كه تو در محضر ربوبيتى.
و البته محضر حق را ادبى است كه غفلت از آن از مقام عبوديت دور است.
و اشاره به اين فرموده است در حديثى كه جناب ابو حمزه ثمالى رضى الله عنه نقل مى‏كند، مى‏گويد: ديدم حضرت على بن الحسين سلام الله عليهما را كه نفرمود تا آن كه از نماز فارغ شد. سؤال كردم از سببش، فرمودند: واى بر تو، آيا مى‏دانى در خدمت كى‏ بودم؟(24).
و نيز از حضرت رسول (صلى الله عليه و آله و سلم) منقول است كه دو نفر از امت من به نماز مى‏ايستند، در صورتى كه ركوع و سجودشان يكى است و حال آن كه ميان نماز آنها مثل ما بين زمين و آسمان[فاصله ]است(25).
و فرمودند: آيا نمى‏ترسد كسى كه صورت خود را در نماز بر مى‏گرداند صورت او چون روى حمار شود(26).
و فرمودند: كسى كه دو ركعت نماز بجا آورد و در آن به چيزى از دنيا متوجه نشو، خداى تعالى گناهان او را مى‏آمرزد(27).
و فرمودندن بعضى از نمازها قبول مى‏شود نصفش يا ثلثش يا ربعش يا خمسش - تا عشرش. و بعضى از نمازها چون جامه كهنه پيچيده مى‏شود و به روى صاحبش زده مى‏شود. و از نماز تو مال تو نيست مگر آن كه به قلبت اقبال به آن كنى(28).
و حضرت باقر (عليه السلام) فرمودند: رسو خدا فرمود: وقتى بنده مؤمن به نماز بايستد خداى تعالى نظر به سوى او كند - يا فرمودند خداى تعالى اقبال به او كند - حتى تا منصرف شود. و رحمت از بالاى سرش سايه بر او افكند و ملائكه فرو گيرند اطراف و جوانب او را تا افق آسمان، و خداى تعالى ملكى را موكل او كند كه بايستد بالاى سر او و بگويد: اى نماز گزار! اگر بدانى كه نظر مى‏كند به سوى تو و باكى (چه كسى) مناجات مى‏كنى، توجه به جايى نمى‏كنى و از موضعت جدا نمى‏شوى هرگز.(29)
و از حضرت صادق (عليه السلام) منقول است كه جمع نمى‏شود اشتياق و خوف در دلى مگر آن كه بهشت بر او واجب شود. پس وقتى نماز مى‏خوانى، اقبال كن به قلب خود به خداى عزوجل؛ زيرا كه نيست بنده مؤمنى كه اقبال كند به قلبش به خداى تعالى در نماز و دعا مگر آن كه قلوب مومنين را خداى تالى به او اقبال دهد و با دوستى آنها او را تأييد كند و او را به بهشت برد(30).
و از حضرت باقر و صادق (عليهم السلام) مروى است كه فرمودند: نيست از براى تو از نمازت مگر آنچه را كه اقبال قلب داشته باشى در آن؛ پس، اگر به غلط بجا آورد تمام آن را ياغفلت از آداب آن كند، پيچيده شود آن و به روى صاحبش زده شود(31).
و از حضرت باقر العلوم (عليه السلام) روايت شده كه همنا بالا مى‏رود از نماز بنده از براى او نصف يا ثلث يا ربع يا خمسش؛ پس، بالا نمى‏رود براى او مگر آنچه را اقبال نموده است بر آن. و ما مأمور شديم به نافله تا تتميم شود نقص فرايض به آن(32).
و از جناب صادق (عليه السلام) مروى است كه فرمود: وقتى احرام بستى در نماز، اقبال كند بر آن؛ زيرا كه وقتى اقبال نمودى خداوند به تو اقبال فرمايد و اگر اعراض نمايى خداوند از تو اعراض كند. پس گاهى بالا نمى‏رود از نماز مگر ثلث يا ربع يا سدس ا:، به آن قدر كه نمازگزار اقبال به نماز نموده و خداوند عطا نمى‏فرمايد به غافل چيزى(33).
و از رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) روايت است كه به ابى ذر فرمودن: دو ركعت متوسط با فكر بهتر است از ايستادن يك شب در صورتى كه قلب غافل باشد(34). احاديث در اين باب بسيار است و براى اصحاب اعتبار و قلوب بيدار اين قدر كفايت كند.

