10
مرداد

درنگ10

تصمیم گرفتم با او صحبت کنم ازش خواستم از مشکل ها و غصه هایش بگوید و او این طوری شروع کرد:

«من شعبانم، 12 سالم است و اهل یکی از روستاهای اطراف کرمانشاه هستم و کلاس دوم راهنمایی ام.

یک برادر کوچک تر دارم که امسال رفت کلاس اول دبستان. اسم او هم سلمان است.

مادرم چند سال قبل وقتی سلمان چند ماهش بود، مریضی سختی گرفت و مرد.

پدرم هم کارگر بود، توی کارخانه سیمان کار می کرد، اما او هم سل گرفت و چهارسال پیش مرد.

از آن روز هم من و سلمان با مادربزرگم زندگی می کنیم.

پرسیدم :درآمدتان از کجاست؟

جواب داد: چند تایی گوسفند داشتیم. وقتی پدرم مریض شد، همه را فروختیم و خرج کردیم.

پدرم کارگر قراردادی بود و بعد از مرگش حقوقش را قطع کردند؛

البته چند وقتی است که تحت پوشش کمیته امداد هستیم. من هم که کار می کنم.

پرسیدم:چه طور هم درس می خوانی و هم کار می کنی؟

صفحات: 1· · 3· · 5


free b2evolution skin


فرم در حال بارگذاری ...