26
مرداد

داستانك51


 داستان کوتاه

مردی در کنار رودخانه‌ای ایستاده بود.

ناگهان صدای فریادی را ‌شنید و متوجه ‌شد که کسی در حال غرق شدن است

فوراً به آب ‌پرید و او را نجات ‌داد

اما پیش از آن که نفسی تازه کند فریادهای دیگری را شنید و باز به آب ‌پرید و دو نفر دیگر را نجات ‌داد

اما پیش از این که حالش جا بیاید صدای چهار نفر دیگر را که کمک می‌خواستند

او تمام روز را صرف نجات افرادی ‌کرد که در چنگال امواج خروشان گرفتار شده بودند ، غافل از این که چند قدمی بالاتر دیوانه‌ای مردم را یکی یکی به رودخانه می‌انداخت…!

نویسنده: سیدعباس كلهر

 


free b2evolution skin
26
مرداد

داستانك49

 داستان کوتاه

از زرتشت پرسیدند زندگی خود را بر چه بنا کردی؟

گفت: چهار اصل

1-دانستم رزق مرا دیگری نمیخورد پس آرام شدم

2-دانستم که خدا مرا میبیند پس حیا کردم

3-دانستم که کار مرا دیگری انجام نمی دهد پس تلاش کردم

4-دانستم که پایان کارم مرگ است پس مهیا شدم

نویسنده: سیدعباس كلهر


free b2evolution skin
26
مرداد

داستانك50

 داستان کوتاه

مردی برای اصلاح سر و صورتش به آرایشگاه رفت در بین کار گفت و گوی جالبی بین آنها در گرفت

آنها در مورد مطالب مختلفی صحبت کردندوقتی به موضوع خدا رسید

آرایشگر گفت

 من باور نمی کنم که خدا وجود دارد

مشتری پرسید

 چرا باور نمی کنی؟

آرایشگر جواب داد

 کافیست به خیابان بروی تا ببینی چرا خدا وجود ندارد؟ شما به من بگو اگر خدا وجود داشت این همه مریض می شدند؟ بچه های بی سرپرست پیدا میشد؟ اگر خدا وجود داشت درد و رنجی وجود داشت؟

نمی توانم خدای مهربانی را تصور کنم که اجازه دهد این همه درد و رنج و جود داشته باشد

مشتری لحظه ای فکر کرد اما جوابی نداد چون نمی خواست جر و بحث کند

آرایشگر کارش را تمام کرد و مشتری از مغازه بیرون رفت به محض اینکه از مغازه بیرون آمد مردی را دید با موهای بلند و کثیف و به هم تابیده و ریش اصلاح نکرده ظاهرش کثیف و به هم ریخته بود

مشتری برگشت و دوباره وارد آرایشگاه شد و به آرایشگر گفت

میدونی چیه! به نظر من آرایشگرها هم وجود ندارند

آرایشگر گفت

 چرا چنین حرفی میزنی؟ من اینجا هستم. من آرایشگرم.همین الان موهای تو را کوتاه کردم

مشتری با اعتراض گفت

 نه آرایشگرها وجود ندارند چون اگر وجود داشتند هیچکس مثل مردی که بیرون است با موهای بلند و کثیفو ریش اصلاح نکرده پیدا نمی شد

آرایشگر گفت

 نه بابا! آرایشگرها وجود دارند موضوع این است که مردم به ما مراجعه نمیکنند

مشتری تاکید کرد

 دقیقا نکته همین است. خدا وجود دارد. فقط مردم به او مراجعه نمیکنند و دنبالش نمی گردند

برای همین است که این همه درد و رنج در دنیا وجود دارد

 

نویسنده: سیدعباس كلهر


free b2evolution skin
26
مرداد

داستانك48

 داستان کوتاه

روزی لقمان به پسرش گفت امروز به تو

3 پند می دهم که کامروا شوی

اول اینکه سعی کن در زندگی بهترین غذای جهان را بخوری

دوم اینکه در بهترین بستر و رختخواب جهان بخوابی

سوم اینکه در بهترین کاخها و خانه های جهان زندگی کنی

پسر لقمان گفت ای پدر ما یک خانواده بسیار فقیر هستیم چطور من می توانم این کارها را انجام دهم؟

لقمان جواب داد

اگر کمی دیرتر و کمتر غذا بخوری هر غذایی که میخوری طعم بهترین غذای جهان را می دهد

اگر بیشتر کار کنی و کمی دیرتر بخوابی در هر جا که خوابیده ای احساس می کنی بهترین خوابگاه جهان است

و اگر با مردم دوستی کنی و در قلب آنها جای می گیری و آنوقت بهترین خانه های جهان مال توست

 

نویسنده: سیدعباس كلهر


free b2evolution skin
26
مرداد

فردوس102

 

پیشگویی پیامبر اکرم  صلي الله عليه وآله وسلم در مورد شهادت عمار
عمار

طبق روایات زیادى، رسول خدا صلی الله علیه و آله از شهادت و اینکه قاتل او در دوزخ است خبر داده بود، همچون این روایت شریف:

«انک لن تموت حتی تقتلک الفئة الباغیة الناکبة عن الحق، یکون آخر زادک من الدنیا شربة لبن» (1)

تو نمی‎میری تا وقتی که گروه ستمگر و منحرف از حق تو را بکشد. آخرین توشه تو از دنیا جرعه‎ای شیر است.

