قصه 3
عذاب شديد و هلاكت سخت قوم عاد
به عذاب سختى كه خداوند بر قوم عاد فرستاد و آنها را به هلاكت رسانيد، در آيات متعدد قرآن اشاره شده است(133) كه از همه آنها چنين مىآيد كه عذاب آنها بسيار سخت و وحشتناك بوده است.
در سوره حاقه آيه 6 به بعد چنين آمده است:
خداوند تندبادى طغيانگر و سرد و پرصدا را هفت شب و هشت روز پى در پى و بنيانكن بر قوم عاد مسلّط كرد، آن قوم ياغى همچون تنههاى پوسيده و نخلهاى تو خالى در ميان آن تندباد كوبنده بر زمين افتادند و به هلاك رسيدند، و همه آنها نابود شدند.
سرزمين قوم عاد، بسيار پردرخت و خرم و حاصلخيز بود، وقتى كه از دعوت حضرت هود عليهالسلام سرپيچى كردند، خداوند باران رحمتش را به مدت هفت سال از آنها بازداشت. خشكسالى و قحطى، همه جا را فرا گرفت. هوا خشك و گرم و خفه كننده شده بود.
حضرت هود عليهالسلام به آنها فرمود: توبه و استغفار كنيد، تا خداوند باران رحمتش را به سوى شما بفرستد. ولى آنها بر عناد و سركشى خود افزودند و دعوت آن حضرت را به مسخره گرفتند. خداوند به هود عليهالسلام وحى كرد كه فلان وقت عذاب دردناكى به صورت باد تند و كوبنده بر آنها مىفرستم.
آن وقت فرا رسيد، وقتى ملت گنهكار عاد به آسمان نگريستند ابرى را ديدند كه به سوى سرزمين آنها حركت مىكند، تصور كردند كه ابر نشانه باران است، از اين رو شادمان شدند، و گفتند: اين ابرى است بارانزا كه به سوى درهها و آبگيرهايمان رو مىآورد. به استقبال آن شتافتند، و در كنار درهها و سيل گيرها آمدند تا منظره نزول باران پربركت را بنگرند و روحى تازه كنند.
ولى به زودى به آنها گفته شد: اين ابر بارانزا نيست، اين همان عذاب وحشتناكى است كه براى آمدنش شتاب مىكرديد، اين تندباد شديدى است كه حامل عذاب دردناكى خواهد بود.
طولى نكشيد كه آن باد تند و ويرانگر فرا رسيد، و اموال و چهارپايان و خود آنها را نابود كرد.(134)
نخستين بار كه متوجه ابر سياه پر گرد و غبار شدند، وقتى بود كه آن باد به سرزمين آنها رسيد و چهارپايان و چوپانان آنها را كه در اطراف بودند، از زمين برداشت و به هوا برد، خيمهها را از جا مىكند و چنان بالا مىبرد كه آنها به صورت ملخى ديده مىشدند، هنگامى كه آن صحنه وحشتبار را ديدند، فرار كردند و به خانههاى خود پناه بردند و درها را به روى خود بستند، ولى باد آن چنان تند بود كه درها را از جا مىكند، و آنها را بر زمين مىكوبيد و با خود مىبرد و پيكرهاى بى جان آنها را زير خروارها شن، پنهان مىساخت.(135)
آرى آنها آن چنان در چنبره عذاب الهى قرار گرفتند كه به فرموده قرآن
ما تَذَرُ مِن شىء َاتَت عَلَيهِ الّا جَعَلتهُ كالرّميمِ؛
آن تندباد از هر چيز كه مىگذشت، آن را رها نمىكرد، تا اين كه آن را همچون استخوانهاى پوسيده مىنمود.(136)
قصه هاي قرآني محمدي اشتهاردي
فرم در حال بارگذاری ...
فید نظر برای این مطلب