10
شهریور

ناتوى فرهنگى‏

مفهوم شناسی شبیخون فرهنگی ، تهاجم فرهنگی ، ناتوی فرهنگی و …
شبيخون فرهنگي، تهاجم فرهنگي، ناتوي فرهنگي

ناتوى فرهنگى‏
جهت آشنايي شما با اين موضوع مقاله اي تحت عنوان : «ناتوى فرهنگى‏ اهداف، ابزارها و مصاديق‏ , مرتضي شيرودي , پرسمان شماره 52 - دي 1385» ارائه مي شود:
ناتوى فرهنگى‏ اهداف، ابزارها و مصاديق‏
امروز، مسئله خطرناك، اين است كه سررشته تحولات منفى در سطح بين‏المللى، در دست كسانى است كه مى‏خواهند به وسيله اين تحولات، اهداف خودشان را كه يا زر است يا زور، تأمين كنند و براى آنها چيزى به نام هويت ملت‏ها، اصلاً ارزش ندارد كه متأسفانه اين، در صد و پنجاه سال اخير، در دنيا اتفاق افتاده است؛ يعنى تحولات كشورهاى آسيايى، آفريقايى و آمريكاى لاتين، در دام طراحى باندهاى قدرت بين ‏المللى افتاده است و طراح اينها، صهيونيست و سرمايه‏ داران بين ‏المللى بوده‏ اند.

آن چه براى اينها مهم است، كسب قدرت سياسى است كه بتوانند در كشورها و دولت‏هاى اروپايى و غيره نفوذ كنند؛ قدرت سياسى را در دست بگيرند؛ پول كسب كنند و اين كمپانى‏ها، سرمايه‏هاى عظيم، كارتل‏ها و تراست‏ها را به وجود آورند. هدف، اين بوده است؛ آن وقت اگر اقتضا كند كه اخلاق جنسى ملت‏ها را خراب كنند، به راحتى مى‏كنند؛ مصرف‏گرايى را در بين آنها ترويج كنند، به راحتى اين كار را انجام مى‏دهند؛ بى‏اعتنايى به هويت‏هاى ملى و مبانىِ فرهنگى را در آنها ترويج كنند، اين كار را مى‏كنند. اينها، اهداف كلان آنها است كه تصوير كرده‏اند. آن وقت، هميشه لشگرى هم از امكانات فرهنگى و رسانه‏اى و روزنامه‏هاى فراوان و مسائل گوناگون تبليغات، در مشت اينها قرار دارد كه از آنها به «ناتوى فرهنگى» تعبير مى‏كنند؛ يعنى مانند پيمان ناتو كه آمريكايى‏ها در اروپا به عنوان مقابله با شوروى سابق، يك مجموعه مقتدر نظامى به وجود آوردند؛ اما براى سركوب هر صداى معارض با خودشان، در منطقه خاورميانه و آسيا و غيره، از آن استفاده مى‏كردند، حالا يك ناتوى فرهنگى هم به وجود آورده‏اند. اين، بسيار چيز خطرناكى است. البته براى حالا هم نيست؛ سال‏هاست كه اين اتفاق افتاده است. مجموعه زنجيره به هم پيوسته رسانه‏ هاى گوناگون از ماهواره‏ها، تلويزيون‏ها و راديوها كه حالا اينترنت هم داخلش شده است، در جهت مشخصى حركت مى‏كنند تا سررشته تحولات جوامع را به دست بگيرند.


گوشه‏اى از سخنان رهبر معظم انقلاب در جمع دانشگاهيان استان سمنان‏
امروزه رسانه‏هاى فراملى، به مثابه يكى از مؤثرترين ابزار تحكيم هژمونى نظام سلطه جهانى، به ويژه آمريكا، عمل مى‏كنند. اين رسانه‏ها، وابسته به شركت‏هاى قدرتمند و بانفوذ فرامليتى ‏اند و در جهت تأمين منافع كشورهايى چون آمريكا، نقشى اساسى دارند. به بيان ديگر، مؤثرترين ابزار براى جهانى كردن فرهنگ غرب، شركت‏هاى فراملى و نيروى محركه اين فرآيند، بهره‏گيرى از انقلاب، در عرصه فناورى اطلاعات و جهانى شدن ارتباطات است. پديده جهانى شدن ارتباطات را پس از دهه 1960م. مى‏توان از رشد رسانه ‏ها و شركت‏هاى فراملى، نظير تايم وارنر، ديزنى، رويترز، سونى، مردوخ و برتلزمن، دريافت كه همگى وابسته به اقتصادهاى پيشرفته ‏اند؛ به گونه‏اى كه سازمان‏هاى دولتى و غيردولتى ارتباطى را به شدت تحت‏الشعاع خود قرار داده ‏اند.


