23
شهریور

توبه در آخرین لحظه

توبه در آخرین لحظه

سوالی که برای بعضی از ما ممکن است پیش بیاید، این هست که: آیا در آخرین لحظه توبه پذیرفته خواهد شد؟
جواب این سوال را در یکی از آیات مبارکه قرآن بدست می‎آوریم:

درآیه «وَ جاوَزْنا بِبَني‏ إِسْرائيلَ الْبَحْرَ فَأَتْبَعَهُمْ فِرْعَوْنُ وَ جُنُودُهُ بَغْياً وَ عَدْواً حَتَّى إِذا أَدْرَکَهُ الْغَرَقُ

...

قالَ آمَنْتُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ الَّذي آمَنَتْ بِهِ بَنُوا إِسْرائيلَ وَ أَنَا مِنَ الْمُسْلِمينَ*آلْآنَ وَ قَدْ عَصَيْتَ قَبْلُ وَ کُنْتَ

مِنَ الْمُفْسِدينَ»[یونس/۹۰ و۹۱]

و بنی اسرائیل را از دریا (رود نیل) گذراندیم، پس فرعون و لشکریانش آنها را از سر ظلم و

عدوان دنبال نمودند، تا آن گاه که او را حالت غرق شدن در رسید، گفت: ایمان آوردم که خدایی جز

همان که بنی اسرائیل به او ایمان آورده اند نیست و من از تسلیم شدگانم. (به او گفته شد) الآن

(که وقت توبه گذشته)؟!

در حالی که پیش از این نافرمانی کردی و از تبهکاران بودی.

قبل از وارد شدن به پاسخ اصلی، درمورد کلمه (بحر) نکته‎ای را یادآور شویم و اینکه منظور از

بحر، همان رودخانه دریاگونه نیل است. عبور از آن به فرمان الهی بود که به حضرت موسی

علیه‎السلام فرمان داد عصایش را به رود نیل بزند، آب شکافته وکف آن خشک شد و حضرت

موسی علیه‎السلام و همراهانش از آن عبور کردند.

توبه کردن وایمان آوردن هنگام مرگ، بی اثر است. همانطور که خدای متعال درسوره نساء

می‎فرماید:

«ولَيْسَتِ التَّوْبَةُ لِلَّذينَ يَعْمَلُونَ السَّيِّئاتِ حَتَّى إِذا حَضَرَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قالَ إِنِّي تُبْتُ الْآنَ وَ لاَ الَّذينَ

يَمُوتُونَ وَ هُمْ کُفَّارٌ أُولئِکَ أَعْتَدْنا لَهُمْ عَذاباً أَليماً»[نساء/۱۸]

و برای کسانی که همواره گناهان را مرتکب می‎شوند تا چون مرگ یکی از آنان فرا رسد

(یقین به مرگ پیدا کند یا حواس ظاهرشان آثار عالم برزخ را درک نماید) گوید:

من الآن توبه کردم و نیز برای آنان که در حال کفر می‎میرند ( پذیرش) توبه نیست آن‎هایند

که برایشان عذابی دردناک آماده کرده‎ایم.

توبه‎ی خلاف ‎کارانی که درآستانه‎ی مرگ توبه و اظهار پشیمانی می‎کنند، پذیرفته نیست.

وقتی فرعون در غرقاب آب قرار گرفت، به فکر توبه افتاد و در آخرین لحظه فایده ندارد وقتی

انسان مرگ را نزدیک می‎بیند.

متاسفانه بعضی هم این‎گونه هستند و می‎گویند: جوانیم، بگذارید جوانی کنیم، هرکار خواستیم انجام

دهیم، بعد که پیر شدیم، تویه می‎کنیم و نماز می‎خوانیم و روزه می‎گیریم.

از کجا معلوم که به پیری برسند و از کجا معلوم که موفق به توبه شوند؟ ضمن این‎که کسی که

عمری دنبال خدا نبوده و عادت به معصیت پیدا کرده است، بسیار سخت است که در پیری برگشته

و توبه کند.

