18
مرداد

حكايت44

بلاى عظيم طوفان بر اثر نفرين نوح عليه‏السلام‏

سالها حضرت نوح عليه‏السلام قوم گنهكار خود را از عذاب الهى هشدار داد، ولى آن‏ها همه چيز را به مسخره گرفتند و به هشدارهاى حضرت نوح عليه‏السلام اعتنا نكردند.

نوح عليه‏السلام صدها سال براى هدايت قوم خود تلاش كرد، ولى جز گروه اندكى به او ايمان نياوردند. نوح عليه‏السلام به طور كلى از هدايت شدن قوم مايوس شد، زيرا مى‏ديد روز به روز بر لجاجت و آزار آن‏ها افزوده مى‏شود و آن‏ها آن چنان از نظر فكرى و روحى مسخ شده‏اند كه هيچ روزنه اميدى براى جذب آن‏ها باقى نمانده است و حتى از فرزندان آينده آن‏ها نيز اميدى نيست.

از طرفى خداوند به نوح عليه‏السلام وحى كرد كه:

لَن يُؤمِنَ مِن قَومِكَ الا مَن قَد آمَنَ؛

جز آنان كه تاكنون ايمان آورده‏اند، ديگر هيچكس از قوم تو ايمان نخواهند آورد.(103)

اينجا بود كه نوح عليه‏السلام آن‏ها را سزاوار نفرين ديد و در مورد آن‏ها چنين نفرين كرد:

رَبّ لا تَذَر على الْأَرْضِ مِن الكافرينَ دَيّاراً اءِنَّكَ اءنْ تَذَرهُم يُضلُّوا عبادَكَ و لا يَلِدُوا فاجِراً كَفَّاراً؛

احدى از كافران را روى زمين زنده مگذار چرا كه اگر آن‏ها را زنده بگذارى بندگانت را گمراه مى‏كنند و جز نسلى گنهكار و كافر به وجود نمى‏آورند. (104)

در اين هنگام بود كه طوفان عالمگير و عظيم فرا رسيد. از آسمان و زمين، و از هر سو آب و سيل موج مى‏زد.

آبى كه از آسمان مى‏آمد باران نبود، بلكه چون سيلى بود كه بر زمين مى‏ريخت و همه جاى زمين تبديل به آبشارهاى عظيم و بى‏نظير شده بود، و باد تند از همه جا مى‏وزيد و رعد و برق و ابرهاى متراكم همه جا تيره و تار ساخته بود. طولى نگذشت كه كشتى بر روى آب قرار گرفت و همه انسان‏ها و موجوداتى كه در بيرون كشتى بودند، غرق شده و به هلاكت رسيدند. همه كوه‏ها و دشت‏ها زير آب قرار گرفت، گويى همه جا اقيانوس بود و ديگر زمينى يا قله كوهى ديده نمى‏شد.

به تعبير قرآن:

وَ هِىَ تَجرِى بِهم فِى مَوجٍ كالجِبالِ؛

كشتى نوح عليه‏السلام با سرنشينانش، سينه امواج كوه گونه را مى‏شكافت و همچنان به پيش مى‏رفت.(105)

قصه هاي قرآني محمدي اشتهاردي


free b2evolution skin
18
مرداد

حكايت43

سرنشينان كشتى نوح عليه‏السلام‏

از آن جا كه طوفان نوح عليه‏السلام جهانى بود و سراسر كره زمين را فرا مى‏گرفت، بر نوح عليه‏السلام لازم بود كه براى حفظ نسل حيوانات و حفظ گيانان، از هر نوع حيوان، يك جفت سوار كشتى كند و از بذر يا نهال گياهان گوناگون بردارد.