بخش زيادى از سلطه رسانه ‏هاى غربى بر جهان، به آمريكا تعلق دارد كه اين مسئله را بايد ناشى از تجربه بازاريابى، رشد و استفاده از تكنولوژى ‏هاى جديد در جهت دست‏يابى به جلوه‏هاى ويژه دانست. شايد به همين علت است كه تلاش دولت‏هاى ملى در جهت حفظ جوامع خود از سيطره فرهنگى آمريكا، چندان موفقيت‏ آميز نبوده است؛ زيرا از يك سو، محصولات فرهنگى آمريكا، حاوى مفاهيم جذابى چون آزادى، حق انتخاب‏هاى فردى و آينده مطلوب است و از سوى ديگر، زيرساخت‏هاى نامطلوب كشورها، باعث تسهيل انتقال و پذيرش محصولات فرهنگى آمريكايى شده است. ديگر دلايل موفقيت رسانه‏ هاى آمريكايى در تسلط بر جهان را مى‏توان به صورت زير برشمرد:
1. سلطه‏ گرايى جهانى رسانه ‏اى آمريكايى‏
در گذشته، تعادلى بين منافع كارگرى و كشاورزى از يك سو و شركت‏ها از سوى ديگر، وجود داشت؛ امّا امروزه، اين شركت‏هاى تجارى رسانه‏اى هستند كه بر امور، سلطه يافته‏اند. بخشى از اين سلطه‏يابى، به كمكى برمى‏گردد كه رسانه‏ها در امر مبارزات انتخاباتى ايفا مى‏كنند. هزينه ‏هاى تبليغات رسانه‏اى نامزدها، مرتب در حال افزايش است كه اين امر، به افزايش توانايى مالى شركت‏هاى رسانه‏اى از طريق بهره‏جويى از نامزدهاى به قدرت رسيده، منجر شده است. از اين رو، اين شركت‏ها از حمايت وسيع قانونى در آمريكا بهره ‏مندند.
از يك قرن قبل، دادگاه عالى آمريكا، همان حقوقى را كه براى افراد قائل است، براى شركت‏ها نيز در نظر گرفت و از اين جهت، نظارت بر رسانه ‏ها، بسيار دشوار گرديد. همچنين، در دهه 1970م. اين شركت‏ها از اصلاحيه اول قانون اساسى آمريكا، براى گسترش و سيطره جهانى فعاليت‏هاى خود، بهره گرفتند. از آن جا كه رسانه‏ها، از حمايت مالى گسترده آگهى دهندگان برخوردارند، به نحو گسترده‏اى، اقدام به پخش آگهى‏ هاى تبليغاتى و تجارى مى‏كنند. اين رسانه ‏ها، تبديل به دستگاه‏هاى عظيم بازاريابى و ايدئولوژيكى، به منظور تأثيرگذارى شركت‏ها شده ‏اند. در واقع، اين رسانه‏ ها، مفسران نهايى واقعيت هستند و واقعيت را هم بر اساس منافع شركت‏ها تعريف مى‏كنند.
نتيجه اين كه، اقتدار شركت‏هاى رسانه‏اى، در حال افزايش است و آنان به دنبال يافتن بازارهاى جديد، كاهش ماليات بر فعاليت‏هاى خود و كسب منافع بيشتر از حكومت‏ها هستند. در اين راستا، شركت‏ها و رسانه‏هاى فراملى، اولويت بسيار زيادى براى مقررات‏زدايى قائلند؛ زيرا بدين وسيله مى‏توانند به سادگى در رسانه‏هاى ملى نفوذ كنند و از طريق بنگاه‏هاى تبليغاتى خود، به صورت نامحدودى، بر آنها تأثير بگذارند. يكى از راه‏هايى كه به موفقيت شركت‏هاى فراملى رسانه‏اى آمريكا بر جهان انجاميده است، تمركز در فعاليت‏ها و حركت به سوى تأسيس اتحاديه‏هاى رسانه‏اى است. دو نمونه بارز اين مسئله، عبارتند از:
الف) اتحاديه ارتباطات راه دور بين‏الملل)ITV(؛ اين اتحاديه، در سال 1856م. تأسيس و در سال 1932م. به اتحاديه بين‏الملل تلگراف، تغيير نام داد؛ سپس به منظور جلوگيرى از نفوذ جهان سوم، مجدداً سازماندهى شد و در پى‏آن، نقش شركت‏هاى حقوقى در آن بيشتر گرديد. اين سازمان كه هم اكنون، به عنوان يكى از نهادهاى تخصصى سازمان ملل فعاليت مى‏كند، نقش روز افزونى در حمايت از رسانه‏هاى ملى دارد.
