8
مرداد

عزیزترین سرمایه های زندگی

عقل را ببین که چگونه حیرت زده و مدهوش به کاروان امام حسین علیه السلام می نگرد و از خود می پرسد: این زنان و کودکان ودختر بچه های کوچک در این صحرای مصیبت چه می کنند؟

جای گل و غنچه و شاخه های جوان، گلخانه است تا از بادهای سوزان در امان باشند و هرگاه عطشی به سراغشان آمد، سرچشمه های زلال آب به پایشان کشیده شود.

 

 

در این بیابان که به جز رنج و بلا چیز دیگری نمی توان یافت، مردان جنگی هم از پای می افتند چه رسد به زنان و کودکانی که بسان پروانگانِ لطیفند و نازک و شکستنی!

قانون هر جنگی در هر سرزمینی این است که برای نبرد، اسلحه و زره و سر نیزه و شمشیر می آورند نه عزیزترین سرمایه های زندگی خویش را!

اما این جا «کربلا» است و حسین علیه السلام، امام عشق و مهربانی! که به میهمانی دل های بی وفا می رود و «هدایت و ایمان» را برای آن ها سوغات آورده است، اگرچه می داند که خداوند اراده کرده است، او را کشته ببیند.

 

 

شمشیر امام علیه السلام دست های بریده ی عباس علیه السلام است و تیر و کمان او چشم و ابروی دریده ی قاسم و زرهش پهلوی شکافته ی اکبر و قوت او در هنگام نبرد، از دعای نیمه شب زینب علیهاالسلام!

امام مجهز به سلاحی است که هیچ مرد جنگی آن را نخواهد داشت و همین سلاح است که کربلا را از هر صحنه ی جنگ دیگری متمایز کرده است: «عشق».

 

 

همین یک کلمه، انگیزه ی همه کسانی است که امروز با امام وارد کربلا شده اند و بهانه ی دیگرانی که تا قبل از عاشورا خود را به سیدالشهداء می رسانند. هر یک از یاران و اصحاب امام به منزله ی شمشیری هستنددر دستان حسین علیه السلام که مستانه دور سر او می چرخند و می رقصند و هوهو می کنند تا به لقاءاللّه برسند. هر کدام از اصحاب عاشورایی کربلا، سپر بلای یکی از اعضاء و جوارح حسین علیه السلام است: یکی صورت را حایلِ چهره ی نازنین حسین و سنگ می نماید تا پیشانی یار، بوسه گاه سنگ نشود، دیگری سینه ی خویش را زره سوراخ سوراخ شده ی او از تیرهای جفا قرار می دهد و کسی دیگر، دست خود را بر حنجرِ حسین علیه السلام می نهد تا شمشیر، گلوی او را نیازارد و….

پس برای دستیابی به حسین علیه السلام گذر از این سدّ عظیمِ عشق نیاز است، سدی که تا آخرین قطره ی خون راه بر دشمن نمی گشاید.

 

 

آری! جای گل و غنچه؛ باغ است نه بیابانِ بلایی که طوفان مصیبت، آن را زیر و رو خواهد نمود، اما این زمین برای کربلا شدن نیاز به گلوی دریده ی علی اصغر شش ماهه و گوشِ پاره ی سکینه و پاهای پر آبله ی سه ساله و صورت های تازیانه خورده ی زنان حرم رسول خدا دارد.

مگر می توان حتی در خیال، لحظه ای کربلا را بی حضور «زینب علیهاالسلام» تجسم کرد؟! «کربلا در کربلا می مرد اگر زینب نبود!»

 

 

این گل ها و غنچه های نازنینِ باقی مانده از باغِ آتش گرفته ی فاطمه علیهاالسلام، سندهای مظلومیت و غربت دین خدا در زمین هستند. قاصدک های زخمی را شبیهند که همراه با خاکسترِ خیمه های سوخته، در مسیر طولانی کربلا تا کوفه و شام ـ که می تواند با همه ی تاریخ برابری کند ـ به طواف سرهای بریده ی روی نیزه ها، می روند تا «فتح خون» را بر شمشیر ثابت نمایند.

هر شمعی، پروانه ای را می طلبد تا گرد سوختن او، شیدایی اش را هویدا سازد.

شمع وجود حسین علیه السلام و یارانش، پروانه هایی این چنین را می طلبد که سلاح پایداری دین خدا هستند.

منبع سلاحی از جنس گل
نزهت بادی


free b2evolution skin
8
مرداد

ورود کاروان امام حسین علیه السلام به سرزمین کربلا

کاروانِ کوچک حسین علیه السلام به دنبال سرنوشتی محتوم، قدم به راه می نهد. خطی از غبار، دامان صحرا را می شکافد، و شیهه ی اسبان، در هُرم دشت، ته نشین می شود. تاچشم کار می کند دشتِ عریان است و بوته های خار. آسمانِ خاکستری با چشمانی به وسعت افق، مبهوت ایستاده است و خیره خیره نگاه می کند.

