13
مرداد

حضرت قاسم علیه السلام در شب عاشورا

شب عاشورا، اصحاب چون پروانه، گرد وجود امام حسین علیه السلام حلقه زده بودند. امام، اصحاب را حوالی خیمه جمع کرد و خطبه ای برای آن ها خواند. با قدرت قلبی و کمال اطمینان، به یاران تذکر داد که فردا روز فداکاری و شهادت است.

 

 

همه خاموش بودند. چشم ها از پشت حصار پلک ها، آرام و شرمسارانه سرک می کشیدند و یک آسمان بهت، بردل ها سنگینی می کرد. اصحاب، چون به حماسه سازی خویش تأکید کردند، امام به ترسیم حادثه عاشورا پرداخت و فرمود: هرکس بماند، بداند فردا چیزی جز شهادت نصیبش نمی شود.

 

 

قاسم بن حسن علیه السلام که در آن جمع نورانی حضور داشت، با خود چنین نجوا کرد: آیا من هم به این وصال خواهم رسید؟ شاید چون کودکم، مقصود امام نباشم! پس از جای برخاست و رو به عمو کرد و گفت: آیا من هم در زمرة کشته شدگان هستم؟ همة چشم ها به طواف این قامت کوچک، اما شکوه مند ایستاد.

 

 

امام نخست با پرسشی، فرزند برادر را امتحان کرد؛ از وی پرسید: مرگ در نظرت چگونه است؟ چشم ها، لب های قاسم را می کاوید. جان دادن در پیکار فردا جدی بود. اما قاسم،لحظه های اضطراب و سکوت را شکست و گفت: من مرگ را شیرین تر و گواراتر از شهد دل نشین و زندگی بخش می بینم و زیباتر از گردن بندی که دختران را می آراید و اگر بدانم از دسته شهیدان فردا هستم، مژده ای داده اید که سراسر وجودم را از نشاط و سرور پر می کند امام، مکثی کرد و فرمود: عموجان! فردا همه به شهادت خواهند رسید و تو هم در زمرة آنان خواهی بود. منبع(دیدار آشنا بهمن و اسفند 1384، شماره 66)


free b2evolution skin
13
مرداد

حضرت قاسم علیه السلام، الگوی نوجوانان

حماسه خونین نورستگان وارسته ای چون قاسم بن حسن انسان ها را از لاک غفلت بیرون می آورد و به آنان راه و رسم از خودگذشتگی و فداکاری می آموزد و با ارج نهادن و زنده نگاه داشتن یاد مقدس چنین در خون خفتگان و پرتوافشانی نوجوانانی چون قاسم دلها طراوت یافته و قلب ها جرعه های روان بخشی را دریافت می کنند.

 

 

 

قاسم با این که در دشت کربلا هم چون نگینی در محاصره مخالفان و دشمنان دیانت قرار گرفت اما با اراده ای آهنین و مصمم هم چون صلابت کوه زیر اشعه سوزان آفتاب کربلا با لب های تشنه و بدن زخم خورده ایستاد و شهادت را با آغوش باز پذیرفت تا زیر بار ذلت و ستم نرود و کشته شدن با عزت را از حلاوت شیرین ترین غذا یعنی عسل برتر دانست.

 

 

این روح با صلابت به نوجوانان درس فداکاری،معنویت و آزادی می دهد و آشنایی با زندگی و مبارزاتش می تواند الگویی برای نوجوانان تشنه ارزش ها باشد.

 

 

معرفی قهرمانی که برای ارتقای خوبی ها رنج توان فرسایی را متحمل شد برای انسان های تشنه فضیلت چشمه آرامش را جاری خواهد ساخت. از سوی دیگر در روح و روان جوانان احساسات زودگذری وجود دارد که باید آنها را به نیکوترین وجه هدایت کرد و حس غرور و نشاطی که به طور فطری و غریزی در وجودشان نهفته است

 

 

 

 به سوی اسوه های اصیل و قهرمانان میدان فضیلت معطوف داشت تا جاذبه تقوا و دیانت را به خوبی درک کنند و با روی آوردن به قله های کمال و کرامت از دره های سقوط و مرداب های متعفن رهایی یابند و از ظلم، جهل و هرگونه ناروایی تنفر جویند.