در همین مورد سوالی را علامه طباطبایی جواب می دهند:

توبه چه کسانی پذیرفته نیست؟

پاسخ:

توبه همه توبه‏‎کاران قبول است، مگر دو نفر: یکی توبه گنه‎کاری که در توبه کردن امروز و فردا

می‏‎کند، تا لحظه مرگش فرا رسد و دوم توبه کافر بعد از مردنش.[۱]

روایتی از امام رضا علیه‎السلام نقل شده است که فرمودند: سرتا پای فرعون غرق در زره و سلاح

بود و طبق قاعده می‎بایست پس از غرق شدن به قعر دریا برود، ولی امواج، آن بدن سنگین را

(برای عبرت آینده‎گان)

به ساحل بلندی افکند. که این خود یک معجزه بود.[۲]
—————————–
پی نوشت:
[۱]. ترجمة المیزان :ج۴/ص۳۸۳
[۲]. تفسیرصافی:ج۲/ص۱۷۵


free b2evolution skin


فرم در حال بارگذاری ...

23
شهریور

قاضی‌ای که حکمش را پس گرفت

قاضی‌ای که حکمش را پس گرفت


دو مرد با اندوه روبروی تخت داود ایستاده بودند. یکی قد کوتاه بود با عصای چوپانی و دیگری قد بلند بود و لاغر اندام.

...

سلیمان نیز کنار پدر نشسته بود.
- داود: شاکی کدام است؟
قد بلند گفت:
- بنده هستم، جناب داود.
- خب منتظر شنیدنیم.
- سحر به کشاورزی‌ام سر زدم. دیدم گوسفندان این آقا دارند قبل از من محصولاتم را برداشت می‌کنند. حقم را می‌خواهم.

ای پیامبر خدا!
داود رو کرد به مرد عصا به دست. مرد که سرش را پایین انداخته بود گفت:
- ای پیامر خدا! پسرکی دارم ۱۰-۱۲ ساله. کمک حال من است. همیشه او درِ طویله را می‌بست.

دیروز دم غروبی دوستانش آمدند دنبالش. غلط نکنم سرگرم گپ و شیطنت شده و در را خوب نبسته.

باید یک تنبیه درست حسابی‌اش کنم. اما به هر حال مطیع حکم شماییم.
داود، دستی به محاسنش کشید و گفت:
- خسارت زمین را محاسبه کنید. به اندازه‌ی خسارت از گوسفندانت به کشاورز بده.
- به روی چشم.
سلیمان به پدر عرض کرد.
- پدر جان حکم شما درست است. چوپان ضرری وارد ساخته و باید خسارتش را پرداخت کند،

ولی اگر اجازه بدهید مطلبی را بیان کنم.
- بگو پسرم.
- خسارت می‌تواند به دو صورت تعیین شود: یکی این‌که به اندازه‌ی ضرر از خود گوسفندان به کشاورز بدهد

و دوم این‌که از منافع گوسفندان مانند شیر و پشم.
- خب به نظر تو کدام بهتر است؟
- به نظر من از منافع بدهد، مناسب‌تر است.
- چرا؟
- چون هر کدام اصل سرمایه‌ای دارند و منافعی. اگر ضرر به منافع رسیده باشد، بهتر است خسارت را از منافع پرداخت کند.
بعد سلیمان رو کرد به کشاورز و گفت:
- اصل سرمایه‌ی تو چیست؟
- اصل سرمایه‌ام زمین است و منافع آن همان زرع و کشتش.
- و تو چطور چوپان؟
- اصل سرمایه‌ی من، گوسفندانم است و منافع آن پشم و شیر و کره و پنیر.
سلیمان رو کرد به کشاورز و گفت:
- به زمینت آسیب رسیده یا به منافع آن؟
- خب معلوم است که زمین سر جایش است و زرع و منافعم آسیب دیده است.
- همان‌گونه که ملاحظه می‌کنید، چوپان به اصل سرمایه‌ی کشاورز ضرری وارد نساخته است

بلکه مقداری از منافع او را تلف کرده است، پس بهتر است اصل سرمایه‌اش را از دست ندهد

و خسارت را از منافع گوسفندانش بپردازد. علاوه بر این‌که اگر قرار باشد ما اصل سرمایه‌ی فردی

را از او بگیریم یک کارگر فعال در جامعه را بی‌کار کرده‌ایم و این برای جامعه مضرّ است.
- آفرین بر تو پسرم. این حکم درست‌تر است. [۱]

پاورقی:
۱-اقتباس از تفسیر نور الثقلین ذیل آیات «وَ دَاوُدَ وَ سُلَيْمَانَ إِذْ يحَكُمَانِ فىِ الحْرْثِ إِذْ نَفَشَتْ فِيهِ غَنَمُ الْقَوْمِ وَ كُنَّا لحِكْمِهِمْ شَاهِدِينَ * فَفَهَّمْنَاهَا سُلَيْمَانَ…[۷۸و۷۹: انبیاء]؛ و داوود و سليمان را [ياد كن‏] آنگاه كه درباره‌ی كشتزارى داورى مى‏كردند كه شبانه گوسفندان آن قوم، در آن چريده بودند و ما داورى كردن آن‌ها را شاهد بوديم. * پس آن را به سليمان فهمانديم…»


free b2evolution skin


فرم در حال بارگذاری ...