 

خدایا! چه سری در این سفر نهفته است؟ کاروانی غریب، صحرایی سوزان، خورشیدی شعله ریز و مقصدی ناپدید! آه، ای عشق! چه سودایی در سر توراست؟ و چه التهابی که در رگ ها بر نمی انگیزی؟!

اینک، کاروان به منزلگاه «ثعلبیه» رسیده است؛ خسته و توان از کف داده. مَشک های آب، لبان تشنگان را با بوسه هایی خنک، سیراب می کنند و اسبانِ خسته، سُمکوب و عصبانی، شیهه می کشند.

خورشیدِ بی رمقِ مغرب، می رود که پشت افق های محو، آرام گیرد و شب، با چهره ای سیاه و سوخته، چنگ و دندان می نماید. در این جا خبر شهادت سفیرِ کربلا «مسلم بن عقیل» و یار وفادارش «هانی بن عروة» به کاروان می رسد.

 

 

 

غمی سنگین بر دل و جانِ عاشقان، خیمه می زند و اشک حسرت بر ضریحِ دیده ها دخیل می بندد. «امام» با بغضی توفنده در گلو، کلمه ی استرجاع رابر زبان می راند. یاران، در سوگِ «مسلم» ضجّه می زنند و اشک از دیده فرو می بارند. «امام» نیز ساعتی، زمامِ دل به دستِ گریه می سپارد و آن گاه از «مسلم» به نیکی یاد کرده و می فرماید:

«رَحِمَ اللّه مُسْلِما فَلَقَدْ صارَ اِلَی رَوْحِ اللّه وَ رَیحانِهِ وَ تَحیاتِهِ وَ رِضْوانِهِ، اَمّا اِنَّهُ قَدْمَضی ما عَلَیهِ وَ بَقِی ما عَلَینا»

خداوند «مسلم» را بیامرزد که به سوی روح و ریحان الهی و اکرام و رضوانش کوچید، اما او تکلیف خویش را به انجام رسانید و وظیفه ی ما هنوز باقی است.

کم کمک، شب، پریشان و سوگْ مند از کرانه ها دامن بر می چیند و کاروان دوباره به راه می پیوندد.

 

 

منزل به منزل پیش می روند؛ از «زَباله» به «بطنِ عقبه» و از آن جابه «شراف» و «ذو حُسُم» و اولین برخورد با جنگجویانِ تحت فرماندهی «حُرّ» و سپس فشارِ محاصره و اجبارِ انتخابِ راهی سوّم؛ جز مکه و کوفه.

در منزلگاه «عذیب الهجانات» خبر شهادتِ «قیس بن مسهّر» به امام می رسد. اشکی گرم بر چهره ی مردانه ی امام دست می کشد و لب های مبارکش به ترنّم می سراید:

«فَمِنْهُمْ مَنْ قَضی نَحْبَهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ ینْتَظِرُ وَ ما بَدّلُوا تَبْدِیلاً…»2

و باز هم راه و گام هایی مصمم…

سرانجام در روز دوم محرم سال 61 (ه. ق) قافله ی کوچک حسینی به سرزمین عشق ـ کربلا ـ می رسد؛ آن معبرِ گشوده بر قلبِ بهشت و بزرگْ پنجره ی ابدی بر افق های ناپیدای غیب.

 

 

گام ها درنگ می کنند. نفسْ ها در سینه ها حبس می شود. نفس های زمان نیز به شماره می افتد. نبضِ زمین، ملتهب تر از پیش می زندو نگاه آسمان، حیرانِ این درنگ شگفت است. «حسین علیه السلام» نگاهی به زمین می افکند و نگاهی پر معنا به آسمان.

«فرات» چونان مار خسته ای بر سینه ی سوخته ی دشت، پیچ می خورد و پیش می رود. خورشیدِ نیمروز، شعاع های گرد آلودش را بر سراسر دشت، فرش کرده است. تاریخ، چشمِ اعجاب خویش را بر لب های مبارک امام دوخته است؛ لب هایی که مسیرِ کاروان بزرگِ انسانیت را در کوره راه های پر خطرِ حیات تبیین می کند.

 

 

بالاخره «حسین علیه السلام» سکوت را می شکندو در برابر چشمان بهت زده ی یارانِ خویش و سپاهیان مسلّحِ «حرّ» به سخن می ایستد و آسمان را خطاب می کند:

«اَلَّلهُمَّ اِنّی اَعوُذُ بِک مِنَ الْکرْبِ وَ الْبَلاءِ»!

و سپس رو به یارانِ یک دل:

«هذا مَوْضِعُ کرْبٍ وَبَلاءٍ اِنْزِلُوا ها هُنا مُناخُ رِکابِنا وَ مَحَطُّ رِحالِنا وَ مَقْتَلُ آجالِنا وَ مَسْفَک دِمائِنا»

این جا جایگاه مصیبت و بلاست [کربلاییان!] فرود آیید! این جاست که اشتران ما به زمین می خوابند و راحله ی ما فرود می آید و این جا قتلْ گاهِ ما و محلّ به خون تپیدن ماست.