 

 

 

منبع ماهنامه پاسدار اسلام، شماره 9 , غلامرضا گلی زواره


free b2evolution skin
12
مرداد

روضه امام حسین علیه‌السلام

لشکر دشمن پس از شهادتت ، بر غارت خیام حرم هر یک بر دیگری سبقت می گرفتند و چون به خیمه ها رسیدند ، آنچه از جامه و لباس و زیور آلات بود همه را به غارت بردند .

با آن همه ضجّه و ناله ی کودکان حرم ، هیچ کس را دل به حالشان نسوخت ، مگر یک زن که از قبیله ی بکر بن وائل بود ، با شوهرش به کربلا آمده و در لشکر دشمن بود .

همین که دید دختران و فرزندان تو این گونه بی رحمانه مورد حمله ی دشمن قرار گرفته اند ، دلش به حال کودکان و زنان حرمت سوخت و شمشیری برداشت و قصد رفتن به طرف خیمه ها نمود در حالی که فریاد می زد :ای قبیله ی بکر بن وائل ! این غیرت و مردانگی است که شما شاهد به غارت رفتن اموال و لباس اهل بیت پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم باشید که غارت می کنند و شمانظاره می نمائید ؟ !

 

 

دشمن اعتنایی نکرد ، زنان و کودکان حرمت را از خیمه ها بیرون نمودند و سپس آتش به خیمه ها انداختند .حمد بن مسلم - از لشکریان دشمن - می گوید : همراه شمر از کنار خیمه ی زین العابدین علیه السلام رد می شدم که دیدم در میان بستر در حالت کسالت و تب شدید افتاده بود ، عده ای که با شمر همراه بودند قصد کشتن امام سجاد علیه السلام را نمودند ، گفتم : سبحان اللّه ! بس است ، چه بی رحم مردمی هستید که از این نوجوان بیمار هم نمی گذرید ، همین کسالت

بیماری کافی است که او را از بین ببرد ، ولی سرانجام بستری که در زیر پای آن حضرت بود را کشیدند و با صورت او را روی زمین انداختند .

دختر ارجمندت ، فاطمه علیهاالسلام می گوید :کنار خیمه ایستاده بودم و نظاره گر بدن های قطعه قطعه و تاختن اسب ها بر آن بدن ها بودم و در این فکر بودم که دشمن سرانجام با ما چه خواهد کرد ، ناگهان سواری را دیدم که به طرف خیام بانوان حمله ور شد و با نیزه آنان را می زد و چادر و روسری از سر آنان می کشید و اموالشان را غارت می کرد در حالی که همه فریاد می کردند واجدّاه ، واابتاه ، واعلیّاه ، واحسناه ، واحسیناه ، با دیدن این منظره به خود لرزیدم به عمه ام امّ کلثوم پناهنده شدم ،

 

 

ناگهان دیدم ظالمی به طرف من می آید ، فرار کردم به قصد این که شاید بتوانم از دست او نجات یابم ؛ ولی همچنان دشمن مرا تعقیب می کرد و چنان با کعب نیزه به شانه ام زد که با صورت روی زمین افتادم و آن چنان گوشواره ام را کشید که گوشم را درید ؛ در حالی که خون از سر و صورتم جاری بود بیهوش شدم ، ولی وقتی چشم باز کردم عمه ام را بالای سر خود مشاهده نمودم که گریه کنان می گوید :برخیز تا به خیمه ی برادرت زین العابدین علیه السلام برویم و ببینیم با او چه کردند !

به او گفتم : آیا جامه ای هست تا با آن سرم را بپوشانم ؟زینب علیهاالسلام فرمود : عمّتُکِ مِثلُکِ .