23) بحار الانوار، ج 74، كتاب الروضه، باب 4، حديث 3، مكارم الاخلاق، ص 459.
24) وسائل الشيعه، ج 4، ص 688، كتاب الصلوه، ابواب افعال الصلوه، باب 3، حديث 6.
25) بحار الانوار، ج 81، ص 249، كتاب الصلوه، باب 16، حديث 41.
26) مستدرك الوسائل، كتاب الصلوه، ابواب افعال الصلوه، باب 2، حديث 20.
27) همان، حديث 13.
28) بحار الانوار، ج 81، ص 260، كتاب الصلوه، باب 16، حديث 59.
29) مستدرك الوسائل، كتاب الصلوه، ابواب افعال الصلوه، باب 2، حديث 22.
30) وسائل الشيعه، ج 4، ص 687، كتاب الصلوه، ابواب افعال الصلوه، باب 3، حديث 3.
31) همان، حديث 1.
32) علل الشرايع، ج 2، ص 327، باب 24، حديث 2.
33) مستدرك الوسائل، كتاب الصلوه، ابواب افعال الصلوه، باب 3، حديث 7.
34) بحارالانوار، ج 74، ص 82، كتاب الروضه، باب مواعظ النبى، حديث 2.

آداب الصلوه امام خميني (ره)


free b2evolution skin
19
مرداد

قصه 4

نجات هود عليه‏السلام و مؤمنان‏

چنان كه در قرآن، آيه 58 سوره هود آمده، خداوند مى‏فرمايد: و هنگامى كه فرمان عذاب ما فرا رسيد، هود و كسانى را كه به او ايمان آورده بودند، به رحمت خود نجات داديم، و آن‏ها را از عذاب شديد رهايى بخشيديم.

مطابق پاره‏اى از روايات، هود و اطرافيانش، بعد از هلاكت قوم، به سرزمين حضرموت كوچ نموده، و تا آخر در آن جا زيستند.

مولانا در كتاب مثنوى، ماجراى نجات هود و ايمان آورندگان را در اشعار خود ترسيم نموده كه خلاصه شرح آن چنين است:

هنگامى كه طوفان شديد و تندباد سركش (هفت شب و هفت روز) بر قوم عاد فرود آمد، به هر كس كه مى‏رسيد، او را مى‏كوبيد و به هلاكت مى‏رسانيد، حضرت هود عليه‏السلام در همان روز اول عذاب، به دور خود و افرادى كه به او ايمان آورده بودند، خط دايره‏اى كشيد و به آن‏ها فرمود:

هشت روز در ميان اين دايره بمانيد، و اعضاى متلاشى شده تبهكاران را در بيرون از دايره تماشا كنيد.

طوفان سركش به آنان كه در داخل دايره بودند، كوچكترين آسيبى نرساند، بلكه همان طوفان نسيم روح افزايى براى آن‏ها بود، ولى جسدهاى كافران در هوا، گاهى با سنگ برخورد مى‏كرد، و گاهى طوفان آن چنان بدن آنها را به يكديگر مى‏زد كه استخوانهايشان مانند دانه‏هاى خشخاش ريز ريز، بر زمين مى‏ريخت:

بر هوا بردى فكندى بر حجر تا دريدى لحم و عظم از هم دگر
يك گره را بر هوا درهم زدى تا چو خشخاش استخوان ريزان شدي
هود گرد مؤمنان خط مى‏كشيد نرم مى‏شد باد كآنجا مى‏رسيد
هر كه بيرون بود از آن خط جمله را پاره پاره مى‏شكست اندر هوا
همچنين باد آجل با عارفان نرم و خوش همچون نسيم بوستان‏(137)

قصه هاي قرآني محمدي اشتهاردي


free b2evolution skin
19
مرداد

قصه 3

عذاب شديد و هلاكت سخت قوم عاد

به عذاب سختى كه خداوند بر قوم عاد فرستاد و آن‏ها را به هلاكت رسانيد، در آيات متعدد قرآن اشاره شده است‏(133) كه از همه آن‏ها چنين مى‏آيد كه عذاب آنها بسيار سخت و وحشتناك بوده است.

در سوره حاقه آيه 6 به بعد چنين آمده است:

خداوند تندبادى طغيانگر و سرد و پرصدا را هفت شب و هشت روز پى در پى و بنيانكن بر قوم عاد مسلّط كرد، آن قوم ياغى همچون تنه‏هاى پوسيده و نخل‏هاى تو خالى در ميان آن تندباد كوبنده بر زمين افتادند و به هلاك رسيدند، و همه آن‏ها نابود شدند.

سرزمين قوم عاد، بسيار پردرخت و خرم و حاصلخيز بود، وقتى كه از دعوت حضرت هود عليه‏السلام سرپيچى كردند، خداوند باران رحمتش را به مدت هفت سال از آن‏ها بازداشت. خشكسالى و قحطى، همه جا را فرا گرفت. هوا خشك و گرم و خفه كننده شده بود.

حضرت هود عليه‏السلام به آن‏ها فرمود: توبه و استغفار كنيد، تا خداوند باران رحمتش را به سوى شما بفرستد. ولى آن‏ها بر عناد و سركشى خود افزودند و دعوت آن حضرت را به مسخره گرفتند. خداوند به هود عليه‏السلام وحى كرد كه فلان وقت عذاب دردناكى به صورت باد تند و كوبنده بر آنها مى‏فرستم.

آن وقت فرا رسيد، وقتى ملت گنهكار عاد به آسمان نگريستند ابرى را ديدند كه به سوى سرزمين آن‏ها حركت مى‏كند، تصور كردند كه ابر نشانه باران است، از اين رو شادمان شدند، و گفتند: اين ابرى است بارانزا كه به سوى دره‏ها و آبگيرهايمان رو مى‏آورد. به استقبال آن شتافتند، و در كنار دره‏ها و سيل گيرها آمدند تا منظره نزول باران پربركت را بنگرند و روحى تازه كنند.

ولى به زودى به آن‏ها گفته شد: اين ابر باران‏زا نيست، اين همان عذاب وحشتناكى است كه براى آمدنش شتاب مى‏كرديد، اين تندباد شديدى است كه حامل عذاب دردناكى خواهد بود.

طولى نكشيد كه آن باد تند و ويرانگر فرا رسيد، و اموال و چهارپايان و خود آن‏ها را نابود كرد.(134)

نخستين بار كه متوجه ابر سياه پر گرد و غبار شدند، وقتى بود كه آن باد به سرزمين آن‏ها رسيد و چهارپايان و چوپانان آن‏ها را كه در اطراف بودند، از زمين برداشت و به هوا برد، خيمه‏ها را از جا مى‏كند و چنان بالا مى‏برد كه آن‏ها به صورت ملخى ديده مى‏شدند، هنگامى كه آن صحنه وحشتبار را ديدند، فرار كردند و به خانه‏هاى خود پناه بردند و درها را به روى خود بستند، ولى باد آن چنان تند بود كه درها را از جا مى‏كند، و آن‏ها را بر زمين مى‏كوبيد و با خود مى‏برد و پيكرهاى بى جان آن‏ها را زير خروارها شن، پنهان مى‏ساخت.(135)