خیمه های تو در توی کاروان کوچک حسین علیه السلام، یک به یک، قامت می کشند؛ کاروانِ کوچکی که تمامی عظمت های به تصوّر نیامده را با خویش، همراه کرده است تابزرگْ حماسه ی تاریخِ انسان را رقم زند و بر تارک روزگاران بدرخشد؛ چونان که خورشید.

 

 

«فرات»، این چشمِ گریان خاک، برآشفته، در نوحه ی موج هایش می خزد و نخل ها در دو سوی رود به نجوای رازناک ریشه ها گوش می سپارند.

خورشید، از پس تکه ابری سیاه، سرک می کشد و تپّه های رمل در مویه ی بادهای پریشان موی می کنند….

 
منبع جایگاه کرب وبلا ،تقی متقی


free b2evolution skin
1
مرداد

مباهله، نصارای نجران و ادعای باطل آنان

آیه مباهله
«فَمَنْ حَاجَّکَ فِیهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَکُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَکُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللّهِ عَلَی الْکاذِبِینَ»

پس کسی که با تو درباره ی او (عیسی علیه السلام) پس از این که برایت علم آمده است محاجه کرد، بگو: بیایید تا پسرانمان و پسرانتان زنانمان و زنانتان و خودمان و خودتان را فراخوانیم، سپس به ابتهال (و تضرع یا دعاء برای لعن یکدیگر) برخیزیم، پس لعنت خدا را بر دروغ گویان قراردهیم.

 


در آیه کریمه سخن درباره نصارای نجران است که حضرت عیسی علیه السلام را خدا می شمردند و بدون پدر به دنیا آمدن او را نشانه خداوندی وی می پنداشتند. آیه قبل: (إِنَّ مَثَلَ عِیسی عِنْدَ اللّهِ کَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ قالَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ).

به راستی مثل عیسی نزد خدا مانند مثل آدم است که او را از خاک آفرید و سپس او را با امر “کُن” موجود ساخت.

سخن آنان را باطل می کند، یعنی اگر شما درباره عیسی بن مریم علیها السلام به خاطر اینکه بدون پدر به دنیا آمده است به الوهیت قائل شدید، حضرت آدم که بدون پدر و مادر به هستی قدم گذاشته سزاوارتر است که به خداوندی او معتقد گردید.

با وجود این برهان قطعی آنان نیز پذیرای حق نشدند و همچنان به اعتقاد خویش باقی ماندند.

در مرحله بعد، آیه کریمه پیامبر صلی الله علیه و آله را مخاطب نمود تا آنان را برای مباهله فراخواند.

اگر چه پیرامون این آیه (آیه مباهله) بحثهای زیادی وجود دارد، اما آنچه در این نوشتار مورد توجه است، نکاتی در رابطه با اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله به ویژه علی علیه السلام است که همراه آن حضرت برای مباهله آمدند.

بحثهایی که بر اساس استفاده از آیه کریمه و احادیث مطرح می شود، پیرامون پنج محور است:

1 - پیامبر صلی الله علیه و آله مأمور بوده چه کسانی را برای مباهله فراخواند؟

2 - هدف از حضور آنان در صحنه مباهله چه بوده است؟

3 - در امتثال حکم آیه چه کسانی را همراه خویش آورده است؟

4 - تبیین جایگاه علی علیه السلام در آیه مباهله و اینکه آن حضرت در آیه نفس پیامبر صلی الله علیه و آله به حساب آمده و امامت آن حضرت و احادیث پیرامون آن.

5 - پاسخ به سؤالاتی که در مورد آیه مطرح است.

 

 

 

محور اول

همراهان پیامبر صلی الله علیه و آله در آیه مباهله
محور اول: همراهان پیامبر صلی الله علیه و آله در آیه مباهله
در مورد بحث اول - که آن حضرت باید چه کسانی را برای مباهله فرا می خواند - با دقت و تأمل در آیه کریمه بیان چند مسأله ضروری به نظر می رسد:

الف: «أبناءنا» و «نساءنا» چه کسانی هستند؟

ب: منظور از «أنفسنا» کیست؟

(… تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَکُمْ…)

ابناء جمع ابن است یعنی پسران، و چون «ابناء» به «نا» ضمیر متکلم مع الغیر اضافه شده است و مقصود خود آن حضرت است حضرت باید حداقل سه تن را که پسران وی به حساب آیند برای مباهله فراخواند.

(… وَ نِساءَنا وَ نِساءَکُمْ …)
«نساء» اسم جمع به معنی زنان و به «نا» ضمیر متکلم مع الغیر اضافه شده است و اقتضا دارد که آن گرامی تمام زنانی را که در خانواده وی هستند (چنانچه دلالت جمع مضاف بر عموم ملحوظ باشد) یا حداقل سه تن را (که خاصیت حداقل جمع است) برای مباهله بیاورد.

آنچه در این بحث یادآوری می شود مقتضای دلالت «أبناءنا و نساءنا و أنفسنا» است و بحث در محور بعدی که هدف از مباهله چه بوده نیز مکمل این بحث خواهد بود.

