14
مرداد

السَّلامُ عَلَى عَبْدِاللَّهِ بْنِ الْحُسَيْنِ الطِّفْلِ الرَّضِيعِ

السَّلامُ عَلَى عَبْدِاللَّهِ بْنِ الْحُسَيْنِ الطِّفْلِ الرَّضِيعِ الْمَرْمِيِّ الصَّرِيعِ الْمُتَشَحِّطِ دَماً الْمُصَعَّدِ دَمُهُ فِي السَّمَاءِ الْمَذْبُوحِ بِالسَّهْمِ فِي حِجْرِ أَبِيهِ لَعَنَ اللَّهُ رَامِيَهُ حَرْمَلَةَ بْنَ كَاهِل الْأَسَدِيَّ وَ ذَوِيه.

سلام بر عبدالله آن كودك شيرخواره اى كه به خاك و خون غلطيد، و خونش فراسوى آسمان بالا رفت، كودكى كه با تير در بغل پدر، او را كشتند، خداوند كشنده اش حرمله و يارانش را لعنت كند .

 

 

 

شهادت حضرت على اصغر عليه السلام به روايت بحارالأنوار
مرحوم علّامه ي مجلسى در بحارالأنوار مى فرمايد: چون در زمين پر بلايِ كربلا براى مظلوم آل عبا يارى و هوادارى نماند و مرگ همه ي جوانان را ديد و داغ همه ي برادران را به دل گرفت و باقى نماند براى حضرتش مگر بانوان و مخدّرات محترمه؛ حضرت در آن حال ندايي از دل محزون برآورد: « هَلْ مِنْ ذَابٍّ يَذُبُّ عَنْ حَرَمِ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وسلم  هَلْ مِنْ مُوَحِّدٍ يَخَافُ اللَّهَ فِينَا هَلْ مِنْ مُغِيثٍ يَرْجُو اللَّهَ فِي إِغَاثَتِنَا؟» .

آيا در اين صحرا كسى هست كه دفع شرّ از حرم پيغمبر صلی الله علیه و آله وسلم كند؟ آيا موحّد و ديندارى هست كه از خدا بترسد و ما را نترساند؟ و آيا كسى هست كه در راه خدا به فرياد آل محمّد: برسد؟

صداى امام علیه السلام كه در خيمه ها به گوش بانوان رسيد جملگى به گريه و زارى درآمدند « وَارْتَفَعَتْ أَصْوَاتُ النِّسَاءِ بِالْعَوِيلِ» .

 

 

صداى صيحه ي زنان و ضجّه ي مخدّرات محترمه به آسمان رفت.

امام علیه السلام كه چنين ديد رو به خيمه آورد: « َتَقَدَّمَ علیه السلام إِلَى بَابِ الْخَيْمَةِ فَقَالَ نَاوِلُونِي عَلِيّاً ابْنِيَ الطِّفْلَ حَتَّى أُوَدِّعَهُ» .

حضرت تمام بانوان و اطفال را ساكت كرد مگر على اصغر علیه السلام را كه از تشنگى و گرسنگى آرام نداشت.

امام علیه السلام فرمود: طفل صغيرم را بياوريد تا با او وداع كنم.

حضرت على اصغر علیه السلام را به دست حضرت دادند به نوشته ي روضة الشّهداء چون آن طفل را به دست حضرت دادند و آن جناب حالت طفل خود را از تشنگى به آن منوال ديد اشك از رخسار حضرت ريخت، ساير مخدرات نيز از گريه حضرت به گريه افتادند، عرضه داشتند: يا اباعبدالله دو روز است كه از بى آبى و بى غذائى شير در سینه مادر على اصغر خشكيده و اين طفل گرسنه و تشنه مانده.

 

 

حضرت از حالت آن طفل سخت متأثّر شد ملاحظه نمود ديد از تشنگى مى سوزد و اشك مى ريزد حضرت از باب اتمام حجّت بر آن قوم ستمكار آن طفل معصوم را در پيش زين نهاد، آمد تا به نزديك صفوف اعداء رسيد. سپس با هر دو دست آن شيرخوار را بلند نمود و با صداى بلند فرمود:

« يَا قَوْم اِنْ اَكُنْ اَنَا آثِمٌ عَلى زَعْمِكُمْ» اگر من به اعتقاد شما تقصيركارم، امّا اين طفل تقصيرى ندارد، چشم بگشائيد و ببينيد كه چقدر تشنه است الآن از تشنگى مى ميرد، اى لشكر قدرى آب بياوريد تا من به اين طفل بچشانم و وى را از اين تشنگى و حرقت دل و جگر برهانم، اگر به من آب نمى دهيد پس اين طفل را بگيريد و ببريد كنار نهر و آبى به لب عطشانش برسانيد و بياوريدش تا من وى را به مادرش برسانم.