 

 

همراه عمه ام به خیمه ی برادرم زین العابدین علیه السلام آمدم ، دیدم چنان بستر را زیر پای برادرم کشیده اند که او را با صورت روی زمین انداخته اند، به طوری که طاقت نشستن ندارد ، او برای ما گریه می کرد و ما برای او .

بنا به روایت ، آنگاه که دشمن آتش به خیمه ها زد ، خواهرت زینب علیهاالسلام به محضر فرزندت امام سجاد علیه السلام آمد و عرض کرد : خیمه ها را دشمن غارت کرد و اکنون دارد آن ها را به آتش می کشد ، تکلیف ما زن و بچه چیست ؟ فرزندت امام سجاد علیه السلام فرمود :عَلَیکُنَّ بِالفَرار .همگی با سرعت فرار کنید و پراکنده شوید .در آن هنگام که همه ی زنان و کودکان داغدیده فرار می کردند ، اما خواهرت زینب علیهاالسلام اطراف خیمه ای می گردید و گاهی وارد خیمه می شد و گاهی خارج .

یکی از افراد سپاه دشمن می گوید :

من زنی را کنار خیمه ای دیدم که گاهی وارد خیمه می شد و گاهی خارج و دست ها را از شدت ناراحتی به هم می زد .

تعجب کنان به او گفتم : ای زن ! تو چرا مانند دیگران فرار نمی کنی ، مگر نمی بینی این آتش است تو را می سوزاند .

خواهرت حضرت زینب علیهاالسلام فرمود : در این خیمه بیماری دارم که قدرت بر نشستن ندارد ، چگونه دست از این خیمه بردارم ؟ !
و با سختی فراوان خواهرت زینب علیهاالسلام توانست فرزندت امام سجاد علیه السلام را از خیمه خارج سازد تا در آتش نسوزد !

 

 

منبع : حماسه نامه حضرت سیدالشهداء علیه السلام / سید محسن طیّب نیا.


free b2evolution skin
11
مرداد

جلوگیری سپاه حر بن یزید ریاحی از ادامه حرکت امام

در بین راه کوفه خبر شهادت مسلم بن عقیل (ره) و قیس به مصهر(ره) به امام حسین (ع) رسید و دیگر بحسب ظاهر جای شکی در غدر و مکر اهل کوفه نمانده بود؛ با این وجود، امام (ع) تصمیم به ادامه حرکت گرفتند.پس از آنکه کاروان حسینی به نزدیکی کوفه رسید، متوجه شدند که سپاهی از دور به سمت آنان می آید.این سپاه، سپاه حر بن یزید ریاحی- سردار بزرگ کوفه- بود.او مأموریت داشت مانع حرکت حضرت به کوفه شود و همچنین از بازگشت ایشان به مدینه ممانعت کند.سپاه حر بسیار تشنه بودند.به فرمان امام حسین (ع)، یاران آن حضرت به افراد سپاه و حتی اسبهای آنان آب دادند؛ آنگاه حر مأموریت خود را به اطلاع امام رساند.

 

 

امام حسین (ع) فرمودند: شما خودتان نامه نوشتید و از من خواستید به کوفه بیایم.اکنون اگر از خواسته خود منصرف شده اید، بگذارید برگردم! حر پاسخ داد: به خدا قسم من از این نامه ها بی اطلاعم! به دستور امام، خورجینی پر از نامه در مقابل حر قرار دادند.حر گفت: من نامه ای ننوشته ام و دستور دارم تو را به کوفه نزد ابن زیاد ببرم.امام از تسلیم شدن خودداری کردند و به یاران خود دستور بازگشت دادند؛ ولی حر مانع بازگشت حضرت شد.امام حسین (ع) فرمودند: مادرت به عزایت بگرید! از من چه می خواهی؟ حربن یزید گفت: اگر کسی دیگری این سخن را به من می گفت، حتما به او پاسخ می دادم؛ ولی مادر تو کسی است که نمی توانم نام او را جز به نیکی و احترام ببرم!

