نکوهش زن
وَ قَالَ ( علیه السلام ) : الْمَرْأَةُ عَقْرَبٌ حُلْوَةُ اللَّسْبَةِ.
امام علیه السلام فرموده است: زن (چون) کژدم (آزار رساننده) است که شیرین است گزیدن (آمیزش با) او.
نهج البلاغه حکمت شماره 58
وَ قَالَ ( علیه السلام ) : الْمَرْأَةُ عَقْرَبٌ حُلْوَةُ اللَّسْبَةِ.
امام علیه السلام فرموده است: زن (چون) کژدم (آزار رساننده) است که شیرین است گزیدن (آمیزش با) او.
نهج البلاغه حکمت شماره 58
در اسلام صحبت كردن و برخورد عادى زن و مرد، جايز است و آنان مى توانند فارغ از دغدغه هاى شهوانى، به كار و فعّاليت و تحصيل بپردازند؛ اما فعّاليتِ مختلط در همه ى مراكز و مجامع امرِ پسنديده اى نيست؛ به ويژه براى جوانان كه آميزه اى از غرايز مختلفند. زيرا قدرت كشش و نيروهاى تحريكى تمايلات انسان، يكسان و مساوى نيستند. انگيزه ى بعضى از تمايلات، بسيار قوى و نيرومند است و قدرت كشش پاره اى از خواهش ها متوسط و يا ضعيف است. در جوانى، غرايز جنسى و احساسات و شيفتگى به جذّابيّت هاى ظاهرى، در حدّ زيادى خودنمايى كرده، حاكم بر دوستى ها و تصميم گيرى هاى جوانان است. «موريس دبس» گويد:آزادى مطلق روابط در غرب هيجانات جنسى را مضاعف ساخته است
دير يا زود غريزه ى جنسى، مخصوصا در نزد پسران، تا سر حدّ وجدان نفوذ كرده و تحريكات شهوانى هم چون تصادم امواج به ساحل، شروع به مبارزه مى نمايد. عمل اين غريزه آن قدر قوى است كه در واقع، مركز تحريكاتِ مستقيم براى تمامِ آرزوهاى اعضاى مختلف بدن مى گردد. تأثير غيرمستقيم آن خيلى بيش از اين ها است. وجود آن به كلّى زندگى قلبى و تظاهرات محبّتآميز انسان را تحت تأثير خود قرار مى دهد تا جاييكه در سن هفده - هجده سالگى، مالكِ اصلى حسّاسيّت انسان مى شود و آن گاه تمام تظاهرات محبّت آميز انسان از غريزه ى جنسى سرچشمه مى گيرد. بديهى است در ايّام جوانى، شوق جنسى و احساسات بر روان آدمى سايه انداخته، ناخودآگاه به رفتار و سخن و نگاه جوان رنگ و لعابى ديگر مى بخشد. در اين ميان، چنان التهاب و هيجان به اوج مى رسد كه آهنگ صدا و رفتار و حركات را تحت تأثير قرار داده و حتى تصوّر رفاقت و هم سخن شدن و حسِّ گرماى وجود ديگرى، قلب را به تپش مضاعف وا مى دارد و تأثير پذيرى و تحريك را دو چندان مى نمايد. «ويل دورانت» پس از بيان تحريك پذيرى جوانان در برخورد با جنس مخالف مى گويد:
در اين سن، جوان در برابر هزارها محّرك كه قبلاً آن ها را حس نمى كرد، حسّاس مى گردد. بعضى از صداها اين حسّاسيّت جوانى را بر مى انگيزد … بعضى از عطرها [آن را] تحريك مى كند. و در جاى ديگرِ كتاب خود، درباره ى حكومت شهوت در طول عمر مى نويسد: رسم بر اين است كه طغيان شهوت را به دوره ى جوانى منتسب سازند؛ ولى در حقيقت تا نيرويى در بدن هست، شهوت نيز پاى بر جاى است. «كارِن هورناى»، على رغم ردّ صريح اين نظريه ى فرويد كه پشت سر هر گونه محبّتى يك انگيزه ى شهوى و عقده ى جنسى وجود دارد، مى نويسد:ارتباط زيادى بين محبّت و تمايلاتِ جنسى ملاحظه مى كنيم؛ مثلاً بسيارى از تمايلات و كشش هاى جنسى، اوّلش با مهربانى و دوستى صاف و ساده شروع