23
تیر

راويان واقعه غدير

مؤلف ارجمند در جلد نخست الغدير» (جلد اول و دوم در ترجمه فارسى)پس از بيان ارزشِ دانستن درست تاريخ، اهميت واقعه غدير و عنايتى كه در طول تاريخ اسلام به حديث غدير شده است، به ذكر راويان حديث غدير پرداخته و آنان را به سه دسته تقسيم كرده است:

دسته اول: وى، نخست، در جستجويى گسترده و مبتنى بر اصول علمى، از ميان صحابه و ياران رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) _ قرن اول هجرى و عصر صحابه _ نام يكصد و ده تن را به ترتيب حروف الفبا ذكر مى كند كه همگى حديث غدير را نقل كرده اند و در شمارش اين كسان از ابو هريرة دوسى» آغاز مى كند و به ابو مُرازم يعلى بن مرة بن ثقفى» پايان مى دهد.

علاوه بر اين، مؤلف دانشمند، آثار و منابعى را كه راويانِ ياد شده (دسته اول) را ثبت و ضبط نموده اند، با ذكر مشخصات و صفحه آورده است.

 

 

همچنين در ميان صحابه راوى حديث غدير، چهره هاى شاخص و برجسته اى از جمله: امام حسن بن على(علیه السلام)،امام حسين بن على(علیه السلام)، سعد بن ابى وقاص، زبير بن عوام، اسامة بن زيد، ابىّ بن كعب، ام سلمه، جابر بن عبد اللّه انصارى و… مشاهده مى شود كه اين موضوع بر اهميت واقعه غدير افزوده و درستى و قطعى بودن حديث غدير را روشن مى سازد.

 

دسته دوم: مؤلف عاليقدر، پس از صحابه، نام هشتاد و چهار تن از تابعين» را كه حديث غدير را روايت نموه اند، به ترتيب حروف الفبا نام مى برد. وى اين دسته را از ابو راشد حُبرانى» آغاز، و به ابو نجيح يسار ثقفى» پايان داده است.

 

دسته سوم: در اين قسمت، مؤلف از آغاز سده دوم تا سالهاى پايانى سده چهاردهم هجرى قمرى به جستجوى راويان حديث غدير پرداخته، و سيصدوشصت دانشمند برجسته اهل سنّت را كه حديث غدير را در كتابهاى خود ثبت يا كتابى مستقل در اين باره تأليف كرده اند (اعم از ائمه حديث، تاريخ، تفسير و كلام) به ترتيبِ عصر و زمانِ هر يك و با ذكر تاريخ وفات آنان، نام مى برد.

صاحب الغدير»، اين گروه را با نام ابن دينار جمحى مكى» (م115ه_.ق) آغاز نموده، و به حافظ مجتهد شهاب الدين ابوالفيض، احمد بن محمّد بن صديق» پايان داده است. شمارى از اين دسته عبارتند از:

1_ ابوعبداللّه محمّد بن ادريس شافعى (م204ه_.ق)، امام شافعيه،

2_ ابوعبداللّه احمد بن حنبل شيبانى (م241ه_.ق)، پيشواى حنبليان،

3_ حافظ ابوعبداللّه محمّد بن اسماعيل بخارى(م256ه_.ق)، مؤلف صحيح بخارى»،

4_ حافظ ابوعبداللّه ابن ماجه(م271ه_.ق) صاحب سنن ابن ماجه»،

5_ ابومحمّد عبد اللّه بن مسلم بن قتيبه دينورى (م276ه_.ق).

 

نكته جالب توجه آنكه، داستان غديرخم از جمله حقايق مسلّم و غير قابل ترديد است كه به حدّ اجماع امّت اسلامى، از تشيع و تسنن رسيده است، و بارها مورد احتجاج و سوگند قرار گرفته است. اين حقيقت موجب شده تا مخالفان غدير، در برابر سند حديث غدير سر تسليم فرود آورند و به ناچار به آن تن دهند و چون نتوانسته اند در سند آن خدشه اى وارد سازند، در دلالت آن به چون و چرا پرداخته اند؛ اما منطق نيرومند و بيان صريح، فصيح و قلم دقيقِ مؤلفِ آزموده و زبردست الغدير»، باب هر گونه چون و چرا را بر روى آنان بسته و راهى جز تسليم در برابر مفاد حديث غدير، فرا روى آنان باقى نگذارده است.

منبع بر كناره هاى كتاب الغدير فى الكتاب والسنّة والأدب»

غلام حسين زينلى

 


free b2evolution skin
23
تیر

علل سكوت علي عليه السلام

پس از بررسي علل غصب خلافت، بايد به علل سكوت علي عليه السلام نيز اشاره كرد. چرا امام با اين كه خود را كاملاً برحق مي دانست، براي به دست آوردن حق خود دست به شمشير نبرد و حقش را نگرفت؟

مهم ترين علل سكوت علي عليه السلام در برابر غصب حق خود عبارتند از:
1 _ سفارش پيامبر صلي الله عليه و آله
پيامبر صلي الله عليه و آله به علي عليه السلام توصيه فرموده بود: در صورتي كه حقت را غصب كردند، اگر تعداد يارانت از تعداد انگشتان دست و پايت فزون شد، براي گرفتن حقت دست به شمشير ببر و گرنه صبر پيشه نما.