اما اینکه به عنوان مصادیق «أبناء» و «نساء» چند تن و چه کسانی برای مباهله حضور یافتند مطلبی است که بررسی آن مربوط به بحث در محور سوم خواهد شد.(… وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَکُمْ …)

انفس جمع نفس است و چون به ضمیر «نا» که مقصود خود آن حضرت است اضافه شده، دلالت بر این دارد که باید پیامبر حداقل سه تن را (به لحاظ اقتضای جمع بودن) که نفس وی محسوب می شوند، برای مباهله حاضر سازد.

 

 

آیا «أنفسنا» بر خود پیامبر صلی الله علیه و آله قابل انطباق است؟

گر چه نفس در «انفسنا» به معنای حقیقی آن تنها بر نفس مبارک رسول الله صلی الله علیه و آله اطلاق می گردد، ولی با توجه به قراینی در آیه کریمه نمی توان «أنفسنا» را بر خود آن بزرگوار منطبق دانست و آن قرائن از این قرارند:

1. أنفسنا جمع است و هر کسی یک نفس بیشتر ندارد.

2. جمله (فقل تعالوا ندع) آن حضرت را موظف به دعوت به معنای حقیقی آن می کند و دعوت حقیقی هیچ گاه به خود انسان تعلق پیدا نمی کند یعنی اینکه انسان خود را بخواند غیرمعقول است.

براین اساس، اینکه برخی پنداشته اند در استعمالاتی مانند «فطوّعت له نفسه» یا «دعوت نفسی» و مانند اینها، افعالی مانند «دعوت» (خواندن) به نفس تعلق پیدا کرده، در اثر غفلت از این نکته است که یا «نفس» به معنای خود انسان و ذات وی استعمال نشده است یا «دعوت» خواندن حقیقی نیست. بلکه در مثل «فطوّعت له نفسه قتل أخیه» منظور از نفس هوای نفسانی انسان است و معنای جمله چنین است که «هوای نفسانی او، کشتن برادرش را برای وی آسان ساخت» و در مثل «دعوت نفسی» منظور وادار ساختن و آماده کردن خود برای انجام کار است و خواندن به معنای حقیقی معنی ندارد که به نفس تعلق پیدا کند.

3. «ندع» به لحاظ اینکه خود پیامبر صلی الله علیه و آله را در برمی گیرد دلالت بر نفس دارد و دیگر لازم نیست کسی که دعوت کننده دیگران و محور برای انجام مباهله است خود را نیز دعوت کند.

 

 

 

محور دوم

هدف از حضور خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله در مباهله

محور دوم: هدف از حضور خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله در مباهله

چرا به پیامبر صلی الله علیه و آله امر شد که خاندان خویش را برای مباهله همراه خود بیاورد، با اینکه به نظر می رسد مباهله ما بین دو طرف دعوی است و دو طرف در این داستان شخص پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و نمایندگان نصارای نجران بودند؟

 

 

برخی پنداشته اند که هدف از حضور نزدیکترین افراد از بستگان و خویشاوندان آن حضرت در صحنه مباهله، تنها نشان دادن اطمینان و یقین آن حضرت به راستی گفتار و درست بودن دعوت خویش است، چرا که به همراه آوردن عزیزترین اشخاص برای انسان تنها در صورتی عاقلانه است که انسان یقین کامل به صدق گفتار و درستی ادعای خویش داشته باشد. و در صورت نبودن چنین اطمینانی به دست خود عزیزانش را در معرض آسیب و خطر نابودی و هلاکت قرار داده است و هیچ انسان عاقلی چنین اقدامی نمی کند.

این توجیه نمی تواند برای تبیین انحصار حضور خاندان گرامی پیامبر صلی الله علیه و آله از بین کل خویشاوندان در مباهله درست باشد، زیرا در این صورت احضار این خاندان و شرکت آنان در صحنه مباهله هیچ فضیلت و ارزشی را برای آنان در بر نخواهد داشت، در حالی که دقت و تأمل در آیه کریمه و احادیثی که ذیل آیه وارد شده است فضیلتی بزرگ را برای همراهان پیامبر در این ماجرا نشان می دهد.

زمخشری که از علمای بزرگ اهل سنت است می گوید:

«و فیه دلیل لاشیء أقوی منه علی فضل أصحاب الکساء.»

در آیه کریمه قوی ترین دلیل بر فضیلت اصحاب کساء علیهم السلام است.

 

 


آلوسی در روح المعانی می گوید:

«و دلالتها علی فضل آل الله و رسوله صلی الله علیه و آله ممّا لایمتری فیها مؤمن و النصب جازم الإیمان».

دلالت آیه کریمه بر فضیلت آل پیامبر صلی الله علیه و آله که آل الله هستند و فضیلت رسول الله صلی الله علیه و آله از اموری است که قابل تردید برای هیچ مؤمنی نیست، و نصب (دشمنی و عداوت با خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله ایمان را از بین می برد.

گرچه آلوسی چنین سخنی می گوید اما از سطر بعد برای منصرف ساختن این فضیلت بزرگ از خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله تلاش کرده است.