این روایت به قدرى معروف بود که جمعى از کسانى که در صفین حضور داشتند و در کار خود متحیر بودند و نمى‏دانستند به کدام یک از دو لشکر ملحق شوند، هنگامى که دیدند عمار در لشکر امیرالمؤمنین علیه السلام است به لشکر آن حضرت پیوستند. افرادى هم بودند که منتظر ماندند تا وقتى دیدند عمار شهید شد به لشکر آن حضرت پیوستند، همانند عبدالله بن سوید حمیرى که به گفته برخى از اهل تاریخ از آغاز که به جنگ آمد در حال تردید و توقف بود تا وقتى که مشاهده کرد عمار کشته شد، شمشیر خود را کشید و به جنگ با لشکریان معاویه آمد و به لشکر على علیه السلام ملحق شد.(2) همین شهرت این حدیث سبب شد تا با شهادت عمار اختلاف سختى در لشکر معاویه پدید آید. و موجب گردد تا معاویه براى رفع این اختلاف و سر و صداها و جلوگیرى از پراکنده شدن لشکرش دست به آن تأویل و توجیه مضحک و خنده‏دار و فریبکارانه بزند که بگوید:

«انما قتله الذین جاؤا به» (3) (کسانى عمار را کشته ‏اند که او را بدینجا آورده ‏اند)

که وقتی امیرالمؤمنین علیه السلام این توجیه مسخره را شنید، فرمود:

«فالنبى قتل حمزة حین أرسله الى قتال الکفار» (4) (اگر اینطور است پس حمزه را هم پیامبر کشت، هنگامی که او را به جنگ با کفار آورد)

آخرین توشه عمار وقتى که دید جنگ شدید و تعداد کشته ها رو به فزونى نهاد از صف خارج گردید و نزد امیرمومنان آمد و عرض کرد یا امیرالمومنین آیا این همان روز است ؟

امیرالمومنین فرمود: به صف خود بازگرد و این موضوع سه بار تکرار شد و بار سوم حضرت فرمود: آرى . عمار به صف خود بازگشت و گفت : امروز با دوستانم دیدار خواهم کرد(با محمد و گروه او)(5)
امام علی علیه السلام فرمود: خداوند رحمت کند بر عمار روزى که برانگیخته مى شود و خداوند رحمت کند بر عمار روزى که در آن سوال مى شود. بهشت بر عمار واجب شد نه در یک یا دو یا سه جا. پس بهشت گوارا باد بر او. او کشته شد در حالى که با حق همراه بود و حق نیز با او همراه بود هر جا که او مى گشت ، پس قاتل و غارتگر لباس جنگى و دشمنام گویان عمار همه در آتشند

نصر بن مزاحم از ابن حریث روایت کرده که گوید:

عمار بن یاسر غلامى داشت که نامش راشد بود و او به نزد عمار آمد و شربتى از شیر براى او آورد، عمار گفت:

از خلیل خود رسول خدا شنیدم که فرمود: براستى که آخرین توشه تو از دنیا شربتى از شیر خواهد بود(6)

و سپس گفت:

«و کانت قتلانا فى الجنة و قتلاکم فى النار» (7) (و مى‏دانیم که کشته‏هاى ما در بهشت هستند و کشته‏هاى شما در دوزخ)

در روایتی نقل شده است : عمار که سمت فرماندهی سواره نظام را به عهده داشت، در حالی که معاویه و عمروبن عاص و دشمنان علی علیه السلام را کافران به ظاهر مسلمان می دانست، به سوی دشمن حمله می برد و چنین می سرود:

نحن ضربـناکم علی تنزیله فالیوم نضربکم علی تأویله

ما (پیشتر) شما را بر سر تنزیل و فرود آمدن قرآن زدیم و امروز نیز بر تأویل و مفهوم قرآن می زنیم.

او در راهی که انتخاب کرده بود، چنان استوار بود که می گفت:

خدایا! می دانی اگر رضایت تو در این باشد که خود را از بلندی به زیر افکنم یا خود را در دریا غرق سازم یا شمشیر درشکم خود فروبرم، همان را انجام خواهم داد؛ لکن می دانم امروز عملی بهتر و شایسته تر از نبرد با فاسقان نیست

. (8)

ابوعبدالرحمن سلّمی می گوید: در آن روز حاضران از صحابه پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم به هر طرفی که عمار حمله می برد، به دنبالش حرکت می کردند. وقتی به هاشم بن عتبه مرقال ـ که پرچمدار علی علیه السلام در صفین بود ـ رسید، او را مخاطب قرار داد و چنین گفت:

به پیش که بهشت زیر برق شمشیرها و نوک تیز نیزه هاست. درهای آسمان گشوده و حورالعین زینت شده است.

