17
مرداد

أَنَا الْقَرِيبِ المُشَرَّد ، أَنَا الَّذِي قتلوني عَطْشَاناً

بر احدی پوشیده نیست که اقامه مجالس عزا و سوگواری برای حضرت سیدالشهداء عليه السلام مخصوص محبین اهل بیت رسول خدا صلي الله عليه و آله نیست بلکه عموم فرق اسلامی بدین سنت سنیه معتقد، و دیدگان همه امت در عزای این گوهر بی بدیل آفرینش اشکبار است. و نه تنها فرق اسلامی بلکه دیگر طوائف و قبائل و مذاهب، حتی آنان که منکر نبوتند و یا اسلام را نپذیرفته اند و به ولایت اهل بیت علیهم السلام عقیده ندارند، چون یهود و نصاری و جز آنان، همه و سالیان دراز به همین منوال عمل می کرد، تا آنکه اهل عناد، از او نزد حاکم وقت که از مبغضين اهل بیت عليه السلام بوده سعایت کردند، و اعلام داشتند که فلان مرد رافضی مذهب است و سیره او اینست که در هر سال، برای حسین بن على عليه السلام مجالس عزا برپا میکند و اطعام مفصلی می نماید حاکم چون این بشنید فرمان داد تا وی را، کت بسته احضار نمایند و از دشنام، و ضرب، و هتک او نیز دریغ نکنند و کلیه اموال او حتی لباسهایش را مصادره کنند و تمام هستی او از جمله خدامش را از وی بستانند! مامورین نیز چنین کردند و چیزی از مال دنیا برای او باقی نگذاردند و تنها چیزی که برای او باقی ماند، یک زن صالحه و یک فرزند بود که در کنار هم در حد اعلای قناعت، چشم به درگاه عنایت حق، بزندگی پرداختند.

 

 

چون ماه محرم رسید بعادت سالیانه اش متوجه عاشورای حسینی شده، دلش بدرد آمد و صدای ناله اش بلند شد، زیرا دیگر نه مالی داشت که همانند گذشته مجلس عزائی برپا کند و نه راه دیگری برای رسیدن به این هدف مقدس برای او باقی مانده بود.

آن زن صالحه چون همسر عزیز خود را مهموم و مغموم دید، از علت آن جویا شد و گفت: ترا چه میشود که اینگونه ناله و افغان سرداده و اشک میریزی؟ آن مرد، عقده درونی و راز دل خویش برملا ساخت. زن صالحه چون از ریشه اضطراب او واقف گشت، درنگی نموده و سر در جیب فکرت فرو برده، سپس سر برداشت و گفت: محزون مباش، ما فرزندی داریم که در این مخمصه می تواند حل مشکل کند. برخیز و او را برگیر و به یکی از بلاد بعیده و نواحی دورافتاده هند ببر و به عنوان برده وی را بفروش، و از ثمنی که به دست می آوری مجلس عزای امام حسین عليه السلام را همانند سنوات گذشته برپا کن، آن مرد چون این سخن بشنید بسیار مسرور گشت، بالفور فرزند خود را طلبید و قصه خویش باز گفت، و از تصمیم خود وی را آگاه ساخت.

 

 

پسر گفت: پدر جان، قصدداری مرا فدای فرزند رسول خدا محمد مصطفی صلي الله عليه و آله و عزیز علی مرتضی عليه السلام و فاطمه زهرا عليها السلام نمائی؟

پدر گفت : آری، ای نور دیده و قوت دلم.

پسر با آغوش باز تسلیم عزم پدر شد و این تصمیم عاشقانه را به دیده منت خریدار گردید.

پدر عزم سفر نمود و دست پسر را گرفته، و به یکی از بلاد بعیده هند رهسپار گردید، چون به آن بلد رسید وی را به بازار آورده و به مشتریان عرضه داشت.

جوانی پیش آمد که آثار جلالت و عظمت از اندام موزونش ظاهر بود، و سیمائی بس جميل و زیبا داشت که نور خیره کننده ای از آن ساطع بود.

فرمود: ای مرد نسبت به این کودک چه اراده داری؟

گفتم : می خواهم او را بفروشم.

فرمود: به چند میدهی؟

گفتم: به فلان مبلغ.

آن بزرگوار بدون آنکه سخنی در قیمت به میان آورد آن کودک را گرفت و پول را داد.