ب) گات )GATT(يا موافقت‏نامه عمومى تعرفه و تجارت؛ اين سازمان كه امروزه، سازمان تجارت جهانى )WTO(خوانده مى‏شود، در سال 1947م. تأسيس و در سال 1996م. تغيير نام داد. اين سازمان، در جهت حفظ منافع شركت‏هاى رسانه‏اى و گسترش جريان اطلاعاتى غرب، تلاش زيادى كرد. به اين دليل، اين شركت‏ها بر قوانين و جريان‏هاى مربوط به روند گسترش اطلاعات، نظارت دقيق داشته، هر گونه مخالفتى را سركوب مى‏كنند. آنها با بى‏طرف ساختن دولت‏ها، نفوذ جهانى خود را كامل كرده، بدون نظارت مؤثر، به فعاليت مشغولند؛ اين در حالى است كه سازمان‏هاى بين‏المللى ديگر، نظير سازمان ملل متحد و يونسكو، در اين زمينه، ضعيف و خلع سلاح شده‏ اند.1
2. عمليات روانى سازمان سيا  برعليه اسلام‏


سازمان سيا )CIA(گرچه يك رسانه فراملى نيست، ولى در نقش يك رسانه فراملى، در تهاجم به فرهنگ‏هاى ملى، عمل مى‏كند. از اين رو، آرتور كاستلز، يكى از مقامات جنگ فرهنگى سيا، خطاب به يك مقام مسئول آمريكايى در سال 1949م. چنين گفته است: به من، 100 ميليون دلار و 1000 انسان مصمم بدهيد؛ تضمين مى‏كنم كه چنان موجى از ناآرامى‏هاى دمكراتيك در ميان توده‏ها، حتى در ميان سربازان امپراتورى استالين، ايجاد كنم كه براى مدتى طولانى، تمامى دغدغه وى به مسائل داخلى معطوف شود.
«جنگ سرد فرهنگى سيا و جهان هنر و ادب»، عنوان كتابى است از خانم فرانسيس ساندرس - پژوهش‏گر و روزنامه‏نگار انگليسى - است كه در سال 1999م. در لندن منتشر شد و اندكى بعد، غوغايى به پا كرد. اين كتاب، به افشاگرى نقش سازمان سيا در هدايت فرهنگى و هنرى در بسيارى از كشورها، به ويژه در دوران جنگ سرد مى‏پردازد. خانم ساندرس، در كتابش نشان مى‏دهد كه كوردمه‏ير، رئيس بخش عمليات روانى سازمان سيا، با همكارى دوستش، آرتوشلزينگر و بر پايه طرحى كه ملون لاسكى ارائه داد، حركتى را آغاز كردند كه به ايجاد يك شبكه فرهنگى غول‏آساى جهانى يا ناتوى فرهنگى انجاميد؛ به طورى كه بودجه آن در سال 1950م. و در زمان رياست جمهورى ترومن، 34 ميليون دلار بود. گرچه جنگ سرد به پايان آمد، ولى سازمان سيا، با بهره‏گيرى از تجارب دوران جنگ سرد، با بودجه و شدت بيشترى، براى پيروزى در عرصه ‏هاى ديگرى، چون اسلام و ايران و از طريق شيوه‏ هاى زير تلاش مى‏كند:
الف) سينما
در هاليوود، مأموران سيا، كارگردانان را ترغيب مى‏كنند تا در فيلم‏هاى خود، از سياه پوستان بيشترى استفاده نمايند؛ آنان را آراسته و خوش لباس به تصوير بكشند و از اين طريق، آمريكا را جامعه‏اى آزاد و دمكرات نشان دهند. فيلم «مزرعه حيوانات» جرج ارول، در اين راستا و با سرمايه سيا در سال 1984م. توليد شد. در اين مورد، حتى مى‏توان به فيلم «روز استقلال هاليوود» در سال 1996م. اشاره كرد. در اين فيلم، موجودات فضايى مى‏خواهند جهان و بشر را از بين ببرند تا به منابع و ثروت‏هاى زمين دست يابند؛ اما نيروى هوايى آمريكا، تحت رهبرى و هدايت رئيس جمهور، بر اين موجودات فائق مى‏آيند. اين فيلم در حقيقت، ستايشى از قدرت عظيم آمريكا براى دست‏يابى به پيروزى، در نبرد با دشمن انسانيت است!
ب) كتاب‏
بسيارى از كتاب‏هاى كمپانى پراگر، با بودجه سيا چاپ مى‏شوند. كتاب «طبقه جديد» ميلوان جيلاس هم با كمك سيا و در تيراژ بالا منتشر شد و در سراسر جهان توزيع گرديد. سيا، 50 هزار نسخه از يكى از كتاب‏هاى ايروينگ كريستون را براى توزيع مجانى در سراسر جهان خريدارى كرد. طبق تخمين خانم ساندرس، تنها در دوران جنگ سرد، حدود 1000 عنوان كتاب به وسيله سيا و تحت پوشش بنگاه‏هاى انتشاراتى تجارى و دانشگاهى، در آمريكا به چاپ رسيد.
ج) همايش‏
سيا در سال 1950م. با گردآوردن 100 نويسنده مشهور از سراسر جهان، كنگره آزادى فرهنگى را در برلين داير كرد. در اين كنگره، نويسندگان برجسته‏اى چون آرتور كوستلر، سيدنى هوك، ملوين لاسكى، ايناتسيو سيلونه و جرج ارول شركت داشتند. يكى از اولين اقدامات كنگره، اختصاص بودجه‏اى كلان، براى چاپ نشريات روشنفكرى در پاريس، برلين و لندن بود. هدف ابتدايى كنگره، تقويت چپ‏گرايان غيركمونيست و مقابله با روحيات و تبليغات ضدآمريكايى بود. هدايت كنگره را مايكل يسلون، كارمند واحد جنگ روانى برعهده داشت.
