24
مرداد

تهذيب86

وقت ملاقات

شخصى از دوستش كه به مقام وزارت رسيده بود، طى نامه اى محترمانه وقت ملاقات خواست كه كارى فورى و ضرورى دارم .
وزير در پاسخ نوشت : دوست من ، از زمان صدارت هيچ وقت فراغت ندارم و اشتغال من به اندازه اى زياد است كه حتى فرصت سر خاراندن ندارم . هرگاه فراغت يابم ، هر لحظه اى اراده كنى ، در خدمت خواهم بود.
متقاضى در ذيل ياد داشت وزير نوشت : دوست عزيز، آنگاه كه تو فراغت پيدا كنى ، ديگر مرا به تو كارى نيست و حاجتى به تو نخواهم داشت .

كشكول شيخ بهايي


free b2evolution skin
24
مرداد

تهذيب85

 

هفت خبر داغ

هر كس از خدا بترسد خداوند همه چيز را از او مى ترساند، و هر كس از غير خدا بترسد خداوند او را از همه چيز مى ترساند.
كسى كه صادقانه از خداوند طلب شهادت كند، خداوند او را به مرتبت و منزلت شهيدان خواهد رساند.
اميرمؤ منان : بلاء براى ظالم ، ادب و تنبه ، براى مؤ من ، امتحان ، و براى انبياء علو درجه ، و براى اولياء، كرامت و لطف است .
مؤ من نسبت به ديگران غبطه مى خورد ولى حسد نمى ورزد، اما منافق حسد مى ورزد و غبطه نمى خورد.
وقتى انسان بميرد، مردم گويند: چه چيزى بجاى گذاشت ؟ و فرشتگان پرسند: چه چيزى پيش فرستاد؟
كسى كه داراى چهار خصلت باشد، خير دنيا و آخرت دارد:
1 قلب شاكر. 2 زبان ذاكر. 3 بدن صابر. 4 همسر نيكوكار.
انسان مؤ من نيست مگر اينكه بيمناك از عقوبت خدا و اميدوار به رحمت خدا باشد. و بيمناك و اميدوار نيست مگر اينكه به مقتضاى بيم و اميد عمل كند.

كشكول شيخ بهايي


free b2evolution skin
24
مرداد

قصه 39

معادشناسى ابراهيم‏

ابراهيم عليه‏السلام پس از بيرون آمدن از درون غار و سير و سياحت در صحرا و بيابان، پس از تكميل خداشناسى، همچنان به سير و تفكر خود ادامه مى‏داد تا به دريا رسيد، او با كنجكاوى عميق به دريا و امواج دريا مى‏نگريست، ناگاه لاشه حيوان مرده‏اى نظرش را جلب كرد، ديد حيوانات دريايى و پرندگان بيرون به پيكر آن حيوان حمله مى‏كنند و گوشت او را مى‏خورند، طولى نكشيد كه همه پيكر او را خوردند، اين حادثه عجيب ناخودآگاه ابراهيم را به اين فكر فروبرد كه: اگر تمام پيكر اين حيوان مرده، (هر جزيى از آن) جزء بدن چندين رقم حيوان دريايى و صحرايى شد، در روز قيامت چگونه تكه‏هاى بدن او در كنار همه جمع شده و زنده مى‏گردد؟!

البته ابراهيم عليه‏السلام به زنده شدن مردگان در قيامت، يقين داشت، ولى مى‏خواست بر يقينش بيفزايد، از اين رو دست به سوى آسمان بلند كرد و گفت: خدايا به من بنمايان كه چگونه چنين مردگانى را زنده مى‏كنى؟!

خداوند به ابراهيم عليه‏السلام فرمود: مگر تو به روز قيامت ايمان نياورده‏اى؟!

ابراهيم عرض كرد: آرى، ايمان آورده‏ام ولى مى‏خواهم دلم سرشار از ايمان گردد.

خداوند به ابراهيم عليه‏السلام فرمود: چهار پرنده را برگير و سر آن‏ها را ببر و سپس گوشت آن‏ها را بكوب و مخلوط و ممزوج كن، آن گاه گوشت به هم آميخته را به ده قسمت تقسيم كن و هر قسمت آن را بر سر كوهى بگذار و سپس در جايى بنشين و آن‏ها را به اذن خدا به سوى خود بخوان.

