هزار بار استغفار كن!
هزار بار استغفار كن!
يكی از فرزندان شيخ نقل میكند: شخصی از اهل هندوستان به نام «حاج محمد» همه ساله يك ماه میآمد ايران. در راه مشهد برای نماز از قطار پياده میشود و در گوشهای به نماز میايستد، موقع حركت قطار، هر چه دوستش فرياد میزند كه: « سوار شو! قطار راه میافتد! » اعتنا نمیكند و با قدرت روحی كه داشته، نيم ساعت مانع از حركت قطار میشود. وقتی از مشهد بر میگردد و خدمت شيخ میرسد، جناب شيخ به او میگويد:
« هزار بار استغفار كن! »
گفت: برای چه؟
شيخ فرمود:
« كار خطايی كردی! »
گفت: چه خطايی؟ به زيارت امام رضا رفتيم، شما را هم دعا كرديم.
شيخ فرمود:
« قطار را آن جا نگه داشتی. خواستی بگويی من بودم كه …! ديدی شيطان گولت زد، تو حق نداشتی چنين كنی! »
زندگينامه مرحوم شيخ رجب علي خياط
کتاب کيميای محبت
چاپ دوازدهم 1382
انتشارات دارالحديث
فرم در حال بارگذاری ...
فید نظر برای این مطلب