ناتوى فرهنگى
مفهوم شناسی شبیخون فرهنگی ، تهاجم فرهنگی ، ناتوی فرهنگی و …
شبيخون فرهنگي، تهاجم فرهنگي، ناتوي فرهنگي
ناتوى فرهنگى
جهت آشنايي شما با اين موضوع مقاله اي تحت عنوان : «ناتوى فرهنگى اهداف، ابزارها و مصاديق , مرتضي شيرودي , پرسمان شماره 52 - دي 1385» ارائه مي شود:
ناتوى فرهنگى اهداف، ابزارها و مصاديق
امروز، مسئله خطرناك، اين است كه سررشته تحولات منفى در سطح بينالمللى، در دست كسانى است كه مىخواهند به وسيله اين تحولات، اهداف خودشان را كه يا زر است يا زور، تأمين كنند و براى آنها چيزى به نام هويت ملتها، اصلاً ارزش ندارد كه متأسفانه اين، در صد و پنجاه سال اخير، در دنيا اتفاق افتاده است؛ يعنى تحولات كشورهاى آسيايى، آفريقايى و آمريكاى لاتين، در دام طراحى باندهاى قدرت بين المللى افتاده است و طراح اينها، صهيونيست و سرمايه داران بين المللى بوده اند.
آن چه براى اينها مهم است، كسب قدرت سياسى است كه بتوانند در كشورها و دولتهاى اروپايى و غيره نفوذ كنند؛ قدرت سياسى را در دست بگيرند؛ پول كسب كنند و اين كمپانىها، سرمايههاى عظيم، كارتلها و تراستها را به وجود آورند. هدف، اين بوده است؛ آن وقت اگر اقتضا كند كه اخلاق جنسى ملتها را خراب كنند، به راحتى مىكنند؛ مصرفگرايى را در بين آنها ترويج كنند، به راحتى اين كار را انجام مىدهند؛ بىاعتنايى به هويتهاى ملى و مبانىِ فرهنگى را در آنها ترويج كنند، اين كار را مىكنند. اينها، اهداف كلان آنها است كه تصوير كردهاند. آن وقت، هميشه لشگرى هم از امكانات فرهنگى و رسانهاى و روزنامههاى فراوان و مسائل گوناگون تبليغات، در مشت اينها قرار دارد كه از آنها به «ناتوى فرهنگى» تعبير مىكنند؛ يعنى مانند پيمان ناتو كه آمريكايىها در اروپا به عنوان مقابله با شوروى سابق، يك مجموعه مقتدر نظامى به وجود آوردند؛ اما براى سركوب هر صداى معارض با خودشان، در منطقه خاورميانه و آسيا و غيره، از آن استفاده مىكردند، حالا يك ناتوى فرهنگى هم به وجود آوردهاند. اين، بسيار چيز خطرناكى است. البته براى حالا هم نيست؛ سالهاست كه اين اتفاق افتاده است. مجموعه زنجيره به هم پيوسته رسانه هاى گوناگون از ماهوارهها، تلويزيونها و راديوها كه حالا اينترنت هم داخلش شده است، در جهت مشخصى حركت مىكنند تا سررشته تحولات جوامع را به دست بگيرند.
گوشهاى از سخنان رهبر معظم انقلاب در جمع دانشگاهيان استان سمنان
امروزه رسانههاى فراملى، به مثابه يكى از مؤثرترين ابزار تحكيم هژمونى نظام سلطه جهانى، به ويژه آمريكا، عمل مىكنند. اين رسانهها، وابسته به شركتهاى قدرتمند و بانفوذ فرامليتى اند و در جهت تأمين منافع كشورهايى چون آمريكا، نقشى اساسى دارند. به بيان ديگر، مؤثرترين ابزار براى جهانى كردن فرهنگ غرب، شركتهاى فراملى و نيروى محركه اين فرآيند، بهرهگيرى از انقلاب، در عرصه فناورى اطلاعات و جهانى شدن ارتباطات است. پديده جهانى شدن ارتباطات را پس از دهه 1960م. مىتوان از رشد رسانه ها و شركتهاى فراملى، نظير تايم وارنر، ديزنى، رويترز، سونى، مردوخ و برتلزمن، دريافت كه همگى وابسته به اقتصادهاى پيشرفته اند؛ به گونهاى كه سازمانهاى دولتى و غيردولتى ارتباطى را به شدت تحتالشعاع خود قرار داده اند.
