قصه 58
ابراهيم عليهالسلام در هجرتگاه، و تولد اسماعيل عليهالسلام و اسحاق
ابراهيم عليهالسلام به فلسطين رسيد، قسمت بالاى آن را براى سكونت برگزيد، و لوط عليهالسلام را به قسمت پايين با فاصله هشت فرسخ فرستاد، و پس از مدتى در روستاى حبرون كه اكنون به شهر قدس خليل معروف است ساكن شد.
ابراهيم و لوط، در آن سرزمين، مردم را به توحيد و آيين الهى دعوت مىكردند و از بت پرستى و هرگونه فساد بر حذر مىداشتند، سالها از اين ماجرا گذشت، ابراهيم عليهالسلام به سن و سال پيرى رسيد، ولى فرزندى نداشت زيرا همسرش ساره نازا بود، ابراهيم دوست داشت، پسرى داشته باشد، تا پس از او راهش را ادامه دهد.
ابراهيم عليهالسلام به ساره پيشنهاد كرد، تا كنيزش هاجر را به او بفروشد، تا بلكه از او داراى فرزند گردد، ساره هاجر را به ابراهيم بخشيد، هاجر همسر ابراهيم گرديد، و پس از مدتى از او داراى پسر شد كه نامش را اسماعيل گذاشتند.
ابراهيم بارها از خدا خواسته بود كه فرزند پاكى به او بدهد، خداوند به او مژده داده بود كه فرزندى متين و صبور، به او خواهد داد.(222)
اين فرزند همان اسماعيل بود كه خانه ابراهيم را لبريز از شادى و نشاط كرد.
ساره نيز سالها در انتظار بود كه خداوند به او فرزندى بدهد، به خصوص وقتى كه اسماعيل را ميديد، آرزويش به داشتن فرزند بيشتر مىشد، از ابراهيم مىخواست دعا كند و از امدادهاى غيبى استمداد بطلبد، تا داراى فرزند گردد.
ابراهيم دعا كرد، دعاى غير عادى ابراهيم عليهالسلام به استجابت رسيد و سرانجام فرشتگان الهى او را به پسرى به نام اسحاق بشارت دادند، هنگامى كه ابراهيم اين بشارت را به ساره گفت، ساره از روى تعجب خنديد، و گفت: واى بر من، آيا با اين كه پير و فرتوت هستم، و شوهرم ابراهيم نيز پير است، داراى فرزند مىشوم؟! به راستى بسيار عجيب است!(223)
طولى نكشيد كه بشارت الهى تحقق يافت و كانون گرم خانواده ابراهيم با وجود نو گلى به نام اسحاق گرمتر شد.
از اين پس فصل جديدى در زندگى ابراهيم عليهالسلام پديد آمد، از پاداشهاى مخصوص الهى به ابراهيم عليهالسلام دو فرزند صالح به نام اسماعيل و اسحاق عليهالسلام بود، تا عصاى پيرى او گردند و راه او را ادامه دهند.
قصه هاي قرآني محمدي اشتهاردي
فرم در حال بارگذاری ...
فید نظر برای این مطلب