 

 

گفتند: اى حسين قطره اى از آب بدون اذن امير نه به تو و نه به اولاد و ذرّيات تو نخواهيم چشانيد، در همين موقع « فَاسْتَهْدَفَ حَلْقَ الرَّضيع وَ عَبَرْتَ النَّشَابَة مِن حَلْقِهِ اِلى عَضُدِ الْحُسَيْن علیه السلام» تير حرمله از حلقوم على اصغر گذشت و به بازوى امام علیه السلام رسيد، حضرت امام حسين علیه السلام خون گلوى آن مظلوم را گرفت و به آسمان پاشيد، پس طفل را با چشم اشكبار نزديك خيام آورد و مادرش شهربانو را طلبيد و فرمود: بگير طفل شهيد خود را كه جدّش ساقى كوثر او را سيراب كرد. شهربانو طفل خود را گرفت .

 

منبع ستاره هاي خونين  حضرت علي اصغر عليه السلام

 محمّدحسين رفوگران


free b2evolution skin
13
مرداد

عمو جان من هم رفتم

 

در مقاتل می نویسند روباه صفتی شمشیری به فرق مبارک قاسم زد و حضرت قاسم دیگر نتوانست بجنگد، حتی نتوانست روی اسب بنشیند و از بالای اسب بر زمین افتاد و گفت عمو جان من هم رفتم، خداحافظ.

 

 

زمانی که آقا امام حسین جلو آمدند، زمانی بود که قاتل قاسم بر روی سینه اش نشسته بود و می خواست سرش را از تن جدا کند. پس جنگ مغلوبه شد و معلوم است که در این میان پیکر حضرت قاسم زیر سم اسبان قرار گرفت.

 

 

لذا بعضی از مقاتل جمله ای از حضرت قاسم نقل می کنند که گفت: عمو جان به خدا استخوانهای سینه ام در هم شکست و زیر سم ستوران له شدم. امام حسین علیه السلام پس از اینکه توانست لشکر را متفرق کند، بالای سر قاسم نشست. جمله ای را گفت که بالای سر علی اکبرش نیز بیان نداشت.

 

 

فرمود: قاسم جان برایم بسیار سخت و مشکل است وقتی آمدم که نمی توانم به فریادت برسم، وقتی آمدم که فرق شکافته و بدن پاره پاره ات را می بینم، وقتی آمدم که بدنت پر از زخم سم ستوران است و من چاره ای ندارم جز اینکه بالای سر تو گریه کنم. بسوی حق، ص: 92؛ مظاهری، حسین)


free b2evolution skin
13
مرداد

به میدان رفتن حضرت قاسم علیه السلام

قاسم نوجوانی غیر بالغ بود. چون نگاه امام علیه السّلام به او افتاد او را در آغوش کشید و با هم چنان گریستند که بی تاب شدند. قاسم علیه السّلام اذن میدان خواست و امام علیه السّلام نپذیرفت. این نوجوان دست و پای امام علیه السّلام را بوسه می زد و اذن می طلبید تا سرانجام اجازه گرفت. او در حالی که اشک می ریخت به نبرد آمد و این رجز می خواند:

 

 

 

إن تنکرونی فأنا ابن الحسن 

سبط النبی المصطفى و المؤتمن 

 هذا حسین کالأسیر المرتهن

بین أناس لا سقوا صوب المزن

 

 

 

اگر مرا نمی شناسید (بدانید) منم فرزند حسن علیه السّلام و نوادۀ پیامبر برگزیده و امین خدا.

 

 

این حسین علیه السّلام است که در میان مردم همچون اسیران در گروه است. خدا این مردم را از باران رحمت خود سیراب نکناد.