 

 

سپس پیشنهاد کرد امام نه به کوفه بیاید و نه به مدینه بروند و راه دیگری را انتخاب کنند.امام نیز مسیر حرکت را تغییر دادند.در کتب تاریخی آمده است که امام حسین (ع) پس از ملاقات با حر، خطبه ای خواندند که متن آن چنین است: ای مردم! شما می بینید که چه پیشامدی بر ما واقع شده است.دنیا تغییر کرده و پلیدیهای خود را آشکار ساخته است.نیکیهای آن پشت کرده و همواره بر خلاف خواسته انسان حرکت می کند.اما از دنیا چیزی نمانده مگر ته مانده ای به مقدار قطرات آبی که پس از خالی شدن ظرفی در آن می ماند.مگر نمی بینید که به حق عمل نمی شود و از باطل خودداری نمی گردد؟ براستی در چنین زمانی باید مؤمن مشتاق، دیدار خداوند باشد!

 

 

من مرگ را جز خوشبختی و زندگی با ظالمان را جز کسالت و ملالت نمی دانم.مردم، طالب دنیا هستند و دین، چون آب دهان بر زبانشان جاری است و تا جایی که زندگی آنان در رفاه باشد، گرد دین می چرخند، اما چون به مشکلات و سختیها گرفتار شوند، در آن زمان، دینداران بسیار اندک خواهند بود.خطبه دیگری نیز از آن حضرت نقل شده است که ترجمه آن چنین است: ای مردم! رسول خدا - صلی علیه وآله - فرمود: هر کس سلطان ستمگری را ببیند که حرام خدا را حلال می شمرد و پیمان الهی را نقض می کند، مخالف سنت رسول خدا است و گناه و دشمنی، ملاک عمل او بین بندگان خداوند است و با این حال، نه با عمل و نه با گفتار نسبت به وی مخالفتی نکند، بر خداوند سزاوار است که او را به جایگاهی وارد کند

 

 


که سزاوار او است! بدانید که این گروه اطاعت شیطان را اختیار کرده اند و تبعیت از خدای رحمان را کنار گذاشته اند، فساد و تباهی را رایج نموده اند؛ حدود الهی را تعطیل کرده اند و غنائم را که به همه مسلمانان تعلق دارد، به خودشان اختصاص داده اند.حرام خدا را حلال و حلال او را حرام کرده اند و من از غیر خودم سزاوارترم (که جلو این فساد را بگیرم) نامه های شما به من رسیده و فرستاده های شما نزد من آمده اند.با من بیعت کرده اید که مرا تسلیم دشمن نکنید و تنهایم نگذارید، اگر هنوز بر سر بیعت خود باقی هستید که به راه صواب قدم نهاده اید.من، حسین بن علی هستم، پسر فاطمه، دختر رسول خدا - صلی الله علیه وآآله - جان من با جانهای شما و خانواده من با خانواده شما هستند.به من اقتدا کنید!

 

 

 

در غیر این صورت، اگر عهد شکنی کنید و بیعت خود را از گردن خود باز کنید، جای تعجب نیست؛ زیرا با پدر و برادر و پسر عمویم (مسلم بن عقیل) نیز همین را کرده اید! فریب خورده کسی است که فریب شما را بخورد.شما بخت خود را واژگون و نصیب خود را تباه ساخته اید و هر کس پیمان شکنی کند، به ضرر خودش اقدام کرده است و خداوند مرا از شما بی نیاز خواهد ساخت.