وقتي عده اي بعد از سقيفه به نزد علي عليه السلام مي آيند و اعلام آمادگي مي كنند كه: حاضريم حقت را بگيريم. امام براي اين كه ايمان و پايداري آن ها را بيازمايد، فرمود: فردا همه با سرهاي تراشيده به اينجا حضور يابيد. كه جز چهار يا پنج نفر حاضر نشدند.

 


2 _ حفظ وحدت جامعه اسلامي
علي عليه السلام را بايد بنيانگذار وحدت دانست چرا كه بيش از هركسي در اين راه فداكاري و سختي كشيده است. بعد از رحلت پيامبر صلي الله عليه و آله فرهنگ قبيله اي دوباره جان گرفت و علي عليه السلام براي حفظ وحدت مجبور به سكوت بود كه تحمل آن از دست بردن به شمشير بسيار سخت تر و جانفرساتر بود.

جامعه اسلامي در آن عصر با هجوم دشمن خارجي بويژه روم مواجه بود و وجود پيامبران دروغين مزيد برعلت بود و علي عليه السلام در سخني مي فرمايد: من از همه حريص تر به وحدت مردم در جامعه مي باشم.

3 _ پيدايش پيامبران دروغين
ارتدادي كه در سال دهم هجري و آخرين سال حيات پيامبر بويژه در بين قبايل بزرگ عرب بني حنيفه، اسد، كنده، غطفان و لخم روي نمود _ كه اوج آن پس از رحلت پيامبر صلي الله عليه و آله نمودار گشت._ در موضع گيري امام در برابر شرايط به وجود آمده تأثير به سزايي داشت و علاوه برمرتدين، پيامبران دروغين در نقاط مختلف عربستان ادعاي نبوت مي كردند و وحدت اسلامي را مورد تهديد قرار مي دادند كه امام در نامه اي به مالك اشتر يكي از علل سكوت خود را پيدايش مرتدين» مي داند.

 

4 _ ميدان يافتن منافقان
منافقين كه در صدد از هم پاشيده شدن جزيرة العرب و وحدت مسلمين بودند و قيام امام به اهداف آن ها كمك مي نمود، لذا امام تير منافقين را به سنگ زد و اهداف شوم آن ها را خنثي نمود.

5 _ كمي ياران و حاميان
امام عليه السلام در خطبه شقشقيه، يكي از علل سكوت خود را كمي ياران و حاميان خويش مي داند كه يا بايد با دست تهي حق خود را بگيرد و يا با وضع تاريك روزگار بسازد. سپس مي فرمايد: در حالي كه در چشمم خار بود و گلويم را عقده گرفته و ميراثم به تاراج رفته بود، صبر را پيشه ساختم.

6 _ حفظ كيان اسلام
امام درخطبه پنجم نهج البلاغه كمي يار و حفظ كيان اسلام و جلوگيري از اختلافات را متذكر مي شود و علت سكوت خود را ترس از مرگ نمي داند بلكه قيام خود را بي حاصل و زيانبار براي جامعه اسلامي مي داند.

7 _ احياي فرهنگ قبيله اي
پيامبرصلي الله عليه و آله در مدت 23 سال فرهنگ جاهليت را از جامعه زدود ولي بسياري از سران مكه بعد از 23 سال جنگ به اسلام ايمان آوردند كه پيامبر صلي الله عليه و آله لقب طلقاء» را به آن ها داد. آن ها به علت عدم درك روح اسلام، فرهنگ جاهليت را در بين خود بعد از رحلت پيامبر صلي الله عليه و آله احياء كردند و چون رئيس قبيله از علي عليه السلام پيروي ننمود، مردم نيز به تبع آن ها از امام حمايت ننمودند. آن ها توجيه كردند كه بايد جانشين از قريش باشد كه پيامبر صلي الله عليه و آله قريشي است. علي عليه السلام به آن ها فرمود: چه كسي از من به پيامبر نزديك تر است؟

 

 

8 _ حركت خشونت آميز
برخي از صحابه از جمله عمر چنان دست به خشونت زدند كه كمتر كسي ياراي مخالفت با آن را داشت. مثلاً عمر تازيانه به دست مي گرفت و مي گفت: هركه بگويد پيامبر از دنيا رفته، او را شلاق مي زنم.

يا عده اي از رجاله ها در كوچه ها راه مي افتادند و مردم را به بيعت با ابوبكر فرا مي خواندند. مردم هم تابع احساسات جمع بودند، از روي ترس و بي اطلاعي با خليفه بيعت كردند. امام در مورد خشونت عمر مي گويد: آنگاه خلافت در حوزه خشن قرار گرفت، با مردي شد كه شخص درشت بود و حضورش محنت زا، بسيار اشتباه مي كرد و عذر آن را مي خواست.

