كرامت حضرت اميرالمؤ منين على عليه السلام
كرامت حضرت اميرالمؤ منين على عليه السلام
مرويست كه روز حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام در مسجد كوفه به جماعت مسجد فرمود: كه هر كس كه ما را و اولاد ما و اهل بيت ما را دوست مى دارد، برپا خيزد، همه جماعت برپا ايستادند مگر يك نفر زن پيرى كه بلند نشد، پس حضرت به آن زن فرمود: مگر تو، و اولاد ما را دوست نمى دارى ؟ كه برپا نايستادى ؟
عرض كرد: فدايت شوم من نيز تو را و اهل بيت تو را با جان دل دوست مى دارم ، حتى اين كه پسر مرا در محبت و دوستدارى تو معاوية بن ابى سفيان مدتى است كه محبوس نموده و از غم فراغش دلم چنان سوخته ، و غصه و اندوهش مرا به مرتبه بى قرارى و بى اختيارى نموده كه صبر و توانائيم از دست رفت حالت بر پا شدن ندارم ، معذورم فرما!
آنحضرت فرمود: اگر من الساعة در همين مسجد فرزند تو را به تو برسانم چه ميكنى ؟ عرض كرد: جان و فرزند خود را فداى دو نور ديده تو حسن و حسين عليهم السلام مى كنم پس آنحضرت به مصداق (( السلام على يدالله الباسطة و عين الله الناظرة )) دست يداللهى خود را در پيش چشم جماعت دراز كرد، دست و بازوى فرزندش را گرفته به نزد مادرش به زمين گذاشت ، چون آن ضعيفه ، فرزند خود را نزد خود ديد دو دست خود را به گردن فرزندش حمايل نمود، چون خواست جوانش را به آغوش كشيده و به رويش بوسه زند! پسر گفت : اى مادر! دستهايت را از گردنم بردار به جهت اينكه معاويه امر نموده بود، در مدت محبوسى زنجيرى به گردنم افكنده بودند، و زنجير گردنم را مجروح نموده دستهايت جراحت گردنم را به سوزش آورده و ناراحت مى شوم .
در ميان سخن ضعيفه به شدت گريه نمود، و از گريه اش آن حضرت نيز به گريه درآمد يكى از حضار عرض كرد پدر و مادرم به فدايت تو چرا گريستى ؟ فرمود: به خاطر آوردم حالت ليلا مادرم على اكبر را در روز عاشورا
داستانهايى از انوار آسمانى - يوسفى
فرم در حال بارگذاری ...
فید نظر برای این مطلب