23
شهریور

شیاطینی که کارمند حکومت سلیمان بودند

شیاطینی که کارمند حکومت سلیمان بودند


دو نفر از درباریان آهسته با هم پج پچ می کردند:
- امروز روز حسابرسی این افراد شر و شراب خوار و کافر است.
- دوست من! نمی دانی چقدر منتظر چنین روزی بودم.
- نگاه کن چه قیافه های نحسی دارند. انگار خود شیطانند.
- درست است ایمان که نداشته باشی به درد هیچ چیز نمی خوری.

...

n style="color: #008000; font-family: arial,helvetica,sans-serif; font-size: medium;">- راستی به نظر تو سلیمان با این ها چه می کند.
- گمانم باید از کشور ما بروند.
- همین؟!
- مگر تو چه فکر می کنی؟
- سلیمان آن ها را دار می زند. اگر هم خیلی لطف در حقشان کند، در زندان می اندازدشان تا زیر شکنجه بمیرند.
- راست می گویی تمام ارزش انسان به ایمان است اگر…
سنگ فرش قصر از بلور با ظرافتی بود. بار اولت اگر باشد، خیال می کنی آبی روان است.

پایت را بالا می زنی. بعد می فهمی که این آب نیست، هنر است و ظرافت. سنگ فرش را طی می کنی

و به طرف تخت سلطنتی می روی. هر چند قدمی، سربازی، مانند مجسمه ایستاده است.

نمی توانی از پرده های سلطنتی و قرمز سیری که با چین هایی استادانه نصب شده اند، چشم برداری.

نماها و فواره ها و درخت های تزیینی هم محشر است. به تخت میرسی. تخت بسیار با عظمت است.

از نقره خالص ساخته شده است و حاشیه آن با نقش هایی مینیاتوری از پرندگان و پیچک هایی زیبا تزیین داده است.

روی تخت هم کرسی سلیمان است. کرسی ای که رنگ طلایی اش مانند خورشیدی قصر را روشن ساخته است.

هر چه استادان زرگر و معرق کار مملکت، هنر داشته اند همه را در آن پیاده ساخته اند.
چند نفر از درباریان طرف راست تخت ایستاده اند. چند نفر دیگر که قیافه هایی غیر عادی داشتند

در طرف دیگر با هم گفت و گو می کنند. ناگهان همه ساکت می شوند. حضرت سلیمان با شکوه و ابهت خاصی وارد می شود و بر سریر می نشیند. یکی از مامورین گزارش می دهد:
- پیامبر خدا سلامت باد. این چند نفر نمایندگان اهل شرک و کفرند. دستور داده بودید خدمتتان برسند.
سلیمان از تختش برخاست. سمت مشرکین آمد. به چهره آن ها نگاهی انداخت. کنار آخرین نفرشان ایستاد.

گوش ها آماده بود برای شنیدن حکم سلیمان. چشم ها خیره به او بود.
سلیمان به مشرکین گفت: قصد ایمان آوردن دارید؟
- شما ما را آزاد می گذارید؟
- بله شما آزادید.
مرد سرش را زیر می اندازد و آهسته می گوید:
- خیر
سلیمان سری تکان داد و چند قدمی راه رفت و ایستاد. سرش را برگرداند و پرسید:
- قوانین مملکت را چطور؟ رعایت می کنید؟
- بله قربان. ما به تمامی قوانین حکومتی شما پایبندیم.
سلیمان سری تکان داد و پرسید:
- ببینم. به فنی یا حرفه ای تسلط دارید؟
- بله قربان. ما در ساختمان سازی و غواصی متبحریم.
حضرت سلیمان رو به یکی از مامورانش کرد و گفت:
- از ظرفیت آن ها در رشته هایی که تبحّر دارند استفاده کنید. البته اگر خطایی کردند مثل بقیه و طبق قانون باید مجازات شوند.
یکی از افراد سلیمان با عصبانیت داد زد: این چه وضعیتی است. افراد شیطان صفت هیچ جایگاهی در حکومت خدا ندارند.