بخش زيادى از سلطه رسانه هاى غربى بر جهان، به آمريكا تعلق دارد كه اين مسئله را بايد ناشى از تجربه بازاريابى، رشد و استفاده از تكنولوژى هاى جديد در جهت دستيابى به جلوههاى ويژه دانست. شايد به همين علت است كه تلاش دولتهاى ملى در جهت حفظ جوامع خود از سيطره فرهنگى آمريكا، چندان موفقيت آميز نبوده است؛ زيرا از يك سو، محصولات فرهنگى آمريكا، حاوى مفاهيم جذابى چون آزادى، حق انتخابهاى فردى و آينده مطلوب است و از سوى ديگر، زيرساختهاى نامطلوب كشورها، باعث تسهيل انتقال و پذيرش محصولات فرهنگى آمريكايى شده است. ديگر دلايل موفقيت رسانه هاى آمريكايى در تسلط بر جهان را مىتوان به صورت زير برشمرد:
1. سلطه گرايى جهانى رسانه اى آمريكايى
در گذشته، تعادلى بين منافع كارگرى و كشاورزى از يك سو و شركتها از سوى ديگر، وجود داشت؛ امّا امروزه، اين شركتهاى تجارى رسانهاى هستند كه بر امور، سلطه يافتهاند. بخشى از اين سلطهيابى، به كمكى برمىگردد كه رسانهها در امر مبارزات انتخاباتى ايفا مىكنند. هزينه هاى تبليغات رسانهاى نامزدها، مرتب در حال افزايش است كه اين امر، به افزايش توانايى مالى شركتهاى رسانهاى از طريق بهرهجويى از نامزدهاى به قدرت رسيده، منجر شده است. از اين رو، اين شركتها از حمايت وسيع قانونى در آمريكا بهره مندند.
از يك قرن قبل، دادگاه عالى آمريكا، همان حقوقى را كه براى افراد قائل است، براى شركتها نيز در نظر گرفت و از اين جهت، نظارت بر رسانه ها، بسيار دشوار گرديد. همچنين، در دهه 1970م. اين شركتها از اصلاحيه اول قانون اساسى آمريكا، براى گسترش و سيطره جهانى فعاليتهاى خود، بهره گرفتند. از آن جا كه رسانهها، از حمايت مالى گسترده آگهى دهندگان برخوردارند، به نحو گستردهاى، اقدام به پخش آگهى هاى تبليغاتى و تجارى مىكنند. اين رسانه ها، تبديل به دستگاههاى عظيم بازاريابى و ايدئولوژيكى، به منظور تأثيرگذارى شركتها شده اند. در واقع، اين رسانه ها، مفسران نهايى واقعيت هستند و واقعيت را هم بر اساس منافع شركتها تعريف مىكنند.
نتيجه اين كه، اقتدار شركتهاى رسانهاى، در حال افزايش است و آنان به دنبال يافتن بازارهاى جديد، كاهش ماليات بر فعاليتهاى خود و كسب منافع بيشتر از حكومتها هستند. در اين راستا، شركتها و رسانههاى فراملى، اولويت بسيار زيادى براى مقرراتزدايى قائلند؛ زيرا بدين وسيله مىتوانند به سادگى در رسانههاى ملى نفوذ كنند و از طريق بنگاههاى تبليغاتى خود، به صورت نامحدودى، بر آنها تأثير بگذارند. يكى از راههايى كه به موفقيت شركتهاى فراملى رسانهاى آمريكا بر جهان انجاميده است، تمركز در فعاليتها و حركت به سوى تأسيس اتحاديههاى رسانهاى است. دو نمونه بارز اين مسئله، عبارتند از:
الف) اتحاديه ارتباطات راه دور بينالملل)ITV(؛ اين اتحاديه، در سال 1856م. تأسيس و در سال 1932م. به اتحاديه بينالملل تلگراف، تغيير نام داد؛ سپس به منظور جلوگيرى از نفوذ جهان سوم، مجدداً سازماندهى شد و در پىآن، نقش شركتهاى حقوقى در آن بيشتر گرديد. اين سازمان كه هم اكنون، به عنوان يكى از نهادهاى تخصصى سازمان ملل فعاليت مىكند، نقش روز افزونى در حمايت از رسانههاى ملى دارد.
ب) گات )GATT(يا موافقتنامه عمومى تعرفه و تجارت؛ اين سازمان كه امروزه، سازمان تجارت جهانى )WTO(خوانده مىشود، در سال 1947م. تأسيس و در سال 1996م. تغيير نام داد. اين سازمان، در جهت حفظ منافع شركتهاى رسانهاى و گسترش جريان اطلاعاتى غرب، تلاش زيادى كرد. به اين دليل، اين شركتها بر قوانين و جريانهاى مربوط به روند گسترش اطلاعات، نظارت دقيق داشته، هر گونه مخالفتى را سركوب مىكنند. آنها با بىطرف ساختن دولتها، نفوذ جهانى خود را كامل كرده، بدون نظارت مؤثر، به فعاليت مشغولند؛ اين در حالى است كه سازمانهاى بينالمللى ديگر، نظير سازمان ملل متحد و يونسكو، در اين زمينه، ضعيف و خلع سلاح شده اند.1
2. عمليات روانى سازمان سيا برعليه اسلام
سازمان سيا )CIA(گرچه يك رسانه فراملى نيست، ولى در نقش يك رسانه فراملى، در تهاجم به فرهنگهاى ملى، عمل مىكند. از اين رو، آرتور كاستلز، يكى از مقامات جنگ فرهنگى سيا، خطاب به يك مقام مسئول آمريكايى در سال 1949م. چنين گفته است: به من، 100 ميليون دلار و 1000 انسان مصمم بدهيد؛ تضمين مىكنم كه چنان موجى از ناآرامىهاى دمكراتيك در ميان تودهها، حتى در ميان سربازان امپراتورى استالين، ايجاد كنم كه براى مدتى طولانى، تمامى دغدغه وى به مسائل داخلى معطوف شود.