 

 

او که همچون پارۀ ماه از افق میدان می درخشید دلیرانه بر دشمنان یورش برد تا با آن خردسالی سی و پنج نفر را کشت.منبع (فرهنگ جامع سخنان امام حسین علیه السلام، علی مویدی)


free b2evolution skin
13
مرداد

حضرت قاسم علیه السلام در شب عاشورا

شب عاشورا، اصحاب چون پروانه، گرد وجود امام حسین علیه السلام حلقه زده بودند. امام، اصحاب را حوالی خیمه جمع کرد و خطبه ای برای آن ها خواند. با قدرت قلبی و کمال اطمینان، به یاران تذکر داد که فردا روز فداکاری و شهادت است.

 

 

همه خاموش بودند. چشم ها از پشت حصار پلک ها، آرام و شرمسارانه سرک می کشیدند و یک آسمان بهت، بردل ها سنگینی می کرد. اصحاب، چون به حماسه سازی خویش تأکید کردند، امام به ترسیم حادثه عاشورا پرداخت و فرمود: هرکس بماند، بداند فردا چیزی جز شهادت نصیبش نمی شود.

 

 

قاسم بن حسن علیه السلام که در آن جمع نورانی حضور داشت، با خود چنین نجوا کرد: آیا من هم به این وصال خواهم رسید؟ شاید چون کودکم، مقصود امام نباشم! پس از جای برخاست و رو به عمو کرد و گفت: آیا من هم در زمرة کشته شدگان هستم؟ همة چشم ها به طواف این قامت کوچک، اما شکوه مند ایستاد.

 

 

امام نخست با پرسشی، فرزند برادر را امتحان کرد؛ از وی پرسید: مرگ در نظرت چگونه است؟ چشم ها، لب های قاسم را می کاوید. جان دادن در پیکار فردا جدی بود. اما قاسم،لحظه های اضطراب و سکوت را شکست و گفت: من مرگ را شیرین تر و گواراتر از شهد دل نشین و زندگی بخش می بینم و زیباتر از گردن بندی که دختران را می آراید و اگر بدانم از دسته شهیدان فردا هستم، مژده ای داده اید که سراسر وجودم را از نشاط و سرور پر می کند امام، مکثی کرد و فرمود: عموجان! فردا همه به شهادت خواهند رسید و تو هم در زمرة آنان خواهی بود. منبع(دیدار آشنا بهمن و اسفند 1384، شماره 66)


free b2evolution skin
13
مرداد

حضرت قاسم علیه السلام، الگوی نوجوانان

حماسه خونین نورستگان وارسته ای چون قاسم بن حسن انسان ها را از لاک غفلت بیرون می آورد و به آنان راه و رسم از خودگذشتگی و فداکاری می آموزد و با ارج نهادن و زنده نگاه داشتن یاد مقدس چنین در خون خفتگان و پرتوافشانی نوجوانانی چون قاسم دلها طراوت یافته و قلب ها جرعه های روان بخشی را دریافت می کنند.

 

 

 

قاسم با این که در دشت کربلا هم چون نگینی در محاصره مخالفان و دشمنان دیانت قرار گرفت اما با اراده ای آهنین و مصمم هم چون صلابت کوه زیر اشعه سوزان آفتاب کربلا با لب های تشنه و بدن زخم خورده ایستاد و شهادت را با آغوش باز پذیرفت تا زیر بار ذلت و ستم نرود و کشته شدن با عزت را از حلاوت شیرین ترین غذا یعنی عسل برتر دانست.

 

 

این روح با صلابت به نوجوانان درس فداکاری،معنویت و آزادی می دهد و آشنایی با زندگی و مبارزاتش می تواند الگویی برای نوجوانان تشنه ارزش ها باشد.

 

 

معرفی قهرمانی که برای ارتقای خوبی ها رنج توان فرسایی را متحمل شد برای انسان های تشنه فضیلت چشمه آرامش را جاری خواهد ساخت. از سوی دیگر در روح و روان جوانان احساسات زودگذری وجود دارد که باید آنها را به نیکوترین وجه هدایت کرد و حس غرور و نشاطی که به طور فطری و غریزی در وجودشان نهفته است

 

 

 

 به سوی اسوه های اصیل و قهرمانان میدان فضیلت معطوف داشت تا جاذبه تقوا و دیانت را به خوبی درک کنند و با روی آوردن به قله های کمال و کرامت از دره های سقوط و مرداب های متعفن رهایی یابند و از ظلم، جهل و هرگونه ناروایی تنفر جویند.

 

 

 

منبع ماهنامه پاسدار اسلام، شماره 9 , غلامرضا گلی زواره


free b2evolution skin
 
مداحی های محرم