به آن ها هم مثل ما شغل و اعتبار می دهی؟
سلیمان گفت: من سلیمانم. پیامبر خدا. این حکومت نیز حکومت خداست. مردم مومن و کافر و مشرک همه بنده خدایند.

اگر حکومت خداست که همه را فرا می گیرد. ما نمی توانیم آن ها را طرد کنیم. البته حسابرسی مومن و کافر در آخرت جداست.
مرد که از عصبانیت سرخ شده بود رویش را برگرداند و به سرعت از قصر خارج شد.

پاورقی:
«فَسَخَّرْنَا لَهُ الرِّيحَ تجرى بِأَمْرِهِ رُخَاءً حَيْثُ أَصَابَ*وَ الشَّيَاطِينَ كلُ‏َّ بَنَّاءٍ وَ غَوَّاصٍ‏[ص/۳۶-۳۷]پس باد را در اختيار او قرار داديم

كه هر جا تصميم مى‏ گرفت، به فرمان او نرم، روان مى‏ شد. *و شيطانها را [از] بنّا و غوّاص»


free b2evolution skin


فرم در حال بارگذاری ...

23
شهریور

دعاهاى حضرت زكريا (عليه السلام) در قرآن

دعاهاى حضرت زكريا (عليه السلام) در قرآن

دعا براى درخواست فرزند
زكريّا يكى از پيامبران الهى است. او يك عمر توحيد و خداپرستى و پاكى و درستى را تبليغ كرد و مردم را به راه راست هدايت نمود. آنگاه كه به سنّ پيرى رسيد فكر مى‌كرد به زودى مرگ به سراغ او خواهد آمد و در غمى جانكاه فرو رفت.

...