د) دانشگاه‏
تعدادى از دانشگاه‏هاى مشهور آمريكا، مانند كلمبيا، استانفورد، نيويورك و هاروارد، زير نفوذ سازمان سيا هستند. بنياد فارفيلد در دانشگاه كلمبيا، يكى از مهم‏ترين مراكزى است كه بودجه عمليات فرهنگى سيا، از طريق آن به نهادهاى فرهنگى مبلّغ فرهنگ آمريكايى منتقل مى‏گردد. ظاهراً اين بنياد را يك ثروتمند يهودى به نام جوليوس فيلشن ايجاد كرده؛ ولى در واقع، با بودجه سيا اداره مى‏شود. هدايت اين بنياد را زمانى جك تامپسون، مأمور سيا و استاد دانشگاه كلمبيا در دست داشت.
و) روشنفكران
خانم ساندرس، فهرستى از شواليه‏ها يا روشنفكرانى چون كارل پوپر، توماس كوهن، آيزايا برلين، والت روستو، دانيل بل، ريمون آرون، حنا آرنت، سيدنى هوك و هنرى لوس را ذكر مى‏كند كه با تأسيس نشرياتى چون پارتيزان ريويو، نيوليدر، در مونات، كينان ريويو و پرووه، مخالفان كمونيسم ديروز و دشمنان اسلام امروز را در سراسر جهان، تغذيه فكرى مى‏كنند. عجيب آن كه اكثر شواليه‏هاى جنگ سرد فرهنگى، يهودى‏اند!
ه) ترور
ترويج فرهنگ به اصطلاح آزاد، همپاى سياست ترور و كشتار روشنفكران و دگرانديشان، در تمامى دوران جنگ سرد و پس از آن، جريان دارد. طبق برخى از تخمين‏ها، حداقل در دوران جنگ سرد، سيا، حدود 150 هزار معلم، استاد، رهبر اتحاديه كارگرى، كشيش و روحانى مخالف را به قتل رسانده و برخى اين رقم را تا 300 هزار نفر افزايش داده‏اند. اين پديده كه از آن به «ترور دولتى» ياد مى‏شود، پنهان و مخفيانه صورت مى‏گيرد.2
3. ارتش آمريكا و بازى ‏هاى رايانه ‏اى


از ديگر ابزارهاى ناتوى فرهنگى آمريكا و غرب عليه جهان غيرغرب، بازى ‏هاى رايانه‏ اى است. بازى‏هاى رايانه ‏اى را صرفاً نبايد پديده‏اى براى سرگرمى كودكان و نوجوانان دانست؛ بلكه اين بازى‏ها به ابزار تبليغاتى مهمى در دست ارتش‏هاى مهاجم و سركوب‏گرى چون ارتش آمريكا هستند كه در بطن و درون خود، هدف‏هاى سياسى - نظامى شيطانى را دنبال و القا مى‏كنند.
بسيارى از تحليل‏گران، جنگ خليج فارس در سال 1991م. را يك بازى رايانه ‏اى توصيف كردند؛ زيرا اين جنگ، بيشتر به يك جنگ رايانه ‏اى شبيه بود و نه يك جنگ واقعى. همين واقعه، درباره جنگ دوم خليج فارس هم تكرار شد. رايانه‏ اى بودن اين جنگ‏ها را اظهارنظر بوش پدر با عنوان «بازى تمام شد» و گفته يك ژنرال آمريكايى كه «تاكتيك اين جنگ، از بازى رايانه‏اى اقتباس شد»، تأييد مى‏كند. اين جملات، مى‏تواند براى طرفداران بازى‏هاى رايانه‏اى، لذت‏بخش باشد؛ به اين دليل كه ديگر نمى‏توان بازى‏هاى رايانه‏اى را تنها وسيله‏اى براى وقت‏گذرانى دانست. بازى رايانه‏اى، فقط يك تفريح بى‏خطر نيست؛ بلكه رسانه‏اى براى بيان و نهادينه‏سازى برخى پيام‏هاست؛ البته اين پيام‏رسانى به صورت آشكار صورت نمى‏گيرد؛ بلكه در جهتى به دور از اهداف ظاهرى و ابتدايى، از آن استفاده مى‏شود. استفاده از بازى‏هاى رايانه‏اى، در جهت هدف‏هاى سياسى و نظامى، به آن جهت مزورانه است كه براى مردم، ناشناخته است.

برخى از اين بازى ‏ها عبارتند از:
الف) بازى بازگشت به قلعه ولفن اشتاين )Return to castle wolfenstein( عرضه شده در نوامبر 2001م. كه بازى‏كننده در نقش يك سرباز آمريكايى در جنگ جهانى دوم ظاهر مى‏شود. او به درون كاخ‏هاى نازى نفوذ مى‏كند و با سربازان s.s به مبارزه مى‏پردازد و در پيچ و خم راهروى كاخ‏ها، سربازان آلمانى را از پاى در مى‏آورد. در اين بازى، نوعى ديدگاه جانبدارانه به نفع آمريكايى‏ها وجود دارد.