 

 

 

پدر، چون پول را گرفت خوشحال به وطن بازگشت، چون به منزل رسید و مشغول نقل قصه برای زن صالحه اش شد ناگهان دید که فرزندش از در خانه وارد شد. از روی تعجب گفتند:

آیا بصورت فرار بازگشته ای؟

نه، پدر جان.

و پدر گفت: پسرم داستان تو عجیب به نظر می رسد، و عودت تو موجب حیرت من شده است، بگو تا بدانم پس از جدائی ما چه واقعه ای رخ داد که به بازگشتن تو منتهی گردید.

پدر جان: چون تو پول را از آن بزرگوار گرفتی و از من جدا شدی از فراق تو اندوه عجیبی در خود احساس کردم و بی اختیار اشک از دیدگانم جاری شد، آن بزرگوار چون این حالت را در من مشاهده کرد، فرمود:

برای چه می گریی؟

گفتم: به جهت جدایی از آقایم، زیرا که او خیلی نسبت به من احسان می نمود.

فرمود: تو عبد (بنده) او نیستی بلکه فرزند اویی.

گفتم: شما کیستی که از راز دل ما آگاهی؟

فرمود: من همانم که در سوگم، پدرت مجالس عزا بپا می دارد

« أَنَا الْقَرِيبِ المُشَرَّد ، أَنَا الَّذِي قتلوني عَطْشَاناً »

«من غریب رانده شده (از وطن) هستم، منم آن کس که با لب تشنه شهیدم کردند.»

اندوهناک مباش، من تو را به پدر و مادرت ملحق خواهم ساخت، و چون به حضور ایشان رسیدی بگو: اموالی که حاکم از شما بستانده بازخواهد داد و احسان بیشتری هم بشما خواهد کرد.

پدر جان: همین بزرگوار مرا به خانه رسانید، و از نظرم ناپدید گردید.

 

 

پدر و مادر با فرزندشان مشغول سخن بودند که ناگهان در خانه کوبیده شد، و ماموری این مرد صالح را به حضور حاکم بخواند، چون بدانجا رسید. حاکم وی را اعزاز و احترام بسیار نموده و از ستمی که بر او نموده بود عذرها خواست و اموال وی را مسترد داشت و به اقامه مجالس عزای حضرت سید الشهداء عليه السلام تأكيد فراوان کرده، سپس بدو گفت من هر سال، ده هزار درهم بتو عطا می کنم که ضمیمه بودجه مجالس عزاداری کنی، و بدان که من به برکت صفا و خلوص تو به مأمن ولایت آن حضرت راه یافته ام، و نعمت (تشیع) نصیبم گردیده است. و عموم اهل و اقربایم نیز به شرف تشیع مفتخر شده اند. زیرا در عالم رویا آن امام مظلوم کلبه مرا مزین نموده و فرمود: کسی را که برای من مجلس تعزیه برپا می دارد آزار می نمائی، و اموال او را مأخوذ میداری!! اگر آنچه را که از او ستانده ای کلا مسترد داری و خوشنودی وی را به دست آوری عفوت میکنم، وگرنه به امر خدا به زمین فرمان می دهم تا تو را با اموالت در خود فرو برد. شتاب کن در طلب آن مرد صالح، پیش از نزول بلا.

 

 

ای مرد آگاه و گواه باش که من اکنون استغفار میکنم و از گذشته خویش توبه مینمایم، و بسی خورسندم که به برکت امام حسین عليه السلام براه راست هدایت گردیدم (والحمدلله رب العالمين)

منبع 

اهمیت عزاداری بر امام حسین عليه السلام

 آية الله شهید سید ابوالحسن شمس آبادی 


free b2evolution skin
16
مرداد

سرّ باب‌الحوائجی حضرت عباس‌(علیه السلام)

در بیان این‌که چرا ایشان (باب الحوائح) الی‌اللّه هستند و هر گرفتار و دردمندی به ایشان متوسل می‌شود و حاجت می‌گیرد، علل مختلفی ذکر کرده‌اند. در روز عاشورا اصحاب اباعبد‌اللّه علیه‌السلام واقعاً مردانه ایستادگی کردند. 72 نفر در برابر سی هزار نفر بودند و آنقدر رشادت کردند که این جنگ تا عصر عاشورا طول کشید. نیزه‌ها بدن‌ها را پاره پاره کرد، ‌اما روح که تسخیر‌پذیر نیست، و آن کرامت‌های اخلاقی قابل تغییر و تحول نبود. آن‌ها ثابت‌قدم ماندند و به کوی جانان رفتند.

