25
آذر

ادامه مفهوم غریزه جنسی و رویکردهای مهم به آن

به گفته یکی از دانشمندان اسلامی، بزرگ ترین پرتگاهی که در راه زندگی جوانان وجود دارد و اغلب سبب سقوط آنان می شود، تند روی در اعمال بعضی از غرایز، به ویژه غرایز جنسی است و هدف برنامه های دینی، تعدیل کردن این خواهش هاست، نه سرکوب آن ها. تعدیل غریزه جنسی نخستین و اساسی ترین پایه تربیت نسل جوان است.

یکی از طبیعی ترین و اساسی ترین برنامه های دینی اسلام برای تعدیل غریزه جنسی، ازدواج و ارضای این غریزه از راه مشروع و معقول است. ازاین رو، برای نمونه، برخی از آموزه های اسلامی قرآن و حدیث را درباره نفی رهبانیت، ترغیب به ازدواج و استفاده از لذت های مشروع ذکر می کنیم از پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله نقل است که: «لا رُهبانیةَ فی الْإسلام؛ رهبانیت و کناره گیری از لذت های جنسی حلال در اسلام نیست». 

_ وَ مِنْ آیاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ أَزْواجًا لِتَسْکُنُوا إِلَیْها وَ جَعَلَ بَیْنَکُمْ مَوَدَّةً وَ رَحْمَةً. (روم: 21)و یکی از آیات لطف الهی آن است که برای شما از جنس خودتان جفتی بیافرید که در برابر او آرامش یافته و با هم انس گیرید و میان شما رأفت و مهربانی برقرار کرداز پیامبر صلی الله علیه و آله نقل شده است که: «اَلنِّکاحُ مِنْ سُنَّتی فَمَنْ رَغِبَ عنه فَقَدْ رَغِبَ مِنْ سُنَّتی؛ ازدواج سنّت من است. پس هر که از آن روی گرداند از سنّت من روی گردانده است».هیچ بنیادی دوست داشتنی تر از ازدواج نزد خداوند عزوجل، ساخته نشده است». بی تردید خداوند برای تداوم نسل انسان و به کمال رسیدن او، انواع نعمت ها و لذت های مادّی و معنوی را آفریده است که یکی از آن ها، لذت های جنسی است.

لذت جنسی حلال که از راه ازدواج قابل دسترسی است، در حد معقول و اعتدال برای ادامه حیات انسان مورد نیاز است. ازاین رو، در قرآن و احادیث، استفاده از آن مورد ترغیب و تشویق قرار گرفته است. برای نمونه، برخی آیات و روایات ذکر می شود: 1. قُلْ مَنْ حَرَّمَ زینَةَ اللّهِ الَّتی أَخْرَجَ لِعِبادِهِ وَ الطَّیِّباتِ مِنَ الرِّزْقِ قُلْ هِیَ لِلَّذینَ آمَنُوا فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا خالِصَةً یَوْمَ الْقِیامَةِ (اعراف: 32) بگو ای پیامبر صلی الله علیه و آله! چه کسی زینت های خدا را که برای بندگان خویش آفریده ام حرام کرده و از رزق حلال و پاکیزه منع کرده است؟ بگو این نعمت ها در دنیا برای اهل ایمان است و خالص این ها و نیکوتر از این ها در آخرت برای آنان خواهد بود.از امام صادق علیه السلام نقل شده است: «إنَّ خَیرَ نِسائِکُم اَلَّتی إذا خَلَتْ مَعَ زَوْجِها خَلَعَتْ لَهُ درعَ اَلْحَیاء وَ إذا خَلَتْ مَعَ غَیرِه لَبِسَتْ مَعَه درع الحیاء. به درستی که بهترین همسران شما آن هایی هستند که وقتی با شوهران خود خلوت می کنند، پیراهن و لباس شرم و حیا را کنار می گذارند و هنگامی که با نامحرم خلوت می کنند، پیراهن و لباس حیا و شرم را به تن می کنند».أکثرُ ما تَلِجُ به اُمتی النار، الاجوفان، اَلْبطنُ وَ الْفَرْج.دو عاملی که بیش تر از همه باعث ورود امت من به آتش دوزخ می گردد، گناهان شکم و شهوت جنسی است.

_ ثلاث اَخافُهنَّ علی اُمتی مِنْ بَعْدی اَلضَّلالةُ بعدَ الْمَعرِفة و مُضِلاّتُ الْفِتَن و شَهْوةُ الْبطنِ وَ الْفَرْج. پس از خودم، از خطر سه چیز در امتم بیم دارم: خطر گمراهی پس از شناختن حق؛ خطر فتنه ها و آشوب هایی که باعث گمراهی می شود و خطر شهوت ها و خواست های شکمی و جنسی.

بر اساس همین خطرناکی و آسیب پذیری غریزه و شهوت جنسی، در آموزه های دین اسلام به زن و مرد توصیه شده که اندام های جنسی خود را از گناهان حفظ کنند. «وَ الْحافِظینَ فُرُوجَهُمْ وَ الْحافِظاتِ» (احزاب: 35). همچنین از امیر مؤمنان حضرت علی علیه السلام نیز سخنان حکمت آمیز فراوانی درباره پیامدهای منفی زیاده روی در شهوت ها ذکر شده که برخی از آن ها عبارتند از: _«اَولُ الشَهوةِ طَربٌ و آخِرُها عَطبٌ؛ آغاز شهوت، شادی و خوشی و آخر آن، خستگی و هلاکت است».

_ «الانقیاد للشهوة (من) ادواء الدا؛ تسلیم شهوت شدن، بدترین دردهاست».

_«مَنْ تَسرَّعَ إلی الشَّهوات تَسَرّعاِلیه الآفات؛ هر کسی به سوی خواهش های نفسانی سرعت گیرد، به سوی آفت ها گام برداشته است».

_ أعدا عَدُوٍّ لِلْمَرءِ غَضبُه و شَهْوتُه فَمَنْ مَلِکَهُما عَظُمَتْ دَرَجَتُه؛ غضب و شهوت، سخت ترین دشمنان انسان هستند. پس فردی که آن دو را کنترل کند و مالک آن دو گردد، مقام و درجه اش بزرگ می گردد. افزون بر واژه «شهوت» که در آیات و روایات بر آسیب زایی غریزه جنسی دلالت می کند، واژه «عورت» نیز در متون دینی بیانگر آسیب زایی غریزه جنسی است. گرچه برای این واژه در کتاب های لغت معانی مختلفی آورده اند. برای مثال، عورت در مورد اندام جنسی زن و مرد و همچنین برای تمام اندام زن به کار رفته است، ولی همان گونه که از ظاهر برخی آیات قرآن مانند آیه «یقولون إنّ بیوتنا عورة و ما هی بعورة؛ می گویند خانه هایمان بی حفاظ است و حال آن که خانه هاشان بی حفاظ نیست». (احزاب: 14) و نیز از سخن فیّومی در مصباح المنیر و ابن منظور در لسان العرب برمی آید، عورت به معنای چیزی است که در اثر نداشتن حفاظ و پوشش آسیب پذیر باشد. به نظر می رسد سبب استعمال این واژه در لغت و متون دینی در مورد اندام جنسی نیز این است که اندام جنسی در اثر نبود مراقبت و محافظت می تواند منشأ آسیب های گوناگون دینی، اخلاقی، حیثیتی و اجتماعی در انسان گردد. با توجه به این که زنان به دلیل ظرافت و لطافت جسمی و روحی در معرض آسیب های بیش تری هستند، علت کاربرد واژه عورت در برخی روایات در مورد زنان این است که آنان، نسبت به مردان در معرض آسیب پذیری بیش تری هستند.

 البته روشن است بیش تر بودن احتمال آسیب پذیری نسبت به یک جنس خاص یا یک برهه خاص از عمر مثل جوانی، احتمال آسیب پذیری در دیگر موارد را نفی نمی کند. بنابراین، احتمال آسیب زایی غریزه جنسی برای همه افراد، اعم از زن و مرد و در همه دوران عمر، با شدت و ضعف هایی به تناسب موارد وجود دارد. به هر حال چون یکی از مهم ترین اهداف دین اسلام، رشد و تربیت جامع و کامل فرد در ابعاد مختلف جسمی، روحی، اخلاقی، عقلانی، سیاسی، اجتماعی و جنسی است و با توجه به تأثیر تربیت جنسی در تحقّق تربیت جامع، طبیعی است که اسلام برای تربیت جنسی انسان، طرح و برنامه مشخص داشته باشد .