9 _ سرعت بيعت
سرعت بيعت و شدت عمل اصحاب سقيفه به حدي بود كه هرگونه عكس العمل را از امام گرفت. امام كه در حال تغسيل و تكفين بدن پيامبر صلي الله عليه و آله بود، واگذاشتن جنازه پيامبر صلي الله عليه و آله را بدون غسل و كفن بي احترامي و خيانت بزرگي به پيامبر صلي الله عليه و آله مي دانست. اصحاب سقيفه از اين دل مشغولي علي عليه السلام بهره جسته و به حدي درگرفتن بيعت سرعت عمل به خرج دادند كه آب غسل پيامبر صلي الله عليه و آله خشك نشده بود. علي عليه السلام به خلافت خود آن قدر مطمئن بود كه وقتي عباس عموي پيامبر صلي الله عليه و آله _هنگامي كه علي عليه السلام مشغول تجهيز پيامبر صلي الله عليه و آله بود._ براو وارد شد و گفت: دست بده تا با تو بيعت كنم، اگر چنين كني، احدي در خلافت با تو رقابت نخواهد كرد. علي عليه السلام به عباس پاسخ داد: اي عمو! مگر كسي هست در اين امر طمع داشته باشد؟

 

 

10 _ نگه داشتن حرمت دين
علي عليه السلام خلافت را حق خود مي دانست، اما حرمت دين را برتر از آن مي ديد. و اگر دين ضربه مي ديد، آن را نمي شد جبران كرد. علي عليه السلام گرچه حق خود را حق دين مي دانست ولي وحدت ديني را لازمتر از حق خود مي شمرد.

 وقتي محمدبن ابي بكر در مورد عصيان و غصب خلافت به معاويه نامه نوشت، معاويه در جوابش نوشت: ما همان وقت كه پدرت زنده بود فضلِ پسر ابي طالب را مي شناختيم و حق او را لازم مي دانستيم كه نيكو رعايت كنيم، ولي هنگامي كه پيغمبراكرم(ص) درگذشت، پدر تو و فاروقش، نخستين كسي بودند كه حق علي را گرفتند و در امر او مخالفت كردند و در اين كار باهم اتفاق و اتحاد داشتند و اگر نبود آنچه پدرت پيش از اين انجام داد، ما با علي بن ابي طالب مخالفت نمي كرديم و امر را به او تسليم مي نموديم، لكن ديديم پدرت اين كار را نسبت به او انجام داد، ماهم به روش او رفتيم

منبع پيام آسماني غدير و مصلحت سنجي ها

سيدحسن قريشي

 

منبع


free b2evolution skin
23
تیر

ستاره پر فروغ امامت

چهره درخشان علي عليه السلام در تاريخ اسلام چنان پرفروغ است كه كمتر كسي را مي توان يافت كه از نقش علي عليه السلام در صدر اسلام و قرب او در نزد پيامبراسلام صلي الله عليه و آله اطلاعي نداشته باشد. همه مورخين و محدثين اذعان دارند كه علي عليه السلام در اوان نوجواني در دامان پيامبر صلي الله عليه و آله پرورش يافت و علي عليه السلام عطيه اي بود از خاندان ابوطالب عليه السلام در عصر فقر و مكنت، براي پيامبر؛ تا اين كه خداوند زمينه رشد و نمو علي عليه السلام را در خانه پيامبر بدين طريق فراهم نمود و از سن ده سالگي به طور مستقيم تحت تربيت كامل ترين انسان عصر قرار گرفت.

پيامبر صلي الله عليه و آله بعد از بعثت، از آغاز رسالت خود تا زمان ارتحالش در هرجا و در هر زمان كه شرايط اقتضا مي نمود، از فرصت بهره مي جست و مقام و منزلت علي عليه السلام را به اصحاب يادآور مي شد و جانشيني او را به عام وخاص گوشزد مي نمود كه احاديث الدار، منزلت، ثقلين، علم و… نمونه هايي از موارد فوق است. و آخرين اقدام پيامبر صلي الله عليه و آله در اين مورد در غدير خم مي باشد كه بيش از سيصدنفر از بزرگان اهل سنت به طرق مختلف حديث غدير خم را از يكصد صحابه پيامبر نقل نموده اند.

 

پيامبر صلي الله عليه و آله در احاديث فوق _ از جمله در واقعه غديرخم _ علي عليه السلام را در ولايت خود شريك كرده بود، او پس از دعوت مسلمانان به گردهم آمدن، از آن ها پرسيده بود كه: الست اولي بكم من انفسكم»؛ آيا من از شما برشما مسلط تر نيستم؟ وقتي كه پاسخ بلي» را شنيد، سپس اعلام داشت كه: من كنت مولاه فهذا علي مولاه»؛ هركس كه من مولاي اويم، اين علي مولاي اوست.