منبع  گوشه ای از زندگانی و قیام حضرت سیدالشهداء، امام حسین علیه السلام


free b2evolution skin
10
مرداد

من کشته اشک هستم

ایرادات واهی بر شعائر حسینی:

یکی از بلایای بزرگ و خیانت های نابخشودنی و بسیار خطرناک استعمار که با القاء شبهات واهیه در قلوب برخی از ساده لوحان و نا آگاهان موجب تلاطم فکری شده است و سمپاشی های متداومشان عوام الناس را تا حدودی از نزاکت و ادب اجتماعی و تعهدات دینی و اخلاقی منحرف کرده و نادرا بعضی را به گستاخی نیز واداشته است و با تبلیغات همه جانبه، افکار را مشوش نموده و ایادی خائن خود را آماده بهره برداری نموده اند حمله جسورانه به (شعائر حسینی) عليه الصلوة والسلام است که در شکل های مختلف و اطوار گوناگون مراسم عزاداری سرور شهیدان عليه السلام و مجالس عزا و مجامع وعظ و خطابه و حتی ذکر مصائب شهیدان راه حق و عزیزترین عزیزان خدا را مورد حمله قرار داده، بلکه قدم فراتر نهاده و از جسارت به خطباء عالیقدر مکتب مقدس تشیع و پوزخند به خطابه ها و سخنرانی ها نیز دریغ ندارند!!!

و گاهی با اصطلاحات خاصی که از غرب زدگان به ارث برده اند و با تیترهای جدیدی که تنها دل خود را به آنها خوش کرده اند می گویند:

ملت ما، ملت گریه نیست!!

گریه چه اثری دارد؟!!

آیا گریه بس نشده است؟

ما به جای گریه باید مشت بر سر دشمن بکوبیم!!

و امثال این سخنان نابجا که از مخترعات و کشفیات بسیار، بسیار علمی!!تیپ تربیت شده جدید است و بهمین الفاظ و عبارات خود را قانع کرده اند. در حالیکه سخت در اشتباه افتاده اند.

زیرا: اولا - از نظر طبيعي، على التحقیق چشم خشک و بی اشک غالبا نمونه ای از تحجر و سختی دل و… تاریکی باطن است، و چشم اشکبار، مظهریست از عطوفت و رحمت و نرمش دل.

و از این گذشته، طبیعی انسانست که گریه و ریزش اشک بسیاری از عقده های درونی و مصائب را برطرف می کند و حتی متخصصین فن گفته اند که بسیاری از بیماریها داروی موثرش گریه است.

و از اینهم که بگذریم می بینیم قرآن کریم در آیات متعدده اش از چشم اشکبار بسی مدح و تمجید فرموده، و حتی به ملاحظاتی امت را بر گریستن تشویق فرموده است.

 

 

در جائی می فرماید:

«فَلْيَضْحَكُوا قَلِيلًا وَلْيَبْكُوا كَثِيرًا …»

«کم خنده کنید، و بسیار بگریید».

با ما استاندارد ایران در جای دیگر می فرماید:

«وَ إِذا سَمِعُوا ما أُنْزِلَ إِلَي الرَّسُولِ تَري أَعْيُنَهُمْ تَفيضُ مِنَ الدَّمْعِ مِمَّا عَرَفُوا مِنَ الْحَقِّ يَقُولُونَ رَبَّنا

آمَنَّا فَاکْتُبْنا مَعَ الشَّاهِدينَ»

«و هر زمان آیاتی را که بر پیامبر (اسلام) نازل شده بشنوند، چشمهای آنها را می بینی که (از شوق) اشک میریزد، به خاطر حقیقتی که دریافته اند، آنها می گویند: پروردگارا! ایمان آوردیم، پس ما را با گواهان و (شاهدان حق، در زمره یاران محمد) بنویس»
و در موضوع آنانکه نزد رسول خدا صلي الله عليه و آله آمده و خود را برای رفتن به میدان جنگ آماده نموده بودند ولی وسیله ای که ایشان را به محل نبرد ببرد نبود، می فرماید:

«وَأَعْيُنُهُمْ تَفِيضُ مِنَ الدَّمْعِ حَزَنًا»

«در حالی که چشمانشان از اندوه اشکبار بود».

و در وصف اهل ایمان می فرماید:

«وَ يَخِرُّونَ لِلْأَذْقانِ يَبْکُونَ وَ يَزيدُهُمْ خُشُوعاً»

«آنها (بی اختیار) به زمین می افتند و گریه میکنند، و (تلاوت این آیات، همواره) بر خشوعشان می افزاید.»

