السَّلامُ عَلَى عَبْدِاللَّهِ بْنِ الْحُسَيْنِ الطِّفْلِ الرَّضِيعِ
السَّلامُ عَلَى عَبْدِاللَّهِ بْنِ الْحُسَيْنِ الطِّفْلِ الرَّضِيعِ الْمَرْمِيِّ الصَّرِيعِ الْمُتَشَحِّطِ دَماً الْمُصَعَّدِ دَمُهُ فِي السَّمَاءِ الْمَذْبُوحِ بِالسَّهْمِ فِي حِجْرِ أَبِيهِ لَعَنَ اللَّهُ رَامِيَهُ حَرْمَلَةَ بْنَ كَاهِل الْأَسَدِيَّ وَ ذَوِيه.
سلام بر عبدالله آن كودك شيرخواره اى كه به خاك و خون غلطيد، و خونش فراسوى آسمان بالا رفت، كودكى كه با تير در بغل پدر، او را كشتند، خداوند كشنده اش حرمله و يارانش را لعنت كند .
شهادت حضرت على اصغر عليه السلام به روايت بحارالأنوار
مرحوم علّامه ي مجلسى در بحارالأنوار مى فرمايد: چون در زمين پر بلايِ كربلا براى مظلوم آل عبا يارى و هوادارى نماند و مرگ همه ي جوانان را ديد و داغ همه ي برادران را به دل گرفت و باقى نماند براى حضرتش مگر بانوان و مخدّرات محترمه؛ حضرت در آن حال ندايي از دل محزون برآورد: « هَلْ مِنْ ذَابٍّ يَذُبُّ عَنْ حَرَمِ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وسلم هَلْ مِنْ مُوَحِّدٍ يَخَافُ اللَّهَ فِينَا هَلْ مِنْ مُغِيثٍ يَرْجُو اللَّهَ فِي إِغَاثَتِنَا؟» .
آيا در اين صحرا كسى هست كه دفع شرّ از حرم پيغمبر صلی الله علیه و آله وسلم كند؟ آيا موحّد و ديندارى هست كه از خدا بترسد و ما را نترساند؟ و آيا كسى هست كه در راه خدا به فرياد آل محمّد: برسد؟
صداى امام علیه السلام كه در خيمه ها به گوش بانوان رسيد جملگى به گريه و زارى درآمدند « وَارْتَفَعَتْ أَصْوَاتُ النِّسَاءِ بِالْعَوِيلِ» .
صداى صيحه ي زنان و ضجّه ي مخدّرات محترمه به آسمان رفت.
امام علیه السلام كه چنين ديد رو به خيمه آورد: « َتَقَدَّمَ علیه السلام إِلَى بَابِ الْخَيْمَةِ فَقَالَ نَاوِلُونِي عَلِيّاً ابْنِيَ الطِّفْلَ حَتَّى أُوَدِّعَهُ» .
حضرت تمام بانوان و اطفال را ساكت كرد مگر على اصغر علیه السلام را كه از تشنگى و گرسنگى آرام نداشت.
امام علیه السلام فرمود: طفل صغيرم را بياوريد تا با او وداع كنم.
حضرت على اصغر علیه السلام را به دست حضرت دادند به نوشته ي روضة الشّهداء چون آن طفل را به دست حضرت دادند و آن جناب حالت طفل خود را از تشنگى به آن منوال ديد اشك از رخسار حضرت ريخت، ساير مخدرات نيز از گريه حضرت به گريه افتادند، عرضه داشتند: يا اباعبدالله دو روز است كه از بى آبى و بى غذائى شير در سینه مادر على اصغر خشكيده و اين طفل گرسنه و تشنه مانده.
حضرت از حالت آن طفل سخت متأثّر شد ملاحظه نمود ديد از تشنگى مى سوزد و اشك مى ريزد حضرت از باب اتمام حجّت بر آن قوم ستمكار آن طفل معصوم را در پيش زين نهاد، آمد تا به نزديك صفوف اعداء رسيد. سپس با هر دو دست آن شيرخوار را بلند نمود و با صداى بلند فرمود:
« يَا قَوْم اِنْ اَكُنْ اَنَا آثِمٌ عَلى زَعْمِكُمْ» اگر من به اعتقاد شما تقصيركارم، امّا اين طفل تقصيرى ندارد، چشم بگشائيد و ببينيد كه چقدر تشنه است الآن از تشنگى مى ميرد، اى لشكر قدرى آب بياوريد تا من به اين طفل بچشانم و وى را از اين تشنگى و حرقت دل و جگر برهانم، اگر به من آب نمى دهيد پس اين طفل را بگيريد و ببريد كنار نهر و آبى به لب عطشانش برسانيد و بياوريدش تا من وى را به مادرش برسانم.
گفتند: اى حسين قطره اى از آب بدون اذن امير نه به تو و نه به اولاد و ذرّيات تو نخواهيم چشانيد، در همين موقع « فَاسْتَهْدَفَ حَلْقَ الرَّضيع وَ عَبَرْتَ النَّشَابَة مِن حَلْقِهِ اِلى عَضُدِ الْحُسَيْن علیه السلام» تير حرمله از حلقوم على اصغر گذشت و به بازوى امام علیه السلام رسيد، حضرت امام حسين علیه السلام خون گلوى آن مظلوم را گرفت و به آسمان پاشيد، پس طفل را با چشم اشكبار نزديك خيام آورد و مادرش شهربانو را طلبيد و فرمود: بگير طفل شهيد خود را كه جدّش ساقى كوثر او را سيراب كرد. شهربانو طفل خود را گرفت .
منبع ستاره هاي خونين حضرت علي اصغر عليه السلام
محمّدحسين رفوگران