پدر خيانتكار
پدر خيانتكار
اواخر آن شب زمستانى , مسافران در ايستگاه اتوبوس به انتظارماشين ايستاده بودند.
مردى تنومند بـا چـهره اى غير عادى , به همراه طفل شش ساله اش در كنار ديگر مسافران منتظر آمدن اتوبوس بـود.
حـالـت سـرگـيـجه و تهوع , آن طفل بى چاره را راحت نمى گذاشت .
تااين كه حال آن طفل مـعصوم بدتر شد و در كنار خيابان استفراغ كرد.
همه فكر مى كردند غذايى آلوده كودك را مسموم كرده است .
كنجكاوى , يكى از مسافران را واداشت از پدر طفل بپرسدفرزندش چه مرضى دارد.
آن مـرد پـس از كمى سكوت با صداى درشتى گفت : فرزندم مريض نيست .
امشب او را به مجلس عيش و نوش يكى از دوستانم بردم وعلى رغم ميل كودك , به او شراب خوراندم !
بيان : فكر مى كنيد پرورش اين كودك در چنين خانواده اى ,چه نتيجه اى به دنبال خواهد داشت .
آيا خيانتى بالاتر از اين تصورمى شود؟
انصارى , مرتضى : زندگانى و شخصيت شيخ انصارى , 1380 ق .
فرم در حال بارگذاری ...
فید نظر برای این مطلب