روايت شده؛ امام صادق عليه‏السلام فرمود: پس از پايان يافتن ساختمان كشتى، خداوند بر نوح عليه‏السلام وحى كرد كه به زبان سِريانى اعلام كن تا همه حيوانات جهان نزد تو آيند. نوح اعلام جهانى كرد و همه حيوانات حاضر شدند. نوح عليه‏السلام از هر نوع از حيوانات يك جفت (نر و ماده) گرفت و در كشتى جاى داد.(101)

در قرآن، اين مطلب را چنين مى‏خوانيم كه خداوند مى‏فرمايد:

هنگامى كه فرمان ما (به فرا رسيدن عذاب) صادر شد، و آب از تنور به جوشش آمد، به نوح گفتيم: از هر جفتى از حيوانات (نر و ماده) يك زوج در آن كشتى حمل كن، همچنين خاندانت را بر آن سوار كن، مگر آن‏ها كه قبلاً وعده هلاكت به آن‏ها داده شده (مانند يكى از همسران و يكى از پسرانش) و همچنين مؤمنان را سوار كن. (102)

به اين ترتيب مسافران كشتى عبارت بودند از: نوح عليه‏السلام و حدود هشتاد نفر از ايمان‏آورندگان به او، يك جفت از هر نوع از انواع حيوانات (از حشرات و پرندگان و چهارپايان و…) و مقدارى بذر گياهان و نهال.

مسافران هر كدام در جايگاه مخصوصى قرار گرفتند و همه آماده يك بلاى عظيم بودند كه نشانه‏هاى مقدماتى آن آشكار شده بود. از جمله در ميان تنورى كه در خانه نوح عليه‏السلام بود آب جوشيد و ابرهاى تيره و تار همچون پاره‏هاى ظلمانى شب سراسر آسمان را فرا گرفت. صداى غرش رعد و برق از هر سو شنيده و ديده مى‏شد و همه چيز از يك حادثه بزرگ و فراگير خبر مى‏داد.

قصه هاي قرآني محمدي اشتهاردي


free b2evolution skin
18
مرداد

حكايت42

دورنمايى از تمسخر قوم نوح از زبان مولانا

مولانا در كتاب مثنوى، ماجراى ساختن كشتى توسط نوح عليه‏السلام و ماجراى مسخره قوم را چنين بازگو مى‏كند:

مشركان براى مسخره كردن حضرت نوح عليه‏السلام به گرد او اجتماع مى‏كردند، و مى‏گفتند:

شگفتا! در بيابانى كه چاه و آبى وجود ندارد، اين مرد كشتى مى‏سازد، زهى نادانى و ابلهى!

يكى مى‏گفت: اى پير! سوار كشتى شو و با شتاب حركت كن.

دومى مى‏گفت: پر و بالى هم براى آن بساز.

سومى مى‏گفت: دنباله كشتى كه مى‏سازى كج است.

چهارمى مى‏گفت: آرى پشت اين كشتى كج و ناهموار است.

پنجمى مى‏گفت: اى آقاى كشتى ساز، پس پالانش كو؟!

ششمى مى‏گفت: درست دقت كن، پايش هم كج است.

هفتمى مى‏گفت: نه بابا! كشتى نمى‏سازد، اين مشك تو خالى است.

هشتمى مى‏گفت: اين خر را چه كسى سوار مى‏شود؟!

نهمى مى‏گفت: اين خر چگونه جو مى‏خورد؟ زيرا خر بدون خوردن جو، بارى را به منزل نمى‏رساند.

دهمى مى‏گفت: اى پير! مگر بى كار هستى، يا پير و فرتوت شده‏اى و عقل از سرت پريده است.

حضرت نوح عليه‏السلام در مقابل همه آن گفتار بيهوده، بيش از يك پاسخ نداشت، به آن‏ها مى‏فرمود: كشتى سازى من در بيابان بى آب، به دستور خداوند است، و اين مسخره‏ها و نيشخندها از اهميت كار من نمى‏كاهد.

