24
مرداد

قصه 44

مذاكرات رو در روى ابراهيم عليه‏السلام با نمرود، و محكوم شدن نمرود

آوازه مخالفت ابراهيم با طاغوت‏پرستى و بت‏پرستى در همه شكلهايش در همه جا پيچيد، و به عنوان يك حادثه بزرگ در رأس اخبار قرار گرفت، نمرود كه از همه بيشتر در اين باره، حساس بود فرمان داد بى درنگ ابراهيم را به حضورش بياورند، تا بلكه از راه تطميع و تهديد، قفل سكوت بر دهان او بزند، ابراهيم را نزد نمرود آوردند.

نمرود بر سر ابراهيم فرياد زد و پس از اعتراض به كارهاى او گفت:

خداى تو كيست؟

ابراهيم: خداى من كسى است كه مرگ و زندگى در دست اوست.

نمرود از راه سفسطه و غلطاندازى وارد بحث شد، و گفت: اى بى خبر! اين كه در اختيار من است، من زنده مى‏كنم و مى‏ميرانم، مگر نمى‏بينى مجرم محكوم به اعدام را آزاد مى‏كنم، و زندانى غير محكوم به اعدام را اگر بخواهم اعدا مى‏نمايم.

آن گاه دستور داد يك شخص اعدامى را آزاد كردند، و يك نفر غير محكوم به اعدام را اعدام نمودند.

ابراهيم بى درنگ استدلال خود را عوض كرد و گفت: تنها زندگى و مرگ نيست بلكه همه جهان هستى به دست خدا است، بر همين اساس، خداى من كسى است كه صبحگاهان خورشيد را از افق مشرق بيرون مى‏آورد و غروب، آن را در افق مغرب فرو مى‏برد، اگر راست مى‏گويى كه تو خداى مردم هستى، خورشيد را به عكس از افق مغرب بيرون آر، و در افق مشرق، فرو بر.

نمرود در برابر اين استدلال نتوانست غلطاندازى كند، آن چنان گيج و بهت زده شد كه از سخن گفتن درمانده گرديد.(200)

نمرود ديد اگر آشكارا با ابراهيم دشمنى كند، رسوائيش بيشتر مى‏شود، ناچار دست از ابراهيم كشيد تا در يك فرصت مناسب از او انتقام بگيرد، اما جاسوسان خود را در همه جا گماشت تا مردم را از تماس با ابراهيم بترسانند و دور سازند.(201)

قصه هاي قرآني محمدي اشتهاردي


free b2evolution skin


فرم در حال بارگذاری ...