حال ببینیم چرا خداوند امر فرمود که این خاندان گرامی علیهم السلام همراه پیامبر صلی الله علیه و آله برای مباهله حاضر شوند؟
به دنبال پاسخ این سؤال به آیه کریمه باز می گردیم: (… فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَکُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَکُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللّهِ عَلَی الْکاذِبِینَ).

در آیه کریمه نخست دعوت پیامبر صلی الله علیه و آله از «ابناء» و «نساء» و «انفس» و آنگاه ابتهال آنان و قرار دادن لعنت خداوند بر دروغگویان مطرح شده است.

بدین ترتیب از آیه کریمه هدف از حضور این همراهان ابتهال دسته جمعی آنان همراه پیامبر صلی الله علیه و آله تبیین شده است.

 

 

اوج مقام و عظمت خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله در آیه مباهله
در اینجا لازم است دو نکته اساسی یادآوری شود:

1. در بحث از محور نخست دانستیم که خداوند، پیامبر صلی الله علیه و آله را امر کرده که خود همراه خویش، ابناء و نساء و انفس را فراخواند و به طرف مقابل خویش (بزرگ نصارای نجران) نیز چنین بگوید.

باید توجه داشت که عنوان «ابنائنا» و «نسائنا» و «انفسنا» به حسب مراد استعمالی عام است و پسران و زنان و افرادی که به منزله نفس آن گرامی می باشند شامل می شود و مدلول این واژه ها در مرحله استعمال در انحصار کسانی که برای حضور در صحنه مباهله آورده شده اند، نمی باشد.

2. از سوی دیگر هدفی که برای حضور این همراهان در صحنه مباهله در آیه کریمه مطرح است ابتهال گروهی و دسته جمعی از سنخ ابتهال پیامبر صلی الله علیه و آله می باشد. بنابر این افرادی که همراه آن حضرت برای حضور در مباهله می بایست آورده شوند باید کسانی باشند که شایستگی شرکت در این ابتهال دسته جمعی را داشته و ابتهال آنان همسنگ ابتهال پیامبر صلی الله علیه و آله باشد.

 

پرتوی از ولایت تکوینی اهل بیت
مفسران «ابتهال» در آیه را به معنای تضرع در دعا یا إلتعان (نفرین و لعن کردن) گرفته اند و این دو با یکدیگر منافات ندارند و می تواند هر دو منظور از ابتهال باشد.

در آیه کریمه دو چیز مطرح است، یکی ابتهال که از نبتهل استفاده می شود و دیگری «قرار دادن لعنت خداوند بر کسانی که در این مورد دروغگویند» که(فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللّهِ عَلَی الْکاذِبِینَ) بر آن دلالت دارد و هر یک از این دو دارای مفهوم و مصداقی خاص در خارج هستند و دومی که قرار دادن لعنت خدا بر دروغگویان است بر اولی که ابتهال است توسط «فاء» که دلالت بر تفریع و سببیّت می کند، عطف شده است.

پس با این بیان ابتهال پیامبر و خاندان گرامی وی نقش علت را ایفا می کند، و قراردادن لعنت و عقوبت الهی بر کاذبان، معلولی است که بر آن مترتب می شود، و این مقامی والا است که هلاک ساختن و عقوبت خداوند نسبت به کافران به جعل پیامبر و خاندان وی محقق گردد. این بیان حاکی از ولایت تکوینی خاندان گرامی آن حضرت است.

اگر گفته شود: در«فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللّهِ…» «فاء» گر چه برای ترتیب است اما در مثل چنین مواردی «فاء» دلالت بر تفسیر جمله بعد نسبت به جمله قبل دارد و ترتیبی که «فاء» دلالت بر آن دارد ترتیب ذکری است، مانند(وَ نادی نُوحٌ رَبَّهُ فَقالَ رَبِّ إِنَّ ابْنِی مِنْ أَهْلِی).

 

 

 

نوح پروردگارش را ندا کرد پس گفت: پروردگارا! پسر من از اهل من است که جمله «فقال…» مبین جمله «فنادی» است.

پاسخ این است: اولا: آنچه «فاء» بر آن دلالت می کند ترتیب و تفریع است و حقیقت این دو این است که «دو جمله ای که «فاء» آنها را به یکدیگر مربوط ساخته دارای دو مضمون هستند که مضمون جمله دوم بر جمله اول مترتب است» و این معنای حقیقی فاء و لازمه تفریع است. یعنی دلالت «فاء» بر ترتیب ذکری به معنای ترتیب دو مضمون در خارج نیست، بلکه ترتیب در لفظ و کلام است و چنانچه قرینه ای بر آن نباشد نمی توان کلام را بر آن حمل کرد. در این صورت آیه کریمه دلالت بر مقامی ارجمند برای خاندان گرامی آن حضرت دارد زیرا دلالت می کند که ابتهال و دعای آنان با ابتهال پیامبر صلی الله علیه و آله هم سنگ است و مجموعاً هلاکت و عذاب الهی را بر دروغگویان در این واقعه فرود می آورد. و به عبارت دیگر در آیه ی کریمه، تنها مستجاب شدن دعای پیامبر و همراهان صلوات الله علیهم مطرح نیست. چرا که اگر چنین می بود می باید تعبیر این گونه باشد: فیجعل الله لعنت علی الکاذبین. در حالی که تعبیر چنین است: فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللّهِ عَلَی الْکاذِبِینَ که دلالت دارد آنان خود متکفّل قرار دادن لعنت خدا بر دروغگویان در این صحنه می باشند و این نکته ایست که تأمّل در آیه ی کریمه انسان را به آن رهنمون می سازد.