«جنگ سرد فرهنگى سيا و جهان هنر و ادب»، عنوان كتابى است از خانم فرانسيس ساندرس - پژوهشگر و روزنامهنگار انگليسى - است كه در سال 1999م. در لندن منتشر شد و اندكى بعد، غوغايى به پا كرد. اين كتاب، به افشاگرى نقش سازمان سيا در هدايت فرهنگى و هنرى در بسيارى از كشورها، به ويژه در دوران جنگ سرد مىپردازد. خانم ساندرس، در كتابش نشان مىدهد كه كوردمهير، رئيس بخش عمليات روانى سازمان سيا، با همكارى دوستش، آرتوشلزينگر و بر پايه طرحى كه ملون لاسكى ارائه داد، حركتى را آغاز كردند كه به ايجاد يك شبكه فرهنگى غولآساى جهانى يا ناتوى فرهنگى انجاميد؛ به طورى كه بودجه آن در سال 1950م. و در زمان رياست جمهورى ترومن، 34 ميليون دلار بود. گرچه جنگ سرد به پايان آمد، ولى سازمان سيا، با بهرهگيرى از تجارب دوران جنگ سرد، با بودجه و شدت بيشترى، براى پيروزى در عرصه هاى ديگرى، چون اسلام و ايران و از طريق شيوه هاى زير تلاش مىكند:
الف) سينما
در هاليوود، مأموران سيا، كارگردانان را ترغيب مىكنند تا در فيلمهاى خود، از سياه پوستان بيشترى استفاده نمايند؛ آنان را آراسته و خوش لباس به تصوير بكشند و از اين طريق، آمريكا را جامعهاى آزاد و دمكرات نشان دهند. فيلم «مزرعه حيوانات» جرج ارول، در اين راستا و با سرمايه سيا در سال 1984م. توليد شد. در اين مورد، حتى مىتوان به فيلم «روز استقلال هاليوود» در سال 1996م. اشاره كرد. در اين فيلم، موجودات فضايى مىخواهند جهان و بشر را از بين ببرند تا به منابع و ثروتهاى زمين دست يابند؛ اما نيروى هوايى آمريكا، تحت رهبرى و هدايت رئيس جمهور، بر اين موجودات فائق مىآيند. اين فيلم در حقيقت، ستايشى از قدرت عظيم آمريكا براى دستيابى به پيروزى، در نبرد با دشمن انسانيت است!
ب) كتاب
بسيارى از كتابهاى كمپانى پراگر، با بودجه سيا چاپ مىشوند. كتاب «طبقه جديد» ميلوان جيلاس هم با كمك سيا و در تيراژ بالا منتشر شد و در سراسر جهان توزيع گرديد. سيا، 50 هزار نسخه از يكى از كتابهاى ايروينگ كريستون را براى توزيع مجانى در سراسر جهان خريدارى كرد. طبق تخمين خانم ساندرس، تنها در دوران جنگ سرد، حدود 1000 عنوان كتاب به وسيله سيا و تحت پوشش بنگاههاى انتشاراتى تجارى و دانشگاهى، در آمريكا به چاپ رسيد.
ج) همايش
سيا در سال 1950م. با گردآوردن 100 نويسنده مشهور از سراسر جهان، كنگره آزادى فرهنگى را در برلين داير كرد. در اين كنگره، نويسندگان برجستهاى چون آرتور كوستلر، سيدنى هوك، ملوين لاسكى، ايناتسيو سيلونه و جرج ارول شركت داشتند. يكى از اولين اقدامات كنگره، اختصاص بودجهاى كلان، براى چاپ نشريات روشنفكرى در پاريس، برلين و لندن بود. هدف ابتدايى كنگره، تقويت چپگرايان غيركمونيست و مقابله با روحيات و تبليغات ضدآمريكايى بود. هدايت كنگره را مايكل يسلون، كارمند واحد جنگ روانى برعهده داشت.
