21
مرداد
قاصدك15
خدمت از ماست …
همین اعتمادش به مردم بود
که کردها آنقدر می خواستندش…
سنندج تازه آزاد شده بود.هنوز امنیت نداشت.
داشتیم می رفتیم باشگاه افسران.
یک نفر جلوی ماشینمان را گرفت
“آقا خانم من مریض است ؛ خیلی حالش بد است ،خواهش می کنم …”
نگذاشت حرفش را تمام کند
-سوار شو بریم!
گفتم: “حاجی منطقه نا امنه!نباید به کسی اعتماد کرد”
گفت : “نترس دشمن ما ضد انقلاب بود که از شهر بیرون رفت.مردم با ما هستند! “
همین اعتمادش به مردم بود
که کردها آنقدر می خواستندش.
(منبع : کتاب خدمت از ماست)
فرم در حال بارگذاری ...
فید نظر برای این مطلب