براي مولا» حدود ده معناي مختلف وجود دارد كه يكي از آن ها به معني اولي به تصرف» است و بقيه چيزهايي هستند در حدود مُحِبّ»، ناصر» و دوست». باتوجه به سؤال پيامبر صلي الله عليه و آله در غديرخم الست اولي بكم من انفسكم»؛ استفاده ازكلمه مولا» ناظر برمعناي اولي به تصرف» است. متأسفانه در طول تاريخ، دستگاه حكومتي بني اميه، بني عباس و غيره سعي كردند كلام پيامبر صلي الله عليه و آله را ناظر بر معناي ديگر از جمله محب و دوست نمايند.

پيامبر صلي الله عليه و آله پس از واقعه غديرخم براي تثبيت جانشيني علي عليه السلام تمهيدي انديشيد، آن اين كه سپاهي به فرماندهي جواني نورس _ اسامة بن زيد_ را مأمور حركت به سوي شام نمود و اصحاب را تحريص به شركت در آن سپاه نمود و متخلفين را لعن فرمود تا شايد بتواند موانعي را كه برسر راه جانشيني علي عليه السلام پس از رحلتش وجود داشت، برطرف سازد و اما با تمام اصرار پيامبر صلي الله عليه و آله سپاه اسامه تا حضرتش حيات داشت، حركت نكرد و حتي كوشش پيامبر صلي الله عليه و آله براي مكتوب داشتن آخرين وصيت نامه اش ناكام ماند و بلافاصله بعد از رحلت پيامبر صلي الله عليه و آله صفحه تاريخ به گونه اي باور نكردني ورق خورد كه خود امام عليه السلام چنان مسئله جانشيني رابراي خود محرز مي دانست و تصور نمي كرد كه كسي در آن طمع داشته باشد و همه اذعان داشتند كسي كه لايق جانشيني است، علي عليه السلام مي باشد. وقتي عباس عموي پيامبر صلي الله عليه و آله برعلي عليه السلام به _ هنگامي كه مشغول تجهيز پيامبر بود._ گفت: دست بده تا با تو بيعت كنم و اگر چنين كني، در خلافت باتو رقابت نخواهد كرد و در آن طمع نخواهد نمود. ولي علي عليه السلام به خلافت خود آن قدر مطمئن بود كه به عباس پاسخ داد: اي عمو! مگر كسي هست كه در اين امر طمع داشته باشد؟»

 

 

با تمام اين وجود، امت اسلام پس از رحلت پيامبر صلي الله عليه و آله دچار فاجعه اي عظيم گرديد و عده اي با توجه به قرابت هايي كه با پيامبر صلي الله عليه و آله داشتند؛ خواستار ارائه نقشي در عهد پيامبر بودند كه حد اقل در جامعه مطرح شوند و چون آن ها خود را محروم از همه چيز ديدند، حب جاه و مقام در خانه دل آن ها به نحوي مأوي كرده بود كه دنبال فرصتي بودند كه اين فرصت بعد از رحلت پيامبر صلي الله عليه و آله برايشان فراهم شد و جامعه اسلامي را تجزيه نمودند و چنان ضربه اي به وحدت اسلامي زدند كه در طي قرون متمادي مسلمانان نتيجه اين اقدام را ديدند و مي بينند.

اکنون به دو سؤال اساسي پاسخ داده مي شود
_ اول اين كه علل غصب خلافت چه بود؟

_ دوم اين كه چرا علي عليه السلام سكوت اختيار نمود و براي گرفتن حق خود دست به شمشير نبرد؟ اسرار سكوت علي عليه السلام در چيست؟ و چرا اصحاب پيامبر صلي الله عليه و آله دست به چنين اقدامي زدند و برخلاف دستور پيامبر صلي الله عليه و آله عمل نمودند؟

الف _ علل غصب خلافت
1 _ احياي فرهنگ قبيله اي
پي بردن و شناختن به علل غصب خلافت نياز به شناخت جامعه اسلامي همزمان با رحلت پيامبراسلام صلي الله عليه و آله دارد. همه مي دانيم درجه ايمان صحابه از انصار و مهاجرين متفاوت بود و نيز پيامبر صلي الله عليه و آله براي جايگزين كردن فرهنگ اسلامي به جاي فرهنگ قبيله اي و جاهليت نهايت كوشش خود را نمود. اما اختلافات قبيله اي ريشه كن نگرديد. حتي در زمان پيامبر صلي الله عليه و آله چندين بار بين انصار و مهاجرين و حتي دو قبايل انصار اختلافاتي بروز كرد كه اگر درايت و مديريت پيامبر صلي الله عليه و آله نبود، آتش جاهليت دوباره شعله ورتر مي شد.