ب) بازى طوفان صحرا )Conflict Desert Storm(عرضه شده در سپتامبر 2002م. كه بازى‏كننده در نقش يك سرباز انگليسى و آمريكايى است كه مأموريتش، آزادسازى عراق از يوغ ديكتاتورى است. او در اين بازى، يك دشمن مى‏شناسد و آن هم سرباز عراقى است. اين بازى، هيچ مخالفتى را در آمريكا به وجود نياورد و تنها به افراد زير 16سال، توصيه شد كه اين بازى را انجام ندهند. هدف پنهانى بازى طوفان صحرا، آن است كه فرد بازى‏كننده، خود را در موضع دفاع از نظم جهانى قرار دهد.
ج) بازى ارتش آمريكا )Amricans Army(عرضه شده در ژوئيه 2002م. كه بازى‏كننده در آن، به يك سرباز آمريكايى تبديل مى‏شود. هدف ارتش آمريكا كه سازنده اين بازى است، جذب بيشتر جوانان به سوى مشاغل نظامى است. براى استفاده از اين بازى، بايد بر روى پايگاه اينترنتى ارتش آمريكا ثبت‏نام كرد كه تاكنون، بيش از يك ميليون نفر در اين پايگاه، ثبت‏نام كرده‏اند.
در نمايشگاه بازى رايانه لس‏آنجلس )E3(در مه 2003م. افرادى كه در انتظار باز شدن درهاى نمايشگاه بودند، در مقابل درب‏هاى نمايشگاه به تماشاى يك برنامه شبيه ‏سازى شده، مثل بازى هنگ 101 نيروى هوايى، پرداختند. در بازى بازگشت به بغداد Back to Gagad()، بازى كننده به جنگ سال 1991م. آمريكا عليه عراق برمى‏گردد كه در آن نيز، يك ديدگاه انحصارگرايانه به نفع آمريكا به چشم مى‏خورد.
ارتش آمريكا، به طور مستقيم و غيرمستقيم در توليد و توزيع بازى‏هاى رايانه‏اى جنگى و نظامى، دخالت دارد. توانايى اين كار، در ارتش آمريكا ديده مى‏شود؛ زيرا ارتش، ماهرترين برنامه‏نويس‏ها را جذب كرده و تواناترين موتورهاى بازى را خريدارى كرده است. درمواقعى كه ارتش نتواند به توليد بازى‏هاى رايانه‏اى بپردازد، ديگر سازندگان بازى‏هاى رايانه‏اى را به انقياد در مى‏آورد؛ به طورى كه اگر سازندگان بازى‏هاى رايانه‏اى، نرم‏افزارى را طراحى كنند كه در آن به يك نظامى توهين شود، به 500 دلار جريمه، محكوم مى‏شوند.3
بحران رسانه‏اى در آمريكا
علت ناتويى شدن رسانه ‏اى آمريكايى چيست؟
روز به روز بر روند تمركزگرايى در ارتباط جمعى آمريكا و بر اقتدار مالكان و صاحبان رسانه‏هاى جمعى افزوده مى شود. در واقع، با وجود شعارهايى كه در باب وجود چند فرهنگى در آمريكا به گوش مى‏رسد، يك فرهنگ، امواج و محتواى رسانه‏ها را به چنگ گرفته است. چنين وضعيتى را بن‏باگو ديكيان در كتاب «انحصار رسانه‏اى»، به خوبى تشريح كرده است. وى مى‏نويسد:
تعداد اندكى از مؤسسات اقتصادى، با چنگ انداختن بر بخش رسانه‏اى و اطلاع‏رسانى آمريكا، آن را از اصول كثرت‏گرايى دور ساخته‏اند. اين مؤسسات كه حدود 50 شركت چند مليتى‏اند و همگى منافع مالى مشتركى با چند مؤسسه اقتصادى عظيم و چندين بانك بين‏المللى بسيار مهم دارند، قسمت اعظم اين بازار را در اختيار دارند، به گونه‏اى كه، در سال 2003م.، تنها ده مؤسسه بزرگ اقتصادى بر اين بخش فرمانروايى مى‏كردند. سياستمداران آمريكايى نيز از تصويب مقررات مراقبتى بر اين مؤسسات، طفره مى‏روند؛ زيرا مؤسسات اقتصادى بزرگ از محدوديت‏هاى بيش از حد ناشى از فشارهاى قانونى، لطمه خواهند خورد. از اين رو، سياستمداران، راه حل را در خارج ساختن اين بخش از حوزه قانون‏گذارى دولتى ديده‏اند؛ همان گونه كه مايكل پاول، پسر وزير امور خارجه پيشين آمريكا و رئيس كميسيون ارتباطات دولت فدرال، به عنوان مسئول قانون‏گذارى در اين بخش، مخالف وضع و تصويب هر گونه قانون در اين زمينه و طرفدار متعصب بازار آزاد است. راز مهم ديگرى كه باعث آزاد گذاشتن اربابان رسانه‏اى شده، اين است كه در فاصله زمانى بين 1993 تا 2003م. اربابان ارتباط جمعى، 75 ميليون دلار به مبارزات انتخاباتى نامزدهاى دو حزب عمده آمريكا، كمك مالى كرده‏اند. صنايع بزرگ رسانه‏اى، همچنين با تأمين مخارج كامل 1460 سفر اعضا و كارمندان كميسيون ارتباطات دولت فدرال، در فاصله سال‏هاى 1995 تا 2000م. دوستى آنان را براى خود حفظ كرده است.
