مختصرى از تاريخ عمربن عبدالعزيز
مختصرى از تاريخ عمربن عبدالعزيز
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ
عمربن عبدالعزيز بن مروان ، نوه مروان ملعون است كه در سال 99 هجرى بعد از سليمان بن عبدالملك به وصيت او، خليفه شد، از طرف پدر به بنى اميه و از مادر به عمربن خطاب مى رسد، او وقتى در خلافت مستقر شد عاملان بنى اميه را عزل كرد و مردمان صالح را به جاى ايشان نصب كرد، فدك را (كه توسط ابوبكر و حاكمان بعد از او غضب شده و ادامه داشت ) به خاندان پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم بازگردانيد (و با اين كار عملا صحت ادعاى صديقه اطهر و بطلان دعواى ابوبكر را اعلام نمود)
با اولاد اميرالمؤمنين مهربانى مى كرد، و همواو بود كه سب اميرالمؤمنين عليه السلام را منع كرد و با آنكه در زمان خلفاى قبل از او به شدت رواج داشت از ميان برداشت .
گويند در زمانى كه او در مسجد با مردم سخن مى گفت : يكى از كفار اهل ذمه علنا دختر او را خواستگارى كرد، عمربن عبدالعزيز گفت : در شرع اسلام تزويج با كافر جايز نيست ؟
جوان كافر گفت : پس چرا پيامبر به كافر دختر داد؟ عمربن عبدالعزيز گفت : كجا پيامبر به كافر دختر داده است ؟ جوان گفت : مگر پيامبر دختر خود فاطمه را به على بن ابيطالب نداده است ، مگر على داماد پيامبر نيست ؟
عمربن عبدالعزيز گفت : على كه كافر نبود، (بلكه اولين مسلمان و جهادگر در راه اسلام بود) جوان گفت : پس چرا او را بر روى منابر لعن مى كنيد؟!
عمربن عبدالعزيز از جمعيت حاضر خواست پاسخ او را بدهند و چون جواب قانع كننده اى نداشتند دستور داد تا اين روش زشت ممنوع شود و به جاى آن آيه ربنا اغفرلنا و لوالدينا و آيه ان اللّه ياءمر بالعدل و الاحسان خوابنده شود.
بارى او و اعمال و روش او با ديگران تفاوتى بسيار داشت و بعضى به همين جهت در مذمت او توقف كرده اند، گرچه به هر حال بخاطر غصب خلافت مذموم است .
بنى عباس وقتى گور بنى اميه را مى شكافتند، متعرض او نشدند، عده اى از شيعيان به مرثيه او نيز پرداخته اند، برخى او را مرحوم اهل زمين و ملعون اهل آسمان شمرده اند.
نام كتاب : پيشگوئيهاى امير المؤمنين عليه السلام
مؤ لف : سيد محمد نجفى يزدى
فرم در حال بارگذاری ...
فید نظر برای این مطلب