بسياري از سران قريش و قبايل اطراف در اواخر عمر پيامبر صلي الله عليه و آله به اسلام ايمان آوردند كه اسلام آن ها بيشتر از روي اكراه بود و آن ها روح اسلام را درك ننموده و خداوند در سوره حجرات، آيه 14 به اين امر اشاره دارد كه به اعراب بگو: ايمانتان به قلب وارد نشده، به حقيقت هنوز ايمان نياورده ايد ليكن بگوئيد ما اسلام آورديم: قالتِ الاعراب امنّا قل لم تؤمنوا ولكن قولوا أسلمنا و لمّا يدخل الايمان في قلوبكم»

زندگي قبيله اي و ويژگي هاي جامعه قبيلگي موجب شد كه مردم بعد از پيامبر صلي الله عليه و آله به طور جانانه از حق علي صلي الله عليه و آله دفاع نكنند. آن ها طبق زندگي قبيله اي وقتي رئيس قبيله بيعت كرد، تمام افراد قبيله بايد بيعت نمايند. در اواخر عمر پيامبر صلي الله عليه و آله بيشتر سران قبيله به اسلام ايمان آوردند و بعد تمام افراد قبيله پشت سر رئيس قبيله بودند.

 

 

2 _ احياي فرهنگ اشرافي
به دنبال احياء فرهنگ قبيله اي، فرهنگ اشرافي نيز رشد كرد، اشراف در فرهنگ قبيله اي جايگاه ويژه اقتصادي و سياسي دارند. در داخل مكه اشرافيت زر و زور را در اختيار داشتند تا اين كه در جنگ بدر، به سختي زخمدار شدند و بيش از هفتاد نفر از سران قبايل كشته شدند كه اشرافيت مكه بعدها در صدد انتقام و التيام اين زخم بودند كه حوادث ناگواري چون غصب خلافت، حوادث خونين جمل، صفين، نهروان و عاشورا را آفريدند و هنوز جثه پيامبر روي زمين بود كه كشمكش آغاز شد. ابوسفيان نماينده نخبه‌سالاری ،منقرض مكه _ طبقه‌ای اجتماعی است که یک جامعه خاص بالاترین درجه خود را در نظر می‌گیرد.او كه در آغاز مي خواست خيلي زود از آب گل آلود ماهي بگيرد._ به خانه علي عليه السلام دويد تا شايد او را ابزار مقاصد خود كند، انصار بيم داشتند كه اشراف زادگان مكه خون پدران را فراموش نكرده باشند، سعدبن عباده را براي بيعت نشاندند و چون تعرض مهاجران آغاز شد، مي خواستند دست كم براي خودشان اميري داشته باشند.»

 

3 _ كينه قريش از بني هاشم
بني اميه از قبل با بني هاشم خوب نبود و نسبت به آن ها دشمني ديرينه داشتند و آخرالامر سعي نمودند بني هاشم را از خلافت محروم كنند كه نمونه هاي اين دشمني را در دوران جاهليت و دوران رسالت پيامبر صلي الله عليه و آله در تاريخ داريم و به تبع آن قريش با علي عليه السلام دشمني خاصي داشتند و سه دليل مواضع قاطع امام بزرگان و رؤساي قبايل، كينه اي عظيم از او بر دل داشتند.

4 _ دسته بندي هاي سياسي
در اواخر عمر پيامبر صلي الله عليه و آله گروهي مقاصد نهائي خود را با طرح نقشه اي ماهرانه برملا كرده و اجرا نمودند. چنان كه از قرائن و اقدامات ابوبكر، عمر و ابوعبيده جراح درجه ايمان صحابه از انصار و مهاجرين متفاوت بود و نيز پيامبر صلي الله عليه و آله براي جايگزين كردن فرهنگ اسلامي به جاي فرهنگ قبيله اي و جاهليت، نهايت كوشش خود را نمود. اما به علت نامساعد بودن شرايط، اختلافات قبيله اي ريشه كن نگرديد. برمي آيد، آن سه نقشه اي براي غصب خلافت داشتند و با تشكيل حزب ثلاثه در نهايت مردم را تحريص به غصب خلافت نمودند. چنانكه از عملكرد آن ها مشخص مي باشد هرسه براي انتخاب خليفه باهم متحد بوده و در روز سقيفه تعارف هايي باهم داشته و هرسه باهم به سوي سقيفه رفتند، در حالي كه بزرگان مشغول تجهيز و تكفين بدن پيامبر بودند و بعد از رفتن به سقيفه، عمر و ابوعبيده اصرار عجيبي در بيعت گرفتن مردم براي ابوبكر داشتند و ابوبكر نيز بعد از وفات خود عمر را جانشين خود كرد كه نشان دهنده نوعي هماهنگي قبلي بين آن ها بود و هرسه از رفتن با سپاه اسامه تخلف نمودند و در مدينه ماندند با اين كه پيامبر صلي الله عليه و آله متخلفين را لعن كرده بود.

 

5 _ دشمني قريش با علي عليه السلام
قريش به علت قتلهايي كه امام از بزرگان آن ها بويژه از بني اميه كرده بود كينه و دشمني عجيبي از او به دل داشتند و حتي بعد از 25 سال در نبردهاي مختلف (جمل، صفين، نهروان) اين كينه را دنبال كردند.

