روضه امام حسین علیهالسلام
لشکر دشمن پس از شهادتت ، بر غارت خیام حرم هر یک بر دیگری سبقت می گرفتند و چون به خیمه ها رسیدند ، آنچه از جامه و لباس و زیور آلات بود همه را به غارت بردند .
با آن همه ضجّه و ناله ی کودکان حرم ، هیچ کس را دل به حالشان نسوخت ، مگر یک زن که از قبیله ی بکر بن وائل بود ، با شوهرش به کربلا آمده و در لشکر دشمن بود .
همین که دید دختران و فرزندان تو این گونه بی رحمانه مورد حمله ی دشمن قرار گرفته اند ، دلش به حال کودکان و زنان حرمت سوخت و شمشیری برداشت و قصد رفتن به طرف خیمه ها نمود در حالی که فریاد می زد :ای قبیله ی بکر بن وائل ! این غیرت و مردانگی است که شما شاهد به غارت رفتن اموال و لباس اهل بیت پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم باشید که غارت می کنند و شمانظاره می نمائید ؟ !
دشمن اعتنایی نکرد ، زنان و کودکان حرمت را از خیمه ها بیرون نمودند و سپس آتش به خیمه ها انداختند .حمد بن مسلم - از لشکریان دشمن - می گوید : همراه شمر از کنار خیمه ی زین العابدین علیه السلام رد می شدم که دیدم در میان بستر در حالت کسالت و تب شدید افتاده بود ، عده ای که با شمر همراه بودند قصد کشتن امام سجاد علیه السلام را نمودند ، گفتم : سبحان اللّه ! بس است ، چه بی رحم مردمی هستید که از این نوجوان بیمار هم نمی گذرید ، همین کسالت
بیماری کافی است که او را از بین ببرد ، ولی سرانجام بستری که در زیر پای آن حضرت بود را کشیدند و با صورت او را روی زمین انداختند .
دختر ارجمندت ، فاطمه علیهاالسلام می گوید :کنار خیمه ایستاده بودم و نظاره گر بدن های قطعه قطعه و تاختن اسب ها بر آن بدن ها بودم و در این فکر بودم که دشمن سرانجام با ما چه خواهد کرد ، ناگهان سواری را دیدم که به طرف خیام بانوان حمله ور شد و با نیزه آنان را می زد و چادر و روسری از سر آنان می کشید و اموالشان را غارت می کرد در حالی که همه فریاد می کردند واجدّاه ، واابتاه ، واعلیّاه ، واحسناه ، واحسیناه ، با دیدن این منظره به خود لرزیدم به عمه ام امّ کلثوم پناهنده شدم ،
ناگهان دیدم ظالمی به طرف من می آید ، فرار کردم به قصد این که شاید بتوانم از دست او نجات یابم ؛ ولی همچنان دشمن مرا تعقیب می کرد و چنان با کعب نیزه به شانه ام زد که با صورت روی زمین افتادم و آن چنان گوشواره ام را کشید که گوشم را درید ؛ در حالی که خون از سر و صورتم جاری بود بیهوش شدم ، ولی وقتی چشم باز کردم عمه ام را بالای سر خود مشاهده نمودم که گریه کنان می گوید :برخیز تا به خیمه ی برادرت زین العابدین علیه السلام برویم و ببینیم با او چه کردند !
به او گفتم : آیا جامه ای هست تا با آن سرم را بپوشانم ؟زینب علیهاالسلام فرمود : عمّتُکِ مِثلُکِ .
همراه عمه ام به خیمه ی برادرم زین العابدین علیه السلام آمدم ، دیدم چنان بستر را زیر پای برادرم کشیده اند که او را با صورت روی زمین انداخته اند، به طوری که طاقت نشستن ندارد ، او برای ما گریه می کرد و ما برای او .
بنا به روایت ، آنگاه که دشمن آتش به خیمه ها زد ، خواهرت زینب علیهاالسلام به محضر فرزندت امام سجاد علیه السلام آمد و عرض کرد : خیمه ها را دشمن غارت کرد و اکنون دارد آن ها را به آتش می کشد ، تکلیف ما زن و بچه چیست ؟ فرزندت امام سجاد علیه السلام فرمود :عَلَیکُنَّ بِالفَرار .همگی با سرعت فرار کنید و پراکنده شوید .در آن هنگام که همه ی زنان و کودکان داغدیده فرار می کردند ، اما خواهرت زینب علیهاالسلام اطراف خیمه ای می گردید و گاهی وارد خیمه می شد و گاهی خارج .
یکی از افراد سپاه دشمن می گوید :
من زنی را کنار خیمه ای دیدم که گاهی وارد خیمه می شد و گاهی خارج و دست ها را از شدت ناراحتی به هم می زد .
تعجب کنان به او گفتم : ای زن ! تو چرا مانند دیگران فرار نمی کنی ، مگر نمی بینی این آتش است تو را می سوزاند .
خواهرت حضرت زینب علیهاالسلام فرمود : در این خیمه بیماری دارم که قدرت بر نشستن ندارد ، چگونه دست از این خیمه بردارم ؟ !
و با سختی فراوان خواهرت زینب علیهاالسلام توانست فرزندت امام سجاد علیه السلام را از خیمه خارج سازد تا در آتش نسوزد !
منبع : حماسه نامه حضرت سیدالشهداء علیه السلام / سید محسن طیّب نیا.
فرم در حال بارگذاری ...
فید نظر برای این مطلب