 

 

حضرت عباس علیه‌السلام گرفتار آزمون سختی شدند و سربلند از آن بیرون آمدند. آن حضرت، القاب فراوانی دارند، که یکی از ان‌ها باب‌الحوائج است. بزرگان برای باب‌الحوائجی ایشان وجوهی ذکر کرده‌اند. مرحوم آقای برقعی می‌گفت: این‌که ایشان به مقام باب‌الحوائجی رسیده‌اند، به خاطر این نیست که چون دست یا پای ایشان را قطع کردند و یا چشمشان را تیر‌باران کردند، بلکه علت آن، ‌امر دیگری است‌، امتحانی که ایشان پس دادند، هیچ‌یک از شهدای کربلا این ‌امتحان را پس نداد.

 

 

حضرت اباالفضل‌ علیه‌السلام تشنه بودند و وارد شریعه فرات شدند و موج‌های فرات را دیدند؛ انسان تشنه‌ای که سه روز آب نخورده و مشکش را پر از آب کرده است، کفی از آب فرات را برداشتند، در این لحظه ایشان یاد تشنگی برادر نبودند، این کف آب را بالا آوردند و هنوز تشنگی برادر را به خاطر نیاوردند، همین که آب را نزدیک لب‌ها آوردند و مماس لب‌های تشنه شد، این‌جا بود که (فتذکر عطش اخیه الحسین)؛  ولمّا ورد اباالفضل العبّاس علیه‌السلام شریعه الفرات و قلبه یتلظّی‌ من العطش، اغترف بیده غرفه من الماء لیشرب، فتذکّر عطش الامام علیه‌السلام واهل بیته، فرمی‌ الماء من یده و لم‌یشرب حتّی‌ استشهد. یاد تشنگی برادر کردند و این رجز را خواندند:

یا نفسی من بعد الحسین هونی

وبعده لا کنت ان تکونی

هذا الحسین وارد المنون

وتشربین بارد المعین!؟

تا اللّه ما هذا فعال دینی

خطاب به نفس خود گفتند: تو سیراب باشی و اطفال ابی‌عبد‌اللّه فریاد تشنگی‌شان به آسمان برسد! بعد قسم یاد کردند که به خدا این رفتار دین نیست که من با لب سیراب از شریعه بیرون بروم، ولی اطفال حجت خدا تشنه باشند.

 

 

سید حبیب‌اللّه چایچیان (حسان) در کتاب (اشک‌ها بریزید) اشعار نغزی دارد:

کربلا کعبه عشق است و من اندر احرام

شد در این کعبه عشاق دو تا تقصیرم

دست من خورد به ابی که نصیب تو نشد

چشم من کرد از آن آب روان تصویرم

باید این دیده و این دست دهم قربانی

تا قبول افتد حج من و تقصیرم

 

 

مرحوم برقعی می‌گفت: غیر از چشم بیدار خدا، کسی حضرت عباس علیه‌السلام را نمی‌دید و اگر حضرت عباس علیه‌السلام از شریعه، آب می‌خوردند کسی خبر نداشت، لکن برای رضای خدا، با نهایت خلوص، آب را روی آب ریختند. قمر بنی‌هاشم در کوران حوادث، آزمون‌های سختی دادند و سربلند بیرون‌ آمدند و شهید از دنیا رفتند.


free b2evolution skin
16
مرداد

حضرت عباس(ع) دومین شخصیت کربلا

قمر بنی‌هاشم علیه‌السلام دومین شخصیت بزرگ و تاثیر‌گذار در حادثه کربلاست. آشناترین نام بعد از امام حسین علیه‌السلام، نام حضرت عباس علیه‌السلام است. بسیاری از مورخان و علما قایل‌اند که در حادثه عاشورا بعد از حضرت سید‌الشهدا علیه‌السلام مقامی بالاتر از مقام قمر‌بنی‌هاشم علیه‌السلام نداریم.

 

 

قمر بنی‌هاشم وارث فضایل و مناقب پدر بزرگوارشان حضرت علی‌بن‌ابیطالب علیه‌السلام هستند، پرورش‌یافته مکتب وحی می‌باشند و شاگرد ممتاز خاندان عصمت و طهارت علیهم‌السلام هستند؛ لذا هیچ گوینده و نویسنده متفکری نمی‌تواند ابعاد شخصیتی این سردار رشید کربلا را از نظر جانبازی و فدارکاری تفسیر کند. در بین همه ایثار‌گران راه توحید، قمر بنی‌هاشم دارای فضایل ممتازی است که زبان و بیان از شمارش آن ناتوان است. ایشان مقام رفیعی دارند که همه شهیدان و ایثارگران بر آن مقام غبطه می‌خورند.