د) دانشگاه
تعدادى از دانشگاههاى مشهور آمريكا، مانند كلمبيا، استانفورد، نيويورك و هاروارد، زير نفوذ سازمان سيا هستند. بنياد فارفيلد در دانشگاه كلمبيا، يكى از مهمترين مراكزى است كه بودجه عمليات فرهنگى سيا، از طريق آن به نهادهاى فرهنگى مبلّغ فرهنگ آمريكايى منتقل مىگردد. ظاهراً اين بنياد را يك ثروتمند يهودى به نام جوليوس فيلشن ايجاد كرده؛ ولى در واقع، با بودجه سيا اداره مىشود. هدايت اين بنياد را زمانى جك تامپسون، مأمور سيا و استاد دانشگاه كلمبيا در دست داشت.
و) روشنفكران
خانم ساندرس، فهرستى از شواليهها يا روشنفكرانى چون كارل پوپر، توماس كوهن، آيزايا برلين، والت روستو، دانيل بل، ريمون آرون، حنا آرنت، سيدنى هوك و هنرى لوس را ذكر مىكند كه با تأسيس نشرياتى چون پارتيزان ريويو، نيوليدر، در مونات، كينان ريويو و پرووه، مخالفان كمونيسم ديروز و دشمنان اسلام امروز را در سراسر جهان، تغذيه فكرى مىكنند. عجيب آن كه اكثر شواليههاى جنگ سرد فرهنگى، يهودىاند!
ه) ترور
ترويج فرهنگ به اصطلاح آزاد، همپاى سياست ترور و كشتار روشنفكران و دگرانديشان، در تمامى دوران جنگ سرد و پس از آن، جريان دارد. طبق برخى از تخمينها، حداقل در دوران جنگ سرد، سيا، حدود 150 هزار معلم، استاد، رهبر اتحاديه كارگرى، كشيش و روحانى مخالف را به قتل رسانده و برخى اين رقم را تا 300 هزار نفر افزايش دادهاند. اين پديده كه از آن به «ترور دولتى» ياد مىشود، پنهان و مخفيانه صورت مىگيرد.2
3. ارتش آمريكا و بازى هاى رايانه اى
از ديگر ابزارهاى ناتوى فرهنگى آمريكا و غرب عليه جهان غيرغرب، بازى هاى رايانه اى است. بازىهاى رايانه اى را صرفاً نبايد پديدهاى براى سرگرمى كودكان و نوجوانان دانست؛ بلكه اين بازىها به ابزار تبليغاتى مهمى در دست ارتشهاى مهاجم و سركوبگرى چون ارتش آمريكا هستند كه در بطن و درون خود، هدفهاى سياسى - نظامى شيطانى را دنبال و القا مىكنند.
بسيارى از تحليلگران، جنگ خليج فارس در سال 1991م. را يك بازى رايانه اى توصيف كردند؛ زيرا اين جنگ، بيشتر به يك جنگ رايانه اى شبيه بود و نه يك جنگ واقعى. همين واقعه، درباره جنگ دوم خليج فارس هم تكرار شد. رايانه اى بودن اين جنگها را اظهارنظر بوش پدر با عنوان «بازى تمام شد» و گفته يك ژنرال آمريكايى كه «تاكتيك اين جنگ، از بازى رايانهاى اقتباس شد»، تأييد مىكند. اين جملات، مىتواند براى طرفداران بازىهاى رايانهاى، لذتبخش باشد؛ به اين دليل كه ديگر نمىتوان بازىهاى رايانهاى را تنها وسيلهاى براى وقتگذرانى دانست. بازى رايانهاى، فقط يك تفريح بىخطر نيست؛ بلكه رسانهاى براى بيان و نهادينهسازى برخى پيامهاست؛ البته اين پيامرسانى به صورت آشكار صورت نمىگيرد؛ بلكه در جهتى به دور از اهداف ظاهرى و ابتدايى، از آن استفاده مىشود. استفاده از بازىهاى رايانهاى، در جهت هدفهاى سياسى و نظامى، به آن جهت مزورانه است كه براى مردم، ناشناخته است.
برخى از اين بازى ها عبارتند از:
الف) بازى بازگشت به قلعه ولفن اشتاين )Return to castle wolfenstein( عرضه شده در نوامبر 2001م. كه بازىكننده در نقش يك سرباز آمريكايى در جنگ جهانى دوم ظاهر مىشود. او به درون كاخهاى نازى نفوذ مىكند و با سربازان s.s به مبارزه مىپردازد و در پيچ و خم راهروى كاخها، سربازان آلمانى را از پاى در مىآورد. در اين بازى، نوعى ديدگاه جانبدارانه به نفع آمريكايىها وجود دارد.
