8
مرداد

حكايت2

ملک را گفت: اگر فرمان دهی من او را به طریقی خامش گردانم. گفت: غایت لطف و کرم باشد.

بفرمود تا غلام به دریا انداختند.

باری چند غوطه خورد، مویش را گرفتند و پیش کشتی آوردند به دو دست در سکان کشتی آویخت.

چون برآمد به گوشه ای بنشست و قرار یافت. ملک را عجب آمد. پرسید: درین چه حکمت بود؟

گفت: از اول محنت غرقه شدن ناچشیده بود و قدر سلامتی نمی دانست، همچنین قدر عافیت کسی داند

که به مصیبتی گرفتار آید.

ای پسر سیر ترا نان جوین خوش ننماند

معشوق منست آنکه به نزدیک تو زشت است

حوران بهشتی را دوزخ بود اعراف

از دوزخیان پرس که اعراف بهشت است

فرق است میان آنکه یارش در بر

با آنکه دو چشم انتظارش بر در

صفحات: · 2


free b2evolution skin


فرم در حال بارگذاری ...