و نیز شعری به این مضمون می خواند:

امروز روزی است که دوستانم و محمد صلی الله علیه و آله وسلم و پاداش اعمالم را ملاقات می کنم. (9)

نصر بن مزاحم می نویسد: در حالی که او بشدت مى جنگید، این جون سکونى و ابوالعادیه فزارى با هم به طرف او هجوم بردند. ابوالعادیه ضربه اى با نیزه به او زد و ابن جون با ضربه اى به سرش او را به شهادت رساند.(10)
معاویه فرزند هند جگر خوار نتوانست کینه خود را پنهان نگاه دارد و بعد از مدتى کوتاه آنرا آشکار کرد. وى پس از شهادت مالک اشتر گفت : على بن ابیطالب دو دست نیرومند داشت یکى از آنها در جنگ صفین قطع شد یعنى عمار یاسر و دیگرى امروز یعنى مالک اشتر

امیرمومنان على علیه السلام به سوى جایى که او در آنجا شهید شده بود آمد و نشست و سر او را در دامان خود نهاد. این یار دیرین و کهنسال امیرمؤمنان علیه السلام و این بُرنا دل نود و سه ساله با کشته شدنش، قلب علی علیه السلام را به درد آورد، بطوریکه حضرت بر بالین او این اشعار را خواند:

ألا أیها الموت الذی لیس تارکی أرحـنی فـقـد أفـنیـت کـل خلیل

أراک بـصـیـراً بـالــذین أحـبـهـم کـأنــک تـنحـو نـحـوهـم بـدلـیل

«اى مرگى که به قصد من آمده اى مرا راحت کن زیرا همه دوستانم را فانى کرده اى . مى بینم که تو فقط به سوى کسانى مى روى که دوستشان دارم ، گویا تو به دلیل خاصى به سوى آنها مى روى »

سپس فرمود: انالله و انا الیه راجعون ، به راستى اگر کسى از شنیدن قتل عمار احساس مصیبت نکند از اسلام نصیبى ندارد.

همچنین فرمود: خداوند رحمت کند بر عمار روزى که برانگیخته مى شود و خداوند رحمت کند بر عمار روزى که در آن سوال مى شود. بهشت بر عمار واجب شد نه در یک یا دو یا سه جا. پس بهشت گوارا باد بر او. او کشته شد در حالى که با حق همراه بود و حق نیز با او همراه بود هر جا که او مى گشت ، پس قاتل و غارتگر لباس جنگى و دشمنام گویان عمار همه در آتشند.(11)

سپس امام علیه السلام بر او نماز گزارد (12) و او را با لباسش دفن کرد و غسلش ‍ نداد.(13) زیرا عمار خود وصیت کرده بود که مرا با لباسم دفن کنید و خون شهادت را از من نشویید و خاک جنگ را از بدن من نتکانید زیرا مى خواهم در روز قیامت با دشمنان دین مخاصمه کنم .(14)

معاویه فرزند هند جگرخوار نتوانست کینه خود را پنهان نگاه دارد و بعد از مدتى کوتاه آن را آشکار کرد. وى پس از شهادت مالک اشتر گفت :

على بن ابیطالب دو دست نیرومند داشت یکى از آنها در جنگ صفین قطع شد یعنى عمار یاسر و دیگرى امروز یعنى مالک اشتر.(15)

این واقعه جان گداز در ماه صفر سال 37 هجری اتفاق افتاد. و این صحابی جلیل القدر پس از نزدیک به یک قرن عمر سراسر افتخار، بدرود حیات گفت.

پی نوشت:

1) الغدیر،ج 9، صص 22- 21؛ تاریخ طبری، ج 3، جزء6، ص 21؛ کامل ابن اثیر، ج 3، ص 157.

2) شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید،ج 2،ص 274؛ شذرات الذهب،ج 1،ص 45؛ مستدرک الصحیحین،ج 3،ص 385.

3) الامامة و السیاسة،ص 106.

4) نور الابصار شبلنجى،ص 895؛ الدرجات الرفیعه ص 267.

5) رجال کشى ج 1، ص 126.

6) وقعة صفین، ص 253.

7) همان، ص146.

8) همان، ص215.

9) تاریخ طبری، ج 5، صص 38؛ الکامل فی التاریخ، ج 3، ص 308.

10) وقعة صفین، ص 341.

11) الفتوح الرفیعه ص 282.

12) طبقات ابن سعد ج 3، ص 262؛ الفتوح ج 2، ص 157؛ انساب الاشراف ج 1، ص 199.

13) الاستیعاب ج 2، ص 481 و به نقل از آن در شرح نهج البلاغه ج 10، ص 106 الدرجات الرفیعه ص 282.

14) اسدالغابه ج 4، ص 47؛ طبقات ابن سعد ج 3، ص 262 ؛ انساب الاشراف ج 1، ص 199.

15) الغارت ص 169.

تاریخ و سیره معصومین تبیان

 


free b2evolution skin