عمو جان من هم رفتم
در مقاتل می نویسند روباه صفتی شمشیری به فرق مبارک قاسم زد و حضرت قاسم دیگر نتوانست بجنگد، حتی نتوانست روی اسب بنشیند و از بالای اسب بر زمین افتاد و گفت عمو جان من هم رفتم، خداحافظ.
زمانی که آقا امام حسین جلو آمدند، زمانی بود که قاتل قاسم بر روی سینه اش نشسته بود و می خواست سرش را از تن جدا کند. پس جنگ مغلوبه شد و معلوم است که در این میان پیکر حضرت قاسم زیر سم اسبان قرار گرفت.
لذا بعضی از مقاتل جمله ای از حضرت قاسم نقل می کنند که گفت: عمو جان به خدا استخوانهای سینه ام در هم شکست و زیر سم ستوران له شدم. امام حسین علیه السلام پس از اینکه توانست لشکر را متفرق کند، بالای سر قاسم نشست. جمله ای را گفت که بالای سر علی اکبرش نیز بیان نداشت.
فرمود: قاسم جان برایم بسیار سخت و مشکل است وقتی آمدم که نمی توانم به فریادت برسم، وقتی آمدم که فرق شکافته و بدن پاره پاره ات را می بینم، وقتی آمدم که بدنت پر از زخم سم ستوران است و من چاره ای ندارم جز اینکه بالای سر تو گریه کنم. بسوی حق، ص: 92؛ مظاهری، حسین)
فرم در حال بارگذاری ...
فید نظر برای این مطلب