مى شود؛ گاهى هم شخص ممكن است داراى تمايلات جنسى باشد، ولى خودش آن را با تمايل به مهرورزى اشتباه كند. چنان كه كشش هاى جنسى هم ممكن است انگيزه ى احساسات محبّت آميز باشد يا كم كم مبدّل به احساسات محبّت آميز گردد؛ با وجودى كه اين تغيير و تبديلات حاكى از آن است كه ارتباط نزديكى بين تمايلات جنسى و احساسات محبّت آميز وجود دارد (هر چند اين ها دو نوع احساس متفاوت مى باشند.) باتوجّه به نياز و كششِ درونى دختر و پسر، به ضميمه ى شرايط ويژه ى بلوغ و بيدارى غرايز جنسى و تحريك پذيرى جوانان، بايد اعتراف نمود گسترش و عادى سازى روابط، بسترى مناسب براى كشيده شدن جوانان به سوى لذايذ شهوانى و زمينه ساز روابط جنسى است در گزارشى كه «جاناتان راس»، روزنامه نگار انگليسى، به دنبال تحقيقاتى روان شناسانه منتشر كرده، نگرانى خويش را از خشونتِ جنسى ابراز داشته است. وى با ارائه ى آمار، اظهار مى كند كه بيش تر مردان غربى، نسبت به زنانى كه با آنان از صبح تا شام در ارتباط هستند، (از قبيل: هم كار و هم كلاس و…) در آرزوىِ آميزشِ همراه با خشونت شديد، تا حدّ قتل، مى باشند.
حال با كمى تأمّل و واقع بينى در خود و محيط اطراف، به خوبى در مى يابيم كه بسيارى از دلايل و بهانه هاى مختلفى كه در توجيه روابط ذكر مى شود، برخاسته از همين نياز درونى است و از آن جا كه شرايط مناسبى براى پاسخ گويى صحيح و طبيعى وجود ندارد، سبب به وجود آمدن روابط خيابانى و آشنايى هاى تلفنى مى شود. در اين جا مسئوليّت سنگينى بر دوش خانواده ها و مسئولين جامعه است. جوان در سنّ جوانى و در اوج شور و احساسات خود نيازمند روابطى محبّت آميز و سرشار از عشق و صفاست و از عمقِ جان خويش اين نياز را احساس كرده، با تمام وجود نداى طلب آن را مى شنود و در پى راهى براى پاسخ به آن است. و اگر راهى صحيح و ساده نيابد، خواسته يا ناخواسته به راه هاى ديگر كشيده مى شود. اگر خانوادهها با راهنمايى و فراهم نمودن شرايط مقدّماتى به كمك آن ها نشتابند و مسئولين اقتصادى و فرهنگى جامعه، به دنبال چاره جويى و بر طرف نمودن موانعِ موجود برنخيزند، ديگر نمى توان انتظار زيادى از جوانان داشت و تنها آنان را مورد ملامت و سرزنش قرار داد. در نتيجه، براى آرامش و كنترل غرايز در افراد، رعايت نكات ذيل لازم است:
الف. ارضاىِ تمام غرايز موجود در انسان در حدّ حاجتِ طبيعى به طور معقول و مطلوب؛ ب. جلوگيرى از تحريكِ غرايز؛ به خصوص غريزه ى جنسى؛ ج. گسترش ميدان فعّاليت اجتماعى و سياسى و فرهنگى و ورزشى. از آن جا كه با اعتراف به حسّاسيت و تمايلات غريزى، توجيهى براى عادى سازىِ روابط و تطهير آن باقى نمى ماند، ديده مى شود در برخى مطبوعات بدون ارائه ى مستندِ علمى، اين اصل و نقش آن را انكار كرده و روابطِ موجود را عارى از دغدغه هاى جوانى دانسته، آن را بدون تبعات منفى معرفى مى كنند! اما روى سخن ما با جوانان فهيم ايرانى است: در شرايط فعلى جامعه چه بايد بكنيم و چه راهى را بايد انتخاب نماييم تا به سعادت و خوش بختى واقعى دست يابيم؟ در بخش هاى آينده دلايل روابط و پيامدهاى آن را بررسى مى كنيم.
