اسلام، دین سیاست و تقرب الهی
هدف داری برنامه ها و رفتارهای اجتماعی به همراه انگیزه ای الهی از ویژگی های انسانهای مسلمان است. انسانی که در ابعاد زندگی فردی دائما به خدای متعال می اندیشد و غایت افعال خویش را مبتنی بر آن می سازد چگونه در گستره حیات اجتماعی و تعاملات گوناگون آن از این غایت سازنده و تعالی بخش غفلت نماید؟
وجود احکام متنوع اجتماعی در اسلام و به بیان شهید بهشتی جامعه ساز بودن اسلام، دلیلی مهم برای طرح مباحث اساسی و بنیادین سیاست در مکتب اسلام می باشد. باید حساب اسلام را از دیگر ادیان خاصه مسیحیت که تقریبا با قوانین چگونگی اداره جامعه ارتباطی ندارد، جدا نمود. زیرا شعار جدایی دیانت از سیاست در متن احکام آنان قابل مشاهده است و قیاس آن با شریعت اسلامی کاملا اشتباه است. «اسلام دینی است که سیاستش عبادت و عبادتش سیاست است. اسلام دینی است که معلمی اش، قضاوتش، سربازی و پاسداری اش، طبابتش، صنعتش، کشاورزی اش، شهردار بودنش، فرماندار بودنش، همه باید عبادت و خدمت در راه خدا باشد». شهید بهشتی عبادت را اصل قرار داده و همه افعال و رفتار فرد مسلمان را که در جنبه فردی و یا اجتماعی اوست متوجه این اصل مهم قرار می دهد. در نتیجه چنین تعبیری سیاست مقوله ای خاص و جدا از روند حاکم بر زندگی شخصییک فرد مسلمان نیست و هر عملی که با در نظر گرفتن رضای خدا انجام شود عبادت محسوب می شود. لذا سیاست و هر اقدام اجتماعی اعم از داشتن شغل و یا هر کاری دیگر که ملزومات اجتماعی را دارا باشد، تدبیری است که برای نیل به رضوان الهی انجام می گردد و همین امر سبب می شود تفاوتی آشکار در تعریف سیاست بین مسلمانان و دیگران به وجود آید. همراهی سیاست و دیانت، رمز بقا و استمرار دینداری در یک جامعه دینی است و هرگز با تعاریف متداول در نزد غیر مسلمانان یکسان نخواهد بود. «اسلام آئینی است که در عین تكیه بر ارزش های اقتصادی و تأیید و قبول تمام این نیازها، تكیه بالاترش به «رضوان من الله اکبر» است.» اگر سیاست با دیانت همراه شد و اصول و موازین الهی مبنای تصمیمات کلان یک جامعه گردید باید در ویژگی ها و ابعاد معیشتی این جامعه عشق به خدا و حضور آن در قلوب زن و مرد تجلی یابد و حکومت و نظام سیاسی - اقتصادی در چنین شرایطی زمینه ساز حر الى الله خواهند شد. در این صورت جدا شدن سیاست از عالم دینداران امری عبث و بیهوده تلقی می شود. شهید بهشتی در توجه و اهمیت مسایل سیاسی آنها را در حد وظایف اسلامی دانسته چنین می گوید:«هر انسان مسلمان متعهد پای بند به وظایف اسلامی به وظایف سیاسی خود نیز پایبند است». رتبه و منزلت اعمال و رفتارهای سیاسی کمتر از اعمال عبادی نیست و هرگز به عنوان یک توصیه و یا امری مستحب به آنها پرداخته نمی شود بلکه به مثابه دیگر امور دینی به صورت تکلیف مطرح است. در نتیجه همان گونه که رعایت اصول و موازین الهی و شرعی در اعمال و تکالیف مؤمنان قطعی و ضروری است و موجب پذیرش آنها در نزد خدای متعال است، در اعمال سیاسی نیز نباید از حدود الهی پا را فراتر نهاد چرا که به ابطال و عدم پذیرش آن از سوی خدای متعال منجر می شود. وقتی راستای تحقق غایت سیاست و دینداری یکی باشد، این دو کاملا بر هم منطبق هستند به نحوی که می توان بین آنها یک تساوی منطقی برقرار نمود.