یکی از مهم ترین تدابیر اساسی اسلام برای در امان ماندن از آسیب های غریزه جنسی، تشریع و وضع قوانین متناسب و هماهنگ با ویژگی های طبیعی و تکوینی انسان در دوران مختلف زندگی است. البته هماهنگی بین ویژگی های تکوینی انسان و قوانین تشریعی اسلام، جلوه های گوناگونی دارد که یکی از برجسته ترین آن ها، در ازدواج بروز می یابد؛ زیرا هم زمان با بلوغ  و ظهور فعالیت غده های جنسی و به دست آوردن توانایی برای تشکیل زندگی مشترک، در احکام تشریعی اسلام نیز فراوان به ازدواج سفارش شده.

است. بنابراین از نظر اسلام، ازدواج در جلوگیری و مهار زیاده روی های غریزه جنسی، نخستین، طبیعی ترین و بهترین گزینه برای پیش گیری از آسیب زایی آن است.

استاد شهید مرتضی مطهری در این باره سخن دقیق و جالب توجهی دارند. ایشان می فرمایند:

به عقیده ما برای آرامش غریزه دو چیز لازم است: یکی ارضای غریزه در حد حاجت طبیعی و دیگر جلوگیری از تهییج و تحریک آن. انسان از لحاظ حوایج طبیعی مانند چاه نفت است که تراکم و تجمع گازهای داخلی آن، خطر انفجار را به وجود می آورد. در این صورت، باید گاز آن را خارج کرد و به آتش داد، ولی این آتش را هرگز با طعمه زیاد نمی توان سیر کرد. این که اجتماع به وسایل مختلف سمعی و بصری و لمسی، موجبات هیجان غریزه را فراهم کند و آن گاه بخواهد با ارضاء، غریزه دیوانه شده را آرام کند، میسّر نخواهد بود. هرگز بدین وسیله نمی توان آرامش و رضایت ایجاد کرد، بلکه بر اضطراب و تلاطم و نارضایی غریزه با هزاران عوارض روانی و جنایات ناشی از آن افروده می شود. تحریک و تهییج بی حساب غریزه جنسی، عوارض وخیم دیگری نظیر بلوغ های زودرس و پیری و فرسودگی نیز دارد.

افزون بر ازدواج، در آموزه های دینی اسلام، راه کارهای فراوان دیگری نیز برای مهار غریزه جنسی ارائه گردیده است که همانند ازدواج، هماهنگی بین ویژگی های تکوینی انسان و قوانین تشریعی اسلام در آن ها لحاظ شده است.

برای مثال، امروزه دانشمندان دریافته اند که بین 6 تا 12 سالگی، پیشرفت کودکان از لحاظ جنسی متوقف می ماند. دانشمندان پسیکولوژی (روان تحلیل گری) این دوره را، دوران اختفا می نامند. پس همگام با این ویژگی تکوینی، در بعد تشریعی نیز خداوند اختفای غریزه جنسی را در دستورهای دینی رعایت کرده و با روش های عملی، امکان مخفی ماندن گرایش جنسی را از همان سنین کودکی در انسان فراهم آورده است.

گرچه توصیه های دینی درباره مخفی ماندن غریزه جنسی، دوران های مختلف زندگی را در بر می گیرد، ولی این توصیه ها، به تناسب تفاوت ویژگی های تکوینی انسان گوناگون هستند. برای مثال، چون زنان به گونه ای آفریده شده اند که به طور فطری تمایل بیش تری به خود آرایی و خودنمایی دارند، برای پیش گیری از آسیب زایی غریزه جنسی، زنان در مقایسه با مردان به رعایت حجاب و پوشش بیش تر سفارش شده اند و چون مردان به گونه ای خلق شده اند که در مقابل محّرک های چشمی حساسیت بیش تری دارند، در مقایسه با زنان به کنترل چشم و نگاه بیش تر توصیه شده اند.

به هر حال، آموزه ها و راه کارهای اسلام برای مهار غریزه جنسی و پیش گیری از آسیب زایی آن بسیار گسترده است. 

منبع:تاثیر پوشش اسلامی در مهار غریزه جنسی/حسین مهدی زاده


free b2evolution skin
23
آذر

مفهوم غریزه جنسی و رویکردهای مهم به آن

 غریزه جنسی، یکی از نیرومندترین غرایز آدمی است که در دوران کودکی نهان است، ولی اندک اندک در دوران نوجوانی و بلوغ آشکار می گردد. شکوفایی این غریزه، کم کم با هزاران تصور و احساس دیگر همراه می شود و پس از مدتی، تقریبا بر وجود آدمی سیطره می یابد. البته این نیرومندی به معنای غیر قابل کنترل بودن آن نیست، بلکه این غریزه را با تقویت اراده و ایمان می توان کنترل کرد.

غریزه جنسی بزرگ ترین نیرویی است که بر جسم و جان جوانان حکومت می کند و نیرومندترین انگیزه ای است که اندیشه و افکار آنان را برمی انگیزاند. جوانان بیش از هر چیزی به ارضای شهوات و لذت جویی فکر می کنند. آتش غریزه جنسی به ویژه در نزد پسران، شعله ورتر می شود و تحریک شهوانی هم چون تصادم امواج با ساحل شروع به مبارزه می کند. عمل این غریزه آن قدر نیرومند است که در واقع مرکز تحریک مستقیم برای تمام آرزوهای اعضای مختلف بدن می گردد. اما بدون تردید غریزه جنسی در انسان واقعیتی است که بدون فایده و حکمت آفریده نشده است. از جمله فایده های غریزه جنسی، آرامش روحی، فراهم کردن زندگی اجتماعی زناشویی و برخورداری انسان از لذت های جنسی مشروع است. غده های جنسی که تأمین کننده نیازهای غریزه جنسی هستند، نه تنها برای حفظ نسل و نژاد وظیفه بزرگی دارند که در تشدید فعالیت های فیزیولوژیکی، روانی و معنوی انسان نیز مؤثرند. از میان مردانی که غده های جنسی آنها برداشته شده است، هیچ گاه انسان ها و دانشمندان بزرگ پیدا نمی شود.

برداشتن غده های جنسی، باعث تغییراتی در حالت های روانی می گردد و شخصیت چنین افرادی رفته رفته فرسوده می شود. زنان نیز پس از بیرون آوردن غدد جنسی افسرده می شوند و قسمتی از فعالیت های فکری و حس اخلاقی خود را از دست می دهند.

در طول تاریخ حیات انسان، در مواجهه با غریزه جنسی، رویکردهای افراطی و تفریطی، ظاهر گشته است. نمونه برجسته رویکرد تفریطی را می توان در برخی محافل مذهبی مسیحی دید. به گونه ای که آمیزش جنسی در بین روحانیان و مقدسان مسیحی عملی پلید به شمار می آید. در مسیحیت، شرط وصول به مقامات روحانی و کلیسایی، آلوده نشدن به زن در تمام مدت عمر می دانند و پاپ از میان چنین افرادی انتخاب می گردد.در مقابل چنین رویکرد تفریطی، رویکرد افراطی گروهی از دانشمندان و فیلسوفان غربی در برخورد با غریزه جنسی است. آن ها منشأ بسیاری از بدبختی های انسان را، محدودیت ارضای غریزه جنسی و سعادت او را، ارضای هر چه بیش تر این غریزه می دانند. دیدگاه های فروید و راسل درباره غریزه جنسی، دو نمونه برجسته از رویکرد افراطی در مواجهه با این غریزه است. در بینش اسلامی، برخورد افراطی و تفریطی با واقعیت های جهان  هستی، امری مردود است.

از امیر مؤمنان حضرت علی علیه السلام نقل شده است:

«لاتری الجاهل الاّ مفرطا او مفرّطا؛ جاهل را نمی بینی مگر این که یا دچار افراط و یا دچار تفریط است».