منبع جوانان و روابط / ابوالقاسم مقیمی حاجی
چرا دختر و پسر را از سنّ كودكى جدا نمودند تا در سن جوانى در محيط جامعه و دانشگاه با حسّاسيتى دو چندان، به دنبال شناخت دنياى جنس مخالف و جبران كمبودهاى گذشته باشند؟
در پاسخ به اين پرسش توجّه به چند نكته ضرورى است: 1. براى روشن شدن درستى يا نادرستىِ جداسازى، بايد ديد بر اساس نظر روان شناسان و كارشناسان علوم تربيتى، نياز روحى - روانى كودك و نوجوان نسبت به جنس مخالف چگونه است. دختر و پسر پس از دوران كودكى از هم جدا شده، هركدام در دنياى متفاوت از ديگرى پاى به دوران نوجوانى مى نهد. در اين دوران، دختر و پسر نسبت به جنس مخالف هيچ گونه احساسى نداشته، يا داراى حسّاسيتِ منفى اند؛ بنابراين خواه باهم باشند يا بدون هم، در واقع جداى از يك ديگر رشد نموده و بعد از اين مرحله با بيدارى غرايز، به يك ديگر روى مى آورندو با دنياى ناشناخته اى روبه رو مى شوند. اين دنياى ناشناخته، سبب ناراحتى آن ها مى شود و با بيدارى بيش تر غرايز جنسى، حسّاسيّت و توجّه آن ها به يك ديگر بيش تر مى شود. رفتار كودك در دوران پيش از دبستان، در برخورد با جنس مخالف و موافق، چندان متفاوت نيست؛ به عبارت ديگر، در اين دوره، كودك در برخورد با دختران و پسران هم سن خود، تقريبا يكسان رفتار مى كند. در حقيقت دوران پيش از دبستان را مى توان دوره ى يك رنگى و يگانگى دو جنس دانست. اين گونه برخورد، پس از پايان اين دوره ديگر تكرارنخواهد شد. در دوره ى دبستان به تدريج رفتار دوگانه و مخالف خود نمايى مى كند. در اين دوره پسران و دختران از يك ديگر فاصله گرفته، نسبت به هم موضع مى گيرند. دختران معمولاً با دختران به بازى و گفت و گو مشغول مى شوند و پسران نيز با پسران. اين فاصله گرفتن، گاه با پرخاش نسبت به هم و بدگويى و شكايت از يك ديگر، همراه مى شود. خواهران و برادرانى كه در يك خانه زندگى مى كنند، اين تعارض را به صورت جدال و قيل و قال و قهر و شكايت و… از خود بروز مى دهند. پسران (در آن سن) دختران را موش مى نامند كه مثل خرگوش هستند ولى خود را مثل شير و شمشير مى دانند؛ گاه دختران نيز همين كار را با پسران مى كنند. به اين ترتيب، اين دوره را بايد دوره ى تعارض در رفتار اجتماعى دو جنس، بدانيم. در دوران پس از دبستان، به تدريج فاصله گرفتن دو جنس، آغاز مى شود. دختران و پسران در اين دوره به تدريج از هم دور مى شوند و گويى با يك ديگر قهرند. آن تعارض دوران دبستان نيز به تدريج از بين مى رود.
