قاضیای که حکمش را پس گرفت
قاضیای که حکمش را پس گرفت
دو مرد با اندوه روبروی تخت داود ایستاده بودند. یکی قد کوتاه بود با عصای چوپانی و دیگری قد بلند بود و لاغر اندام.
سلیمان نیز کنار پدر نشسته بود.
- داود: شاکی کدام است؟
قد بلند گفت:
- بنده هستم، جناب داود.
- خب منتظر شنیدنیم.
- سحر به کشاورزیام سر زدم. دیدم گوسفندان این آقا دارند قبل از من محصولاتم را برداشت میکنند. حقم را میخواهم.
ای پیامبر خدا!
داود رو کرد به مرد عصا به دست. مرد که سرش را پایین انداخته بود گفت:
- ای پیامر خدا! پسرکی دارم ۱۰-۱۲ ساله. کمک حال من است. همیشه او درِ طویله را میبست.
دیروز دم غروبی دوستانش آمدند دنبالش. غلط نکنم سرگرم گپ و شیطنت شده و در را خوب نبسته.
باید یک تنبیه درست حسابیاش کنم. اما به هر حال مطیع حکم شماییم.
داود، دستی به محاسنش کشید و گفت:
- خسارت زمین را محاسبه کنید. به اندازهی خسارت از گوسفندانت به کشاورز بده.
- به روی چشم.
سلیمان به پدر عرض کرد.
- پدر جان حکم شما درست است. چوپان ضرری وارد ساخته و باید خسارتش را پرداخت کند،
ولی اگر اجازه بدهید مطلبی را بیان کنم.
- بگو پسرم.
- خسارت میتواند به دو صورت تعیین شود: یکی اینکه به اندازهی ضرر از خود گوسفندان به کشاورز بدهد
و دوم اینکه از منافع گوسفندان مانند شیر و پشم.
- خب به نظر تو کدام بهتر است؟
- به نظر من از منافع بدهد، مناسبتر است.
- چرا؟
- چون هر کدام اصل سرمایهای دارند و منافعی. اگر ضرر به منافع رسیده باشد، بهتر است خسارت را از منافع پرداخت کند.
بعد سلیمان رو کرد به کشاورز و گفت:
- اصل سرمایهی تو چیست؟
- اصل سرمایهام زمین است و منافع آن همان زرع و کشتش.
- و تو چطور چوپان؟
- اصل سرمایهی من، گوسفندانم است و منافع آن پشم و شیر و کره و پنیر.
سلیمان رو کرد به کشاورز و گفت:
- به زمینت آسیب رسیده یا به منافع آن؟
- خب معلوم است که زمین سر جایش است و زرع و منافعم آسیب دیده است.
- همانگونه که ملاحظه میکنید، چوپان به اصل سرمایهی کشاورز ضرری وارد نساخته است
بلکه مقداری از منافع او را تلف کرده است، پس بهتر است اصل سرمایهاش را از دست ندهد
و خسارت را از منافع گوسفندانش بپردازد. علاوه بر اینکه اگر قرار باشد ما اصل سرمایهی فردی
را از او بگیریم یک کارگر فعال در جامعه را بیکار کردهایم و این برای جامعه مضرّ است.
- آفرین بر تو پسرم. این حکم درستتر است. [۱]
پاورقی:
۱-اقتباس از تفسیر نور الثقلین ذیل آیات «وَ دَاوُدَ وَ سُلَيْمَانَ إِذْ يحَكُمَانِ فىِ الحْرْثِ إِذْ نَفَشَتْ فِيهِ غَنَمُ الْقَوْمِ وَ كُنَّا لحِكْمِهِمْ شَاهِدِينَ * فَفَهَّمْنَاهَا سُلَيْمَانَ…[۷۸و۷۹: انبیاء]؛ و داوود و سليمان را [ياد كن] آنگاه كه دربارهی كشتزارى داورى مىكردند كه شبانه گوسفندان آن قوم، در آن چريده بودند و ما داورى كردن آنها را شاهد بوديم. * پس آن را به سليمان فهمانديم…»
فرم در حال بارگذاری ...
فید نظر برای این مطلب