برخوردهای افراطی و تفریطی در رویارویی با واقعیتی به نام غریزه جنسی نیز حاکی  از نشناختن غریزه جنسی است. برخلاف دو رویکرد افراط و تفریط گونه با غریزه جنسی در غرب، در فرهنگ اسلامی، رویکردی اعتدالی، همراه با پذیرش واقعیت و شناخت دقیق حقیقت غریزه جنسی دیده می شود؛ به گونه ای که هم شهوت گرایی و برخورد افراطی با غریزه جنسی و هم برخورد تفریطی، یعنی عزلت گزینی، رهبانیت و عدم استفاده مطلق از لذت های جنسی مشروع، در اسلام مردود است. به گفته یکی از دانشمندان اسلامی، بزرگ ترین پرتگاهی که در راه زندگی جوانان وجود دارد و اغلب سبب سقوط آنان می شود، تند روی در اعمال بعضی از غرایز، به ویژه غرایز جنسی است و هدف برنامه های دینی، تعدیل کردن این خواهش هاست، نه سرکوب آن ها. تعدیل غریزه جنسی نخستین و اساسی ترین پایه تربیت نسل جوان است.

یکی از طبیعی ترین و اساسی ترین برنامه های دینی اسلام برای تعدیل غریزه جنسی، ازدواج و ارضای این غریزه از راه مشروع  و معقول است. 

منبع:تاثیر پوشش اسلامی در مهار غریزه جنسی/حسین مهدی زاده


free b2evolution skin
22
آذر

گسستن بندهای اسارت نفس

با بررسی آثار تمدن های مختلف در می یابیم که حجاب از آداب و رسوم دیرینه تمدن های بشری بوده است. نقوشی که از نیاکان به جا مانده، از ارزشگذاری به حجاب در بیشتر اقوام و ملّت ها حکایت می کند. «در نقش هایی که از ایران باستان بر جای مانده، هیچ صورت زنی دیده نمی شود و ناامنی از ایشان نیز به نظر نمی رسد».

اسلام نیز با عبارت قرآنی «یا أَیُّهَا النَّبِیُّ قُلْ ِلأَزْواجِکَ وَ بَناتِکَ وَ نِساءِ الْمُؤمِنینَ یُدْنینَ عَلَیْهِنَّ مِنْ جَلاَبِیبِهِنَّ» (احزاب: 59)، به زنان مؤمن می آموزد که با پیروی از حکم پیامبر صلی الله علیه و آله پوشش های بلند (مانند چادر) بر خویش فرو افکنند تا شناخته نشوند و مورد آزار قرار نگیرند. از مجموع آیات و روایات اسلامی بر می آید که زن باید خود را از نامحرم پوشیده دارد و از هرگونه رفتار و سخن و لباس و عملی که نظر نامحرم را جلب کند، بپرهیزد تا کسانی که در قلبشان طمع وجود دارد، به آنان تمایل نکنند. امام باقر علیه السلام در هشداری می فرماید: «سخن گفتن با زن نامحرم، از دام های شیطان است».

 حجاب سدّی در برابر امیال هوسبازان است و باعث روآوری جوانان به ازدواج می شود. چنانچه بی حجابی و بی عفتی می تواند سبب گریز جوانان از ازدواج گردد. حجاب موجب خشنودی خداوند است؛ زیرا زن با حجاب خویش جلال خود را حفظ می کند و به راستی جمال و جلال زن در حجاب اوست. حجاب وسیله ای برای گسستن بندهای اسارت نفس و رهایی از آن است؛ حجاب نشانگر حیا و پاکی روح و روان زنان است و استقلال فرهنگی و دینی یک جامعه را به نمایش می گذارد و ایمان و اعتقاد زن را به خداوند سبحان نشان می دهد.زن با حجاب در تیررس هواهای نفسانی ناپاکان نیست. بنابراین، محبوب است و محبوب می ماند. زنان با حجاب چون مرواریدی در صدف عفافند که با ارزشند و گران بها. کوتاه سخن اینکه زنان با حجاب تنها بنده خدایند و سبب عزّت و سرافرازی خود و خانواده شان می باشند. ولی اینک در عصری قرار گرفته ایم که در فرهنگ غرب؛ عصر برهنگی و آزادی جنسی نام گرفته است. غربیان و غرب باوران، بی حجابی را جزیی از حقوق آزادی زنان به حساب می آورند. در این حال، سخن از حجاب برای آنان ناخوشایند و گاه به مثابه افسانه ای متعلق به زمان های گذشته است. به راستی کدامین راه برای زنان عزّت آفرین و شخصیت آور است. آیا اگر زنان مانند عروسکی بزک شده به جامعه بیایند و مردان هرزه به آنان چشم بدوزند و حرمت آنان را پایین آورند و زنان درگیر مسابقه خودنمایی شوند شخصیت آنان حفظ می شود یا وقتی که حرمت و احترام خود را در محیط خانواده حفظ کنند و عزّت و شخصیت خویش را پاس دارند؟

اساسا پوشش زنان سبب می شود تمتعات جنسی تنها در خانواده بوده و به حفظ و حراست از کیان اجتماعی و استفاده بهینه از نیروهای فعال آن کمک کند. در مقابل، حضور زنان بی حجاب و بدحجاب دل مردان را سست کرده و ایمانشان را می رباید و چه بسا باعث رکود در فعالیت های اجتماعی شود. حیا و حجاب زن تدبیری است که خود زن با الهامی فطری برای ارج نهادن به خود و جایگاهش به کار می بندد. زن با هوش و فراست می داند که خداوند مرد را مظهر عاشقی و زن را مظهر معشوقیت ساخته است، از این رو، زن با عفت و با حجاب بهتر می تواند مرد را مجذوب خویش ساخته و بر ارج و احترامش بیافزاید. لباس نشانگر حالات روحی، ایمانی و شخصیت افراد است. زنان پوشیده در گوهر عفاف، از درونی پاک و اعتقادی قوی خبر می دهند. زنان دین دار، خود را برای شوهر می آرایند و از هرگونه حرکات و پوشش های جلف و سبک دوری می گزینند. زن به لحاظ فطری، به زینت و آرایش تمایل دارد. اگر این غریزه مهار نشود، می تواند به خاستگاهی برای انحراف تبدیل شود. وقتی اصالت و ارزش انسان ها به لباس باشد، آدمی برای تهیه آن به هرگونه تحقیری تن می دهد و گوهر گران بهای خویش را از یاد می برد. زن بی حجاب و بدحجاب به جای خداپرستی، مدپرستی می کند و ارزش های وجودی خویش را در برابر چشم ها می نهد و خود را بی ارزش می سازد.

منبع:تاثیر پوشش اسلامی در مهار غریزه جنسی/حسین مهدی زاده


free b2evolution skin
24
آبان

نگاه تربیتی اسلام به کودک

1 .نگاه اسلام به کودک

از نظر اسلام کودک باید در هفت سال اول زندگی خود آزاد باشد تا بتواند بازی کند و با طبیعت کودکانه ی خود پرورش یابد

 

 

چنانکه امام صادق علیه السلام فرمودند طفل هفت سال بازی کند، هفت سال خواندن و نوشتن بیاموزد و هفت سال مقررات زندگی و حلال و حرام قانونی را یاد بگیرد) و در جای دیگر فرمودند فرزند خود را هفت سال آزاد بگذار بازی کند)

2 .محبت به کودک

از وصایای حضرت علی علیه السلام نزدیک وفات، این بود که در خانواده ی خود به کودکان عطوف و مهربان باش و بزرگترها را احترام کن. رسول خدا صلی الله علیه وآله و سلم فرمودند کودکان را دوست بدارید و نسبت به آن ها رئوف باشید) پیامبر فرمود آن کس که فرزند خود را ببوسد حسنه ای در نامه ی او ثبت خواهد شد و آن کس که فرزند خود را شاد کند خداوند او را در قیامت مسرور می نماید) دین اسلام نسبت به محبت به کودک بسیار سفارش و توصیه کرده است

چنانکه کسی که به کودک و بزرگترها احترام نگذارد را مسلمان نمیداند ) از این رو پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله وسلم فرمود کسی که به کودکان مسلمین رحمت و محبت نکند از ما نیست. امام صادق علیه السلام فرمودند: خداوند بنده اش را به واسطه شدت محبتی که به فرزندش دارد مورد مرحمت قرار می دهد) دین مبین اسلام رافت و محبت را عامل اصلی پیوند قلب ها میداند و قرآن کریم رحمت و مودت را بین مسلمانان امر می کند. با توجه به نگاه ویژه تربیتی دین مبین محبت به کودک را سرچشمه اخلاق و کردار نیکو در آینده کودکان می داند. چرا که بسیاری از ناراحتی های روانی از دوران کودکی شکل می گیرد، چیزی که تاثیر بسیار زیادی در کودکان می گذارد مساله چگونگی تغذیه روحی آن هاست.