و در جای دیگر، ذات مقدس حق، مردم را به دعا و کیفیت آن امر نموده و می فرماید:

«ادْعُوا رَبَّکُمْ تَضَرُّعاً وَ خُفْيَةً إِنَّهُ لا يُحِبُّ الْمُعْتَدينَ»

«پروردگار خود را (آشکارا) از روی تضرع، و در پنهانی بخوانید (و از تجاوز دست بردارید که) او متجاوزان را دوست نمیدارد». 

و در جای دیگر می فرماید:

«وَاذْكُرْ رَبَّكَ فِي نَفْسِكَ تَضَرُّعًا وَخِيفَةً وَدُونَ الْجَهْرِ مِنَ الْقَوْلِ بِالْغُدُوِّ وَالْآصَالِ وَلَا تَكُنْ مِنَ الْغَافِلِينَ »


«پروردگارت را در دل خود، از روی تضرع و خوف، آهسته و آرام، صبحگاهان و شامگاهان یاد کن، و از غلافلان مباش.»

و همچنین در احادیث بسیاری این صفت ممتاز انسانی و ایمانی مورد مدح قرار گرفته است.

 

 

چنانکه از حضرت صادق عليه السلام روایت شده که فرمود:

«أَوْحَی اَللَّهُ عزوجل إِلَی مُوسَی أَنَّ عِبَادِی لَمْ یَتَقَرَّبُوا إِلَیَّ بِشَیْءٍ أَحَبَّ إِلَیَّ مِنْ ثَلاَثِ خِصَالٍ قَالَ يَا رَبِّ وَ مَا هُنَّ ؟ قَالَ يا مُوسَی اَلزُّهْدُ فِی اَلدُّنْیَا وَ الْوَرَعَ عَنِ الْمَعَاصِي واَلْبُکَّاءُ مِنْ خَشْیَتِی فَفِی اَلرَّفِیع اَلْأَعْلَی لاَ یُشَارِکُهُمْ فِیهِ أَحَدٌ…»

«خداوند با عز و جلال، وحی نمود به موسی عليه السلام که بندگان من تقرب به من پیدا نمیکنند به چیزی که محبوبتر از سه خصلت باشد، موسی عليه السلام عرض کرد: پروردگار من آن خصلتها کدامست؟ فرمود: ای موسی پارسائی در دنیا و پرهیز از معاصی (و نافرمانی) من، و گریه از خوف من پس در رفيع اعلی (مقام خاص بندگان مقرب حق)هیچکس با ایشان مشارکت نخواهد داشت.»

و در حدیثی دیگر دارد که خداوند به حضرت موسی عليه السلام فرمود:

«…ها أنَا یاابْنَ عِمْرَانَ، هَبْ لِی مِنْ قَلْبِک الْخُشُوعَ، وَ مِنْ بَدَنِک الْخُضُوعَ، وَ مِنْ عَینَیک الدُّمُوعَ، وَ ادْعُنِی فِی ظُلَمِ اللَّیلِ، فَإِنَّک تَجِدُنِی قَرِیباً مُجِیباً …» 


«بخودم سوگند ای پسر عمران: از دلت خشوع و از بدنت خضوع به من عطا کن و از چشمانت قطرات اشک جاری ساز، و مرا در تاریکیهای شب بخوان، بيقين به تو نزدیک خواهم بود (و) جواب (خواسته های ترا ) می دهم».