هم اكنون، بيشتر شبكه‏هاى بزرگ راديويى، كانال‏هاى تلويزيونى، روزنامه‏ها و نشريات ديگر، در اختيار گروه اندكى از مؤسسات اقتصادى قرار دارند. آنها همچنين بر روى دو هدف عمده اينترنت و حذف مقررات ضد انحصار، تمركز يافته‏اند؛ زيرا حداقل كنترل دسترسى به اينترنت به صورت عمده، براى اين مؤسسات اقتصادى، مى‏تواند منبع سودى سرشار باشد. بنابراين، جاى تعجب نيست كه در سال 1999م. مجموعاً 110 شركت، 60 درصد كاربران شبكه را در اختيار داشتند؛ ولى در سال 2000م. تنها 14 شركت، صاحب همان سهم از بازار آزاد بودند.
علاوه بر اين، شركت‏هاى بزرگ، كميسيون ارتباطات را به سمت تجديد نظر در قانون 1993م. كه شركت‏ها را از در اختيار گرفتن بيش از 30 درصد بازار منع مى‏كند، سوق داده‏اند؛ از اين رو، قانون مخابرات 1996م. محدوديت‏هاى وارده بر تمركزگرايى در مالكيت ايستگاه‏هاى راديويى را لغو كرد. حاصل اين تصميم، آن شد كه كِلر چاثل در سال 2001م. به تنهايى چندين ايستگاه راديويى را در اختيار داشت.
تمركزگرايى، نتيجه‏اى ديگر هم دارد و آن اين كه روزنامه‏نگاران عضو مؤسسات اقتصادى، تشويق نمى‏شوند كه نقّادانه درباره مالكين خود، اطلاع‏رسانى و افشاگرى نمايند و در نتيجه، اطلاع ‏رسانى به صورت كالا در مى‏آيد و توليد روزنامه ‏نگاران، معناى واقعى خود را از دست مى‏دهد. به اين ترتيب، جنبه‏ هاى تحقيقى مقالات روزنامه‏نگاران از بين مى‏رود. به اين جهت، مؤسسات اقتصادى‏اى كه ثروت و دارايى فراوانى در حوزه اينترنت و مطبوعات دارند، به جاى توليد و تحقيق، همواره به كپى كردن مطالب يك روزنامه يا رسانه، در روزنامه ‏ها و رسانه‏ هاى خود دست مى‏زنند و به اين وسيله، كيفيت كار روزنامه ‏نگارى، جديت كارى و بررسى حقيقت خبر، هميشه در نظر گرفته نمى‏شود.4
صهيونيسم و مقاصد جهانى سيطره رسانه ‏اى
آن چه در پى مى‏آيد، خلاصه‏اى ازنظرات داك، نماينده پيشين مجلس آمريكا از ايالت لوئيزياناست.
بسيارى دچار اين توهم هستند كه در آمريكا، مطبوعات آزادند؛ اما واقعيت اين است كه در آمريكا، هر كسى آزاد است كه هر نشريه و رسانه‏اى را منتشر كند؛ ولى هيچ گاه آزاد نيست كه هر سخنى را بگويد؛ البته به استثناى نشرياتى با تيراژ پايين و در سطح محلى كه هرگز براى ساختار قدرت، خطر جدى محسوب نمى‏شوند. آنها گاهى اجازه گفتن هر سخنى را دارند! در واقع، روزنامه‏ها، مجله‏ها، ايستگاه‏هاى راديويى و شبكه‏هاى تلويزيونى، به طور باور نكردنى، كنترل مى‏شوند؛ به حدى كه در بسيارى از شهرهاى عمده اروپايى، كنترل بر رسانه‏ها، به گستردگى سلطه آمريكاييان بر رسانه‏ها نيست؛ مثلاً در اروپا در ميان انبوه نشريات، مى‏توانيد روزنامه‏اى را پيدا كنيد كه حامى فلسطينى‏ها باشد؛ اما در آمريكا در ميان 2000 روزنامه، حتى يك روزنامه هم پيدا نمى‏شود كه ديدگاهى فلسطينى داشته باشد. گرچه روزنامه‏هاى معدودى هستند كه بر سر برخى از مسائل، با دولت اسراييل، اختلاف نظر دارند - همان طور كه در خود اسراييل هم در برخى اوقات، اعتراضات ضددولتى ديده مى‏شود - ولى بر سر مسائل بنيادين، همه مطبوعات و نشريات آمريكايى، چه در تملك يهوديان باشند يا نباشند، بدون توجه به شرارت‏ها، كشتارها و نقض حقوق بشر توسط اسراييل، حامى آن دولتند؛ در حالى كه اسراييل از بدو تأسيس، هزاران تن از مردان، زنان و كودكان فلسطينى را كشته است. علاوه بر اين، آنان به تخريب عمدى هزاران خانه، شركت، بيمارستان و مدرسه پرداخته و ده‏ها هزار نفر را كور، ناقص، فلج و انگشتان افراد بسيارى از جمله، هزاران كودك را قطع كرده ‏اند. همچنين صدها هزار فلسطينى را زندانى و شكنجه كرده‏اند و بدتر از همه، در اين دوران تخريب و كشتار، اسراييلى‏ها اقدام به تأسيس صدها شهرك يهودى در سرزمين‏هاى فلسطينيان كرده‏اند. در حقيقت، همان گونه كه خانه‏ها و شهرهاى فلسطينى را خراب مى‏كنند، يهوديانى را از مكان‏هايى چون نيويورك و مسكو، روانه اسراييل مى‏كنند و براى آنها، خانه‏هايى در شهرك‏هاى مردم مظلوم فلسطين مى‏سازند.
