قصه 23
فرازهايى از دعوت منطقى و دلسوزانه حضرت صالح عليهالسلام
حضرت صالح عليهالسلام، در دعوت و راهنمايى مردم، از راههاى گوناگون وارد شده و به نصيحت آنها پرداخت، در اين جا نظر شما را به چند نمونه از برنامههاى تبليغى حضرت صالح عليهالسلام جلب مىكنيم:
اى قوم من! من براى شما فرستاده امينى هستم، پرهيزكار باشيد و از من پيروى كنيد، من در برابر اين دعوت، از شما اجر و پاداشى نمىخواهم، اجر من تنها از جانب پروردگار جهانيان است، آيا شما مىپنداريد هميشه در نهايت امنيّت در ميان نعمتهايى كه در دنيا وجود دارد، باقى مىمانيد؟ و در كنار اين باغها و چشمهها، زراعتها و نخلهايى كه ميوههايش شيرين و رسيده است جاودانه خواهيد ماند؟
شما از كوهها خانههايى مىتراشيد، و در آن به عيش و نوش مىپردازيد، اين امور شما را سرمست و غافل ساخته است، از زندان خودپرستى بيرون آييد، و به فضاى خداپرستى وارد شويد.
از اسرافكاران و دنياپرستان مرفه پيروى نكنيد، آنان كه به فساد و تباهى دامن مىزنند، و در فكر اصلاح نيستند.(148)
اى مردم! خداى يكتا و بى همتا را بپرستيد، كه جز او چيز ديگرى خداى شما نيست، همان خدايى كه شما را از زمين آفريد، و آبادانى آن را به شما واگذار نمود، از او آمرزش بطلبيد، سپس به سوى او بازگرديد، كه پروردگارم (به بندگان خود) نزديك، و اجابتكننده تقاضاى شما است.
قوم گفتند: اى صالح! تو پيش از اين مايه اميد ما بودى، آيا ما را از پرستش آنچه پدرانمان مىپرستيدند، نهى مىكنى؟ و ما در مورد آنچه ما را به سوى آن دعوت مىكنى، در شك و ترديد هستيم.
حضرت صالح عليهالسلام فرمود: اى قوم من! اگر من دليل آشكارى از پروردگارم داشته باشم، و رحمت او به سراغم آمده باشد آيا مىتوانم از ابلاغ رسالت او سرپيچى كنم؟ اگر من نافرمانى او كنم، چه كسى مىتواند مرا در برابر او يارى دهد، بنابراين سخنان شما، چيزى جز اطمينان به زيانكار بودن شما نمىافزايد.(149)
بنابراين به خود آييد، و درست فكر كنيد و بدانيد كه راه نجات و رستگارى شما در نفى معبودهاى باطل و آمدن زير پوشش پرستش معبود يكتا و بى همتا است.
اى مردم! چرا براى انجام بدى قبل از نيكى شتاب مىكنيد؟ و به جاى شتافتن به سوى رحمت الهى، به سوى عذاب خدا حركت مىنماييد؟ چرا از درگاه خداوند، تقاضاى عفو و آمرزش نمىكنيد؟ كه اگر چنين كنيد شايد مشمول رحمت الهى شويد، اين همه لجاجت و خيره سرى و غفلت براى چيست؟(150)
كوتاه سخن آن كه، تمام رسالت و دعوت اين پيامبر بزرگ در اين جمله خلاصه مىشد كه:
أنِ اعبدُوا اللهَ؛ خدا را بپرستيد.(151)
آرى بندگى خدا، زيربنا و عصاره همه تعليمات فرستادگان خدا است.
حضرت صالح عليهالسلام در دعوت قوم خود، نهايت محبت و دلسوزى را نمود و با تعبير مكرر اى قوم من! خواست تا حس خويشاوندى آنها را به سوى خود جلب كند، ولى آنها در برابر آن همه دلسوزىها، و منطق و راهنمايىهاى مهرانگيز صالح عليهالسلام، با طغيان و سركشى لجوجانه، دعوت صالح عليهالسلام را رد كردند، و بى شرمانه و گستاخانه در برابر او و دعوتهاى دلسوزانه او، ايستادند، و به كارشكنى و مخالفت شديد پرداختند.
مخالفت آنها عمومى بود و جز اندكى به آن حضرت ايمان نياوردند، مطابق بعضى از روايات اين گروه اندك، پس از ديدن معجزه پيدايش ناقه صالح، ايمان آوردند، نخست هفتاد نفر بودند، سپس مرتد شدند و تنها شش نفر از آنها باقى ماند، كه يكى از آنها هم در شك و ترديد به سر مىبرد و سرانجام به مخالفان پيوست.(152)
بعضى تعداد ايمان آورندگان به صالح عليهالسلام را كه از عذاب نجات يافتند، تا چهارهزار نفر نوشتهاند.(153)
عكس العمل شديد قوم ثمود، در برابر دعوت صالح عليهالسلام
حضرت صالح دهها سال، قوم ثمود را به سوى خدا و يكتاپرستى دعوت كرد، ولى قوم ثمود با برخوردهاى شديد و لجاجت سخت از پاسخ مثبت به صالح عليهالسلام امتناع ورزيدند، و با تهمتهاى ناجوانمردانه به آن حضرت، به كارشكنى پرداختند.
گفتند: آيا ما از بشرى از جنس خود پيروى كنيم؟ اگر چنين كنيم درگمراهى و جنون خواهيم بود، آيا در ميان ما تنها بر اين شخص (صالح) وحى نازل شده است؟ نه، او آدم بسيار دروغگوى و هوسبازى است.(154)
صالح عليهالسلام به اندرز دلسوزانه قوم پرداخت، و آنها را از عذاب سختى الهى هشدار داد، و اعلام كرد تا عذاب نيامده، خود را در پرتو ايمان نجات دهيد و از خواب غفلت بيدار شده و از طغيان وسركشى، دست بكشيد، چرا كه خميرمايه گمراهىها، غرور و سرمستى است. ولى سركشى و غرور آن قوم به جايى رسيد كه بروز حضرت صالح و اصحابش را به فال بد گرفتند و آنها را دروغگو خواندند و وجود آنها را مايه بدبختى خود دانستند، با اين كه سزاوار بود آن حضرت و اصحابش را مايه بركت و سعادت ابدى بدانند.
صالح عليهالسلام به آنها فرمود:
طائِرُكُم عِندَ اللهِ بَل اَنتُم قومٌ تُفتَنُونَ؛
فال بد و بخت و طالع شما در نزد خدا است، او است كه شما را (نه ما را) به خاطر اعمالتان گرفتار مصائب و بدبختى ساخته است.
و اين برنامه، در حقيقت آزمايش بزرگ الهى براى شما است، اينها هشدار و بيدارباش است، تا كسانى كه شايستگى و قابليت دارند، از خواب غفلت بيدار گردند، و با اصلاح مسير خود، به سوى تكامل و خداى بزرگ، راه يابند.(155)
برخورد شديد قوم ثمود به جايى رسيد كه به گروههاى نُه گانه تقسيم شدند، و با سازماندهى و برنامهريزى فسادانگيز خود، به كارشكنى پرداختند، و به همديگر گفتند: بياييد به خدا سوگند ياد كنيم كه بر صالح عليهالسلام و خانوادهاش شبيخون بزنيم و آنها را به قتل رسانيم، سپس به كسى كه مطالبه خون او را مىكند بگوييم ما از خانواده او خبر نداشتيم، و ما در ادعاى خود راستگو هستيم.(156)
قصه هاي قرآني محمدي اشتهاردي
فرم در حال بارگذاری ...
فید نظر برای این مطلب