بيش تر نوجوانان در دوازده - سيزده سالگى، اين دورى و فاصله را نسبت به جنس مخالف، در درون خود احساس مى كنند. غرايز جنسى بين شش تا دوازده سالگى متوقف مى ماند و پسران و دختران از اين لحاظ تفاوت چشم گيرى با هم ندارند. سپس در دوران نوجوانى به يك ديگر تمايل پيدا مى كنند و اين تمايل براى هر دو جنس،ناراحت كننده است؛ زيرا تحوّلى است كه با خواسته ى قبلى هركدام مخالف است. امّا سال هاى نوجوانى، سال هاى بيدارى غريزه است. اين غريزه، انسان را به سوى جنس مخالف سوق مى هد. در چنين اوضاعى اگر تعارض بين گرايش و عدم گرايش به طرف جنس مخالف، شدّت بگيرد، نوجوان دچار آشفتگى مى شود و دست به رفتارهاى متعارض مى زند. اگر عوامل محرّك غريزه ى جنسىِ نوجوان را تا حدامكان كنترل كنيم، به گونه اى كه اين غريزه بيدارى خود را به تدريج و بسيار آرام آغاز كند، مى توانيم اميدوار باشيم كه دورى روحى نوجوان از جنس مخالف، فرصتى خواهد بود براى پختگى بيش تر و شناخت دقيق تر از جنس مخالف. به اين لحاظ است كه كنترل و كاستن عوامل تحريك كننده ى جنسى، از ضروريات تربيتى در دوره ى نوجوانى است. و با بيدارى تدريجى، نوجوان فرصتى مى يابد تا آشفتگى هاى خود را در اين مدت كه در ابعاد مختلف با آن روبه روست، تا حدّى تعادل بخشد و در اواخر نوجوانى گرايشى انسانى به طرف جنس مخالف در خود احساس خواهد كرد. اين احساس، مقدّمه ى خوبى براى ازدواج و تشكيل خانواده است. در نتيجه، طبق نظر كارشناسان، دختر و پسر از كودكى، براساس ساختار روحى - روانى با جنس موافق رشد نموده، احساس نياز به جنس مخالف ندارند و اين دورى مى تواند زمينه اى مناسب براى شناخت صحيح شود.
و اختلاط بى حدّ و مرز و تعجيل در روابط و تحريك زودرس، نوجوان را كه بايد با آرامش و فراغت به دنبال پايه ريزى انديشه و آينده و هوّيت خود باشد، دچار آشفتگى هاى روحى و ذهنى نموده، غرق در اضطراب و التهاب مى نمايد و از دست يابى به اهداف بلند باز مى دارد. البتّه لازم است، جوانان و نوجوانان شناخت درستى نسبت به جنس مخالف داشته، از تصوّرات تخيّلى اجتناب كنند و از جنس مخالف، موجودى ماورايى و فرشته اى آسمانى و … نسازند. هر يك از دختران و پسران بايد بدانند كه جنس مخالف، هم چون خود آنان، داراى ويژگى هاى مثبت و منفى گوناگونى است، و در عين برخوردارى از توانمندى ها، داراى ضعف ها و ناتوانى هايى نيز مى باشد و براى خود سليقه ها و خصوصيات اخلاقى خوب و يا بدى دارد. و همانند خواهران و برادرانشان، انسانى معمولى است و به اندازه ى كافى وقت دارند تا يك ديگر را بشناسند. اين نوع شناخت، به همراه كنترل عوامل محرّكِ جنسى، التهاب و هيجان را در سن جوانى به حدّ متعادل رسانده، جوان را به سوى پاسخ گويى صحيح و انتخاب راه درست و فرد مناسب براى عشق و زندگى رهنمون مى سازد. 2. جدا سازى دختر و پسر در مدارس و مراكز علمى، تنها در ايران مرسوم نيست، بلكه از ديرباز تا كنون در بسيارى از كشورهاى شرق و غرب متداول بوده است و امروزه در ميان انديشمندان علوم تربيتى داراى موافقان و طرفداران بسيارى است . 3. نكته ى ديگر آن كه اگر اختلاط از سنين كودكى و نوجوانى، سبب كاهش التهاب و حسّاسيّت در جوانى مى شود و شناخت معقولى را ايجاد مى كند، چرا در جوامع غربى كه آزادى مطلق دارند، باز دختر و پسر با دو صد حسّاسيّت و هيجان جنسى، غرق در شهواتند و على رغم معاشرت هاى آزاد و ديدن انواع فيلم ها و مجلاّت و … اين عطش هولناك سيراب نشده است؟ در ارتباط دختر و پسر، قائل به ارتباطى آلوده نيستيم، بلكه مقصود ما ارتباط و رفاقت معمولى و پاك و به دور از مسائل جنسى است. چرا از اين گونه روابط جلوگيرى مى شود؟