 

3 .احترام به کودک

اسلام نسبت به کودکان ارزش بسیار قائل است و از همه می خواد نسبت به کودکان احترام بگذارند و ارزش وجودی کودک را حفظ کنند چرا که شخصیت کودک از همان ابتدا تحت تاثیر رفتار ما شکل می گیرد. از این رو احترام به کودک در شکل گیری رفتار وی در آینده بسیار متاثر است. رسول اکرم صلی‌الله علیه وآله و سلم فرمودند به فرزندان خود احترام بگذارید و با آداب و روش پسندیده با آن ها معاشرت نماید) در جای دیگر فرمودند کودکان خود را احترام کنید و آن ها را مورد مسخره و اهانت قرار ندهید فراموش نکنید که فرموده است او را احمق و نادان، ابله و سفیه نخوانید)

 

۴ .بازی
بازی نقش حیاتی و مهم در زندگی کودکان دارد و وسیله ای است جهت کسب مهارت های زندگی ، رشد خالقیت، بسط قدرت تخیل و ایجاد یک تصویر ذهنی مثبت از فرد. از دیدگاه IpA که نام فعلی آن ) انجمن حقوق بازی برای کودکان است: بازی
ارتباط، بیان و ترکیب فکر و عمل است که احساس رضایت و خشنودی کودکان را به دنبال دارد. همچنین در پژوهشی که در رابطه با تاثیر بازی بر یادگیری مهارت های اجتماعی انجام گرفت نشان داد: رابطه معناداری میان نوع بازی، نوع اسباب بازی و زمان بازی با رشد روانی کودک وجود دارد. همچنین یافته ها حاکی از آن بود که تاثیر نوع بازی ، نوع اسباب بازی و زمان بازی در هوش بیشتر از مهارت های اجتماعی در کودکان مهدکودک است. از این رو اسلام نگاه ویژه ای به بازی کودکان دارد، چنانچه پیامبر  صلی الله علیه وآله وسلم  فرمودند: آنکس که نزد او کودکی است باید در پرورش وی کودکانه رفتار کند.) در جای دیگر موالی متقیان حضرت امیر علیه السلام می فرمایند : کسی که کودکی دارد باید در راه تربیت او خود را تا سر حد کودکی و طفولیت تنزل دهد. 

۵ .آزادی کودک
شیوه استبدای و جاهلانه و خط و راه آن ، رو به زوال و نابودی است، امر و نهی و اعمال سندیت و قدرت تا اندازه ای که مورد پذیرش، فهم و خرد باشد می تواند در تربیت کارساز باشد. مربیان نباید انتظار داشته باشند که کودکان بدون چون و چرا تمامی دستورات آن ها را اطاعت کنند. زیرا کودک خود عقاید و نظراتی دارد. مربیان نباید در آنچه مربوط به حیات مخصوص کودکان است دخالت کنند. این عمل نوعی سرکوب استعداد و رشد تلقی می شود.) از این رو نگاه اسلام به کودک آن است که کودک بنابر طبیعت رشد کند چنان که پیامبر ) صلی الله علیه وآله وسلم ( فرمودند: کودک تا سن هفت سالگی فرمانده است و از هفت سالگی تا چهارده سالگی فرمان بردار، بعد از چهارده سالگی تا هفت سال وزیر و مشاور پدر و مادر خواهد بود.) 

 

6 .تفاوت های فردی
یکی از پدیده های طبیعی مشهود در تمام ساختار جوامع انسانی وجود تفاوت است. یک نظام آموزشی سالم، انسانی و کارآمد این تفاوت ها را به شکل طبیعی از توانایی ها و قابلیت ها دریافت و ادراک می کند.شکی نیست که انسان ها به لحاظ قابلیت یادگیری، استعداد های فردی، و نوع تربیت و فرهنگ خانوادگی و بومی دارای تفاوت های فردی متنوع می باشند. توجه به این نکته لازم است که شناخت روحیات افراد و اهمیت دادن به این تفاوت ها ی فردی در پیشبرد اهداف تربیتی بسیار موثر است؛
لذا از اصولی که مربی باید در تربیت بدان توجه کند، اصل تفاوت فردی است.) از این رو تفاوت های فردی مد نظر اسلام بوده و همیشه متذکر آن شده است که خداوند انسان ها را بنابر تفاوت های فردی آفریده است چناکه قرآن می فرماید: چرا در برابر مقام شامخ خداوند که شما را با ممیزات مختلف و اندازه گیری گوناگون آفرید، تعظیم نمی کنید.) سوره نوح/ 13و1۴.) خداوند عزوجل تفاوت هایی را در خلقت برای انسان ها قائل شده که توجه به این تفاوت ها در امر تربیت ضروری و انکار ناپذیر است . پیامبر گرامی اسلام مردم را به معادن طلا و نقره تشبیه می کنند و از وجود استعداد و توانایی های مختلف در وجود افراد خبر می دهند. و می فرمایند: مردم معدن هایی هستند همچون معدن های طلا و نقره. خانواده و موسسات تربیتی در حکم معدن شناسانی هستند که باید کاشف و به ثمر رساننده استعدادهای کودکان باشند .

 

۷ .کودک و عقاید دینی
توجه به خداوند و دین ریشه فطری دارد و از نهاد انسان مایع می گیرد چنان که خداوند در قران می فرماید: توجهت را به سوی دین مستقیم معطوف دار. دینی که فطرت خدایی است و آفرینش انسان را برآن پایه گذاری کرده اند.)روم /30 .)

پس هر انسانی طبعا بنابر فطرت الهی متولد می شود مگر آنکه عوامل بیرونی زمینه انحراف آو را فراهم سازند . پیامبر فرموده اند: هر نوزادی با فطرت خدایی به دنیا می آید و پرورش می یابد مگر آنکه پدر و مادر او را به سوی یهودی گری یا مسیحی گری بکشانند. امام صادق علیه‌السلام فرمودند: وقتی بچه سه ساله شد کلمه لا اله الا الله را یادش بدهید، سپس او را رها کنید تا به سن سه سال و هفت ماه و بیست روز برسد، آنگاه محمد رسول الله را یادش بدهید، سپس تا سن چهار سالگی او را رها سازید در سن چهار سالگی صلوات بر محمد را یادش بدهید.)

 

 


۸ .تنبیهات بدنی
تنبیه بدنی یکی از روش های تربیت و تادیب کودکان است که در طول قرون متمادی توسط والدین و سرپرست کودکان به کار رفته و هنوز هم کودکانی وجود دارند که ترس و تجربه خشونت را داشته اند، پژوهش ها حاکی از آن است که تنبیه بدنی عامل مهمی در گسترش اقدامات و نگرش های خشونت آمیز بوده و در دوران کودکی و زندگی فرد تاثیر مخربی می گذارد و در نتیجه مانع رشد مثبت کودک و ایجاد هنجارها صحیح نظم وانظباط می گردد.) اسلام نیز تنبیهات بدنی را زیانبخش و نهی می کند. پیامبر فرمودند: در تعلیم و تربیت مدارا کنید و سختگیری ننماید. زیرا معلم دانشمند بهتر از سخت گیر می باشد. در روایت نقل شده است که روزی مردی به پیامبر ) صلی الله علیه وآله وسلم( عرض کرد: خانواده ام نافرمانی میکنند با چه وسیله ای آن ها را تنبیه کنم ؟ فرمود آن ها ببخش. در مرتبه دوم و سوم سوال را تکرار کرد و پیغمبر صلی الله علیه وآله وسلم همان جواب را داد ، سپس فرمود اگر خواستی آن ها را تنبیه کنی، مواظب باش که عقاب تو از جرم آن ها بیشتر نباشد و از زدن به صورت خودداری کن.) شخصی می گوید خدمت موسی بن جعفر علیه السلام از دست فرزندم شکایت کردم، فرمود: او را کتک نزن، با او قهر کن ولی قهرت را خیلی ادامه نده .