و در حدیثی دیگر از حضرت امیرالمؤمنین عليه السلام نقل شده که فرمود:

«لَمَّا کَلَّمَ اَللّهُ مُوسی قَالَ إِلَهِی مَا جَزَاءُ مَنْ دَمَعَتْ عَیْنَاهُ مِنْ خَشْیَتِکَ قَالَ یَا مُوسَی أَقِی وَجْهَهُ مِنْ حَرِّ اَلنَّارِ وَ آمنه یَوْمَ اَلْفَزَعِ اَلْأَکْبَرِ»

«زمانی که خداوند با موسی سخن گفت (موسی) عرض کرد: پروردگار من، پاداش آنان که چشمانشان از خوف تو اشک می ریزد چیست؟ فرمود ای موسی صورت ایشان را از حرارت آتش (جهنم) حفظ میکنم و در روز فزع اکبر (قیامت) در امان منند»

 

 

و در حدیثی آمده که خداوند متعال، به حضرت موسی عليه السلام وحی فرستاد وفرمود:

«…مَا تَعَبَّدَ إِلَى الْمُتَعَبِّدِ بِمِثْلِ الْبُكَاءِ مِنْ خيفتی »

«اهل عبادت، عبادتی انجام نمی دهند که (ثمره و نتیجه اش) مثل گریستن از خوف من باشد».

رسول خدا صلي الله عليه و آله به حضرت علی عليه السلام فرمود:

يَا عَلِيُّ عَلَيْكُمْ بِالْبُكَاءِ مِنْ خَشْيَةِ اللَّهِ يُبْنَى لَكَ بِكُلِّ قَطْرَةٍ بَيْتٍ

«یا علی: بر تو باد. ریزش اشک از خوف خدا که در برابر هر قطره اشک، خانه ای در بهشت (برای تو) بنا می گردد».

 خدا صلي الله عليه و آله فرمود:

«الْبُكَاءُ مِنْ خَشْيَةِ اللَّهِ يُطْفِئُ بخاراً مِنْ غَضَبِ اللَّهُ»

«گریه از خوف خدا دریاهائی از غضب خدا را خاموش میسازد».

«وَ رُوِیَ اَن یحيی بْنِ زَكَرِيَّا بكي حَتَّى أَثَرتِ الدُّمُوعَ فِي خَدَّيْهِ وَ عَمِلَت لَهُ أُمُّهُ لبادة عَلَى خَدَّيْهِ يُجْرِىَ عَلَيْهِ الدُّمُوعَ »

«روایت شده است که حضرت یحیی بن زکریا عليه السلام آنقدر گریست که قطرات اشک در گونه های آنحضرت اثر گذارد (و مجروح گردید) مادر (عزیز) ش نمدی بر گونه های او گذارد تا اشک چشم آنحضرت بر آن جاری گردد».

امام حسين عليه السلام فرمود:

«مَا دَخَلْتُ عَلَى أَبِي قَطُّ إِلَّا وَجَدْتُهُ بَاكِياً »

«هرگز بر پدرم وارد نگردیدم مگر آنکه آن حضرت را گریان دیدم».

 

 


رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود:

«لَا تَرَى النَّارَ عَيْنٌ بَكَتْ مِنْ خَشْيَةِ اللَّهِ وَ لَا عَيْنٌ سَهِرَتْ فِي طَاعَةِ اللَّهِ وَ لَا عَيْنٌ غُضَّتْ عَنْ مَحَارِمِ اللَّهِ »

«چشمی که از خوف خدا بگرید و (یا) در فرمانبری او (بشب) بیداربماند و (یا) از محارم خدا خود را بپوشد آتش (غضب خدا) را نمی بیند».

رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود:

«الْبُكَاءُ مِنْ خَشْيَةِ اللَّهِ مِفْتَاحُ الرَّحْمَةِ وَ عَلَامَةُ الْقَبُولِ وَ بَابُ الْإِجَابَةِ .»

«گریستن از خوف خدا، کلید رحمت (حق) و نشانه قبول (شدن اعمال) و باب اجابت (دعا) است».

و در خبری زراره از حضرت صادق عليه السلام روایت نموده که فرمود:

«… وَ کَانَ جَدِّی إِذَا ذَکَرَهُ (اي الحسين عليه السلام) بَکَی حَتَّی تَمْلَأَ عَیْنَاهُ لِحْیَتَهُ وَ حَتَّی یَبْکِیَ لِبُکَائِهِ رَحْمَةً لَهُ مَنْ رَآهُ وَ إِنَّ الْمَلَائِکَةَ الَّذِینَ عِنْدَ قَبْرِهِ لَیَبْکُونَ فَیَبْکِی لِبُكَائِهِمْ كُلُّ مَنْ فِي الْهَوَاءِ وَ السَّمَاءِ مِنَ الْمَلَائِكَةِ…».