6 _ حسادت
برخي از صحابه از قرب و منزلت علي عليه السلام نزد پيامبر صلي الله عليه و آله حسد مي بردند و حتي حسد برخي از زنان پيامبر _ عايشه _ در تاريخ مشهود مي باشد. اين حسد به نحوي در ميان اصحاب جلوه گر يافته بود كه پيامبر صلي الله عليه و آله آن را احساس مي كرد و به آن ها گوشزد مي نمود تا از حسادت خود دست بكشند؛ به طوري كه علي عليه السلام در جنگ جمل وقتي سخن پيامبر صلي الله عليه و آله را به ياد زبير مي اندازد، زبير دست از جنگ مي شويد.

7 _ حبّ رياست
علماي اخلاق اصول كفر را حرص، حسد و تكبر دانستند كه اين سه صفت نقش عمده اي در دگرگوني تاريخ اسلام داشته است. برخي از صحابه با توجه به نفوذي كه در خانه پيامبر صلي الله عليه و آله داشتند و به وسيله بعضي از زنان پيامبر صلي الله عليه و آله اسرار خانه او را مي دانستند و با توجه به اين كه خواهان قدرت يابي بودند و حداقل مقام هاي دوم و سوم را خواهان بودند، وقتي به منصب دست نيافتند برآن شدند كه زمينه رياست خود را بلافاصله بعد از رحلت پيامبر صلي الله عليه و آله فراهم نمايند. علي عليه السلام نيز به اين امر اشاره دارد:

قومي با حرص، ولع و بخل زيادي طالب خلافت شدند و آن را از ديگران باز داشتند و عده اي نيز جنبه سخا و كرم پيش گرفتند.»

 

8 _ هراس از عدالت
اعراب با علي عليه السلام آشنا بودند و سختگيري هاي او را در برابر عدالت و حق در دوران حيات پيامبر صلي الله عليه و آله به چشم ديده بودند. آن ها ديده يا شنيده بودند علي عليه السلام در خندق _ كه حساسترين نبرد پيامبر صلي الله عليه و آله با كفار بود._ شمشيرش را به خاطر غضبي كه بر او مستولي شد بر فرق دشمن فرود نياورد، گذاشت خشمش فرونشيند و سپس كار دشمن را يكسره كرد، عرب از عدالت او در هراس بودند، علي عليه السلام اهل طفره و مداهنه و سهل انگاري نبود، او اهل حق و عدل بود.

 

9 _ سستي و بي رمقي مردم
امام هنگام بيعت به اين مسأله اشاره مي كند و سپس به عمر گوشزد مي كند: اي عمر! نيك بدوش كه نيمي از اين شير خلافت براي تو خواهد بود. امروز اساس آن را به نفع او استوار كن تا او هم فردا آن را به تو بازگرداند.

گاهي نيز رقابت بين دو قبيله اوس و خزرج موجب مي شد عده اي از اين رقابت به وجود آمده سوء استفاده نموده و زمينه را براي حكومت خود فراهم نمايند. در جريان سقيفه اسيدبن خضير، سالار قبيله اوس به سبب حسد بر سعدبن عباده و رشك براين كه مبادا وي به حكومت برسد با ابوبكر بيعت كرد. چون او بيعت نمود همه افراد قبيله اوس بيعت كردند.

10 _ جواني علي عليه السلام
در نظام قبيله اي رسم براين بود كه رياست از آن ريش سفيد و بزرگ قبيله است. متأسفانه به علت كوته بيني برخي از اصحاب، فرهنگ و انديشه هاي جاهليت كاملاً از بين نرفته بود و بسياري از صحابه در اواخر عمر پيامبر صلي الله عليه و آله به اسلام ايمان آورده بودند و چنان كه ذكر نموديم، روح اسلام را درك ننموده بودند و علي عليه السلام گرفتار و مواجه با روح قبيله اي _ كه چند ساعت پس از رحلت پيامبر صلي الله عليه و آله دوباره از تاريك خانه جاهليت سربرآورد._ شد.

ابن ابي الحديد از ابن عباس نقل كرد كه عمرگفت: من به طور مسلم علي را مظلوم مي دانم و مهاجرين از علي اعراض ننمودند مگر به جهت اين كه سنش را كم ديدند.

ابوعبيده به علي عليه السلام گفت: يابن عم! ما قرابت تو را و سبقت تو را و علم تو را و نصرت تو ،ابن ابي الحديد از ابن عباس نقل كرد كه عمرگفت: من به طور مسلم علي را مظلوم مي دانم و مهاجرين از علي اعراض ننمودند مگر به جهت اين كه سنش را كم ديدند را انكار نمي كنيم، لكن خود مي داني كه تو جواني و ابوبكر پيراست، وي سنگيني اين امر را بهتر از تو مي تواند حمل كند.