 

 

9 .حقوق کودک
اسلام برای هر امری حقوقی را در نظر گرفته و از جمله این حقوق ها ، حق کودک بر والدین است. امام سجاد در رساله حقوق از فرزند به عنوان یک امانت یاد می کند که والدین در مقابل او مسئول تربیت و برآورده سازی نیازهای اولیه از جمله خوراک و پوشاک می داند و می فرماید: تو آفریننده گوش و چشم او نیستی، و تو روزی رسان او نیستی، بلکه همه این ها را خدا به خاطر او به تو بخشیده است و او را فرمان بردار تو قرار داده و تو را امین ساخته و او را امانت به دست تو سپرده است، تا نگهدارش باشید و رفتار تو با او خدا پسندانه باشد، هر آنچه خود می خوری به او نیز بخوران، هرلباسی که خود می پوشی به او
نیز بپوشان و به آن چه ناتوان است تکلیف مکن و چنان چه تو از او ناخوشایند باشی به خاطر خدا از او بگذر و آفریده خدا را آزار مده. نتیجه گیری
کودکان امانت های پروردگار تعالی هستند که در اختیار والدین گذاشته شده اند، لذا بر پدران و مادران لازم است که کودک خود را با کردار ناپسند عادت نداده و در پرورش جسمی، روحی ، اخلاقی و معنوی آن ها تلاش جدی داشته باشند کودک با رفتار پسندیده و تربیت صحیح اولیا و مربیان می تواند انسانی با فضیلت شود، در غیر این صورت فردی نا مطمئن و فاسد بار می آید . بنابراین سعادت و شقاوت هر کس به کیفیت تربیت او در کودکی بستگی دارد.)
از این رو مفهوم کلیدی تعلیم و تربیت نیاز ضروری بشر است به گونه ای که در طول حیات علمی و معنوی خود پیوسته بدان نیازمند می باشد و مورد توجه مربیان بزرگ و مصلحان اجتماعی بوده است.) پس تعلیم و تربیت ضرورت حیات انسان است و همچنان فلسفه بعثت پیامبران برمبنای تعلیم و تربیت بوده است.)

 

 

پس با توجه به آنچه که گذشت تربیت نیاز غیر قابل انکار بشر است، از این رو آگاهی و شناخت نسبت به ابعاد مختلف وجودی و شناسایی توانایی ها و استعدادهای فردی، شناخت ویژگی های سنی، تکالیف و حقوق و… لازمه قدم گذاشتن در این مسیر است. پس پدران، مادران و مربیان باید آگاهی های لازم را در این مورد کسب نمایند و از این رو آگاهی ما نسبت به مراحل تربیت می تواند سعادت و شقاوت کودکان را رقم بزند. با توجه به این که دین مبین اسلام نسخه کامل تربیتی را برای ما تدارک دیده است پس لازم و ضروری به نظر می رسد ما نسبت به توصیه ها و تاکیدات آیات و روایات آگاهی لازم را کسب کنیم  

منبع تربیت کودک از دیدگاه اسلام، امیرمحمد جوهری، محمدرضا پراز ، مسعود رضایی 


free b2evolution skin
21
مرداد

تنبيه از ديدگاه اسلامى

آيا تنبيه يك روش تربيتى است؟ كارايى آن در چه سطحى است؟ شرايط استفاده از آن چيست؟ چه كسانى اجازه اعمال آن را دارند؟ اسلام در اين زمينه چه مى گويد؟ روانشناسان و مربيان تربيتى چه مى گويند؟

 

 

تنبيه در لغت به معناى آگاهانيدن، بيدار كردن، واقف گردانيدن به چيزى و آگاه و هوشيار كردن آمده است. و در اصطلاح به عملى گفته مى شود كه لازمه آن آگاه و هوشيار كردن باشد و دست كم به سه معنا بكار رفته است: 

1. حذف پاسخ مثبت از ارگانيسم و يا اضافه كردن پاسخ منفى به آن. از نظر اسكينر تنبيه به اين معنا بكار رفته است. وى مى گويد: «تنبيه زمانى رخ مى دهد كه پاسخ مثبتى را از موقعيت حذف و يا چيزى منفى به آن بيافزاييم. به زبان متداول مى توان گفت تنبيه دور ساختن چيزى از ارگانيسم است كه خواستار آن است يا دادن چيزى است به او كه طالب آن نيست. » 

جان ايانز و همكاران نيز مى گويند: «تنبيه عبارت است از ارائه محرك ناخوشايند يا حذف تقويت مثبت بلافاصله بعد از انجام يك رفتار.»  

تنبيه به اين معنا را تنبيه به معناى عام مى گوييم. 

 

 

 

2. ارائه پاسخ منفى به ارگانيسم. دكتر سيف مى گويد:«تنبيه عبارتست از ارائه يك محرك آزارنده يا تنبيه كننده(تقويت كننده منفى) بدنبال يك رفتار نا مطلوب براى كاهش دادن احتمال آن رفتار. براى مثال اگر بعد از انجام رفتارى نامطلوب از سوى كودك مثلا گفتن يك حرف زشت با ارائه يك محرك آزارنده مثل سيلى زدن به او خواسته باشيم كه احتمال بروز رفتار نامطلوب را در او كاهش دهيم او را تنبيه كرده ايم.» تنبيه به اين معنا را تنبيه به معناى خاص مى گوييم. 

3. تنبيه بدنى يا كتك زدن. گاهى مراد از تنبيه، به همين معناست كه ما آن را تنبيه به معناى اخص مى گوييم. 

 

 

روشن است كه بر طبق معناى اول - معناى عام -تنبيه، طيف وسيعى را در بر مى گيرد كه عبارتست از تغافل، بى اعتنايى، تهديد، تحقير، سرزنش، تمسخر،محروم سازى، جريمه، جبران، تغيير چهره، روى برگرداندن و تنبيه بدنى. اما بر طبق معناى دوم - معناى خاص - تنبيه ديگر شامل تغافل، بى اعتنايى محروم سازى و به عبارت ديگر حذف تقويت مثبت نمى شود. 

آنچه از ميان اين معانى سه گانه تنبيه مورد ترديد و بحث واقع شده است قسم سوم يا تنبيه به معناى اخص است، گرچه برخى از مصاديق تنبيه به معناى دوم - خاص -نظير تهديد، تحقير، سرزنش و تمسخر نيز كما بيش مورد  رد و انكار واقع شده است. بنابراين، ما بيشترين كوشش خود را بر اين مصروف مى داريم كه ببينيم روايات معصومين «عليهم السلام » درباره تنبيه بدنى كودك چه مى گويند. انحصار بحث به تنبيه كودك نيز به دليل اهميت تربيتى آن در اين دوران مى باشد.

تنبيه كودك در روايات
 

 

قبل از ورود به بحث روايات تذكر اين نكته اهميت داردكه قطع نظر از روايات، تنبيه كودك جايز نيست چون خداى تعالى انسان را آزاد آفريده است و كسى را برديگرى تسلط نيست مگر آنكه او اجازه كند بعلاوه تنبيه و زدن ديگرى ايذاء، اذيت و ظلم به اوست و اين اعمال درشرع نهى شده است بطورى كه برخى روايات آن را حرب با خدا و كفر مى دانند. ابن ابى عمير از معاويه نقل مى كند كه از امام صادق(علیه السلام) درباره قول خداى سبحان «ومن يرد فيه بالحاد» سؤال كردم امام فرمود: 

«هر ظلمى الحاد است و زدن خادمى كه گناه نكرده است از اين الحاد است.»

بنابراين اگر نتوانيم از روايات باب تنبيه جواز آن را استفاده كنيم اصل عدم جواز بجاى خود باقى است.همينطور در مواردى كه شك در جواز داريم بايد به اصل عدم جواز تمسك كرد. در مورد تنبيه كودك، روايات متعددى از پيامبر(صلی الله علیه و آله وسلم) و ائمه معصومين(علیهم السلام) وارد شده است كه از مجموع آنها مى توان استفاده كرد كه اصل تنبيه كودك به منظور تربيت و تاديب او جايز است. از اين روست كه تقريبا تمام فقهاء به جواز تنبيه كودك فتوا داده اند. اما در كم و كيف آن و اينكه چه كسى چنين اجازه اى را دارد اختلاف كرده اند. در اينجا نظر برخى از فقهاء را به اختصار ذكر مى كنيم: 

 

 

 

 

آية الله العظمى اراكى (ره): 

سؤال: هرگاه، پدر، فرزند خود را به قصد تاديب موردضرب قرار دهد آيا ديه دارد يا نه؟ 

جواب: هرگاه تاديب طفل متوقف باشد بر ضرب جائز است ولى نبايد سرخ و كبود شود… 

آية الله العظمى بروجردى: اگر بچه يكى از گناهان كبيره را انجام دهد، ولى يا معلم او مى تواند به قدرى كه ادب شود و ديه واجب نشود او را بزند. 