ب) بازى طوفان صحرا )Conflict Desert Storm(عرضه شده در سپتامبر 2002م. كه بازىكننده در نقش يك سرباز انگليسى و آمريكايى است كه مأموريتش، آزادسازى عراق از يوغ ديكتاتورى است. او در اين بازى، يك دشمن مىشناسد و آن هم سرباز عراقى است. اين بازى، هيچ مخالفتى را در آمريكا به وجود نياورد و تنها به افراد زير 16سال، توصيه شد كه اين بازى را انجام ندهند. هدف پنهانى بازى طوفان صحرا، آن است كه فرد بازىكننده، خود را در موضع دفاع از نظم جهانى قرار دهد.
ج) بازى ارتش آمريكا )Amricans Army(عرضه شده در ژوئيه 2002م. كه بازىكننده در آن، به يك سرباز آمريكايى تبديل مىشود. هدف ارتش آمريكا كه سازنده اين بازى است، جذب بيشتر جوانان به سوى مشاغل نظامى است. براى استفاده از اين بازى، بايد بر روى پايگاه اينترنتى ارتش آمريكا ثبتنام كرد كه تاكنون، بيش از يك ميليون نفر در اين پايگاه، ثبتنام كردهاند.
در نمايشگاه بازى رايانه لسآنجلس )E3(در مه 2003م. افرادى كه در انتظار باز شدن درهاى نمايشگاه بودند، در مقابل دربهاى نمايشگاه به تماشاى يك برنامه شبيه سازى شده، مثل بازى هنگ 101 نيروى هوايى، پرداختند. در بازى بازگشت به بغداد Back to Gagad()، بازى كننده به جنگ سال 1991م. آمريكا عليه عراق برمىگردد كه در آن نيز، يك ديدگاه انحصارگرايانه به نفع آمريكا به چشم مىخورد.
ارتش آمريكا، به طور مستقيم و غيرمستقيم در توليد و توزيع بازىهاى رايانهاى جنگى و نظامى، دخالت دارد. توانايى اين كار، در ارتش آمريكا ديده مىشود؛ زيرا ارتش، ماهرترين برنامهنويسها را جذب كرده و تواناترين موتورهاى بازى را خريدارى كرده است. درمواقعى كه ارتش نتواند به توليد بازىهاى رايانهاى بپردازد، ديگر سازندگان بازىهاى رايانهاى را به انقياد در مىآورد؛ به طورى كه اگر سازندگان بازىهاى رايانهاى، نرمافزارى را طراحى كنند كه در آن به يك نظامى توهين شود، به 500 دلار جريمه، محكوم مىشوند.3
بحران رسانهاى در آمريكا
علت ناتويى شدن رسانه اى آمريكايى چيست؟
روز به روز بر روند تمركزگرايى در ارتباط جمعى آمريكا و بر اقتدار مالكان و صاحبان رسانههاى جمعى افزوده مى شود. در واقع، با وجود شعارهايى كه در باب وجود چند فرهنگى در آمريكا به گوش مىرسد، يك فرهنگ، امواج و محتواى رسانهها را به چنگ گرفته است. چنين وضعيتى را بنباگو ديكيان در كتاب «انحصار رسانهاى»، به خوبى تشريح كرده است. وى مىنويسد:
تعداد اندكى از مؤسسات اقتصادى، با چنگ انداختن بر بخش رسانهاى و اطلاعرسانى آمريكا، آن را از اصول كثرتگرايى دور ساختهاند. اين مؤسسات كه حدود 50 شركت چند مليتىاند و همگى منافع مالى مشتركى با چند مؤسسه اقتصادى عظيم و چندين بانك بينالمللى بسيار مهم دارند، قسمت اعظم اين بازار را در اختيار دارند، به گونهاى كه، در سال 2003م.، تنها ده مؤسسه بزرگ اقتصادى بر اين بخش فرمانروايى مىكردند. سياستمداران آمريكايى نيز از تصويب مقررات مراقبتى بر اين مؤسسات، طفره مىروند؛ زيرا مؤسسات اقتصادى بزرگ از محدوديتهاى بيش از حد ناشى از فشارهاى قانونى، لطمه خواهند خورد. از اين رو، سياستمداران، راه حل را در خارج ساختن اين بخش از حوزه قانونگذارى دولتى ديدهاند؛ همان گونه كه مايكل پاول، پسر وزير امور خارجه پيشين آمريكا و رئيس كميسيون ارتباطات دولت فدرال، به عنوان مسئول قانونگذارى در اين بخش، مخالف وضع و تصويب هر گونه قانون در اين زمينه و طرفدار متعصب بازار آزاد است. راز مهم ديگرى كه باعث آزاد گذاشتن اربابان رسانهاى شده، اين است كه در فاصله زمانى بين 1993 تا 2003م. اربابان ارتباط جمعى، 75 ميليون دلار به مبارزات انتخاباتى نامزدهاى دو حزب عمده آمريكا، كمك مالى كردهاند. صنايع بزرگ رسانهاى، همچنين با تأمين مخارج كامل 1460 سفر اعضا و كارمندان كميسيون ارتباطات دولت فدرال، در فاصله سالهاى 1995 تا 2000م. دوستى آنان را براى خود حفظ كرده است.
