23
مرداد

قصه 24

خنثى شدن توطئه توطئه‏گران‏

در تاريخ آمده: در كنار شهر حجر كوهى بود كه غار و شكافى داشت، صالح عليه‏السلام براى عبادت خدا به آن جا مى‏رفت، و گاه شبانه به آن جا مى‏رفت و به مناجات و شب‏زنده دارى مى‏پرداخت.

دشمنان توطئه گر كه آن حضرت را تهديد به قتل كرده بودند تصميم گرفتند به طور محرمانه، به آن كوه رفته و در پشت سنگ‏هاى كوه پنهان شوند و در كمين حضرت صالح به سر برند، وقتى كه صالح به آن جا آمد، او را به قتل رسانند، و پس از شهادتش به خانه او حمله ور شده و شبانه كار اهل خانه را يكسره نمايند، سپس مخفيانه به خانه‏هاى خود برگردند، و اگر كسى از اين حادثه پرسيد، اظهار بى اطلاعى نمايند.

ولى خداوند به طرز عجيبى توطئه آنها را خنثى كرد، آن‏ها هنگامى كه در گوشه‏اى از كوه كمين كرده بودند، كوه ريزش كرد، و صخره بسيار بزرگى از بالاى كوه سرازير شد و آن‏ها را در لحظه‏اى كوتاه، در هم كوبيد و نابود كرد.

خداوند در قرآن به اين مطلب اشاره كرده و مى‏فرمايد:

آنها نقشه مهمى كشيدند و ما هم نقشه مهمى، در حالى كه آن‏ها خبر نداشتند.(157)

قصه هاي قرآني محمدي اشتهاردي


free b2evolution skin
23
مرداد

تهذيب61

نزول جبرئيل بر اميرالمؤ منين

صاحب روضة الشهداء، مولى حسين كاشفى سبزوارى ،واعظ مشهور عصر خود به خاطر بعضى مصالح به هرات رفت و به دربار مير على شير پادشاه هرات نزديك شد، و باخواهر ملا عبدالرحمن جامى ازدواج كرد.
مردم سبزوار كه در تشيع تعصب شديدى داشتند، به او سوء ظن پيدا كردند كه شايد از مذهب تشيع متزلزل شده و برگشته باشد. لذا هنگام مراجعت شيخ حسين واعظ به سبزوار در صدد امتحان وى بر آمدند.
روزى شيخ حسين در مسجد جامع سبزوار منبر رفته بود. جمعيت زيادى براى استماع و امتحان او به مسجد آمده بودند .سخن به اينجا رسيد كه جبرئيل دوازده هزار مرتبه بر پيامبر نازل شد.
پيرمردى فرصت را مغتنم شمرد و با صداى بلند سؤ ال كرد: بگو بدانم ، جبرئيل چند مرتبه بر حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام نازل شده است ؟
واعظ كه از سوء ظن مردم آگاه شده بود، متحير ماند كه چه پاسخ دهد .اگر بگويد: جبرئيل بر حضرت امير نازل شده ، دروغ گفته ، و اگر بگويد نازل نشده ، چگونه از دست اهالى سبزوار جان سالم بدر برد.
پس از كمى تامل گفت : بيست و چهار هزار مرتبه جبرئيل بر حضرت امير نازل شده است .
مردم با خوشحالى پرسيدند: به چه دليل ؟
گفت : چون پيامبر فرمود: انا مدينة العلم و على بابها.
پس هر كس بخواهد به شهر داخل و از آن خارج شود بايد دو بار از در بگذرد، يكى هنگام ورود و ديگرى هنگام خروج .(85)

