15
شهریور

هشتاد ناقه براى اعرابى

بيرون آوردند حضرت امير عليه السلام هشتاد ناقه براى اعرابى

در كتاب كشف الغمه از حضرت سيدالشهداء عليه السلام مروى است كه فرمود: چون جدم رسول خدا صلى الله عليه و آله از دنيا رحلت فرمود، پدرم اميرالمؤ منين على عليه السلام آواز داد و ندا كرد كه هر كس نزد پيغمبر امانتى يا وعده اى يا دينى بوده باشد بيايد از من بگيرد، پس هر كس كه طلبكار بود يا وعده اى از حضرت رسول صلى الله عليه و آله داشت مى آمد و پدرم دست به زير مصلاى خود برده به قدر طلب و وعده هر شخصى ميداد.
اين خبر به مرو رسيد رفت و به ابوبكر گفت : اگر تو ضامن وعده ها و ديون رسول خدا صلى الله عليه و آله شوى چنانكه على بن ابيطالب عليه السلام پس از زير سجاده خود مى يابى ، آنچه على مى يابد. پس ابوبكر نيز ندا در داد و اين خبر را به حضرت على عليه السلام عرض كردند، حضرت فرمود: زود باش كه پشيمان مى شود روز ديگر ابوبكر با اصحاب خود نشسته بود كه اعرابى آمد و گفت وصى رسول خدا صلى الله عليه و آله كيست ؟
ابوبكر را نشان دادند اعرابى رو به ابوبكر كرده گفت : حضرت رسول صلى الله عليه و آله بارى من هشتاد ناقه سرخ موى و سياه چشم و بلند كوهان وعده كرده است ، اكنون چون تو در جاى آن حضرت نشسته اى از تو مطالبه مى كنم ، ابوبكر رو به عمر كرد و گفت اكنون علاج ادعاى اعرابى را بكن ، عمر گفت : شاهد بخواه كه وعده حضرت رسول صلى الله عليه و آله را اثبات كند، ابوبكر شاهد خواست اعرابى گفت : آيا لياقت داشت كه شخصى مثل من از شخصى مانند آن بزرگوار شاهد و گواه گرفته باشم ؟ به احتمال آن كه العياذ بالله آن بزرگوار انكار وعده خود خواهد كرد، پس به من معلوم شد كه تو وصى و جانشين آن حضرت نيستى .
سلمان كه در آن جا حاضر بود برخاسته و گفت : اى اعرابى بيا تا تو را نزد وصى و خليفه بر حق پيغمبر صلى الله عليه و آله ببرم پس سلمان اعرابى را به خدمت اميرالمؤ منين عليه السلام آورد، اعرابى متوجه آن جناب شد عرض كرده اى شخص بزرگوار تو خليفه بر حق حضرت رسول ، حضرت امير عليه السلام هستى ؟ فرمود: بلى ! چه مطلب دارى عرض كرد: هشتاد ناقه سرخ موى و سياه چشم و بلند كوهان از تو ميخواهم كه وعده رسول خداست كه به من داده است حضرت فرمود كه : آيا تو و تمام اهل خته تو همگى اسلام آورده ايد؟ اعرابى چون اين كلام را از آن حضرت شنيد دويد و دست مبارك آن حضرت را بوسيد و گفت شهادت ميدهم كه تو وصى حضرت رسول صلى الله عليه و آله هستى ، زيرا حضرت رسول صلى الله عليه و آله اين هشتاد ناقه را به شرط اسلام آوردن من و اهل خانه من به من وعده فرموده بود. الحال الحمدلله همه ما اسلام آورده ايم پس اميرالمؤ منين على عليه السلام به امام حسن عليه السلام فرمود كه : با سلمان و اين اعرابى به فلان وادى برو و ندا كن كه يا صالح چمن جواب دهد بگو كه اميرالمؤ منين عليه السلام به تو سلام مى رساند، و مى گويد: آن هشتاد ناقه حضرت رسول خدا صلى الله عليه و آله را كه براى اين اعرابى مقرر فرموده بود حاضر كن .
پس چون ايشان به آن وادى آمدند و امام حسن عليه السلام ندا كرد جواب آمد كه لبيك يا بن رسول الله پس امام حسن عليه السلام اداى رسالت نمود جواب آمد سمعا و طاعتا زمانى نگذشت كه زمين منشق شد و زمام ناقه اى بيرون آمد امام حسن عليه السلام آن را گرفته به دست اعرابى داد، و فرمود: بكش ، اعربى زمام را كشيد و هشتاد ناقه به همان صفتها كه مى خواست بيرون آمد. اعرابى به آواز بلند گفت : (( من مثلك يا اميرالمؤ منين من مثلك يا اميرالمؤ منين )) پس به آن حضرت ثناى بسيار گفته روانه منزل خود گرديد در حاليكه شاد و مسرور بود

داستانهايى از انوار آسمانى-يوسفى


free b2evolution skin


فرم در حال بارگذاری ...