حكايت42
دورنمايى از تمسخر قوم نوح از زبان مولانا
مولانا در كتاب مثنوى، ماجراى ساختن كشتى توسط نوح عليهالسلام و ماجراى مسخره قوم را چنين بازگو مىكند:
مشركان براى مسخره كردن حضرت نوح عليهالسلام به گرد او اجتماع مىكردند، و مىگفتند:
شگفتا! در بيابانى كه چاه و آبى وجود ندارد، اين مرد كشتى مىسازد، زهى نادانى و ابلهى!
يكى مىگفت: اى پير! سوار كشتى شو و با شتاب حركت كن.
دومى مىگفت: پر و بالى هم براى آن بساز.
سومى مىگفت: دنباله كشتى كه مىسازى كج است.
چهارمى مىگفت: آرى پشت اين كشتى كج و ناهموار است.
پنجمى مىگفت: اى آقاى كشتى ساز، پس پالانش كو؟!
ششمى مىگفت: درست دقت كن، پايش هم كج است.
هفتمى مىگفت: نه بابا! كشتى نمىسازد، اين مشك تو خالى است.
هشتمى مىگفت: اين خر را چه كسى سوار مىشود؟!
نهمى مىگفت: اين خر چگونه جو مىخورد؟ زيرا خر بدون خوردن جو، بارى را به منزل نمىرساند.
دهمى مىگفت: اى پير! مگر بى كار هستى، يا پير و فرتوت شدهاى و عقل از سرت پريده است.
حضرت نوح عليهالسلام در مقابل همه آن گفتار بيهوده، بيش از يك پاسخ نداشت، به آنها مىفرمود: كشتى سازى من در بيابان بى آب، به دستور خداوند است، و اين مسخرهها و نيشخندها از اهميت كار من نمىكاهد.
نوح اندر باديه كشتى بساخت صد مثلگو از پى تسخُر بتاخت
در بيابانى كه چاه و آب نيست ميكند كشتى چه نادان ابلهى است
آن يكى ميگفت اى كشتى بتاز و آن يكى ميگفت پرش هم بساز
آن يكى مىگفت: دنبالش كژ است و آن يكى مىگفت: پشتش كژ مَژ است
آن يكى مىگفت: پالانش كجاست؟ و آن يكى مىگفت: پايش كژ چراست؟
آن يكى مىگفت: كاين مشكى تهى است و آن يكى مىگفت: اين خر بهر كيست؟
آن يكى مىگفت: جو چون مىخورد؟ ورنه بارت كى به منزل مىبرد؟
آن يكى مىگفت: بى كارى مگر يا شدى فرتوت و عقلت شد ز سر
او هميگفت اين به فرمان خداست اين بچربكها(99) نخواهد گشت كاست(100)
قصه هاي قرآني محمدي اشتهاردي
فرم در حال بارگذاری ...
فید نظر برای این مطلب