كشكول شيخ بهايي


free b2evolution skin
23
مرداد

تهذيب60

مدعيان پيغمبرى

در عصر خلافت ماءمون عباسى چندين نفر ادعاى پيغمبرى كردند.
الف يكى گفت : من ابراهيم خليل هستم . او را نزد خليفه آوردند.
خليفه گفت : حضرت ابراهيم معجزاتى داشت . اگر تو يكى از آن معجزات را داشته باشى ادعايت را باور مى كنيم .
مدعى : بسيار خوب ، يكى از آن معجزات چه بوده است ؟.
خليفه : ابراهيم را در آتش انداختند و نسوخت . ما هم ترا در آتش مى اندازيم ، اگر نسوختى ، به تو ايمان مى آوريم ، و ادعايت را مى پذيريم .
مدعى : اين خيلى سخت است ، يك معجزه آسانترى بخواهيد.
خليفه : معجزه موسى را بياور، عصايت را بينداز تا اژدها شود.
مدعى : اينكه از اولى سخت تر است .
خليفه : معجزه عيسى را بياور و اين مرده را زنده كن .
مدعى : قبول دارم . الان قاضى القضات را مى كشم ، سپس زنده اش مى كنم .
قاضى القضات : من بدون اين معجزه به تو ايمان آوردم . ديگر حاجت به اين كار نيست .
ب شخص ديگرى را كه دعوى پيغمبرى داشت نزد خليفه آوردند.
خليفه : اگر واقعا تو پيغمبرى ، الان (غير موسم خربزه ) برايم خربزه حاضر كن .
مدعى : سه روز به من مهلت دهيد.
خليفه : امكان ندارد، همين الان بايد بياورى تا به صورت معجزه باشد.
مدعى : خيلى عجيب است . خدا با همه عظمتى كه دارد خربزه را سه ماهه خلق مى كند، و من كه مى خواهم سه روزه برايتان خربزه بياورم دريغ مى كنيد؟!!!.
ج ديگرى را نزد خليفه آوردند.
خليفه : به چه دليلى ادعاى پيغمبرى مى كنى و معجزه ات چيست ؟
مدعى : اين سنگ را در آب مى اندازم ، فورا آب مى شود!
خليفه : بسيار خوب ، انجام بده تا ببينيم .
مدعى سنگ را به خليفه نشان داد و در آب انداخت ، بلافاصله آب شد.
خليفه : اين قبول نيست ، من به تو سنگى مى دهم ، اگر آب شد ادعايت را مى پذيرم .
مدعى : خيلى عجيب است . من كه از موسى مهمتر و بزرگتر نيستم ، و تو هم كه از فرعون بدتر نيستى . مگر فرعون به موسى عصائى داد تا بيندازد و اژدها شود ، كه تو مى خواهى از خودت به من سنگى بدهى كه در آب اندازم و آب شود!
د خليفه : اگر تو پيغمبرى ، اين قفل را بدون كليد باز كن .
مدعى : من پيغمبرم ، نه كليد و قفل ساز.
ه خليفه : اگر تو پيغمبرى ، اين چند جوان بى ريش را اكنون ريش دار كن .
مدعى : حيف است اين صورتهاى زيبا را با ريش بپوشانم ، ولى ريش دارها را حاضرم بى ريش كنم !
و شخص ادعاى خدائى كرد. ماءمورين او را گرفتند و نزد خليفه بردند.
خليفه پرسيد: چه مى گويى ؟
گفت : مى گويم من خدا هستم .
خليفه : اتفاقاً، يكى دو نفر پيش از تو آمده بودند و مى گفتند ما پيغمبر هستيم .
مدعى : به خدا سوگند، دروغ گفته اند، من تاكنون كسى را به پيغمبرى نفرستاده ام .

كشكول شيخ بهايي


free b2evolution skin
23
مرداد

تهذيب59

مجهولات

ابن جوزى بر فراز منبر نشسته بود و مردم را موعظه مى كرد.
يكى از شنوندگان از او سؤ الى كرد.
گفت : نمى دانم .
پرسيد: پس چرا بالاى منبر رفته اى و در آن بالا نشسته اى .
پاسخ داد: من به مقدار علم و دانش خود بالا رفته ام . اگر بنا بود به اندازه جهل و نادانى خود بالا بروم ، به آسمان مى رسيدم .
و نيز گويند: شخصى از بوذر جمهور حكيم مطلبى پرسيد:
گفت : نمى دانم .
سؤ ال كرد: پس چرا اينهمه حقوق مى گيرى ؟
پاسخ شنيد: حقوق مرا در مقابل معلومات من مى دهند. اگر بنا بود در مقابل مجهولات به من حقوق بدهند خزانه دولت كافى نبود.

كشكول شيخ بهايي


free b2evolution skin
23
مرداد

تهذيب58

يك گناه و سه گناه

گويند: شبى خليفه از خانه اى صداى ساز و آواز زن و مردى را شنيد. تصميم گرفت صاحب خانه را نهى از منكر كند. چون در خانه بسته بود، از ديوار بالا رفت . ديد مشغول ميگسارى هستند. فرياد زد: اى صاحب خانه ، اى دشمن خدا، پنداشتى اگر در خانه خلوت مرتكب گناه شوى ، خدا تو را رسوا نمى سازد.
صاحب خانه : اگر من مرتكب يك گناه شدم ، تو سه گناه مرتكب گشتى .
خليفه : چطور ؟ پاسخ شنيد:
گناه اول آنكه خداوند فرمود: وَ لاتَجَسَّسُوا در حالى كه تو درباره ما تجسس كردى .
گناه دوم آنكه خداوند فرمود: وَ آتُو البُيُوتَ مِن اَبوابِها(83).
از در وارد خانه شويد، و تو از بام و ديوار وارد شدى .
گناه سوم آنكه خداوند فرمود:
لاتَدخُلُوا بُيُوتا غَيرَ بُيُوتِكُم حَتى تَستَاءنِسُوا وَتُسَلِّمُوا عَلى اَهلِها(84).
هر گاه به خانه اى وارد شديد به اهل خانه سلام كنيد و تو بر ما سلام نكردى .
خليفه : حق با تو است ، راست گفتى . پس بيا با هم توبه كنيم .

كشكول شيخ بهايي


free b2evolution skin
 
مداحی های محرم