ثانیاً: در جمله«فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللّهِ» ما بعد «فاء» صلاحیت ندارد مبین و مفسر جمله سابق یعنی «نبتهل» باشد، زیرا نقش دعا کننده خواستن و طلب کردن از خداوند است نه قرار دادن لعنت بر کاذبان. با این وصف این جَعْل لعنت - که جعل تکوینی است - اولاً به پیامبر و خاندان گرامی وی مستند شده و ثانیاً توسط «فاء» تفریع بر ابتهال آنان مترتب گردیده است. گویا این حقیقت را آن گروه از نصارای نجران نیز دریافتند. در این رابطه به یک جمله ازحدیثی که فخر رازی در تفسیر خویش آورده است توجه می کنیم:

«… فقال اسقف نجران: یا معشر النصاری! إنّی لأری وجوهاً لو سألوا الله أن یزیل جبلا من مکانه لأزاله بها، فلاتباهلوا فتهلکوا و لایبقی علی وجه الأرض نصرانیّ إلی یوم القیامه».

اسقف نجران (مهتر و عالم نصاری با مشاهده آن چهره های نورانی چنان تحت تأثیر قرار گرفت که) گفت: ای گروه نصاری! من چهره هایی را می بینم که اگر از خدا بخواهند کوهی را از جای بر کند آن را بر خواهد کند. 

از این رو با آنان مباهله نکنید که نابود خواهید شد و هیچ نصرانی بر روی زمین تا روز قیامت باقی نخواهد ماند.

 

 

با دقت در مضمون آیه این امور به وضوح روشن گردید:

1 - پیامبر صلی الله علیه و آله خاندان گرامی خویش را همراه خود آورد تا در کنار وی در این ابتهال سرنوشت ساز شرکت کنند، و مباهله می بایست به طور مشترک از سوی او و خاندان گرامی وی انجام شود تا در جعل لعنت و عذاب بر کاذبان مؤثر افتد.

2 - ایمان و یقین آن حضرت و خاندان گرامی وی به محتوای رسالت و دعوت او برای همگان ظاهر شد.

3 - مقام والا و رفیع خاندان گرامی وی و قرب آنان به خدا در این قصه برای جهانیان تجلی پیدا کرد.

اکنون ببینیم پیامبر صلی الله علیه و آله از «أبناءنا» (پسران آن حضرت) و از «نساءنا» (زنان آن حضرت) و از«أنفسنا» (کسانی که مانند نفس وی به شمار می آمدند) چه کسانی را همراه خویش آورد؟

 

 

محور سوم

پیامبر صلی الله علیه و آله چه کسانی را برای مباهله آورد؟

محور سوم: پیامبر صلی الله علیه و آله چه کسانی را برای مباهله آورد؟

به اتفاق شیعه و اهل سنّت، پیامبر صلی الله علیه و آله برای مباهله کسی جز علی و فاطمه و حسن و حسین علیهم السلام را همراه خویش نیاورد. در این زمینه چند مسأله شایسته بررسی است:

الف: احادیثی که حضور خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله در صحنه مباهله را بیان کرده اند.

ب: اعتبار احادیث و صحت صدور آنها.

ج: روایتی که در برخی کتب اهل سنت ذکر شده ولی مورد توجه واقع نشده است. 

 

 

 

منبع :امامت در آیه مباهله ، غلامرضا کاردان.


free b2evolution skin
24
تیر

زیارت غدیریه امام هادی علیه السلام

زیارت غدیریه به سند های معتبر از حضرت هادی علیه السلام نقل شده است که با آن زیارت حضرت امیرالمومنین علیه السلام را در روز غدیر در سالی که معتصم آن حضرت را طلبیده بود زیارت کردند و کیفیت آن به این نحو است:

 

 

 

 

چون اراده زیارت نمایی بر بارگاه نورانی بایست و رخصت بخواه، و زیارت غدیریه را بخوان.

 


غدیر صادر شده است. محور این زیارت، تولی و تبری و محتوای آن بیان فضائل امام علی( علیه السلام ) است. زیارت غدیریه را در هر موقع از سال می توان خواند.
زمان صدور
معتصم خلیفه عباسی، امام هادی( علیه السلام ) را از مدینه به سامرا فرا خواند. در روز غدیر، امام به نجف رسید و امیرالمومنین( علیه السلام ) را زیارت کرد که متن آن به زیارت غدیریه مشهور است.