هم اكنون، بيشتر شبكههاى بزرگ راديويى، كانالهاى تلويزيونى، روزنامهها و نشريات ديگر، در اختيار گروه اندكى از مؤسسات اقتصادى قرار دارند. آنها همچنين بر روى دو هدف عمده اينترنت و حذف مقررات ضد انحصار، تمركز يافتهاند؛ زيرا حداقل كنترل دسترسى به اينترنت به صورت عمده، براى اين مؤسسات اقتصادى، مىتواند منبع سودى سرشار باشد. بنابراين، جاى تعجب نيست كه در سال 1999م. مجموعاً 110 شركت، 60 درصد كاربران شبكه را در اختيار داشتند؛ ولى در سال 2000م. تنها 14 شركت، صاحب همان سهم از بازار آزاد بودند.
علاوه بر اين، شركتهاى بزرگ، كميسيون ارتباطات را به سمت تجديد نظر در قانون 1993م. كه شركتها را از در اختيار گرفتن بيش از 30 درصد بازار منع مىكند، سوق دادهاند؛ از اين رو، قانون مخابرات 1996م. محدوديتهاى وارده بر تمركزگرايى در مالكيت ايستگاههاى راديويى را لغو كرد. حاصل اين تصميم، آن شد كه كِلر چاثل در سال 2001م. به تنهايى چندين ايستگاه راديويى را در اختيار داشت.
تمركزگرايى، نتيجهاى ديگر هم دارد و آن اين كه روزنامهنگاران عضو مؤسسات اقتصادى، تشويق نمىشوند كه نقّادانه درباره مالكين خود، اطلاعرسانى و افشاگرى نمايند و در نتيجه، اطلاع رسانى به صورت كالا در مىآيد و توليد روزنامه نگاران، معناى واقعى خود را از دست مىدهد. به اين ترتيب، جنبه هاى تحقيقى مقالات روزنامهنگاران از بين مىرود. به اين جهت، مؤسسات اقتصادىاى كه ثروت و دارايى فراوانى در حوزه اينترنت و مطبوعات دارند، به جاى توليد و تحقيق، همواره به كپى كردن مطالب يك روزنامه يا رسانه، در روزنامه ها و رسانه هاى خود دست مىزنند و به اين وسيله، كيفيت كار روزنامه نگارى، جديت كارى و بررسى حقيقت خبر، هميشه در نظر گرفته نمىشود.4
صهيونيسم و مقاصد جهانى سيطره رسانه اى
آن چه در پى مىآيد، خلاصهاى ازنظرات داك، نماينده پيشين مجلس آمريكا از ايالت لوئيزياناست.
بسيارى دچار اين توهم هستند كه در آمريكا، مطبوعات آزادند؛ اما واقعيت اين است كه در آمريكا، هر كسى آزاد است كه هر نشريه و رسانهاى را منتشر كند؛ ولى هيچ گاه آزاد نيست كه هر سخنى را بگويد؛ البته به استثناى نشرياتى با تيراژ پايين و در سطح محلى كه هرگز براى ساختار قدرت، خطر جدى محسوب نمىشوند. آنها گاهى اجازه گفتن هر سخنى را دارند! در واقع، روزنامهها، مجلهها، ايستگاههاى راديويى و شبكههاى تلويزيونى، به طور باور نكردنى، كنترل مىشوند؛ به حدى كه در بسيارى از شهرهاى عمده اروپايى، كنترل بر رسانهها، به گستردگى سلطه آمريكاييان بر رسانهها نيست؛ مثلاً در اروپا در ميان انبوه نشريات، مىتوانيد روزنامهاى را پيدا كنيد كه حامى فلسطينىها باشد؛ اما در آمريكا در ميان 2000 روزنامه، حتى يك روزنامه هم پيدا نمىشود كه ديدگاهى فلسطينى داشته باشد. گرچه روزنامههاى معدودى هستند كه بر سر برخى از مسائل، با دولت اسراييل، اختلاف نظر دارند - همان طور كه در خود اسراييل هم در برخى اوقات، اعتراضات ضددولتى ديده مىشود - ولى بر سر مسائل بنيادين، همه مطبوعات و نشريات آمريكايى، چه در تملك يهوديان باشند يا نباشند، بدون توجه به شرارتها، كشتارها و نقض حقوق بشر توسط اسراييل، حامى آن دولتند؛ در حالى كه اسراييل از بدو تأسيس، هزاران تن از مردان، زنان و كودكان فلسطينى را كشته است. علاوه بر اين، آنان به تخريب عمدى هزاران خانه، شركت، بيمارستان و مدرسه پرداخته و دهها هزار نفر را كور، ناقص، فلج و انگشتان افراد بسيارى از جمله، هزاران كودك را قطع كرده اند. همچنين صدها هزار فلسطينى را زندانى و شكنجه كردهاند و بدتر از همه، در اين دوران تخريب و كشتار، اسراييلىها اقدام به تأسيس صدها شهرك يهودى در سرزمينهاى فلسطينيان كردهاند. در حقيقت، همان گونه كه خانهها و شهرهاى فلسطينى را خراب مىكنند، يهوديانى را از مكانهايى چون نيويورك و مسكو، روانه اسراييل مىكنند و براى آنها، خانههايى در شهركهاى مردم مظلوم فلسطين مىسازند.