نقل است، وقتي كه ابوبكر به خلافت رسيد، به پدرش ابوقحافه _ كه در طائف بود._ نامه نوشت كه: مردم مرا به جهت كبر سن به خلافت برگزيدند و تو نيز به موافقت قوم بيا و با من بيعت كن كه من امروز خليفه رسول خدايم. او در جواب ابوبكر نوشت:

مي گويي كه مردمان مرا به خلافت برداشتند به جهت سن من و من خليفه رسول خدايم؛ پس تو خليفه مردم مي باشي نه خليفه رسول و خدا و اگر تو را به جهت سن خليفه كرده اند، من از تو سزاوارترم و بايستي مرا خليفه كنند، تو خود مي داني اين امر از غير تو است. اگر حق را به اهلش كه خانواده پيغمبرند، واگذاري، تو را بهتر باشد.

عمر نيز به ابن عباس اعتراف نموده كه: همانا علي درميان شما بود و او از من و ابوبكر به اين امر اولي بود.

 

11 _ شوخ طبعي علي عليه السلام
از ايرادهايي كه برامام مي گرفتند، يكي اين بود كه مي گفتند: تو چهره ات خنده روست و مزاح مي كني. مردي بايد خليفه شود كه عبوس باشد و مردم از او بترسند. و عمر شوخ طبعي را يكي از ايرادهاي امام مي دانست.

با غصب خلافت، رابطه الهي بين مردم و حكومت قطع گرديد و با غصب خلافت حق مردم نيز غصب شد. چون داشتن حاكم صالح، عادل و متصل به منبع غيب، حق مردم است ولي اين حق در سقيفه غصب گرديد و چنان ضربه اي بر پيكره اسلام پديد آمد كه تا روز قيامت نمي توان آن را جبران نمود. خود عمر پس از مدتي درباره انتخاب ابي بكر گفت: كانت بيعة ابي بكر فلتة وقي اللّه شرّها»؛ بيعت ابوبكر براي زمامداري كار عجولانه و ناگهاني بود كه خداوند شر آن را كم كند و ببرد.

مظلوميت حضرت زهرا عليها السلام و شهادت او، رفتن ابوذرها به تبعيد، برگشتن رانده شده هاي پيامبر به مدينه، تسلط بني اميه بر امور مسلمين، قتل و غارت برجان و مال مردم، رشد فرهنگ جاهليت و دوري مردم از سيره پيامبر صلي الله عليه و آله ، سوختن مكه و مدينه در آتش خصم، وقايع عاشورا و شهادت فرزندان پيامبر در دشت كربلا و تسلط بني عباس برسرنوشت مردم، همه و همه از نتايج و عواقب غصب خلافت مي باشد.

منبع

پيام آسماني غدير و مصلحت سنجي ها

سيدحسن قريشي


free b2evolution skin
22
تیر

حدیث منزلت

داستان حضرت موسی و هارون (علیهما السلام) در قرآن کریم مکرر به صورت گسترده بیان شده است و تمام زوایای این داستان را خداوند متعال بیان کرده است. پیامبراکرم (صلی الله علیه و آله) خود و حضرت علی (علیه السلام) را تشبیه کرده به حضرت هارون و موسی (علیهما السلام) که به حدیث منزلت معروف است.

 

از جمله این شباهت ها جایگاه حضرت هارون (علیه السلام) نسبت به حضرت موسی (علیه السلام) است.

یکی از مناسبت هایی که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) در آن حدیث منزلت را بیان فرمودند، هنگامی بود که لشکر اسلام از مدینه به سمت تبوک حرکت می کرد و پیامبر (صلی الله علیه و آله) حضرت علی (علیه السلام) را به عنوان جانشین خود، در مدینه قرار داد.

 

 

در این هنگام منافقین شروع به شایعه پراکنی کردند که پیامبر(صلی الله علیه و آله) چون علی (علیه السلام) را دوست نداشته او را با خود به تبوک نبرده است!

حضرت علی (علیه السلام) خود را به پیامبراکرم (صلی الله علیه و آله) رسانده عرضه داشت منافقین این گونه شایعه کرده اند!؟ پیامبراکرم (صلی الله علیه و آله) فرمودند: «الاترضی أن تکون تی بمنزله هارون من موسی إلاأنه لیس بعدی نبی ،ای علی، تو برای من مانند هارون برای موسی هستی. یعنی تو برادر و وزیر و شریک من هستی و در مدینه به جای من باید کار مرا انجام دهی تا از این سفر برگردم!»

 

 

همچنین پیامبر (صلی الله علیه و آله) در روز غدیر خم، در ضمن خطبه غدیر، این حدیث را تکرار نموده و این گونه فرمودند:

إن علی بن أبی طالب (علیه السلام) أخی، ووصیتی، وخلیفتی، والإمام من بعدی، الذی محله منی محل هارون من موسی، إلا أنه لا نبی بعدی، و هو ولیکم بعد الله ورسوله؛ علی بن ابی طالب، برادر و وصی و جانشین من و [نیز] امام پس از من است؛ او کسی است که جایگاهش نزد من، همچون جایگاه هارون برای موسی (علیه السلام) است، جز آنکه پیامبری پس از من نیست و او صاحب اختیار و سرپرست شما پس از خدا و پیامبر خدا است.