 

جد پیامبر صلی‌اللّه‌علیه‌واله‌وسلم عبد‌المناف را قمر‌العرب می‌گفتند؛ یعنی ماه تمام عرب. عبد‌اللّه، پدر پیامبر صلی‌اللّه‌علیه‌واله‌وسلم را (قمر‌البطحا) می‌گفتند؛ یعنی ماه سرزمین مکه. با این‌که حضرت علی‌اکبر علیه‌السلام (شبیه‌ترین افراد به رسول‌اللّه صلی‌اللّه‌علیه‌واله‌وسلم بودند).  و با این‌که درباره حضرت قاسم‌‌بن‌الحسن علیه السلام گفته‌اند: (او ماه‌پاره بود)  از ابی‌مخنف از سلیمان بن ابی راشد از حمید بن مسلم روایت کرده‌اند که گفت: پسری به جنگ ما بیرون‌ آمد، گویی رویش پاره ماه بود؛ شمشیری در دست پیراهن و ازاری در بر و نعلین در پای داشت که بند یکی گسیخته بود. ‌اما این لقب تنها منتسب به حضرت عباس علیه‌السلام است. اوست که ماه آسمان بنی‌هاشم است. این بزرگ‌مرد علم و دین از آنچنان مقام رفیعی برخوردار بودند که همه شهدا و صدیقین عالم بر ایشان غبطه می‌خورند.

 

 

امام صادق علیه‌السلام در زیارتی که به ابی‌حمزه ثمالی تعلیم داده‌اند، این‌چنین می‌فرمایند: عباس از آنچنان مقامات عالی معنوی برخوردار است که جز پیامبران اولوالعزم کسی به ان مقام نایل نیامده است؛ البته شناخت شخصیت قمر بنی‌هاشم بسیار بالاتر از درک و فهم ماست.

در زیارت‌نامه حضرت قمر بنی‌هاشم علیه‌السلام امده: (و رفع ذکرک فی علّیّین) ؛ خدا ذکر تو را در ملا اعلی بالا برد؛ به بیان دیگر، قمر بنی‌هاشم از عرشیان است. ‌امام جعفر صادق علیه‌السلام در بیان فضایل و کمالات عموی بزرگوارشان حضرت عباس‌بن‌علی علیه‌السلام ویژگی‌های بسیاری را برای ایشان بر‌می‌شمارند و می‌فرمایند: 

 

 

به بیان امام صادق علیه‌السلام حضرت قمر بنی‌هاشم (نافذ البصیره) بودند؛ یعنی عمیق‌ترین بصیرت و بینش‌ها را داشتند؛ دشمن‌شناس بودند و موضع مردانه‌ای مقابل بنی‌امیه و دشمنان خاندان اهل‌بیت‌ علیهم‌السلام گرفته بودند. وقتی در عصر تاسوعا، شمر ملعون برای ایشان امان‌نامه اورد، فرمودند: (مرگ بر تو و ‌امان‌نامه تو!) ؛ و جاء شمر حتی وقف علی اصحاب الحسین علیه‌السلام فقال: این بنو اختنا؟ فخرج الیه العباس و جعفر و عبداللّه و عثمان بنو علی بن ابی‌طالب علیه‌السلام فقالوا: ما ترید. فقال: انتم یا بنی اختی‌امنون. فقالت له الفتیه: لعنک اللّه و لعن‌امانک، اتومننا و ابن رسول اللّه لا‌امان له.

 

 

و فی روایه: فناداه العباس علیه‌السلام: تبت یداک و بیس ما جیتنا به من‌امانک یا عدو اللّه، اتامرنا ان نترک اخانا و سیدنا الحسین بن فاطمه علیهما‌السلام و ندخل فی طاعه اللعناء و اولاد اللعناء. این نشان می‌دهد قمر بنی‌هاشم علیه‌السلام حقایق عالم را مشاهده می‌کردند و ذره‌ای از رهبر و ‌امامشان جدا نشدند.

منبع حوزه نت


free b2evolution skin
15
مرداد

اولین شهید عاشورا

حضرت علی اکبر اولین شهید عاشورا از بنی هاشم بود. شجاعت و دلاوری حضرت علی اکبر و رزم آوری و بصیرت دینی و سیاسی او، در سفر کربلا به ویژه در روز عاشورا تجلی کرد. سخنان و فداکاریهای وی نیز به خوبی مؤید این مطلب است.