آية الله العظمى گلپايگانى: اگر بچه يكى از گناهان كبيره را انجام دهد ولى يا ديگرى با اذن ولى او مى تواند به قدرى كه ادب شود و ديه وارد نشود او را بزند.

آية الله العظمى امام خمينى (ره): گفته شده است كه در ادب كودك زدن بيش از ده شلاق كراهت دارد. ولى ظاهر اين است كه ادب كودك بايد با توجه به نظر ادب كننده و ولى كودك باشد گاهى مصلحت كودك اقتضا مى كند كه كمتر از ده شلاق به او زد و گاهى اقتضاى بيشتر از ده شلاق مى كند ولى در هر حال نبايد از تعزير فرد بالغ بيشتر شود بلكه احتياط اين است كه از تعزير فرد بالغ هم كمتر باشد و احوط از آن اين است كه به پنج و شش شلاق اكتفا شود. 

 

 

در زمينه تنبيه سه دسته روايت از ائمه معصومين(علیهم السلام)وارد شده است: 

دسته اول رواياتى است كه اجازه تنبيه كودك را به حاكم مى دهد تا در برابر گناهانى كه كودك انجام مى دهدمانند سرقت، و… او را تنبيه و يا تعزير كند. به دليل اينكه اين دسته از روايات در مورد حقوق كيفرى است و تحقق آن به دست قاضى است و با بحث ما كه تنبيه كودك در ارتباط با معلم و والدين است بيگانه است،از بحث درباره آنها صرف نظر مى كنيم. 

دسته دوم رواياتى است كه تنبيه كودك را در جهت تربيت و تاديب او براى پدر و معلم جايز مى شمارند. 

دسته سوم رواياتى است كه تنبيه كودك را بر ترك نماز جايز مى شمارند. 

روايات دسته دوم و سوم به بحث ما مربوط مى باشند،بنابراين به بررسى برخى از آنها در اين جا مى پردازيم. 

 

 

 

اسحاق بن عمار مى گويد به امام صادق(علیه السلام) گفتم گاهى من غلام خود را به خاطر خلافى كه مرتكب مى شودمى زنم، امام پرسيد چقدر او را مى زنى؟ گفتم چه بسا صدتا او را مى زنم امام فرمود: صدتا! صد تا! و اين را دو بارتكرار كرد سپس فرمود: حد زنا را مى زنى؟ از خدا بترس به او گفتم جانم بقربانت پس چقدر جايز است بزنم؟ امام فرمود يكى، گفتم به خدا قسم اگر او بداند كه بيش از يكى او را نمى زنم همه چيز را از بين مى برد. امام فرمود: پس دو تا بزن، گفتم اگر چنين باشد هلاك خواهم شد، اسحاق مى گويد باز هم با امام چانه زدم تا او به پنج تا راضى شد.سپس ناراحت شد و فرمود: اى اسحاق اگر حد جرم را مى دانى آن را اقامه كن و از حدود خدا تجاوز نكن. 

حماد بن عثمان مى گويد از امام صادق(علیه السلام) در مورد ادب كودك و عبد پرسيدم امام فرمود: پيج يا شش ضرب و تا مى توانى مدارا كن. 

امام صادق(علیه السلام) مى گويد: كودكان مكتبى نوشته هاى خود را نزد اميرالمؤمنين آوردند تا بهترين آنها را انتخاب كند امام فرمود اين كار قضاوت است و جور در آن مثل جور در قضاوت است. به معلمتان بگوييد اگر بيشتر از سه ضربه براى تاديب به شما بزند قصاص خواهد شد. 

از پيامبر اكرم(صلی الله علیه و آله و سلم) نيز نقل شده است كه ادب كودك سه ضربه است و افزون بر آن روز قيامت قصاص مى شود. 

حضرت رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: نماز را در هفت سالگى به كودك ياد دهيد و در ده سالگى او را بر ترك نماز تنبيه كنيد.

 

 

 

 

1. آيا از نظر اسلام تنبيه كودك جايز است؟

با توجه به روايات ذكر شده كاملا روشن است كه اصل زدن كودك براى تاديب و تربيت او جايز است، و ازاين روست كه عموم فقهاى شيعه و حتى اهل سنت به جواز تنبيه كودك فتوا داده اند

روشن است كه دليل عدم بحث، رواياتى است كه ذكرشد. علاوه بر اينها از رواياتى كه امر و توصيه به تاديب كودك مى كنند نيز چنين استشمامى را مى توان كرد چرا كه گاهى انسان در تربيت كودك ناچار از تنبيه اوست و اگرتنبيه جايز نباشد تربيت ميسر نشود.

2. چه كسانى اجازه تنبيه كودك را دارند؟

همه فقها اين اجازه را براى پدر، پدر بزرگ و جدپدرى و حاكم شرع اثبات كرده اند، اما در مورد معلم ومؤدب كودك برخى اين اجازه را مطلق دانسته و برخى ديگر آن را مشروط به اذن پدر يا حاكم شرع دانسته اند.ظاهر روايات اول و دوم نيز اين اجازه را براى پدر اثبات مى كند و چون پدر بزرگ و جد پدرى حكم پدر را دارندبراى آنها نيز ثابت است. شاهد اين مطلب هم دو روايتى است كه در آنها از ادب يتيم سؤال مى شود امام مى فرمايند در مواردى كه فرزند خود را تاديب مى كنى يتيم را نيز تاديب كن.  همچنين اميرالمؤمنين در روايت سوم اين اجازه را به معلم مى دهد. بنابراين در اين دومورد بحثى نيست اما آيا مادر هم چنين اجازه اى را دارد؟شايد بتوان به اين سؤال جواب مثبت داد; زيرا هدف ازتنبيه تاديب و تربيت كودك است و كسى كه امر تربيت رابر عهده دارد بايد چنين اجازه اى را داشته باشد. شاهد اين مدعا اين است كه حضرت على (عليه السلام) اين اجازه را به معلم مى دهد و آن را مشروط به اذن پدر نمى كند (رويات سوم) و اين از آن جهت است كه معلم تربيت كودك را برعهده دارد پس ما در نيز بايد چنين اجازه اى را داشته باشد چون تربيت كودك بر عهده او نيز هست.

3. تا چه مقدار مى توان كودك را تنبيه كرد؟

به اين پرسش از دو جهت بايد پاسخ گفت يكى ازجهت كميت و ديگرى از جهت كيفيت. اما از حيث كميت بايد گفت روايات، جوابهاى مختلف داده اند.برخى سه تا، برخى چهارتا، برخى ، پنج و برخى ديگرشش تا را مطرح كرده اند ولى در جمع بين اين روايات مى توان گفت براى معلم زدن بيش از سه تا جايز نيست چون در معتبره سكونى امام، بيش از سه تا را براى معلم جايز ندانسته اند و فرمودند قصاص خواهد شد. اما براى پدر، پدر بزرگ، جد پدرى و شايد مادر بيش از شش تازدن جايز نيست كه البته بحسب تفاوت موارد، تعداد ضرب هم متفاوت مى شود ولى در هر حال بيش از شش تا جايز يست بزنند و اختلاف در روايات و يا ترديد بين سه و شش در يك روايت را به اختلاف موارد بر حسب سن كودك، قوت و ضعف، مقدار تخلف و مصلحت اوحمل مى كنيم. اما در مورد كيفيت تنبيه كودك آنچه ازروايات استفاده مى شود چند نكته است: 

 

 

 

1. بايد خلاف كودك را ناديده انگاشت و در صورتى كه كودك عمل خلاف را تكرار نكند و بر آن اصرار نداشته باشد، اين عمل را به رخ نياورد. پيامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم)در پاسخ به سؤال جزى نسبت به عصيان اهل و خانواده اوتا سه مرتبه مى فرمايد آنها را ببخش و عفو كن و در مرتبه چهارم مى گويد اگر تنبيه كردى به اندازه جرم و گناه آنها را تنبيه كن. 