 

نکات:

حضرت موسی (علیه السلام) هارون (علیه السلام) را به عنوان برادر و جانشین و وزیر خود در امر رسالت معرفی کرد. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) نیز از روز اول ابلاغ رسالت خود حضرت علی (علیه السلام) را به جانشینی و وزارت معرفی فرمودند که «یابنی عبدالمطلب یعنی ای فرزندان عبدالمطلب همه بدانید این علی برادر و وارث و وصی و وزیر و خلیفه پس از من است در بین شما .

 

همانطور که برادری و وزارت حضرت هارون (علیه السلام) به درخواست و دعای حضرت موسی (علیه السلام) از طرف خدای متعال انجام گرفت در مورد حضرت علی (علیه السلام) هم مطلب از همین قرار است که به دعای پیامبراکرم (صلی الله علیه و آله) و به امر خدا انجام گرفته است ! و در موارد زیادی او را برادر خویش در دنیا وآخرت خواندند و پیوسته می فرمودند: «یاعلی أنت أخی فی الدنیا و الآخره» علی جان تو در دنیا و آخرت برادر منی!

منبع ماه ولایت: قربان غدیر مباهله 15 روز شاد آسمانی ، میرشفیعی، سیدصادق


free b2evolution skin
22
تیر

بیعت گرفتن از مردم برای استمرار امامت از غدیر تا ظهور

با انتصاب الهی امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) در روز 18 ذی الحجه به امامت، رسول خدا (صلی الله علیه و آله) خطبه ای مفصل ایراد نموده و استمرار خط امامت از غدیر تا ظهور را ترسیم نموده و خواستار بیعت، تبعیت و پیروی عموم مسلمین از این صراط مستقیم شدند و ضمن ایراد خطبه فرمودند:

 

 

معاشرالناس قاتقوا الله وبایعواعلیا أمیر المؤمنین و الحسن والحسین والأئمه علیهم السلام کلمه طیبه باقیه…؛ ای مردم! از خدا بترسید و با تقوا باشید و با علی (علیه السلام) به عنوان امیرالمؤمنین و امام حسن و حسین و دیگر ائمه اطهار (علیهم السلام) که کلام پاک و پایدار خدایند بیعت کنید.

 

رسولخدا (صلی الله علیه و آله) با معرفی شخصیت بی نظیر علی بن ابی طالب (علیه السلام) به عنوان خلیفه بلافصل و جانشین حقیقی خاتم الانبیاء از یک سو و نشان دادن خط سیرامامت تا افق مهدویت با معرفی خاتم الاوصیاء (علیهم السلام) از دیگر سو خط امامت را از ابتدا تا انتها ترسیم نمودند.

فرمود: ای مردم! من پیامبر خدا و علی وصی من است. بدانید و آگاه باشید! آخرین امام از خاندان ما همان «قائم، مهدی» است. او باور دین خداست. او انتقام گیرنده از ستمکاران است. او گشاینده دژهای استوار و ویرانگر قلعه های مستحکم است. او نابودگر تمام مشرکین است.

 

 

او منتقم خون های به ناحق ریخته شده اولیای خداست. او پشتیبان دین خداست. او کشتیبان اقیانوس بی پایان علوم و معارف است. او نمایانگر هر شخصیت ارجمند است. او برگزیده خداست. او وارث همه دانش هاست و احاطه به همه آنها دارد. او خبردهنده از خدای عزوجل و مراتب ایمان به اوست.

ای مردم! جمعیت شما بیش از آن است که بتوانید به یکباره و با یک دست با من بیعت کنید و پیمان ببندید. اما خدای عزوجل به من فرمان داده تا از زبان شما اقرار بگیرم و با زبان خود بیعت کنید به آنچه که در مورد علی (علیه السلام) و کسانی که بعد از او خواهند آمد، آن امامانی که از نسل من و او هستند و من شما را آگاه ساخته بودم که فرزندان من از نسل او هستند و از شما در مورد آنان پیمان گرفتم.

پس همگی به یک صدا بگویید: شنیدیم آنچه را که از جانب خدای خود و پروردگار ما در باره ولایت و امامت علی (علیه السلام) وامامانی که از نسل او هستند ابلاغ نمودی و به آن راضی و خشنود هستیم و در برابر آن فرمانبرداریم.

 

اکنون با دل و جان و زبان و دستمان با تو بر قبولی ولایت بیعت می کنیم و با توپیمان می بندیم که با این اعتقاد زندگی کنیم و با آن بمیریم…

پس از خطبه، سه روز مردم به تدریج آمدند و با پیامبر (صلی الله علیه و آله) وعلی (علیه السلام) بیعت نمودند.

منبع ماه ولایت: قربان غدیر مباهله 15 روز شاد آسمانی ، میرشفیعی، سیدصادق


free b2evolution skin