n style="color: #3366ff; font-family: arial,helvetica,sans-serif; font-size: medium;">غم و اندوه زكريا براى آن بود كه فرزندى نداشت و از نزديكان او هم كسى نبود كه راه او را ادامه دهد و از اين نظر بسيار اندوهگين شد كه مشعل هدايتى كه از ديرباز در خاندان او و به دست پدران او بوده است به خاموشى گرايد.
پيرى خود و عقيم بودن همسر، او را از چشم داشتن به لطف الهى باز نداشت او اين خواسته و آرزوى خود را در موارد گوناگون از خداوند درخواست كرد كه در سه‏ جاى قرآن كريم از آن ياد شده است:
الف) “حنّه” همسر عمران در حال حاملگى نذر كرده بود فرزندى كه به دنيا مى‌آورد خدمتگزار بيت‌المقدس شود. وقتى كه زايمان كرد دختر زاييد و گفت: «خداوندا دختر زاييدم ـ گرچه آرزو داشتم پسر باشد ـ و او را مريم ناميدم و از شيطان رجيم به تو پناه دادم.»
خداوند هم نذر او را قبول كرد. زكريا كه شوهر خاله مريم و بزرگِ بيت‌المقدس بود سرپرستى مريم را بر عهده گرفت و او را بزرگ كرد. و در ميان مسجد براى او محرابى ساخت كه مريم در آن به عبادت مى‌پرداخت. زكريا هرگاه براى سركشى به مريم به محراب او داخل مى‌شد مشاهده مى‌كرد طعام گوارا و ميوه‏هاى غير فصل نزد مريم موجود است، از مريم مى‌پرسيد: «اينها از كجا براى تو آمده است؟»
جواب مى‌شنيد: «از جانب خداوند متعال آمده، و خداوند به هر كس خواهد روزى بى‌حساب مى‌دهد.»
در اين هنگام، عبادت و معنويت و كمالات مريم، زكريا را تكان داد و با خود گفت: چه مى‌شد من چنين فرزندى داشتم و بلافاصله دست به دعا برداشت و گفت:
رَبِّ هَبْ لى مِنْ لَدُنْكَ ذُرِيَّةً طَيِّبَةً اِنَّكَ سَميعُ الدُّعاء(1)؛ بارالها، به من ذريه و فرزندانى پاكيزه از نزد خود ببخش، به درستى كه تو شنونده دعايى.
سپس در حالى كه در محراب نماز مى‌گزارد؛ فرشتگان الهى به او بشارت دادند كه خداوند فرزندى به نام يحيى كه بزرگ و پاكدامن و پيامبر خواهد بود به تو عطا مى‌كند.
زكريا ناباورانه گفت: «كجا من پسرى خواهم داشت، چرا كه خود پير و همسرم نازاست؟!»
جواب آمد: «خداوند انجام مى‌دهد آنچه را خواهد.»
ب) در آغاز سوره مريم آمده است: ياد كن رحمت پروردگارت را بر حضرت زكريا. آنگاه كه آهسته پروردگارش را خواند و گفت:
رَبِّ إِنِّى وَهَنَ العَظْمُ مِنِّى وَاشْتَعَلَ الرَّأْسُ شَيْباً وَ لَمْ أَكُنْ بِدُعائِكَ رَبِّ شَقِيّاً * وَ إِنِّى خِفْتُ المَوالِى مِنْ وَرائِى وَ كانَتِ امْرَأَتِى عاقِراً فَهَبْ لِى مِنْ لَدُنْكَ وَلِيّاً * يَرِثُنِى وَ يَرِثُ مِنْ آلِ يَعْقُوبَ وَاجْعَلْهُ رَبِّ رَضِيّاً(2)؛ بارالها، استخوانم سست شده و موى سپيد، سرم را فرا گرفته است، تاكنون هرگاه تو را خوانده‏ ام بدعاقبت نبوده‏ ام. من از موالى پس از خود مى‌ترسم، همسرم نيز عقيم است، فرزندى به من عطا كن از جانب خود كه وارث من و وارث آل يعقوب باشد، و او را پسنديده بدار.
از جانب خداوند ندا آمد: «اى زكريا تو را بشارت مى‌دهيم به پسرى كه نامش يحيى است و پيش از اين همنامى نداشته است.»
زكريا گفت: «پروردگارا، كجا من پسرى خواهم داشت در حالى كه همسرم نازاست؟»
جواب آمد: «خداى تو اين چنين مى‌خواهد و براى او آسان است. پيشتر تو را آفريدم در حالى كه چيزى نبودى.»
خداوند يحيى را با كتاب و حكمت به زكريا عطا فرمود.
ج) در سوره انبياء، در مقام ياد پيامبران و اشاره به زندگى و بندگى‌شان، آنگاه كه نوبت به زكريا مى‌رسد، خداوند مى‌فرمايد: آنگاه كه زكريا پروردگارش را ندا داد و گفت:
رَبِّ لا تَذَرْنى فَرْداً وَ أَنْتَ خيْرُ الوارِثينَ(3)؛ بارالها، مرا تنها نگذار و تو بهترين وارثانى.
و خداوند فرمايد: «ما دعاى او را مستجاب كرديم و يحيى را به او بخشيديم و همسرش را به صلاح آورديم، آنان در كارهاى خير شتاب داشتند و با اميد و بيم ما را مى‌خواندند و در برابر ما خاشع بودند.»

 حديث درلين باره
1. در تاريخ آمده است: «رسول خدا (صلّى الله عليه وآله وسلّم) هر گاه حضرت على (عليه السلام) را در جنگ‏ها به ميدان مى‌فرستاد دعا مى‌كرد و مى‌گفت: «رَبِّ لا تَذَرْنى فَرْداً وَ أَنْتَ خيْرُ الوارِثينَ»؛ بارالها مرا تنها مگذار ـ يعنى على را از من مگير ـ و تو بهترين وارثانى.»(4)

پي‌نوشت‌ها:
1- آل عمران/ آيه 38.
2- مريم/ آيات 3 ـ 5.
3- انبياء/ آيه 89.
4- مروج الذهب، ج2، ص422.



free b2evolution skin


فرم در حال بارگذاری ...

23
شهریور

حديث روز پزشك

  روز پزشك

قال الله تعالي : وَالَّذي هُوَ يُطعِمُني و يَسقِينِ و إذا مَرِضتُ فَهُوَ يَشفِينِ حديث

قال الله تعالي : همان كه او غذايم مى دهد و سيرابم مى‏كند ، و چون بيمار شوم ، شفايم مى‏دهد .

منبع: شعراء ، آيه 79 ـ 80 .

 


free b2evolution skin


فرم در حال بارگذاری ...