منبع جوانان و روابط/ ابوالقاسم مقیمی حاجی
هدف داری برنامه ها و رفتارهای اجتماعی به همراه انگیزه ای الهی از ویژگی های انسانهای مسلمان است. انسانی که در ابعاد زندگی فردی دائما به خدای متعال می اندیشد و غایت افعال خویش را مبتنی بر آن می سازد چگونه در گستره حیات اجتماعی و تعاملات گوناگون آن از این غایت سازنده و تعالی بخش غفلت نماید؟
وجود احکام متنوع اجتماعی در اسلام و به بیان شهید بهشتی جامعه ساز بودن اسلام، دلیلی مهم برای طرح مباحث اساسی و بنیادین سیاست در مکتب اسلام می باشد. باید حساب اسلام را از دیگر ادیان خاصه مسیحیت که تقریبا با قوانین چگونگی اداره جامعه ارتباطی ندارد، جدا نمود. زیرا شعار جدایی دیانت از سیاست در متن احکام آنان قابل مشاهده است و قیاس آن با شریعت اسلامی کاملا اشتباه است. «اسلام دینی است که سیاستش عبادت و عبادتش سیاست است. اسلام دینی است که معلمی اش، قضاوتش، سربازی و پاسداری اش، طبابتش، صنعتش، کشاورزی اش، شهردار بودنش، فرماندار بودنش، همه باید عبادت و خدمت در راه خدا باشد». شهید بهشتی عبادت را اصل قرار داده و همه افعال و رفتار فرد مسلمان را که در جنبه فردی و یا اجتماعی اوست متوجه این اصل مهم قرار می دهد. در نتیجه چنین تعبیری سیاست مقوله ای خاص و جدا از روند حاکم بر زندگی شخصییک فرد مسلمان نیست و هر عملی که با در نظر گرفتن رضای خدا انجام شود عبادت محسوب می شود. لذا سیاست و هر اقدام اجتماعی اعم از داشتن شغل و یا هر کاری دیگر که ملزومات اجتماعی را دارا باشد، تدبیری است که برای نیل به رضوان الهی انجام می گردد و همین امر سبب می شود تفاوتی آشکار در تعریف سیاست بین مسلمانان و دیگران به وجود آید. همراهی سیاست و دیانت، رمز بقا و استمرار دینداری در یک جامعه دینی است و هرگز با تعاریف متداول در نزد غیر مسلمانان یکسان نخواهد بود. «اسلام آئینی است که در عین تكیه بر ارزش های اقتصادی و تأیید و قبول تمام این نیازها، تكیه بالاترش به «رضوان من الله اکبر» است.» اگر سیاست با دیانت همراه شد و اصول و موازین الهی مبنای تصمیمات کلان یک جامعه گردید باید در ویژگی ها و ابعاد معیشتی این جامعه عشق به خدا و حضور آن در قلوب زن و مرد تجلی یابد و حکومت و نظام سیاسی - اقتصادی در چنین شرایطی زمینه ساز حر الى الله خواهند شد. در این صورت جدا شدن سیاست از عالم دینداران امری عبث و بیهوده تلقی می شود. شهید بهشتی در توجه و اهمیت مسایل سیاسی آنها را در حد وظایف اسلامی دانسته چنین می گوید:«هر انسان مسلمان متعهد پای بند به وظایف اسلامی به وظایف سیاسی خود نیز پایبند است». رتبه و منزلت اعمال و رفتارهای سیاسی کمتر از اعمال عبادی نیست و هرگز به عنوان یک توصیه و یا امری مستحب به آنها پرداخته نمی شود بلکه به مثابه دیگر امور دینی به صورت تکلیف مطرح است. در نتیجه همان گونه که رعایت اصول و موازین الهی و شرعی در اعمال و تکالیف مؤمنان قطعی و ضروری است و موجب پذیرش آنها در نزد خدای متعال است، در اعمال سیاسی نیز نباید از حدود الهی پا را فراتر نهاد چرا که به ابطال و عدم پذیرش آن از سوی خدای متعال منجر می شود. وقتی راستای تحقق غایت سیاست و دینداری یکی باشد، این دو کاملا بر هم منطبق هستند به نحوی که می توان بین آنها یک تساوی منطقی برقرار نمود.