 

 

روز عاشورا پس از شهادت یاران امام، اولین کسی که اجازه میدان طلبید تا جان را فدای دین کند، او بود. اگر چه به میدان رفتن او بر اهل بیت و بر امام بسیار سخت بود، ولی از ایثار و روحیه جانبازی او جز این انتظار نبود. وقتی به میدان می رفت، امام حسین در سخنانی سوزناک به آستان الهی، آن قوم ناجوانمرد را که دعوت کردند ولی تیغ به رویشان کشیدند، نفرین کرد. علی اکبر چندین بار به میدان رفت و رزمهای شجاعانه ای با انبوه سپاه دشمن داشت. پس از شهادت، امام حسین صورت بر چهره خونین حضرت علی اکبر نهاد و دشمن را باز هم نفرین کرد.

 

 

مرقد مطهر حضرت علی اکبر علیه السلام
محل دفن جوان شجاع و دلاور امام حسین علیه السلام در پایین پاى آن حضرت است.

ضریح امام حسین علیه السلام، چنان که شرح آن در صفحه هاى پیشین رفت، به صورت شش ضلعى است که دو ضلع پایین آن به على اکبر و شهیدان بنى هاشم تعلق دارد. این قسمت به ضریح بیرونى قبر امام حسین علیه السلام وصل شده و 2/6 متر طول و 1/4 متر عرض دارد. بنابر این از عرض یک بخش و از طول دو بخش را در بر مى‌گیرد و دو ضلع از آن را به خود اختصاص مى‌دهد.

منبع

اقمار حسین(ع): زینب کبری(س)، ابوالفضل العباس(ع)، علی اکبر(ع)، حسن.م، قم: ذکری ‫، ۱۳۸۹.


free b2evolution skin
15
مرداد

حضرت علی اکبر علیه السلام، الگوی جوانان

یکى از بارزترین نمونه‌هاى کمال و اسوه‌هاى پاکى و مردانگى، حضرت «على اکبر (علیه السلام)» شهید بزرگ حماسه عاشورا و فرزند بافضیلت سیدالشهدا (علیه السلام) است.

 

 

سزاوار است که از رهگذر آشنایى با شخصیت و ویژگى‌هاى این جوان برومند و رشید و با صلابت، از او درس جوان‌مردى و مقاومت و ایمان و ادب بیاموزیم و نسلى را تربیت کنیم که پویاى راه نورانى آن شهید باشد.

 

 

تربیت شایسته امام حسین (علیه السلام) سبب شد تا على اکبر به بهترین صفات کمال آراسته شود. عواملى همچون: اصالت خانوادگى، تربیت و وراثت، کسب علم و فضایل که از عناصر تشکیل دهنده شخصیت هر کس است، در وجود و زندگى او فراهم بود.

 

 

خلق و خوى او و رفتار و حرکات و ادب و متانتش در حد اعلاى برجستگى و درخشندگى بود؛ آن‌گونه که گفته و نوشته‌اند، رفتارش حرکات و رفتار پیامبر خداصلى الله علیه وآله وسلم را در ذهن‌ها زنده مى‌کرد.

 

 

 

على اکبر(علیه السلام) شاخه‌اى از آن شجره طیبه و ریشه پاک بود و وارث همه خوبى‌هاى خاندان عصمت و طهارت به شمار مى‌رفت.علی اکبر فرزند بزرگ امام حسین(علیه السلام) شبیه ترین مردم به پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) در خلقت و اخلاق و گفتار بود. شجاعت، دلاوری، بصیرت دینی و سیاسی او، در سفر کربلا به ویژه در روز عاشورا تجلی کرد. در کربلا حدود 25 سال داشت. اولین شهید عاشورا از بنی هاشم بود.

 

 

 

پایین پدر بزرگوارش دفن شده و به این خاطر ضریح امام علیه السلام شش گوشه است. به نظر مـی رسد در جریان حادثه کربلا و به ویژه هر چه روز عاشورا نزدیک تر می شد و خطرها و سختی ها شدت مـی یافته، عـلی اکـبر و عباس به عنوان دو یار معتمد ایشان، پیوسته همراه امام حسین علیه‌السلام بودند و در آن هنگامه های پرغوغا و هـولناک، چـشم از پدر برنمی داشتند و هر لحظه مترصد فرمان و دستور امام بودند.

منبع اسوه و الگو: حضرت قاسم و علی اکبر و عباس(ع)، علی پور حسینی، مشهد: ضریح آفتاب ‫، ۱۳۹۰.


free b2evolution skin
 
مداحی های محرم