بيشتر آمريكاييان از اين مسئله بى‏خبرند و بى‏خبرى آنان، ناشى از آن است كه يهوديسم و صهيونيسم، بر اكثريت عظيم رسانه‏هاى آمريكا، كنترل و سيطره دارد. اين كنترل و سيطره، تنها براى مخفى كردن جنايات اسرائيل در فلسطين صورت نمى‏گيرد؛ بلكه آنها چه در آمريكا و چه در ساير نقاط جهان، سرورى و برترى نژاد يهود را تبليغ مى‏كنند و معتقدند كه از حق الهى حكومت، نه تنها بر فلسطين، بلكه بر تمام جهان برخوردارند و اين انديشه‏ها را ترويج مى‏كنند. در اين راستا، آنان همواره تلاش مى‏كنند تا فرهنگ، هويت و انسجام نژادى و اقتصادى و استقلال سياسى هر كشورى را در جهان، تضعيف كنند. به ديگر بيان، يهوديان و نظم نوين جهانى آنها، به دنبال نابودى هر ملت، فرهنگ، ميراث و نژادى به جز يهود است. آنان به دنبال سلطه بر رسانه‏ها، اقتصاد و حكومت‏ها هستند. گرچه بايد از آرزوى يهوديان در حفظ نسل، فرهنگ و دينشان حمايت و دفاع كرد، اما سلطه‏جويان يهودى، به دنبال نابودى هر جنبش ميهن‏پرستانه، به غير از جنبش خود هستند و اين كار، نخست از طريق رسانه‏ها انجام مى‏گيرد.5
نتيجه‏
جريانى كه به عنوان نومحافظه ‏كار، در سال‏هاى اخير، در آمريكا سربرآورده و سياست‏هاى نظامى‏گرايانه جرج بوش را تغذيه و پشتيبانى مى‏كند، ادامه همان كانونى است كه عمليات فرهنگى سيا را در دوران جنگ سرد هدايت مى‏كرد. به عنوان مثال، از ايرنيگ كريستون، روشنفكر سرشناس يهودى، به عنوان بنيان‏گذار جريان نومحافظه‏كارى ياد مى‏كنند. هم اكنون پسر او به نام ويليام كريستون، به صراحت بر تداوم همان سياست‏ها تأكيد مى‏كند. او مى‏نويسد:
آينده بشريت، منوط به يك سياست خارجى راسخ، آرمان‏گرا و خوش‏بينانه، از سوى آمريكاست. در واقع، آمريكا نه تنها بايد پليس و كلانتر جهان شود، بلكه بايد راهنماى آن نيز باشد.
بنابراين، مى‏توان گفت كه پديده تهاجم فرهنگى موجود، به اين معناست كه كانون‏هاى قدرتمند سلطه‏گر جهانى در سرويس‏هاى اطلاعاتى غرب، براى فروپاشى يك نظام سياسى و يا تحميل طرح‏هاى سياسى، اقتصادى و فرهنگى خود بر يك جامعه مستقل، عمليات روانى، فرهنگى و تبليغاتى معينى را سازمان مى‏دهند. اين عمليات، در گذشته عليه شوروى سوسياليست بود و امروز عليه اسلام و نظام جمهورى اسلامى ايران است.
1. هربرت شيلر، مقابله با رسانه‏هاى فراملى، چالش بزرگ آينده، ماهنامه سياحت غرب، آذر 1382، ص 12-17 .
2. به نقل از عبداللَّه شهبازى، سيا و جنگ سرد فرهنگ، مندرج در .Shahbazi.org
3. استفان پيلت، «بازى‏هاى رايانه‏اى سلاح تبليغاتى»، لوموند ديپلماتيك، اكتبر 2003؛ به نقل از ماهنامه سياحت غرب، آبان 1382، ص 54.
4. اريك كلينبرگ، ده ارباب رسانه‏اى آمريكا، لوموند ديپلماتيك، آوريل 2002، ص 24.
5. ديويد راك، جهان‏گرايان يهودى؛ به نقل از ماهنامه سياحت غرب، مهر 1382، ص 37-42.