بيشتر آمريكاييان از اين مسئله بىخبرند و بىخبرى آنان، ناشى از آن است كه يهوديسم و صهيونيسم، بر اكثريت عظيم رسانههاى آمريكا، كنترل و سيطره دارد. اين كنترل و سيطره، تنها براى مخفى كردن جنايات اسرائيل در فلسطين صورت نمىگيرد؛ بلكه آنها چه در آمريكا و چه در ساير نقاط جهان، سرورى و برترى نژاد يهود را تبليغ مىكنند و معتقدند كه از حق الهى حكومت، نه تنها بر فلسطين، بلكه بر تمام جهان برخوردارند و اين انديشهها را ترويج مىكنند. در اين راستا، آنان همواره تلاش مىكنند تا فرهنگ، هويت و انسجام نژادى و اقتصادى و استقلال سياسى هر كشورى را در جهان، تضعيف كنند. به ديگر بيان، يهوديان و نظم نوين جهانى آنها، به دنبال نابودى هر ملت، فرهنگ، ميراث و نژادى به جز يهود است. آنان به دنبال سلطه بر رسانهها، اقتصاد و حكومتها هستند. گرچه بايد از آرزوى يهوديان در حفظ نسل، فرهنگ و دينشان حمايت و دفاع كرد، اما سلطهجويان يهودى، به دنبال نابودى هر جنبش ميهنپرستانه، به غير از جنبش خود هستند و اين كار، نخست از طريق رسانهها انجام مىگيرد.5
نتيجه
جريانى كه به عنوان نومحافظه كار، در سالهاى اخير، در آمريكا سربرآورده و سياستهاى نظامىگرايانه جرج بوش را تغذيه و پشتيبانى مىكند، ادامه همان كانونى است كه عمليات فرهنگى سيا را در دوران جنگ سرد هدايت مىكرد. به عنوان مثال، از ايرنيگ كريستون، روشنفكر سرشناس يهودى، به عنوان بنيانگذار جريان نومحافظهكارى ياد مىكنند. هم اكنون پسر او به نام ويليام كريستون، به صراحت بر تداوم همان سياستها تأكيد مىكند. او مىنويسد:
آينده بشريت، منوط به يك سياست خارجى راسخ، آرمانگرا و خوشبينانه، از سوى آمريكاست. در واقع، آمريكا نه تنها بايد پليس و كلانتر جهان شود، بلكه بايد راهنماى آن نيز باشد.
بنابراين، مىتوان گفت كه پديده تهاجم فرهنگى موجود، به اين معناست كه كانونهاى قدرتمند سلطهگر جهانى در سرويسهاى اطلاعاتى غرب، براى فروپاشى يك نظام سياسى و يا تحميل طرحهاى سياسى، اقتصادى و فرهنگى خود بر يك جامعه مستقل، عمليات روانى، فرهنگى و تبليغاتى معينى را سازمان مىدهند. اين عمليات، در گذشته عليه شوروى سوسياليست بود و امروز عليه اسلام و نظام جمهورى اسلامى ايران است.
1. هربرت شيلر، مقابله با رسانههاى فراملى، چالش بزرگ آينده، ماهنامه سياحت غرب، آذر 1382، ص 12-17 .
2. به نقل از عبداللَّه شهبازى، سيا و جنگ سرد فرهنگ، مندرج در .Shahbazi.org
3. استفان پيلت، «بازىهاى رايانهاى سلاح تبليغاتى»، لوموند ديپلماتيك، اكتبر 2003؛ به نقل از ماهنامه سياحت غرب، آبان 1382، ص 54.
4. اريك كلينبرگ، ده ارباب رسانهاى آمريكا، لوموند ديپلماتيك، آوريل 2002، ص 24.
5. ديويد راك، جهانگرايان يهودى؛ به نقل از ماهنامه سياحت غرب، مهر 1382، ص 37-42.