2. همواره بايد با كودك حتى در تنبيه او با نرمى ومدارا برخورد كرد. امام صادق (علیه السلام) به حماد بن عثمان فرمود پنج تا شش تا بزن و با او مدارا كن كه مسلمامداراى در كيفيت مراد است اگر نگوييم كه مداراى دركميت هم مراد است. 

3. بايد از زدن به جاهاى حساس بدن كودك پرهيزكرد. رسول اكرم (صلی الله علیه وآله و سلم) در روايتى فرمود از زدن به سر وصورت بپرهيز. 

4. تنبيه كودك نبايد آنقدر شديد باشد كه موجب سرخ شدن يا كبود شدن بدن او شود، چه در اين صورت موجب پرداخت ديه توسط تنبيه كننده مى شود حتى اگرتنبيه كننده پدر باشد.

4. در چه سنى مى توان كودك را تنبيه كرد؟

آنچه از رواياتى كه تنبيه كودك را بر ترك نماز جايزمى دانند استفاده مى شود اين است كه وقتى كودك خوب و بد را درك كند و بتواند بين خوب و بد تمييز دهد و عقل خود را در اين زمينه بكار گيرد، مى توان او را تنبيه كرد.زيرا برخى از اين روايات تنبيه بر ترك نماز را در7 سالگى جايز مى دانند، برخى در 9 سالگى و برخى در 10 سالگى. 

از اين رو، مى توان گفت اين سنين سنينى است كه كودكان بر حسب تفاوتهاى فردى مى توانند بين خوب و بد تمييز دهند و مسائل را درك كنند. شاهد اين جمع روايتى است كه مى گويد كودك هرگاه نماز را درك كرد بايد نماز بخواند بعد سؤال مى شود چه موقع كودك مى تواند نماز را درك كند، امام مى فرمايد در نه سالگى. و در روايتى ديگر امام كاظم (علیه السلام) مى فرمايد:«هنگامى كه كودك نزديك به احتلام رسيد و نماز و روزه را شناخت.» 

بنابراين، مى توان گفت گر چه اين روايات در موردتنبيه كودك بر ترك نماز است ولى در موارد ديگر هم جارى است; زيرا هدف از تنبيه كودك تاديب و تربيت اوست و وقتى كودك نتواند بدى و خوبى امور را تشخيص دهد و علت تنبيه را درك كند، اگر او را تنبيه كنيم به هدف نخواهيم رسيد. همچنين در روايتى امام صادق (علیه السلام) در مورد كودكى كه دزدى كرده بود فرمود: 

از او بپرسيد آيا مى داند كه دزدى عقوبت دارد، اگر مى دانست بپرسيد عقوبت آن چقدر است، اگر نمى دانست رهايش كنيد.حال اگر علم به عقوبت داشتن در تنبيه دخالت دارد آيا درك خوبى و بدى عمل وشناخت علت تنبيه دخالت ندارد؟ 

 

 

 

 

 

 

5. بر چه اعمالى مى توان كودك را تنبيه كرد؟ 

آيا بر هر عمل خلافى كه از كودك سر زد مى توان اورا تنبيه كرد يا فقط بر گناهان مى توان او را تنبيه كرد؟كسانى گفته اند كه روايات باب تنبيه از گناهانى كه كودك ممكن است انجام دهد منصرف است، چرا كه براى آنها تعزير معين شده است و يا به دليل وحدت پاسخ امام نسبت به تنبيه كودك و عبد به اين بيان كه چون در آن روايت جواب امام نمى تواند شامل عبدى كه يكى از گناهان را انجام داده است بشود، زيرا در اين صورت براى او حد يا تعزير معين شده است پس تنبيه كودك نيز در اين روايت و نظائر آن بايد منصرف به غير گناهان باشد. ولى اين استدلال چندان صحيح نيست چرا كه: 

اولا در اين روايات سؤال از تعداد ضرب شده است نه مواردى كه تنبيه جايز است. 

ثانيا مانعى ندارد كه ادب عبد در امور عادى باشد ولى ادب كودك در اعم از امور عادى و محرم چه اينكه براى عبد در امور محرم حد و تعزير است ولى براى كودك نيست بلكه براى او تاديب است. علاوه بر اين، بعضى ازاين روايات در امور محرم صريح هستند مانند رواياتى كه تنبيه كودك را بر ترك نماز جايز مى دانند و يا روايت اولى كه ما در صدر بحث ذكر كرديم (روايت اسحاق بن عمار). در نسخه كافى از اين روايت بجاى عبارت «فى بعض ما يجرم »، عبارت «فى بعض ما يحرم » آمده است و اينكه راوى مى گويد من غلام خود را تا صدتازيانه زده ام خود حاكى از اين است كه مرتكب گناه بوده و او بخيال خودش حد جارى مى كرده است و امام نيز درپايان مى گويد اگر حد جرم را مى دانى آن را جارى كن.بنابراين نمى توان روايات باب تنبيه را از گناهان منصرف دانست اما آيا شامل امور عادى، اخلاقى و اجتماعى هم مى شود يا تنها شامل امور محرم مى شود؟ آنچه از روايات استفاده مى شود اين است كه در مواردى كه به تاديب وتربيت كودك مربوط مى شود مى توان او را تنبيه كرد خواه اين خلاف، از خلافهاى اخلاقى، عرفى يا اجتماعى باشدكه از نظر شرع گناه محسوب نمى شود و يا خلافى باشد كه از نظر شرعى گناه محسوب مى شود. زيرا در غالب اين روايات سؤال از ادب كودك است كه تقريبا معادل تربيت امروزى است و اگر نگوييم مراد آنها تنها امورى است كه از لحاظ شرعى گناه محسوب نمى شوند، دست كم آنها رانيز شامل مى شود. البته نسبت به برخى از گناهانى كه بيشترجنبه اجتماعى دارند حاكم شرعى مى تواند بر حسب مصلحت كودك را تنبيه كند.

 

 

 

 

بحث اخلاقى

تا اينجا ما جواز فقهى مساله را اثبات كرديم. تنها جوازفقهى كافى نيست بلكه بايد ديد آيا اين امر از لحاظ اخلاقى و تربيتى نيز مطلوبيت دارد؟ در اين باره بايد دودسته ديگر از روايات را مد نظر قرار داد. يك دسته رواياتى است كه به رحم، رفق، مدارا و عفو نسبت به كودك امر مى كنند مثل: احبوا الصبيان و ارحموهم …،لينوا لمن تعلمون و لمن تتعلمون منه  ، اعف عنهم   ، و نظائر اين روايات كه در منابع روايى ما فراوان است. 

دسته دوم رواياتى است كه از تندى، غضب و عتاب و خطاب نسبت به كودك منع مى كنند مانند: ان الله ليس يغضب 

با توجه به اين دو دسته از روايات مى توان گفت محبت، رحمت، احترام، عفو و بخشش هميشه مطلوب است و تندى و عتاب و خطاب و غضب نسبت به كودك نه تنها مطلوب نيست بلكه نهى هم شده است. امااگر برخى از روايات تنبيه كودك را جايز مى دانند درمواردى است كه راه ديگرى جز تنبيه براى اصلاح و تربيت كودك در كار نباشد و يا كارايى خود را نسبت به افرادى از دست داده باشد و گرنه با توجه به اين دودسته از روايات تا وقتى راه اصلاح و تاديب كودك منحصر به تنبيه نباشد و يا دست كم كارايى روش تنبيه درمواردى خاص بيشتر و يا بهتر از روشهاى ديگر نباشد،استفاده از تنبيه جايز نخواهد بود. به علاوه، اگر راههاى ديگرى در كار باشد كه كارايى بهترى از روش تنبيه داشته باشند به موجب آيه «ادفع بالتى هى احسن » بايد از آن روشها استفاده كرد. 

