فلسفه نامگذاری صحرای عرفات
راغب اصفهانی میگوید: عرفات نام جایگاه و منطقهای است و از آنرو «عرفات» نامیده شد، چون میان آدم و حواء در این منطقه - پس از هبوط آدم بر «سرندیب» و فرود حواء در «جده» و به دور افتادن آنها از یکدیگر و دگرگونهشدن چهره آنها - شناختی حاصل شد. [و دور افتادگان از یکدیگر در اینجا همدگر را شناختند؛ دور افتادگانی که درصدد یافتن یکدیگر، راه دور و درازی درمینوردیدند و در جستوجوی همدگر رنجها بر خود هموار ساختند تا آنکه بر پهنه عرفات به هم رسیدند و به شناخت یکدیگر توفیق یافتند].
اگر چنان توجیهی در نامگذاری «عرفات» مقرون به صحت باشد، این سرزمین و وقوف در آن سمبل و رمز و نشانهای است که مسلمانانِ به دور افتاده از یکدیگر میتوانند در این کانون تجمع، به تعارف و شناخت یکدیگر توفیق یابند و با تعارف، به تألف و انس و همبستگی با یکدیگر نایل آیند. آدم و حواء در این منطقه به هدف خود رسیدند و همدیگر را شناختند. بدینترتیب، نژاد و نسل آنها نیز باید با وقوف در این منطقه، به معرفت حال یکدیگر دست یابند و تشتت و بیگانگی و پراکندگی خود را - با توجه به اینکه هرکدام از سرزمینهای دور بدینجا میآیند - با آمدن و وقوف در این جایگاه، به همبستگی و پیوستگی و خویشاوندی دینی و انسانی تبدیل کنند و از این رهگذر، غربت خود را به قربت و قرابت باز آورند. همچنین دوست و دشمن را نیز با درنگهای آمیخته به تفکر شناسایی کنند. هیچ کسی انسان را بیش از خدا دوست نمیدارد و هیچ دوستی بهتر از خدا در عالم وجود ندارد. بنابراین، باید در این جایگاه، رهیده از انگیزههای دنیوی - که جایگاهی درخور تفکر و تدبر است- برای برآورده شدن نیاز خویش در پی غیر خدا نباشد، بلکه تنها خدای مهربان را بجوید. امام سجاد (ع) در عرفات مرد تهیدستی را دید که از مردم گدایی میکرد. به او فرمود: وای بر تو! در چنین روز، غیر خدا را سراغ میگیری. در چنین روزی این امید وجود دارد انسانهایی که هنوز چشم به دنیا نگشودهاند و هنوز به دنیا نیامدهاند، از لطف و مرحمت الهی برخوردار باشند. از امام صادق (ع) سؤال شد: «عرفات را چرا عرفات مینامند؟» حضرت فرمود: إنَّ جَبْرَئیلَ خَرَجَ بِإِبْراهِیمَ (ع) یَوْمَ عَرَفَةَ، فَلَمّا زالَتِ الشَّمسُ، قالَ لَهُ جَبْرَئیلُ: یا إِبْراهیمُ اِعْتَرِفْ بِذَنْبِکَ وَاعْرِفْ مَناسِکَکَ، فَسُمِّیَتْ عَرَفاتٍ، لِقَوْلِ جَبْرَئیلَ: اِعْتَرِفْ فَاعْتَرَفَ. جبرئیل، حضرت ابراهیم (ع) را روز عرفه به این مکان آورد. چون ظهر فرا رسید، جبرئیل گفت: «ای ابراهیم! به گناه خود اعتراف کن و مناسکت را بیاموز» . چون جبرئیل گفت اعتراف کن، پس اعتراف کرد. لذا این سرزمین عرفات نامیده شد. بنابر قولی، حضرت ابراهیم (ع) در این سرزمین خواب دید که اسماعیل (ع) را در راه خدا قربانی میکند و به وظیفه خود عارف شد.