ابراهيم عليه‏السلام چهار پرنده را (كه طبق بعضى از روايات عبارت بودند از: خروس، طاووس، اردك و كركس، يا كلاغ) گرفت و آن‏ها را ذبح كرد و گوشت آن‏ها را در هم آميخت و با هاوَن كوبيد و سپس ده قسمت كرد و هر قسمتى را روى كوهى نهاد. آن گاه كمى دورتر رفت و در حالى كه منقارهاى آن چهار پرنده در دستش بود در جايى نشست و صدا زد: اى پرندگان! به اذن خدا زنده شويد و به نزد من پرواز كنيد.))

در همان لحظه گوشتهاى مخلوط شده پرندگان از هم جدا شدند، و به صورت چهار پرنده در آمدند و روح در آن‏ها دميده شد و به سوى ابراهيم عليه‏السلام پريدند و به او پيوستند.(189)

حضرت رضا عليه‏السلام در ضمن گفتارى فرمود: پس از آن كه آن چهار پرنده، زنده شده و به منقارهاى خود پيوستند، به پرواز در آمدند و سپس نزد ابراهيم عليه‏السلام آمده از آب و دانه‏هاى گندم كه در آن جا بود نوشيدند و برچيده و خوردند و گفتند: اى پيامبر خدا! خدا تو را زنده بدارد كه ما را زنده كردى.

ابراهيم عليه‏السلام فرمود: بلكه خداوند زنده مى‏كند و مى‏ميراند و او بر هر چيزى قادر و تواناست.(190)

به اين ترتيب ابراهيم عليه‏السلام با چشم خود، صحنه معاد و زنده شدن مردگان را مشاهده كرد، و سخن قلبش را به زبان آورد: آرى، خداوند بر هر چيزى قادر و تواناست، خدايى كه هم بر ذره‏هاى پراكنده مردگان آگاه است و هم مى‏تواند آن‏ها را جمع نموده و به صورت نخستينشان زنده كند.

قصه هاي قرآني محمدي اشتهاردي


free b2evolution skin
24
مرداد

قصه 38

گفتگوى ابراهيم عليه‏السلام با خورشيدپرستان‏

ابراهيم عليه‏السلام آن شب را در بيابان گذراند، وقتى كه هوا روشن شد و نزديك طلوع خورشيد فرا رسيد، ناگاه نگاه ابراهيم عليه‏السلام به جمعيتى افتاد كه منتظر طلوع خورشيد هستند تا آن را سجده كرده و به عنوان خدا تعظيم نمايند.

ابراهيم كنار آن‏ها رفت و در ظاهر وانمود كرد كه با آن‏ها هم عقيده است، هنگامى كه خورشيد طلوع كرد، ابراهيم (از روى استفهام) فرياد زد:

خداى من همين است، اين از همه درخشنده‏تر است.

ابراهيم تا غروب با آن‏ها بود. ولى وقتى كه خورشيد غروب كرد، خطاب به آن‏ها گفت: من از اين عقيده برگشتم زيرا خورشيد نيز در حال تغيير و جابه‏جايى است، و چنين موجودى هرگز خدا نخواهد بود، اگر پروردگارم مرا راهنمايى نكند قطعا از جمعيت گمراهان خواهم بود، من روى خود را به سوى كسى كردم كه آسمان‏ها و زمين را آفريده، من در ايمان خود خالصم و از مشركان نيستم.(188)

به اين ترتيب ابراهيم با منطقى روان، و با شيوه‏اى ساده و اخلاقى دل‏پذير، ستاره‏پرستان و ماه‏پرستان و خورشيدپرستان را گمراه خواند و آن‏ها را به سوى خداى يكتا و بى همتا دعوت نمود و از پرستش پديده‏هاى بى‏اراده برحذر داشت.

قصه هاي قرآني محمدي اشتهاردي


free b2evolution skin
24
مرداد

تهذيب84

 موعظه لقمان

فرزندم ، تو را به شش خصلت توصيه مى كنم كه علم اولين و آخرين در آن است .
1 - قلب را به امور دنيوى مشغول مدار مگر به اندازه اى كه در دنيا خواهى ماند.
2 - براى آخرت خود بقدرى تلاش كن كه در آنجا باقى هستى .
3 - پروردگارت را اطاعت كن به اندازه اى كه به او احتياج دارى .
4 - تلاش تو بايد در مسيرى باشد كه موجب آزادى تو از آتش دوزخ گردد.
5 - جرئت تو بر ارتكاب گناه بايد به اندازه اى باشد كه مى توانى عذاب خدا را تحمل كنى .
6 - هر گاه خواستى خدايت را نافرمانى كنى در مكانى باش كه خدا ترا نبيند.

كشكول شيخ بهايي


free b2evolution skin