 

 

 

 

 

پس راه اصلى تربيت راه رفق، مدارا، محبت، رحمت و عفو است و استفاده از تنبيه در مواردى جايز است كه از راه اصلى نتوان راه به منزل برد. پزشك وقتى كاردجراحى را بدست مى گيرد كه از درمان بيمار يا دارومايوس شده باشد. شاهد اين مدعا اين است كه در سيره معصومين (علیهم السلام) مشاهده نشده است كه آنها فرزندان خود راو يا كودكان ديگرى را تنبيه كرده باشند; البته در مواردنادرى برخى از ائمه عبد خود را تنبيه كرده اند و بلافاصله پس از آن پشيمان شده و حتى طلب قصاص از عبد خودنموده اند ولى تا آنجا كه - بنده تحقيق كردم - مشاهده نشده است كه امامى فرزند خود را تنبيه بدنى كرده باشد و اين مطلب مى تواند شاهد بر اين باشد كه راه اصلى غير از تنبيه است و ائمه از آن راه اصلى استفاده مى كرده اند و نيازى به تنبيه بدنى پيدا نمى كرده اند.

 

 

 

 

 

آيا تنبيه اثر تربيتى دارد؟

برخى معتقدند كه تنبيه تنها اثرى كه ممكن است داشته باشد اين است كه كودك را از دست زدن به عمل خلاف مادامى كه بداند تنبيهى در كار است باز مى دارد و همين كه مطمئن شد كه ديگر تنبيهى در كار نيست دوباره به آن كار ست خواهد زد. كسان ديگرى گفته اند اگر تنبيه به جاو به موقع و در حد مطلوب اجرا شود مى تواند رفتار نامطلوب را براى هميشه از بين ببرد. اما بايد ديد روايات در اين زمينه چه مى گويند. ما در اينجا دست كم دوروايت را نقل مى كنيم كه مى توان از آنها استفاده كرد كه تنبيه اثر اصلاحى دارد: 

1. حضرت على (علیه السلام) مى فرمايد: «من لم يصلحه حسن المداراة يصلحه حسن المكافاة » كسى كه خوشرفتارى اورا اصلاح نكند خوب كيفر دادن او را اصلاح خواهد كرد. 

2. و نيز آن حضرت مى فرمايد: «استصلاح الاخيارباكرامهم و الاشرار بتاديبهم.» راه و روش اصلاح خوبان به بزرگداشت آنهاست و اصلاح بدان به تنبيه و عقاب آنهاست. 

با توجه به اين دو روايت روشن است كه تنبيه اثراصلاحى دارد و در مواردى كه اثر اصلاحى هم نداشته باشد دست كم اثر بازدارندگى خواهد داشت كه اين نيزدر امر تربيت مطلوب است گرچه مطلوب اصلى اصلاح وجايگزينى رفتار مطلوب بجاى نامطلوب مى باشد.

نكاتى در باب تنبيه

 

 

 

1. تنبيه نبايد بيش از مقدار جرم و گناه باشد. حضرت رسول(صلی الله علیه و آله و سلم) در روايت اسد بن وداعه پس از آن كه سه مرتبه از تنبيه نهى كرد فرمود: اگر تنبيه كردى باندازه گناه تنبيه كن. 

2. در تنبيه بايد قوت بدنى، سن و شخصيت افراد رادر نظر داشت در روايت حماد بن عثمان امام صادق (علیه السلام) فرمود: هر مقدار كه حاكم مصلحت بداند بر حسب مقدارگناه و يا قدرت بدنى شخص تعزير كند. و نيز از حضرت على (علیه السلام) نقل شده است كه گاهى نصف يا ثلث شلاق را مى گرفت و بر حسب سن كودكان آنها را حد مى زد. در مورد شخصيت افراد نيز حضرت على (علیه السلام)مى فرمايد: «كيفر عقلاء با اشاره است و كيفر جهال باتصريح و صراحت » و يا مى فرمايد: «كنايه و تعريض براى عاقل شديدترين عقاب است.» 

3. از تنبيه در حال غضب بايد اجتناب كرد چرا كه پيامبر اكرم(صلی الله علیه و آله و سلم) و اميرالمؤمنين (علیه السلام) از ادب كردن در حال غضب نهى كرده اند. 

4. اگر كودك قبل از اينكه تنبيه شود، متنبه شد نبايد اورا تنبيه كرد; زيرا هدف از تنبيه آگاهى و اصلاح كودك است و وقتى هدف حاصل شد ديگر تنبيه معنى ندارد.همين طور اگر پس از تنبيه كودك رفتار او اصلاح شدديگر نبايد رفتار خلاف او را به رخ كشيد و آن را بهانه اى براى تنبيه و سرزنش او قرار دهيم.   

5. در صورتى مى توان كودك را تنبيه كرد كه علم به خلاف و بد بودن عمل و كيفر داشتن آن داشته باشد اصمحمد بن خالد مى گويد در مدينه بودم غلامى را آوردندكه مرتكب دزدى شده بود از امام صادق (علیه السلام) در مورد اوپرسيدم، حضرت فرمود: از او مى پرسى اگر مى دانست كه دزدى كيفر دارد و كيفر آن چقدر است او را عقاب مى كنى و اگر نمى دانست رهايش مى كنى. 

6. نبايد كودك را به خاطر تشفى خاطر خود تنبيه كرد بلكه هموراه بايد صلاح كودك مد نظر باشد. حضرت على (علیه السلام) عمر بن عبدالعزيز را امر كرد تا بر شخصى اجراى حد كند، عمر موقع اجراى حد آن را ترك كرد، علت رااز او پرسيدند در جواب گفت «وجدت فى نفسى غضبا»بعد امام على (علیه السلام) فرمود: كذا ينبغى لمعلم الاطفال ان يراعى منهم حتى يخلص ادبهم لمنا فعهم و ليس لمعلمهم فى ذلك شفاء من غضبه و لا يريح قلبه من غيضه فان ذلك ان اصابه فانما ضرب اولاء المسلمين لراحة نفسها وهو ليس من العدل .

7. در تنبيه بايد مراحل و مراتب آن را رعايت كرد وبايد از مرحله ضعيف شروع كرد چرا كه شايد با اجراى مرحله اى ضعيف از تنبيه مثلا يك تغيير چهره كودك به اشتباه خود پى ببرد و اصلاح شود كه در اين صورت ديگرنيازى به تنبيه بدنى نخواهد بود.

تنبيه از نظر روانشناسان

 

 

 

استفاده از تنبيه در امر تربيت همواره مخالفان و موافقانى را بر انگيخته است با اين تفاوت كه در گذشته موافقان بيشترى داشته ولى اكنون مخالفان بيشترى دارد. معروف است كه روانشناسان تنبيه را (دست كم تنبيه بدنى را) جايز نمى دانند و عدم كارايى و يا اثرات و مضرات جانبى آن رادليل بر اين امور مى دانند. ولى بايد گفت اولا چنين نيست كه تنبيه كارايى نداشته باشد. در بسيارى از موارد، تنبيه اصلاحگر است به طورى كه عموم كسانى كه در اصلاح رفتار كتابى نوشته اند تنبيه را به عنوان يكى از روشهاى اصلاح و تغيير رفتار ذكر كرده اند و ثانيا در مواردى كه تنبيه اصلاحگر نباشد دست كم اثر بازدارندگى و عبرت آموزى براى ديگران را دارد كه اين خود اثرى كمى نيست چه اينكه مواردى وجود دارد كه رفتار نامطلوب بايد فورا متوقف شود به طورى كه اگر متوقف نشود اثرات جبران ناپذيرى را ببار خواهد آورد در اين صورت است كه تنبيه، خصوصا تنبيه بدنى تنها راه ممكن است زيرا ساير روشها زمان زيادى را براى اصلاح و يا توقف رفتار نامطلوب لازم دارند و از اين روست كه يكى از مزيتهاى روش تنبيه بر ساير روشها را فوريت تاثير آن مى دانند بدين جهت معمول روانشناسان، حتى كسانى كه بشدت با تنبيه مخالف هستند در مواردى تنبيه را، حتى تنبيه بدنى را، جايز مى دانند. بنابراين چنين نيست كه ازنظر روانشناسان تنبيه بدنى بكلى مطرود و ممنوع باشد. مادر اينجا نظر برخى از روانشناسان و يا فلاسفه اى كه درباب تربيت بحث كرده اند نقل مى كنيم تا شاهدى بر اين مدعا باشد. 

 

ادامه »


free b2evolution skin
 
مداحی های محرم