آرى آن‏ها آن چنان در چنبره عذاب الهى قرار گرفتند كه به فرموده قرآن‏

ما تَذَرُ مِن شى‏ء َاتَت عَلَيهِ الّا جَعَلتهُ كالرّميمِ؛

آن تندباد از هر چيز كه مى‏گذشت، آن را رها نمى‏كرد، تا اين كه آن را همچون استخوان‏هاى پوسيده مى‏نمود.(136)

قصه هاي قرآني محمدي اشتهاردي


free b2evolution skin
19
مرداد

قصه 2

عكس العمل لجوجانه قوم عاد در برابر هود عليه‏السلام‏

قوم هود عليه‏السلام در برابر اندرزهاى پر مهر حضرت هود عليه‏السلام به جاى اين كه پاسخ مثبت بدهند، به لجاجت و سركشى پرداختند، با صراحت او را تكذيب كردند، و گفتند:

براى ما تفاوت نمى‏كند، چه ما را اندرز بدهى يا ندهى. خود را بيهوده خسته نكن، روش ما همان روش پيشينيان است و از آن دست نمى‏كشيم، و اين تهديدهاى تو، دروغ است و ما هرگز مجازات نمى‏شويم.(129)

نيز به يهود گفتند: آيا آمده‏اى كه ما را (با دروغ‏هايت) از معبودهايمان باز گردانى؟ اگر راست مى‏گويى عذابى را كه به ما وعده داده‏اى بياور.(130)

حضرت هود عليه‏السلام آن چه توانست قوم خود را پند و اندرز داد، و شب و روز به دعوت آن‏ها به سوى حق پرداخت، و راه روشن نجات را به آن‏ها نشان داد، و با اصرار و تكرار، آن‏ها را از انحراف و گمراهى برحذر مى‏داشت، ولى تنها اندكى از آن قوم، به هود عليه‏السلام ايمان آوردند، و اكثريت قاطع مردم، رو در روى هود عليه‏السلام قرار گرفتند و نسبت دروغگويى، جنون و ابلهى به هود عليه‏السلام دادند و بر كفر و عناد خود افزودند.(131)

قرآن گوشه‏اى از داستان گفتگوى هود عليه‏السلام با قومش را چنين بيان مى‏كند:

هود: اى قوم من! تنها خدا را بپرستيد، جز او معبودى براى شما نيست، آيا پرهيزگارى پيشه نمى‏كنيد؟

بزرگان قوم: ما تو را در مقام نادانى و سبك مغزى مى‏نگريم، ما به طور قطع تو را دروغگو مى‏دانيم.

هود: اى قوم من! هيچ گونه ابلهى و سفاهت در من نيست، بلكه من فرستاده‏اى از سوى خدا به سوى شما هستم، پيامهاى خدا را به گوش شما مى‏رسانم و خيرخواه امين براى شما هستم.

آيا تعجّب نمى‏كنيد كه دستور آگاهى‏بخش خداوند توسط مردى از ميان شما به شما برسد، و او شما را از مجازات الهى بترساند؟

بزرگان قوم: آيا به سراغ ما آمده‏اى كه تنها خداى يگانه را بپرستيم، ولى آنچه را كه پدرانمان مى‏پرستند، رها سازيم، اگر راست مى‏گوئى آنچه را كه از عذاب به ما وعده مى‏دهى، بياور.

هود: پليدى و غضب پروردگارتان، شما را فرا گرفته است، آيا با من در مورد نامهايى كه شما و پدرانتان بر بتها نهاده‏ايد، ستيز مى‏كنيد؟ در حالى كه خداوند هيچ دليلى درباره آن نازل نكرده است؟ پس شما منتظر (شكست من) باشيد، و من نيز در انتظار عذاب شما خواهم بود.(132)

قصه هاي قرآني محمدي اشتهاردي


free b2evolution skin