8
مرداد
حكايت2
قدر عافيت
پادشاهی با غلامی عجمی در کشتی نشست و غلام، دیگر دریا را ندیده بود و محنت کشتی نیازموده،
گریه و زاری درنهاد و لرزه براندامش اوفتاد.
چندانکه ملاطفت کردند آرام نمی گرفت و عیش ملک ازو منغص بود، چاره ندانستند. حکیمی در آن کشتی بود،
صفحات: 1· 2

فرم در حال بارگذاری ...
فید نظر برای این مطلب