قصه 33
طاغوتى به نام نمرود و خواب هولناك او
در سرزمين بين النهرين (بين دجله وفرات واقع در كشور عراق كنونى) شهرى زيبا و پرجمعيت به نام بابِل قرار داشت كه (روزگارى اسكندر، آن را پايتخت ناحيه شرقى امپراطورى خود نموده بود،) طاغوتى ديكتاتور به نام نِمرود فرزند كوش بن حام در آن جا سلطنت مىكرد.
بابل پايتخت نِمرود، غرق در بت پرستى و انحرافات مختلف و فساد بود، هوسبازى، شرابخوارى، قماربازى، آلودگىهاى جنسى، فساد مالى و هرگونه زشتى از در و ديوار آن مىباريد.
مردم در طبقات گوناگون زندگى مىكردند و در مجموع به دو طبقه زيردست و زبردست، تقسيم شده بودند، حاكم خودپرست كه سراسر زندگيش در تجاوز و فساد و انحراف خلاصه مىشد، بر آن مردم فرمانروايى مىكرد، محيط از هر نظر تيره و تار بود و شب ظلمانى گناه و آلودگى بر همه چيز سايه افكنده بود، و در انتظار صبح سعادت به سر مىبرد.
نمرود علاوه بر بابل، بر ساير نقاط جهان نيز حكومت مىكرد، چنان كه امام صادق عليهالسلام فرمود: چهار نفر بر سراسر زمين سلطنت كردند، دو نفر از آنها از مؤمنان به نام سليمان بن داود و ذوالقرنين و دونفر از آنها از كافران به نام نمرود و بخت النصر بودند.(181)
خداوند به مردم ستمديده و رنج كشيده بابل لطف كرد و اراده نمود تا رهبرى صالح و لايق به سوى آنها بفرستد و آنها را از چنگال جهل و نادانى، بت پرستى و طاغوت پرستى نجات دهد، و از زير چكمه ستمگران نمرودى رهايى بخشد، آن رهبر صالح ولايق، همان ابراهيم خليل بود، كه هنوز چشم به جهان نگشوده بود.
عموى ابراهيم به نام آزر، از بتپرستان و هواداران نمرود بود و در علم نجوم و ستارهشناسى اطلاعات وسيع داشت، و از مشاوران نزديك نمرود به شمار مىآمد.
آزر با استفاده از علم ستارهشناسى چنين فهميد كه امسال پسرى چشم به جهان مىگشايد كه سرنگونى رژيم نمرود به دست او است، او بى درنگ خود را به محضر نمرود رسانيد، و اين موضوع را به نمرود گزارش داد.
عجيب اين كه در همين وقت همزمان نمرود در عالم خواب ديد كه ستارهاى در آسمان درخشيد و نور آن بر نور خورشيد و ماه، چيره گرديد.
پس از آن كه نمرود از خواب بيدار شد، دانشمندان تعبير كننده خواب را به حضور طلبيد و خواب ديدن خود را براى آنها تعريف كرد، آنها گفتند: تعبير اين خواب اين است كه به زودى كودكى به دنيا مىآيد كه سرنگونى تو و رژيم تو به دست او انجام مىشود.
نمرود بر اثر گزارش منجم، و تعبير دانشمند تعبير كننده خواب، به وحشت افتاد، بسيار نگران شد، منجمين و دانشمندان تعبير خواب را حاضر كرد و با آنها به مشورت پرداخت، سرانجام اطمينان يافت كه گزارشات، درست است، اعصابش خرد شد، و وحشت و نگرانيش افزايش يافت، و اضطراب و دلهره تار و پود وجودش را فرا گرفت. (182)
قصه هاي قرآني محمدي اشتهاردي
فرم در حال بارگذاری ...
فید نظر برای این مطلب