2
مهر

كمك به مال باخته

كمك به مال باخته
پس از وفات شيخ، شخصی برای يكی از فرزندان او تعريف می كند كه: خانه‌ام را فروخته بودم و می‌خواستم پولش را به بانك بسپارم كه بانك تعطيل شده بود. پول را به منزل بردم، شب هنگام پول به سرقت رفت. پيگيری‌هايم از طريق مراجعه به اداره آگاهی هم به جايی نرسيد. متوسل به امام زمان شدم، در شب چهلم در عالم رؤيا آدرس منزل جناب شيخ را من دادند. صبح زود در خانه شيخ آمدم و مشكل خود را گفتم، شيخ فرمود:

« من دعا نويس و فالگير نيستم اشتباه به شما گفته‌اند! »

گفتم: به جدم شما را رها نمی‌كنم، شيخ مكثی كرد و مرا به داخل خانه برد، و بعد فرمود:

« برو ورامين، فلان منزل، در فلان روستا دو اتاق تو در تو هست، در اتاق دوم پول شما دست نخورده در دستمال ابريشمی قرمزی در كنار تنور است، پول را بردار و بيرون بيا، آنها تو را به نوشيدن چای دعوت میكنند ولی تو شتابان بازگرد. »

من به همان آدرسی- كه منزل خدمتكار خودم بود- مراجعه كردم، صاحب خانه تصور كرد همراه مأمور آگاهی هستم، به اتاق دوم رفتم، پول را با همان نشانه هايی كه شيخ داده بود برداشتم، صاحب خانه چای تعارف كرد، بر سر آن ها فرياد كشيدم و بيرون آمدم.
مجموع پول‌ها يكصد تومان بود، نيمی از آن را خدمت شيخ آوردم و با گريه و زاری و سپاس آن را در مقابل او گذاشتم ولی ايشان نپذيرفت.
بهترين لذت من هنگامی بود كه شيخ با اصرار من بيست تومان را پذيرفت؛ اما نه برای خود، بلكه به من برگرداند و فرمود:

« چند خانواده بی بضاعت را معرفی می‌كنم كه دخترهايشان جهاز می‌خواهند، نبايد اين كار را به كسی واگذار كنی، خودت بايد بروی و آن چه برای آن‌ها ضروری است تهيه كنی و در منزلشان تحويل دهی. »

و برای خود حتی يك ريال هم برنداشت!


free b2evolution skin


فرم در حال بارگذاری ...