راهکارهاي مقابله با تهاجم فرهنگي:
تهاجم فرهنگي، مقولهاي حقيقي و برنامهريزي شده است و تنها راه مبارزه با آن نيز مصونيت بخشيدن به جوانان و ديگر افراد جامعه است. از راه تمسّك به فرهنگ غني اسلامي و ملّي اين مرز و بوم و استفاده كارآمد از همه امكانات ـ به ويژه دستگاههاي فرهنگي ـ و بسيج همه اقشار مردم براساس برنامهاي دقيق و حساب شده، ميتوان به اين مهم دست يافت. بر اين اساس، مهمترين راههاي مصون ماندن از اين تهاجم، عبارت است از:
1. حفظ و تعميق ارزشهاي اسلامي و ملّي از طريق فرآيند صحيح جامعه پذيري و عوامل آن؛ (مانند خانواده، مدرسه، رسانهها و….) و نيز آگاه نمودن جوانان با پيشينه هاي درخشان تمدنّ اسلامي و دستاوردهاي مادي و معنوي عظيم انقلاب اسلامي.
2. تحققّ حيات طيبه اسلامي و حفظ ارزشهاي انقلابي، استقرار عدالت اجتماعي و قسط اسلامي، تأمين رفاه و امنيت براي مردم در سايه ايمان به خداوند و حاكميت ارزشهاي الهي.
3. هوشياري و بيداري در مقابل انحراف معنوي جامعه اسلامي.
4. احياي فريضه مهم امر به معروف و نهي از منكر كه يكي از اركان اساسي اسلام و ضامن حفظ و بقاي فرايض و ارزشهاي الهي است.
5. ايجاد باور عميق، ريشهدار، عقلاني و مبتني بر نظام ارزشي اسلام در مديران جامعه؛ يعني، كساني كه در دستگاههاي رسمي قانوني، به ويژه فرهنگي، نقش ايفا ميكنند.
6. تلاش و تدبير جدي و گسترده براي تثبيت نظام ارزشي مطلوب در بخشهاي مختلف جامعه (اعم از سياسي، اقتصادي، فرهنگي و…).
7. تبلور و تجلّي اين نظام ارزشي در رفتار حقيقي و حقوقي مديران ساختار كلان كشور و برنامههاي اجرايي.
براي مصون ماندن از تهاجم فرهنگي بيگانگان و گريز از الگوها و گرايش هاي غربي در دو جهاد عمده بايد كوشيد: جهاد علمي و عملي. در جهاد علمي، شخص بايد معرفت خويش را نسبت به ارزشها و هنجارهاي ديني پيوسته روزافزون سازد تا نيك را از بد، و سره را از ناسره، به خوبي بازشناسد و با شعور و آگاهي در مسير نيكيها گام بردارد.
جهاد عملي به دو بخش تقسيم ميشود: فردي و اجتماعي. جهاد عملي فردي حركتي دائمي و خستگي ناپذير در برابر هواها و خواسته هاي نفساني است. اين جهاد، عزمي استوار و مراقبتي دائمي ميطلبد و بدون ارتباط پيوسته با خدا و جديتّ در مخالفت با شيطان نفس، نميتوان از آن سرافراز بيرون آمد. در اين مسير، شخص بايد نخست به انجام واجبات و ترك محرمات همت گمارد. در مرتبه دوم، انجام مستحبّات و ترك مكروهات را وجهه همت خويش قرار دهد و در مرتبه سوم هر آنچه غير خدايي استـ حتي برخي از مباحات راـ از خود دور سازد و به غير خدا و آنچه مطلوب او است، نپردازد.
اما جهاد عملي اجتماعي، كوششي جمعي است در جهت تغيير و اصلاح جامعه و مبارزه با آلودگيها و انحرافات، و بسط علم، اخلاق، معنويت، فضيلت و تقوا در جامعه. اين مهم نيز مستلزم برنامهريزي دقيق و مشورت و همگامي با صاحبنظران و ديگر دوستان همراه و همرأي است.
در پايان، گفتني است برخورد فيزيكي، بستن مرزها و كارهايي از اين دست، هرگز بهترين يا آخرين راه حل نيست. به علاوه، تحقق آن نيز در عصر ارتباطات و پيشرفت فنآوري به صورت كامل امكانپذير نيست؛ اما در مواردي لازم است و از تأثير و نفوذ بيش تر تهاجم فرهنگي جلوگيري ميكند.
براي آگاهي بيشتر ر.ك: علي ذوعلم، فرهنگ و تهاجم فرهنگي، بر گرفته از سخنان مقام معظم رهبري؛ انقلاب و ارزشها؛ ابوالفضل اشرفي، بحران هويت اجتماعي و آسيبشناسي انقلاب (مجموعه مقالات آسيبشناسي انقلات اسلامي)
(لوح فشرده پرسمان، اداره مشاوره نهاد رهبري، كد: 38/100119849)
فرم در حال بارگذاری ...
فید نظر برای این مطلب