مفسّران نوشتهاند: علّت نام عرفات آن است که ابراهیم (ع) شبی خواب دید که باید فرزندش را قربانی کند. چون روز شد در فکر فرو رفت. ازاینرو، آن روز را «ترویه» نامیدند و چون شب بعد همان خواب را دید و دانست که خواب حق است، نه شیطانی؛ آن شب را «عرفه» نامید. بعضی هم نوشتهاند: چون اسماعیل در آن روز آب پیدا کرد و سیراب شد، آن روز را ترویه گفتند و عرفات به این جهت گفتند که جبرئیل، شب احکام حج را آورد و پیغمبر فرمود: «قد عرفت» . رفتن به سوی عرفات، از زمان حضرت آدم (ع) سنت شد. حضرت آدم (ع) با همراهی جبرئیل اعمال حج و از جمله وقوف در عرفات را به عنوان سنت حج بناگذارد. امام صادق (ع) در این باره فرمودند: سُمِّیَتِ التَّرْوِیَةُ لأَنَّ جَبرَئیلَ (ع) أَتَی إِبْرَاهِیمَ (ع) یَوْمَ التَّرْوِیَةِ، فَقَالَ: یَا إِبْرَاهِیمُ ارْتَوِ مِنَ المَاءِ لَکَ وَ لأَهْلِکَ وَ لَمْ یَکُنْ بَیْنَ مَکَّةَ وَ عَرَفَاتٍ مَاء.روز ترویه را ترویه نامیدند، چون جبرئیل در چنین روزی، نزد حضرت ابراهیم (ع) آمد و گفت: «ای ابراهیم! برای خود و خانوادهات آب بردار» و میان مکه و عرفات آبی نبود. حضرت ابراهیم (ع) پیش از روز نهم ذیحجه در خواب دید که اسماعیل (ع) را ذبح میکند. هنگامی که بیدار شد، به حالت تروی و فکر فرو رفت که آیا این رؤیا الهی و به منزله دستور آسمانی است، یا نه. ازاینرو، روز هشتم را «یومالترویه» مینامند. ولی ممکن است وجه تسمیه آن به «یومالترویه» این باشد که در آن روز، برای سقایت حجگزاران، آبگیری میکردند تا زائران را در عرفات و مشعر و منا آب دهند؛ چنانکه امامصادق (ع) فرمود: إنَّ إبراهیمَ أتاهُ جَبرئیلُ عِندَ زَوالِ الشَّمْسِ مِنْ یَومِ التَّرْویةِ فقال: یا إبراهیمُ! ارْتَوِ مِنَ الْماءِ لَکَ ولأهلِکَ. ولَمْ یَکُنْ بینَ مَکَّهَ وعَرَفاتٍ یَوْمئذٍ ماءٌ فَسُمِّیَتْ التَّروِیةَ لِذلک روز ترویه و هنگام زوال خورشید، جبرئیل نزد ابراهیم آمد و گفت: ای ابراهیم! برای خود و خانوادهات آب بردار، و در آن روز بین مکه و عرفات آبی نبود. این رؤیا، در شب نهم ذیحجه نیز برای حضرت ابراهیم (ع) تکرار شد. ازاینرو، آن حضرت یقین پیدا کرد که باید فرزند خود اسماعیل را ذبح کند. این معرفت در روز نهم و در سرزمین عرفات حاصل شد و بدین سبب، آن روز را «عرفه» و آن سرزمین را «عرفات» نامیدند. ترویه به آب اشاره دارد و سرّ آن «آب معرفت» است؛ معرفتی که در عرفات به ظهور میرسد. آب معرفت و زلال حیات، به جان تشنهای میرسد که از هر کجا بریده باشد و از همه جا ناامید رو به خدا آورد. در حالت انقطاع است که خداوند مهربان به تن خسته و روح رنجور نظر میفرماید و شعلههای آتشین محبت را در وجود او زنده میکند و آب زلال معرفت را به کام او میریزد. عارفی که آب معرفت نوشد، برق شهود در نگاهش میدرخشد، از رحمت و هدایت الهی بهرهمند شده، از منبع فیض، رزق میخورد و مستعد دریافت معرفت میشود و خود را برای ورود به صحنه عرفات مهیا میکند. پیامبر اکرم (ص) ، روز عرفه را در «نمره» فرود آمد. در کنار این سنگ پارچهای بستند تا پیامبر (ص) در سایه آن بنشیند. سالهای بعد نیز نبی اکرم (ص) در آنجا وقوف میکرد و نماز ظهر و عصر میگزارد. صحرای مقدس عرفات، در سال دهم هجری شاهد آخرین حج پیامبر (ص) بود. در مورد علت نامگذاری صحرای عرفات، چند نکته وجود دارد:
الف) وقتی جبرئیل مراسم حج را به آدم (ع) یا به ابراهیم خلیل (ع) آموخت، در پایان به او گفت: « عَرَفْت؟ » ؛ «آیا شناختی؟»
ب) آدم و حوّا، در این منطقه یکدیگر را شناختند: « تَعارَفا » و بازیافتند؛ ج) عرفات از آن رو به این نام شناخته شد که مردم در این سرزمین به گناهان خود اعتراف میکنند؛
د) برخی هم عرفه را به معنای کوه گرفتهاند. نویسنده کتاب «مسالک الأفهام» نوشته است: گرچه در وجه تسمیه عرفات (این سرزمین وسیع) جنبههای گوناگونی ذکر شده ولی بهتر آن است که بگوییم این سرزمین وسیع با جذبه روحانی و معنوی عجیبی که دارد، فضای بسیار مناسبی برای کسب معرفت پروردگار و شناسایی ذاتِ پاک او است و مشعر را هم از آن جهت «مشعر» گویند که «مَعلَم و نشانهای است از این مراسم پرشکوه حجّ»
بنابراین، این سرزمین را به دو وجه عرفات نامیدهاند: یا به علت «اعتراف» به گناه؛ هرچند گناه ابراهیم (ع) به معنای خاصی است که با عصمت آن بزرگوار سازگاری دارد یا به علت «معرفت» به عبادت بوده است. البته اعتراف هم به معرفت باز میگردد؛ زیرا اعتراف، به معنای معرفت به معاصی است. پس، نام عرفات به لطیفهای عرفانی اشاره دارد که همان معرفت است و عرفات هم چیزی جز معرفت نیست. در وقوف عرفات، انسان به معارف الهی واقف میشود و درمییابد که خدا، همه نیازهای او را میداند و قادر به رفع آنهاست و میداند که خدا به درون و بیرون او ناظر و آگاه است. آنجا با خدای خود عهد میکند که من کسی را به چیزی امر و نهی نمیکنم، جز آنکه خود در آن پیشقدم باشم. اگر انسانی به اسرار حج و به باطن اعمال اماکن مقدسه آن توجهی نداشته باشد، بیشک، از سازندگیهای حج محروم خواهد شد و شاید کلام امام سجاد (ع) بر او صدق کند که فرمود: «چه بسیارند ضجه زنان و چه اندکاند حجگزاران!»
منبع: عرفه و عرفات/ سيدعباس اسلامي
فرم در حال بارگذاری ...
فید نظر برای این مطلب