27
مرداد

پاي درس استاد26

رابطه حيا با تقوا و ورع

رابطه بين حيا و عقل را گفتم، رابطه بين حيا و احكام شرعيه را هم گفتم، نگاه كنيد كلاسيك جلو مي‎آيم. حالا رابطه بين حيا و تقوا را مي‎گويم. هر چه سطح حيا بالا رود، سطح عمل هم بالا مي‎آيد. رابطه بين تقوا و ورع، يك وقت مي‎گويي ورع هم‎دوش با تقوا است، يكي است، يك وقت مي‎گويي نه دو تا است. تقوا پرهيز از محرمات است، ورع پرهيز از مشتبهات هم هست. هرچه سطح حيا بالا رفت، مشتبه هم ترك مي‎شود. نمي‎دانم اين غذا حرام است يا حلال تا نفهمم حلال است نمي‎خورم. دست از مشتبه هم مي‎كشم. نمي‎دانم اين حرف حرام است يا حلال است، حرف نمي‎زنم. رابطه حيا و تقوا، حيا و ورع يك رابطه مستقيم است.
در روايتي دارد كه علي عليه‎ا‎لسلام فرمود: «مَن قَلَّ حَيائُهُ قَلَََّ وَرَعُهُ» حيا كه كم شد ورع هم كم مي‎شود. ورع جنبه‎هاي عملي است. در روايت امام صادق تعبير خصال بود حالا من اين را توضيح بدهم كه بحثم را ببندم.

آقا مجتبي تهراني


free b2evolution skin
27
مرداد

پاي درس استاد25

اسلامي شدن جامعه به با حيا شدن آن است

اگر يك جامعه‎اي بخواهد اسلامي باشد بايد حيا را تقويت كرد نه بي‌حيايي را. بايد حيا را تقويت كني، همه چيز از درون اين حيا در مي‎آيد. من اين را خواستم بگويم كه از بزرگ‎ترين مشكلات جامعه ما ترويج بي‎حيايي است.

آقا مجتبي تهراني


free b2evolution skin
27
مرداد

پاي درس استاد24

* سرآمد همه خصال نيك «حيا» است

حضرت تك تك خصال نيك را بيان مي‎كند چه آنهايي را كه جنبه‎هاي الزامي دارد و چه آنهايي را كه جنبه الزامي ندارد، همه را به داود بن سرحان مي‎فرمايد و مثال مي‎زند، بعد مي‎فرمايد: “وَ رَأسُهُنَّ الحَيا ” سرآمدش حيا است، چون پشتوانه همه اينها حيا است.
روايت ديگري از پيغمبر اكرم است كه فرمودند: “قال رسول الله صلي‎الله ‎عليه ‎وآله‎ وسلم: وَ أَمَّا الْحَيَا فَيَتَشَعَّبُ مِنْهُ اللِّينُ وَ الرَّأْفَةُ وَ الْمُرَاقَبَةُ لِلَّهِ فِي السِّرِّ وَ الْعَلَانِيَةِ وَ السَّلَامَةُ وَ اجْتِنَابُ الشَّرِّ وَ الْبَشَاشَةُ وَ السَّمَاحَة ” يعني همه خوبي‎ها از حيا سرچشمه مي‎گيرد. درست مقابل هم. وقاحت، بي شرمي پشتوانه تمام خلاف‎كاري‎ها و معاصي در جامعه است. از آن طرف در باب عمل به احكام شرعيه پشتوانه‎اش حيا است.

آقا مجتبي تهراني


free b2evolution skin
27
مرداد

پاي درس استاد23

حيا منشأ «بخشيدن» و «جبران كردن» است

“وَ إِعْطَا السَّائِلِ “كسي به تو مراجعه كرده است تمكن داري، مي‎تواني كمكش كني، امّا كمك نكني و ردش كني، خود وجدان تو مي‎گويد اين عمل تو قبيح است. باز همان حيا پشتوانه مي‎شود كه به او كمك كني. “وَ الْمُكَافَاةُ بِالصَّنَائِعِ ” كه من در بحثم اين را مثال زدم. محبت كرده است، جواب محبت محبت است، جواب احسان احسان است.
حيا منشا “امانت داري “، “صله رحم ” و …
“وَ أَدَا الْأَمَانَةِ ” خيانت در امانت زشت است، قبيح است. باز همين‎جا است كه عقل عملي انسان مي‎گويد قبيح است، حيا كن. حضرت همين‎جوري مي‎آيد يكي پس از ديگري بيان مي‎كند. “وَ صِلَةُ الرَّحِمِ ” از خويشاوند نبُر. بريدن از خويشاوند زشت است. “وَ التَّوَدُّدُ إِلَى الْجَارِ وَ الصَّاحِبِ ” نيكي كردن به همسايه. واقعاً وجدان مي‎گويد اذيت كردن همسايه كار خوبي نيست. “وَ قِرَى الضَّيْفِ ” وجدان آدم از بي اعتنايي كردن به مهمان و از او پذيرايي نكردن، ناراحت مي‎شود.

آقا مجتبي تهراني


free b2evolution skin
27
مرداد

پاي درس استاد22

حيا» منشأ راستي در گفتار است

عقل عملي مي‎گويد دروغ زشت است، قبيح است حيا كن. نتيجه‎اش چه مي‎شود؟ آدم از هر چيزي كه بدش مي‎آيد به ضدش رو مي‎كند. معمولي‎اش اين است كه به ضدش رو مي‎كند. قُبح دروغ من را به راست‎گويي مي‎كشاند، وقتي درك كردم كه دروغ زشت است، حيا مي‎كنم و دروغ نمي‎گويم. “صِدقُ الحَديثَ وَ صِدْقُ الْيأْسِ “
چون هر كدام از اينها بحث دارد، من مجبورم اشاره‎اي رد شوم و بروم. يعني آدم در زندگي‎اش كه مدعي است، متشرع است مي‎گويد: همه امور دست خدا است، مسبب الاسباب او است، از اين حرف‎ها مي‎زند بعد ته دلش را كه مي‎بيني پول و رياست را مسبب الاسباب مي‎داند. تمام اميدش به پول‎ها و رياست است، از اينها دل نبريده است. اينها لفظي است. “يأس ” يعني انقطاع الي الله. بايد تو تمام اميدت خدا باشد.
در روايت بلافاصله بعد دروغ، يأس را مي‎گويد. صدق حديث از مكارم اخلاق است، يأس هم از مكارم است يعني انقطاع الي الله. اول اميد به پول و رياست نبند و بعد مدعي به ديانت شو! كسي كه مدعي به ديانت است اميد به پول و رياست نمي‎بندد.

آقا مجتبي تهراني


free b2evolution skin