راهکارهاي مقابله با تهاجم فرهنگي:
تهاجم فرهنگي، مقوله‏اي حقيقي و برنامه‏ريزي شده است و تنها راه مبارزه با آن نيز مصونيت بخشيدن به جوانان و ديگر افراد جامعه است. از راه تمسّك به فرهنگ غني اسلامي و ملّي اين مرز و بوم و استفاده كارآمد از همه امكانات ـ به ويژه دستگاه‏هاي فرهنگي‏ ـ و بسيج همه اقشار مردم براساس برنامه‏اي دقيق و حساب شده، مي‏توان به اين مهم دست يافت. بر اين اساس، مهم‏ترين راه‏هاي مصون ماندن از اين تهاجم، عبارت است از:
1. حفظ و تعميق ارزش‏هاي اسلامي و ملّي از طريق فرآيند صحيح جامعه ‏پذيري و عوامل آن؛ (مانند خانواده، مدرسه، رسانه‏ها و….) و نيز آگاه نمودن جوانان با پيشينه ‏هاي درخشان تمدنّ اسلامي و دستاوردهاي مادي و معنوي عظيم انقلاب اسلامي.
2. تحققّ حيات طيبه اسلامي و حفظ ارزش‏هاي انقلابي، استقرار عدالت اجتماعي و قسط اسلامي، تأمين رفاه و امنيت براي مردم در سايه ايمان به خداوند و حاكميت ارزش‏هاي الهي.
3. هوشياري و بيداري در مقابل انحراف معنوي جامعه اسلامي.
4. احياي فريضه مهم امر به معروف و نهي از منكر كه يكي از اركان اساسي اسلام و ضامن حفظ و بقاي فرايض و ارزش‏هاي الهي است.
5. ايجاد باور عميق، ريشه‏دار، عقلاني و مبتني بر نظام ارزشي اسلام در مديران جامعه؛ يعني، كساني كه در دستگاه‏هاي رسمي قانوني، به ويژه فرهنگي، نقش ايفا مي‏كنند.
6. تلاش و تدبير جدي و گسترده براي تثبيت نظام ارزشي مطلوب در بخش‏هاي مختلف جامعه (اعم از سياسي، اقتصادي، فرهنگي و…).
7. تبلور و تجلّي اين نظام ارزشي در رفتار حقيقي و حقوقي مديران ساختار كلان كشور و برنامه‏هاي اجرايي.
براي مصون ماندن از تهاجم فرهنگي بيگانگان و گريز از الگوها و گرايش هاي غربي در دو جهاد عمده بايد كوشيد: جهاد علمي و عملي. در جهاد علمي، شخص بايد معرفت خويش را نسبت به ارزش‏ها و هنجارهاي ديني پيوسته روزافزون سازد تا نيك را از بد، و سره را از ناسره، به خوبي بازشناسد و با شعور و آگاهي در مسير نيكي‏ها گام بردارد.
جهاد عملي به دو بخش تقسيم مي‏شود: فردي و اجتماعي. جهاد عملي فردي حركتي دائمي و خستگي ‏ناپذير در برابر هواها و خواسته ‏هاي نفساني است. اين جهاد، عزمي استوار و مراقبتي دائمي مي‏طلبد و بدون ارتباط پيوسته با خدا و جديتّ در مخالفت با شيطان نفس، نمي‏توان از آن سرافراز بيرون آمد. در اين مسير، شخص بايد نخست به انجام واجبات و ترك محرمات همت گمارد. در مرتبه دوم، انجام مستحبّات و ترك مكروهات را وجهه همت خويش قرار دهد و در مرتبه سوم هر آنچه غير خدايي است‏ـ حتي برخي از مباحات راـ از خود دور سازد و به غير خدا و آنچه مطلوب او است، نپردازد.
اما جهاد عملي اجتماعي، كوششي جمعي است در جهت تغيير و اصلاح جامعه و مبارزه با آلودگي‏ها و انحرافات، و بسط علم، اخلاق، معنويت، فضيلت و تقوا در جامعه. اين مهم نيز مستلزم برنامه‏ريزي دقيق و مشورت و همگامي با صاحب‏نظران و ديگر دوستان همراه و هم‏رأي است.
در پايان، گفتني است برخورد فيزيكي، بستن مرزها و كارهايي از اين دست، هرگز بهترين يا آخرين راه حل نيست. به علاوه، تحقق آن نيز در عصر ارتباطات و پيشرفت فن‏آوري به صورت كامل امكان‏پذير نيست؛ اما در مواردي لازم است و از تأثير و نفوذ بيش تر تهاجم فرهنگي جلوگيري مي‏كند.

براي آگاهي بيشتر ر.ك: علي ذوعلم، فرهنگ و تهاجم فرهنگي، بر گرفته از سخنان مقام معظم رهبري؛ انقلاب و ارزش‏ها؛ ابوالفضل اشرفي، بحران هويت اجتماعي و آسيب‏شناسي انقلاب (مجموعه مقالات آسيب‏شناسي انقلات اسلامي)
(لوح فشرده پرسمان، اداره مشاوره نهاد رهبري، كد: 38/100119849)

 


free b2evolution skin


فرم در حال بارگذاری ...