در این صورت هرگونه عمل غیر اخلاقی که به عنوان سیاست و چاره جویی در حل مشکلات و یا پیشرفت امور صورت گیرد از حوزه دین خارج شده و از آن به حیله و نیرنگ نام برده می شود. در اسلام برای رسیدن به هدف و پیشرفت در جامعه، استفاده از شیوه های غیر اخلاقی نه تنها مورد مذمت قرار می گیرد بلکه از انجام آنبه شدت نهی شده است. معیار درستی هر عملی قرار داشتن آن در متن دین و مطابقت با آن است و در این ارتباط هیچ استثنایی وجود ندارد. سیره معصومین (عليهم السلام) گواه این مدعاست. لذا می توان با مبنا قرار دادن دین آن را محیط بر سیاست دانست به نحوی که سیاست در متن دیانت باشد. در این راستا روحانیون به عنوان افرادی مسئول باید به عینیت بخشیدن به این امر مهم اقدام نمایند.«… روحانیت یک وظیفه دیگر هم پیدا می کند و آن وظیفه آن است که چون اسلام دینی است که مشتمل بر سیاست است و سیاست از دیانت و حتی عبادت جدا نیست. عبادتش هم سیاست است». همان گونه که در ابتدای این موضوع اشاره شد رضوان الهی در سیاست باید در نظر گرفته شود و با واژه عبادت بودن هر عمل غیر دینی و غیر اخلاقی که با نام دین انجام پذیرد نمی تواند به عنوان شیوه و علم سیاست از آن نام برده شود. زیرا شرط قبولی عبادت منطبق بودن آن بر موازین قرآنی است. لذا تفکری که برای رسیدن به هدف خود، هر چند آن هدف مثبت باشد، از راه های غیراخلاقی وارد شود کاری غیر انسانی و غیردینی انجام داده است
بنابر این آنگاه که سیاست در مقام عبودیت قرار می گیرد تعالی و کمال یک جامعه به بهره مندی از چنین بینش و تفکری الهی است که سیاست در آن یک ارزش محسوب می گردد و روحانیت در جامعه اسلامی باید بالاترین نماد در معرفی این عبادت مهم باشد. جدایی و دور شدن روحانیت از این عرصه به دلیل نادرستی جدابودن دین از سیاست امری غیرقابل قبول است. زیرا از جمله وظایف روحانیون دخالت در مبارزات و حرکت های اجتماعی است و نباید به بهانه رفتار ناشایست برخی از روحانیون که بعضا به دلیل غفلت های فردی است، میدان را برای حذف دین از سیاست و نظریه های مبتنی بر این نوع نگرش غیر اسلامی باز نمود.
این تحلیل بر اساس یک استقرای ناقص صورت می گیرد و مغالطه ای بیش نیست و نباید با عناوینی همچون دین دولتی به حذف روحانیت و فقه حکومتی در اسلام روی خوش نشان داد. زیرا در عمل آنچه به اثبات رسیده حکومت پیامبر اکرم (صلی الله عليه و آله و سلم) است که آغازین حاکمیت یک دولت اسلامی است که در آن کمال بشریت، تضمین و سعادت او قطعی خواهد بود. آنچه باید بیشتر مورد توجه قرار گیرد تفکیک این گروه از اسلام است نه تحمیل آنها به قواعد و سازوکارهای سیاسی در اسلام. زیرا در هر گروهی افرادی نالایق نفوذ می نمایند و قشر روحانی را نباید از این قاعده مستثنی نمود و به سبب وجود فرد یا افراد ناتوان در این قشر نمی توان یک اندیشه وحیانی را زیر سؤال برد. در بیشتر آثار شهید بهشتی خاصه در بحث مرجعیت و رهبری به نقش اساسی روحانیت در سیستم قانون گذاری جهانی اشاره شده است .
منبع اسلام و مقتضیات زمان از دیدگاه شهید آیت الله دکتر سیدمحمد حسینی بهشتی/ صدیقه قاسمی؛ باهمکاری بنیاد نشر آثار و اندیشه های شهید دکتر بهشتی.
وَ قَالَ ( علیه السلام ) : اللِّسَانُ سَبُعٌ إِنْ خُلِّیَ عَنْهُ عَقَرَ.
امام علیه السلام فرموده است: زبان (مانند حیوان) درنده ای که اگر به خود واگزار شود (بی اندیشه و راهنمائی عقل هر چه بخواهد بگوید گوینده را) می گزد (سبب تباهی او می شود).
منبع نهج البلاغه حکمت شماره ۵۷