تهذيب60
مدعيان پيغمبرى
در عصر خلافت ماءمون عباسى چندين نفر ادعاى پيغمبرى كردند.
الف يكى گفت : من ابراهيم خليل هستم . او را نزد خليفه آوردند.
خليفه گفت : حضرت ابراهيم معجزاتى داشت . اگر تو يكى از آن معجزات را داشته باشى ادعايت را باور مى كنيم .
مدعى : بسيار خوب ، يكى از آن معجزات چه بوده است ؟.
خليفه : ابراهيم را در آتش انداختند و نسوخت . ما هم ترا در آتش مى اندازيم ، اگر نسوختى ، به تو ايمان مى آوريم ، و ادعايت را مى پذيريم .
مدعى : اين خيلى سخت است ، يك معجزه آسانترى بخواهيد.
خليفه : معجزه موسى را بياور، عصايت را بينداز تا اژدها شود.
مدعى : اينكه از اولى سخت تر است .
خليفه : معجزه عيسى را بياور و اين مرده را زنده كن .
مدعى : قبول دارم . الان قاضى القضات را مى كشم ، سپس زنده اش مى كنم .
قاضى القضات : من بدون اين معجزه به تو ايمان آوردم . ديگر حاجت به اين كار نيست .
ب شخص ديگرى را كه دعوى پيغمبرى داشت نزد خليفه آوردند.
خليفه : اگر واقعا تو پيغمبرى ، الان (غير موسم خربزه ) برايم خربزه حاضر كن .
مدعى : سه روز به من مهلت دهيد.
خليفه : امكان ندارد، همين الان بايد بياورى تا به صورت معجزه باشد.
مدعى : خيلى عجيب است . خدا با همه عظمتى كه دارد خربزه را سه ماهه خلق مى كند، و من كه مى خواهم سه روزه برايتان خربزه بياورم دريغ مى كنيد؟!!!.
ج ديگرى را نزد خليفه آوردند.
خليفه : به چه دليلى ادعاى پيغمبرى مى كنى و معجزه ات چيست ؟
مدعى : اين سنگ را در آب مى اندازم ، فورا آب مى شود!
خليفه : بسيار خوب ، انجام بده تا ببينيم .
مدعى سنگ را به خليفه نشان داد و در آب انداخت ، بلافاصله آب شد.
خليفه : اين قبول نيست ، من به تو سنگى مى دهم ، اگر آب شد ادعايت را مى پذيرم .
مدعى : خيلى عجيب است . من كه از موسى مهمتر و بزرگتر نيستم ، و تو هم كه از فرعون بدتر نيستى . مگر فرعون به موسى عصائى داد تا بيندازد و اژدها شود ، كه تو مى خواهى از خودت به من سنگى بدهى كه در آب اندازم و آب شود!
د خليفه : اگر تو پيغمبرى ، اين قفل را بدون كليد باز كن .
مدعى : من پيغمبرم ، نه كليد و قفل ساز.
ه خليفه : اگر تو پيغمبرى ، اين چند جوان بى ريش را اكنون ريش دار كن .
مدعى : حيف است اين صورتهاى زيبا را با ريش بپوشانم ، ولى ريش دارها را حاضرم بى ريش كنم !
و شخص ادعاى خدائى كرد. ماءمورين او را گرفتند و نزد خليفه بردند.
خليفه پرسيد: چه مى گويى ؟
گفت : مى گويم من خدا هستم .
خليفه : اتفاقاً، يكى دو نفر پيش از تو آمده بودند و مى گفتند ما پيغمبر هستيم .
مدعى : به خدا سوگند، دروغ گفته اند، من تاكنون كسى را به پيغمبرى نفرستاده ام .
كشكول شيخ بهايي
فرم در حال بارگذاری ...
فید نظر برای این مطلب