در کتاب های دعا و زیارت، زمان خواندن آن، روز عید غدیر ذکر شده است. شیخ عباس قمی هم با استناد به کلام عثمان بن سعید گفته است که این زیارت را در هر روز سال از نزدیک و دور می توان خواند.
سند زیارت
این زیارتنامه را ابن مشهدی از شاذان بن جبرئیل قمی از محمد بن علی طبری از ابوعلی طوسی از پدرش شیخ طوسی از شیخ مفید از ابن قولویه از کلینی از علی بن ابراهیم قمی از پدرش از حسین بن روح نوبختی و عثمان بن سعید عمری از امام حسن عسکری( علیه السلام ) از امام هادی ( علیه السلام ) روایت کرده اند. در وثاقت هیچ یک از راویان این زیارتنامه تردید نشده است. همچنین محدث قمی نوشته است که «کمتر حدیثی به قوت سند این زیارت نامه می رسد».

 

 

محور و محتوای زیارت
محور اصلی زیارت غدیریه، اصل تولی و تبری و محتوای اصلی آن بیان فضائل امام علی( علیه السلام ) است.

مهمترین بخش های این فضیلت ها عبارتند از:
فضیلت های قرآنی
در این زیارت بیش از 30 آیه آمده است که بیان فضایل امیرالمؤمنین( علیه السلام ) است؛ نظیر آیه لیله المبیت، آیه تبلیغ، آیه ولایت و …
فضیلت های حدیثی
در زیارت غدیریه به بیان فضایلی که پشتوانه روایی در منابع حدیثی شیعه واهل سنت دارد، اشاره شده است. مانند امیرالمؤمنین، سید الوصیین، وارث علم النّبیین، ولی ربّ العالمین، امین الله فی ارضه، سفیر الله فی خلقه، الحجّه البالغه علی عباده، دین الله القویم، صراط مستقیم، نبأ عظیم، اوّل من آمن باللّه، سید المسلمین، یعسوب المؤمنین، امام المتقین، قائد الغرّ المحجّلین، امام المّتقین، اوّل من صدّق بما انزل الله علی نبیه و…

فضیلت های تاریخی
این زیارت، مطالبی از رشادت های تاریخی امام علی( علیه السلام )و فداکاری های آن حضرت در راه دین اسلام را بیان کرده است. از جمله: جنگ بدر، احزاب، اُحد، جنگ حُنین، صفّین، جمل، نهروان و…

در این زیارت همچنین به ماجرای فدک، بیزاری از دشمنان ولایت و برائت از قاتلان امام حسین( علیه السلام ) و شهادت عمّار، شهادت حضرت علی( علیه السلام )و شهادت سیدالشّهدا علیه السلام اشاره شده است.

السَّلامُ عَلَىٰ مُحَمَّدٍ رَسُولِ اللّٰهِ ، خاتَمِ النَّبِیِّینَ ،

سلام بر محمّد رسول خدا، خاتم پیامبران

وَسَیِّدِ الْمُرْسَلِینَ ، وَصَفْوَهِ رَبِّ الْعالَمِینَ ،

و سرور رسولان و برگزیده پروردگار جهانیان،

أَمِینِ اللّٰهِ عَلَىٰ وَحْیِهِ وَعَزائِمِ أَمْرِهِ ،وَالْخاتِمِ لِما سَبَقَ،وَالْفاتِحِ لِمَا اسْتُقْبِلَ،

امین خدا بر وحی و دستورات قطعی الهی و ختم کننده آنچه گذشته و گشاینده آنچه خواهد آمد

وَالْمُهَیْمِنِ عَلَىٰ ذٰلِکَ کُلِّهِ وَرَحْمَهُ اللّٰهِ وَبَرَکاتُهُ وَصَلَواتُهُ وَتَحِیَّاتُهُ .

و چیره بر همه این ها و رحمت و برکات و درودها و تحیات خدا بر او باد.

السَّلامُ عَلَىٰ أَنْبِیَاءِ اللّٰهِ وَرُسُلِهِ ،وَمَلائِکَتِهِ الْمُقَرَّبِینَ ، وَعِبَادِهِ الصَّالِحِینَ .

سلام بر پیامبران خدا و رسولانش و فرشتگان مقرّب و بندگان شایسته اش.

السَّلامُ عَلَیْکَ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ ، وَسَیِّدَ الْوَصِیِّینَ ،وَوَارِثَ عِلْمِ النَّبِیِّینَ ،

سلام بر تو ای امیرمؤمنان و سرور جانشینان و وارث دانش پیامبران

وَوَلِیَّ رَبِّ الْعالَمِینَ ،وَمَوْلایَ وَمَوْلَى الْمُؤْمِنِینَ وَرَحْمَهُ اللّٰهِ وَبَرَکَاتُهُ .

و ولی پروردگار جهانیان و مولای من و مولای مؤمنان و رحمت و برکات خدا بر او باد.

