10
شهریور
مشّاطه فرعون فداي نام خدا شد
مشّاطه فرعون فداي نام خدا شد
زن مشّاطه «آرايشگر»، سر دختر فرعون را خواست شانه كند، در هنگام شروع گفت: «بسم الله الرحمن الرحيم».
دختر فرعون چنين عبارتي به گوشش نخورده بود، گفت:
اين كلمه چيست؟
زن مشّاطه گفت:
حقيقت اين است كه پدر تو آدم متقلّب و حقّهبازي است كه ادّعاي خدائي ميكند؛ خدا حقيقت ديگري است، خدا آن است كه موسي (ع) ميگويد.
كم كم خبر به نزد فرعون بردند.
گفت: دست نميكشم، احداً، احداً، احداً، خدا، خداي موسي است و فرعون دورغ ميگويد.
آتشي را برافروخته، و دستور دادند تا فرزندانش را يكي يكي در آتش بيفكنند، با اين حال او باز ميگفت: احداً، احداً، احداً.
تا آنكه نوبت به طفل شير خوارش نيز رسيده و در آن حال دادن فرزند در راه خدا برايش مشكل شد، كودك فرياد زد:
مادر جان چرا برايت مشكل است؟ احداً، احداً، احداً.
آنگاه مادر و كودك را با هم در آتش انداختند. در دم آخر وصيتي كرد و گفت:
دلم ميخواهد خاكستر من و فرزندانم را در يك مكان دفن كنيد، در آن لحظات هم، عاطفهاش جلوهگر بود، امّا باز هم فريا ميكرد: احداً، احداً، احداً.
پيامبر اكرم (ص) ميفرمود:
شب معراج در آسمان چهارم بوي عطري استشمام نمودم كه تمام آسمان را فرا گرفته بود گفتم: اين بوي چيست؟
جبرئيل فرمود: يا رسول الله بوي عطر زن و فرزندان و مشّاطه فرعون است كه همه جا را در بر گرفته است.
انديشه قم
فرم در حال بارگذاری ...
فید نظر برای این مطلب