در این صورت هرگونه عمل غیر اخلاقی که به عنوان سیاست و چاره جویی در حل مشکلات و یا پیشرفت امور صورت گیرد از حوزه دین خارج شده و از آن به حیله و نیرنگ نام برده می شود. در اسلام برای رسیدن به هدف و پیشرفت در جامعه، استفاده از شیوه های غیر اخلاقی نه تنها مورد مذمت قرار می گیرد بلکه از انجام آنبه شدت نهی شده است. معیار درستی هر عملی قرار داشتن آن در متن دین و مطابقت با آن است و در این ارتباط هیچ استثنایی وجود ندارد. سیره معصومین (عليهم السلام) گواه این مدعاست. لذا می توان با مبنا قرار دادن دین آن را محیط بر سیاست دانست به نحوی که سیاست در متن دیانت باشد. در این راستا روحانیون به عنوان افرادی مسئول باید به عینیت بخشیدن به این امر مهم اقدام نمایند.«… روحانیت یک وظیفه دیگر هم پیدا می کند و آن وظیفه آن است که چون اسلام دینی است که مشتمل بر سیاست است و سیاست از دیانت و حتی عبادت جدا نیست. عبادتش هم سیاست است». همان گونه که در ابتدای این موضوع اشاره شد رضوان الهی در سیاست باید در نظر گرفته شود و با واژه عبادت بودن هر عمل غیر دینی و غیر اخلاقی که با نام دین انجام پذیرد نمی تواند به عنوان شیوه و علم سیاست از آن نام برده شود. زیرا شرط قبولی عبادت منطبق بودن آن بر موازین قرآنی است. لذا تفکری که برای رسیدن به هدف خود، هر چند آن هدف مثبت باشد، از راه های غیراخلاقی وارد شود کاری غیر انسانی و غیردینی انجام داده است
بنابر این آنگاه که سیاست در مقام عبودیت قرار می گیرد تعالی و کمال یک جامعه به بهره مندی از چنین بینش و تفکری الهی است که سیاست در آن یک ارزش محسوب می گردد و روحانیت در جامعه اسلامی باید بالاترین نماد در معرفی این عبادت مهم باشد. جدایی و دور شدن روحانیت از این عرصه به دلیل نادرستی جدابودن دین از سیاست امری غیرقابل قبول است. زیرا از جمله وظایف روحانیون دخالت در مبارزات و حرکت های اجتماعی است و نباید به بهانه رفتار ناشایست برخی از روحانیون که بعضا به دلیل غفلت های فردی است، میدان را برای حذف دین از سیاست و نظریه های مبتنی بر این نوع نگرش غیر اسلامی باز نمود.
این تحلیل بر اساس یک استقرای ناقص صورت می گیرد و مغالطه ای بیش نیست و نباید با عناوینی همچون دین دولتی به حذف روحانیت و فقه حکومتی در اسلام روی خوش نشان داد. زیرا در عمل آنچه به اثبات رسیده حکومت پیامبر اکرم (صلی الله عليه و آله و سلم) است که آغازین حاکمیت یک دولت اسلامی است که در آن کمال بشریت، تضمین و سعادت او قطعی خواهد بود. آنچه باید بیشتر مورد توجه قرار گیرد تفکیک این گروه از اسلام است نه تحمیل آنها به قواعد و سازوکارهای سیاسی در اسلام. زیرا در هر گروهی افرادی نالایق نفوذ می نمایند و قشر روحانی را نباید از این قاعده مستثنی نمود و به سبب وجود فرد یا افراد ناتوان در این قشر نمی توان یک اندیشه وحیانی را زیر سؤال برد. در بیشتر آثار شهید بهشتی خاصه در بحث مرجعیت و رهبری به نقش اساسی روحانیت در سیستم قانون گذاری جهانی اشاره شده است .
منبع اسلام و مقتضیات زمان از دیدگاه شهید آیت الله دکتر سیدمحمد حسینی بهشتی/ صدیقه قاسمی؛ باهمکاری بنیاد نشر آثار و اندیشه های شهید دکتر بهشتی.
فرم در حال بارگذاری ...
فید نظر برای این مطلب