السَّلامُ عَلَیْکَ یَا مَوْلایَ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ ،یَا أَمِینَ اللّٰهِ فِی أَرْضِهِ ،

 

 

 

 

ادامه »


free b2evolution skin
23
تیر

بررسى سند حديث غدير

مؤلف الغدير» ، سند حديث غدير را بررسى و تواتر لفظى و معنوىِ آن را ثابت مى كند و نام چهل و سه عالم و حافظ بزرگ اهل سنّت را مى برد كه به صحّت حديث غدير تصريح نموده اند، و عده زيادى نيز، آن را در كتابهاى خود نقل كرده اند.بدين ترتيب، مؤلف نشان داده اند كه هرگز حديثى به اين مرتبه از ثبوت، يقين و تواتر نرسيده است، تا بدان جا كه تعدادى از دانشمندان اهل سنّت، از جمله شمس الدين جزرى» رساله مستقلى در اثبات تواتر اين حديث تأليف نموده است.

 

وى، آنگاه نظر ابن حزم» را درباره قاتل على(علیه السلام) نقل مى كند كه مى گويد: ابن ملجم، على(علیه السلام) را در حال تأويل و اجتهاد كشت و چنين قتلى قصاص ندارد، بلكه ابن ملجم يك ثواب نيز دارد، چون او اجتهاد كرد ولى به خطا رفت!» و سپس به نقد سخن ابن حزم مى پردازد، و براساس كتاب خدا و سنّت رسول(صلی الله علیه و آله و سلم) او را در يك محكمه تاريخى، محاكمه مى كند.

سخن ابن حزم» به اينجا ختم نمى شود، بلكه او ابوالغاديه» قاتل عمار ياسر را نيز مجتهد و مأجور مى داند، و معتقد است كه معاويه و عمرو عاص، نيز در جنگ با على بن ابى طالب(علیه السلام) به اجتهاد خود عمل نموده و مستوجب پاداشند!

 

مفاد حديث غدير
بحث مهم ديگرى كه علامه امينى، تمام و كمال به آن مى پردازد، دلالت و مفاد حديث غدير» است. ايشان، با يك بحث بسيار جالب علمى و ادبى، اثبات نموده اند كه لفظ مولى» كه در حديث غدير آمده، به معناى أولى بالشئ» برترى اميرالمؤمنين(علیه السلام) بر جميع مسلمين، حتى بر خلفاى سه گانه است؛ زيرا آنان كه در اجتماع عظيم روز غديرخم اين لفظ را از زبان رسول گرامى اسلام(صلی الله علیه و آله و سلم) شنيدند، و يا كسانى كه بعدها اين خبر مهم به آنان رسيد، همه، همين معنا را از لفظ مولى» درك كرده اند و پيوسته پس از آنها، در ميان رجال شعر و ادب، تا عصر حاضر جريان داشته است. و اين وحدت تشخيص، برهانى است قاطع بر مقصود ما. جالب اينكه، خود شيخين (ابوبكر و عمر) نيز همين معنا را از لفظ مولى» فهميده بودند و چرا كه در غير اين صورت تهنيت گفتن و بيعت كردن آنان با آن حضرت(علیه السلام) معنا نداشت.

 

مؤلف هوشيار الغدير» در بررسىِ معناى واژه مولى»، نخست بيست و هفت مورد از معانى مولى» را ذكر مى كند و سپس بيست قرينه غير قابل خدشه و تعيين كننده ارائه مى كند كه تمامىِ آنها نشان دهنده و مؤيد آن است كه واژه مولى» در حديث غدير به معناى اولى بالشئ» است و بس و به هيچ يك از معانى ديگر نمى تواند باشد.

بنابراين، با وجود اين همه قراين اطمينان آور، جاى هيچ گونه مناقشه اى در دلالت حديث غدير باقى نمى ماند.

يكى از قراين ياد شده، سخن رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) در مقدمه حديث غدير است كه فرمود: ألست أولى بكم من أنفسكم؛ آيا من، از خودتان به شما سزاوارتر نيستم، و سپس فرمود: فمن كنت مولاه فعلىّ مولاه.

اين حديث را با همين ترتيب بسيارى از علماى فريقين روايت نموده اند، و صاحب الغدير» آن را از شصت و چهار تن از علما و حفاظ اهل سنّت نقل نموده است.

احاديثى كه معناى مولى» را تفسير نموده است

 

مؤلف، سپس فصلى را با عنوان احاديثى كه معانى مولى و ولايت را تفسير نموده است»، گشوده و در آن، احاديث فراوانى نقل كرده است. كه در تمامى آنها كلمه مولى» در همان معنايى استعمال شده كه پيش از اين در بحث دلالت حديث غدير» بيان شد.

جالب اينكه عده زيادى از دانشمندان اهل سنّت نيز ما را همراهى نموده و كلمه مولى» را به همان معنايى دانسته اند كه مقصود ماست و صاحب الغدير» نام چهارده تن از آنان را ذكر نموده است

منبع

بر كناره هاى كتاب الغدير فى الكتاب والسنّة والأدب»

غلام حسين زينلى


free b2evolution skin
 
مداحی های محرم