نوح اندر باديه كشتى بساخت صد مثل‏گو از پى تسخُر بتاخت
در بيابانى كه چاه و آب نيست مي‏كند كشتى چه نادان ابلهى است
آن يكى مي‏گفت اى كشتى بتاز و آن يكى مي‏گفت پرش هم بساز
آن يكى مى‏گفت: دنبالش كژ است و آن يكى مى‏گفت: پشتش كژ مَژ است
آن يكى مى‏گفت: پالانش كجاست؟ و آن يكى مى‏گفت: پايش كژ چراست؟
آن يكى مى‏گفت: كاين مشكى تهى است و آن يكى مى‏گفت: اين خر بهر كيست؟
آن يكى مى‏گفت: جو چون مى‏خورد؟ ورنه بارت كى به منزل مى‏برد؟
آن يكى مى‏گفت: بى كارى مگر يا شدى فرتوت و عقلت شد ز سر
او همي‏گفت اين به فرمان خداست اين بچربكها(99) نخواهد گشت كاست‏(100)

قصه هاي قرآني محمدي اشتهاردي


free b2evolution skin
18
مرداد

داستانك30

شجره طوبى و دوستداران
بلال بن حمامه ، يكى از ياران پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله حكايت كند:

روزى آن حضرت در حال تبسّم و خنده بر ما وارد شد و صورت مباركش همانند ماه تابان نورانى بود.

عبدالرّحمن بن عوف از جاى خود برخاست و اظهار داشت : يا رسول اللّه ! اين چه نورى است كه در چهره و صورت شما نمايان گشته است ؟

حضرت فرمود: بشارتى از طرف خداوند متعال درباره برادر وپسر عمويم علىّ؛ و دخترم فاطمه زهراء سلام اللّه عليهما به من رسيد بر اين كه خداوند، فاطمه و علىّ بن ابى طالب را به ازدواج و نكاح يكديگر در آورده است و دستور داده تا خازن و ماءمور بهشت درخت شجره طوبى را حركت دهد.

پس شجره طوبى برگ هائى همانند سند و حواله ، به تعداد دوستداران و علاقمندان اهل بيتِ من بر خود رويانيد.

سپس ملائكه اى را در كنار آن درخت به وجود آورد و به هر يك از آن ها يكى از اسناد و حواله هاى آن درخت را تحويل داد.

و چون روز قيامت بر پا شود و خلايق ، محشور گردند، صدائى در بين آن جمع شنيده شود و توسّط آن ، ملايك به هر يك از دوستداران اهل بيتِ من ، يك برگ از آن اسناد و حواله ها داده مى شود، كه برگه ايشان آزادى از آتش جهنّم ؛ و جواز ورود به بهشت خواهد بود.

پس از آن ، حضرت رسول صلّى اللّه عليه و آله افزود: علىّ وهمسرش فاطمه ، مردان و زنان مسلمانِ امّتِ مرا از آتش جهنم نجات داده ؛ و ايشان را وارد بهشت خواهند نمود.(58)

چهل داستان چهل حديث عبدالله صالحي


free b2evolution skin
18
مرداد

وصال19

19- عَلِيّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ يَحْيَى بْنِ الْمُبَارَكِ عَنْ عَبْدِ اللّهِ بْنِ جَبَلَةَ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمّارٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللّهِ ع قَالَ قُلْتُ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاكَ إِنّ لِي جَاراً كَثِيرَ الصّلَاةِ كَثِيرَ الصّدَقَةِ كَثِيرَ الْحَجّ لَا بَأْسَ بِهِ قَالَ فَقَالَ يَا إِسْحَاقُ كَيْفَ عَقْلُهُ قَالَ قُلْتُ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاكَ لَيْسَ لَهُ عَقْلٌ قَالَ فَقَالَ لَا يَرْتَفِعُ بِذَلِكَ مِنْهُ
اصول كافى جلد 1 صفحه: 27 رواية: 19

ترجمه :
19- اسحاق بن عمار گويد: به حضرت صادق عرض كردم: قربانت گردم من همسايه‏اى دارم كه نماز خواندن و صدقه دادن و حج رفتنش بسيار است و عيب ظاهرى ندارد فرمود عقلش چطور است گفتم: عقل درستى ندارد فرمود: پس با آن اعمال درجه‏اش بالا نمى‏رود


free b2evolution skin
 
مداحی های محرم