«… جد (بزرگوار) م چون متذکر (مصائب) حضرت حسین عليه السلام می گردید آنقدر میگریید که محاسن مبارکش را اشک چشم پر مینمود، و هر کس آن حضرت را در چنین حالتی (گریه و اضطراب) میدید برای شفقت به آن بزرگوار میگریست و فرشتگانی که در کنار مرقد منور آن حضرتند چون میگریند برای گریه آنان همه فرشتگانی که در هوا وآسمانند میگریند.

و در خبر (ابن خارجه) از حضرت صادق عليه السلام روایت شده که گفت:

«كُنَّا عِنْدَ الصادق عليه السلام فَذَكَرْنَا اَلْحُسَيْنَ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ [وَ عَلَى قَاتِلِهِ لَعْنَةُ اَللَّهِ] فَبَكَى أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ وَ بَكَيْنَا قَالَ ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ فَقَالَ: قَالَ اَلْحُسَيْنُ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ أَنَا قَتِيلُ اَلْعَبْرَةِ لاَ يَذْكُرُنِي مُؤْمِنٌ إِلاَّ بَكَى»

«محضر مبارک حضرت صادق عليه السلام بودیم پس چون نام امام حسین عليه السلام- که بر قاتلش لعنت خدا باد - را بردیم آن حضرت اشکش جاری گشت و ما نیز گریان شدیم. ابن خارجه می گوید: پس از این آنحضرت سر مبارک خود را بلند کرد و فرمود: امام حسین عليه السلام فرمود:

من کشته اشک هستم، یاد نمی کند مرا هیچ مؤمنی مگر آنکه چشمش گريان مي گردد.»

و در روایت دیگر است که حضرت امیرالمؤمنین عليه السلام به امام حسین علیه السلام نظری نموده و فرمود:

«يا عَبْرَةُ كُلِّ مُؤْمِنٍ فَقَالَ : أَنَا یا أَبَتَاهْ ؟ قَالَ : نَعَمْ يَا بُنَىَّ »

«ای (سبب ریزش) اشک چشم هر مؤمن. امام حسین عليه السلام عرض کرد: ای پدر (بزرگوار) من (سبب ریزش) اشک چشم هر مومنی هستم؟

فرمود: آری. ای فرزند (عزیز)م.»

و در حدیث دیگری آمده که: .

«انْهَ إِذَا هَلَّ هِلَالُ عَاشُورَاءَ إشتد حُزْنُهُ وَ عَظُمَ بُكَائُهُ عَلَى مُصَابٍ»
«جَدِّهِ الْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلَامُ وَ النَّاسُ يَأْتُونَ عَلَيْهِ مِنْ كُلِّ جَانِبٍ وَ مَكَانَ يُعَزُّونَهُ بِالْحُسَيْنِ يَنُوحُونَ مَعَهُ عَلَى مَصابِ الْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلَامُ… »

«چون هلال عاشورا (ی حسینی عليه السلام) می رسید اندوه امام صادق عليه السلام شدید می گردید و بر مصائب جدش حضرت حسین عليه السلام بسیار میگریست، و از هر گوشه و کنار و ناحیه ای مردم شرفیاب می شدند و آنحضرت را بر (مصائب) امام حسین عليه السلام تعزیت می گفتند، و بر دردها و اندوه و غم امام حسین عليه السلام با صدای بلند نوحه سرائی نموده و اشک می ریختند.

منبع 

اهمیت عزاداری بر امام حسین عليه السلام ، آية الله شهید حاج سید ابوالحسن شمس آبادی


free b2evolution skin
 
مداحی های محرم