2
مهر

پاسخ وسوسه شيطان

پاسخ وسوسه شيطان
فرزند شيخ نقل می‌كند كه : روزی همراه پدرم میرفتيم، ديدم دو خانم آرایش كرده و بی حجاب، يكی اين طرف پدرم می‌رود و ديگری در طرف ديگر، در دست هر يك فرفره‌ای بود، آنها به پدرم میگفتند: آشيخ فرفره ما را نگاه كن، كدام يك قشنگ می‌چرخد؟
من كوچك بودم و نمی‌توانستم چيزی بگويم، پدرم اعتنايی نمیكرد، سرش پايين بود و لبخند می‌زد. چند قدم همراه ما آمدند ولی يك باره از نظر ناپديد شدند! از پدرم پرسيدم كه اين‌ها كه بودند؟
پدرم فرمود:
« هر دو شيطان بودند. »

كيمياي محبت شيخ رجبعلي خياط


free b2evolution skin
2
مهر

از كار افتادن گرامافون

از كار افتادن گرامافون
يكی از فرزندان شيخ نقل می‌كند كه: با پدرم به جشن عروسی يكی از بستگان رفتيم، ميزبان كه متوجه آمدن شيخ شد، از جوان‌ها خواست گرامافون را خاموش كنند، ما داخل مجلس شديم، جوان‌ها آمدند ببينند چه كسی آمده كه آن‌ها نبايد از گرامافون استفاده كنند. وقتی شيخ را نشان دادند، گفتند: ای بابا به خاطر او گرامافون را خاموش كنيم؟! و دوباره رفتند و آن را روشن كردند.
من نصف بستنی را خورده بودم كه پدرم به دست من زد كه:

« بلند شو برويم. »

من كه توجه نداشتم موضوع چيست، گفتم آقاجان من هنوز بستنيم را نخورده ام.
پدرم گفت:
« خيلی خوب، بلندشو. »
شنيدم همين كه ما از در خارج شديم گرامافون سوخت، يكی ديگر آوردند، آن هم سوخت، اين واقعه موجب شد كه ميزبان به صف ارادتمندان شيخ بپيوندد.

 

كيمياي محبت شيخ رجبعلي خياط


free b2evolution skin
2
مهر

آتش مال حرام!

آتش مال حرام!
شخصی در مجلسی مشغول سحر و جادو بود، فرزند شيخ كه در آن مجلس حضور داشت نقل می‌كند كه: من جلوی كار او را گرفتم، جادوگر هر چه كرد، نتوانست كاری انجام دهد، سرانجام متوجه شد كه من مانع كار او هستم و با التماس از من خواست كه: « نان مرا نبر» سپس قاليچه‌ای گران بها به من هديه داد.
قاليچه را به خانه بردم، هنگامی كه پدرم آن را ديد فرمود:

« اين قاليچه را چه كسی به تو داده است كه از آن دود و آتش بيرون می‌آيد؟! زود آن را به صاحبش برگردان. »

من هم آن را پس دادم.

 

كيمياي محبت شيخ رجبعلي خياط


free b2evolution skin
2
مهر

پاداش خودداری از نگاه نامشروع

پاداش خودداری از نگاه نامشروع
ديگری گفت: با تاكسی از ميدان سپاه - كنونی - پايين می‌آمدم، ديدم خانمی بلند بالا با چادر و خيلی خوش تيپ ايستاده، صورتم را برگرداندم و پس از استغفار، او را سوار كردم و به مقصد رساندم.
روز بعد كه خدمت شيخ رسيدم - گويا اين داستان را از نزديك مشاهده كرده باشد - گفت:

« آن خانم بلند بالا كه بود كه نگاه كردی و صورتت را برگرداندی و استغفار كردی؟ خداوند تبارك و تعالی يك قصر برايت در بهشت ذخيره كرده و يك حوری شبيه همان… »

كيمياي محبت شيخ رجبعلي خياط


free b2evolution skin
2
مهر

بوی سيب سرخ

بوی سيب سرخ
يكی از دوستان شيخ نقل می‌كند كه: همراه ايشان به كاشان رفتيم. عادت شيخ اين بود كه هر جا وارد می‌شد به زيارت اهل قبور می‌رفت. هنگامی كه وارد قبرستان كاشان شديم، شيخ گفت:

« السلام عليك يا أبا عبدالله (عليه السلام) »
چند قدم جلوتر رفتيم فرمود:
« بويی به مشامتان نمی‌رسد؟ »
گفتيم: نه! چه بويی؟
فرمود:
« بوی سيب سرخ استشمام نمی‌كنيد؟ »
گفتيم: نه!
قدری جلوتر آمديم به مسؤول قبرستان رسيديم، جناب شيخ از او پرسيد:
« امروز كسی را اينجا دفن كرده‌اند؟ »
او پاسخ داد: پيش پای شما فردی را دفن كرده‌اند و ما را سر قبر تازه‌ای برد. در آن جا همه ما بوی سيب سرخ را استشمام كرديم. پرسيدم اين چه بويی است؟
شيخ فرمود:

« وقتی كه اين بنده خدا را در اين جا دفن كردند، وجود مقدس سيد الشهدا(ع) تشريف آوردند اين جا و به واسطه اين شخص عذاب از اهل قبرستان برداشته شد. »


free b2evolution skin