6
اسفند

فاطمه در سوگ پدر

به روایت فضه، فاطمه علیهاالسلام تا هفت روز در خانه نشسته، به عزاداری پدر مشغول بود و در روز هشتم در حالی که از شدت غم و اندوه، رنگ بر چهره نداشت، به همراه مردم مدینه روانه‌ی مرقد پاک رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم شد و با آهنگی ضعیف شروع به درد دل نمود و آنچه در دل داشت بر زبان آورد و خطاب به رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم گفت:
«توانم از دست رفت، اندامم به سستی گرایید، مورد شماتت دشمن قرار گرفتم و غم و اندوه نابودم کرد و مرا کشت.

پدرم! سرگردان و حیران و تنها و بی‌کس ماندم، صدایم خاموش شد، پشتم شکست، زندگی‌ام تیره شد و روزگارم تاریک گشت.
پدرم! پس از تو، به هنگام وحشت و تنهایی مونسی نمی‌یابم. کسی نیست که از ریزش اشکم جلوگیری کند، یاوری برای ناتوانی‌ام نیست، با رحلت تو نزول قرآن و فرود آمدن جبرئیل و میکائیل قطع شد.
پدر! پس از تو اسباب دگرگون گشت و همه درها به روی من بسته شد، از دنیا دل بریدم، تا جان در بدنم هست، در فراق تو خواهم گریست، شوق مردن و آمدن به نزد تو پایان نیافتنی است و غم و اندوه من بی‌انتهاست.»


سپس به سرودن این شعر پرداخته، فرمود:
«پدر! اندوه من بر ماتم تو اندوهی شدید است.
و قلبم در فراق تو به شدّت مضطرب است.
هر روز که از دوریت می‌گذرد، بر سوزش قلبم افزوده می‌گردد.
و غم دوریت چیزی نیست که فراموشم شود.
آه! اندوه من بزرگ است. تسلّی بخش قلبم از دستم رفت.
گریه و ناله‌ام هر لحظه فزونی می‌یابد.
قلبی که در مصیبت تو بتواند صبر کند،[1]
آنگاه ناله را سر داده، با صدای بلند گفت:
پدر! دنیا که به طراوت وجود تو درخشان بود، اکنون انوارش را از ما دریغ می‌کند و فروغش را از ما برمی‌گرداند.
پدر! دائماً افسوس خواهم خورد تا آنکه تو را ملاقات کنم.
پدر! از هنگام فراق تو، خواب از چشمانم برفت.
پدر! بیوه‌زنان و بیچارگان را به که واگذاشتی؟
پدر! امّت تو تا روز رستاخیز به چه کسی روی آورند؟
پدر! پس از تو ضعیف و ناتوان شدیم و مردم از ما گریزان.
پدر! تا بودی، در میان مردم از احترام برخوردار بودیم. کدام اشک است که در فراق تو سرازیر نشود؟ کدام اندوه است که پس از تو پی‌درپی نیاید و کدام چشم است که بعد از این خواب بر او راه یابد؟ تو بهار دین و فروغ پیامبران بودی. پس چگونه در عزای تو کوهها از هم پاشیده نشود و دریاها به خروش نیاید و زمین نلرزد؟
پدر! دچار بلا و گرفتاری بزرگ شده‌ام، چه مصیبت تو بزرگ مصیبتی است. در مصیبتی بزرگ افکنده شدم. آسمان و زمین در مرگ تو بگریستند، منبر تو از بیانات نبوت و رسالت محروم شد، محرابت از مناجات تو خالی ماند، قبری که تو را در برگرفته شادمان گشت، بهشت آرزومند و مشتاق زیارت تو و شنیدن دعا و نماز توست.

پدر! چه تاریک است جلسات تو![2]
پدر! تا تو را ملاقات نکنم، حسرت و آه من پایان نخواهد پذیرفت.
پدر! به گریه‌ها و ناله‌های ابوالحسن، علی بن ابی‌طالب علیه‌السلام، گوش فراده که امین تو، پدر حسنین علیهماالسلام، برادر، جانشین و حبیبت است. کسی است که تو او را از کودکی بزرگ کرده، در بزرگسالی، برادرش خواندی و او را نیکوتر از همه‌ی اصحاب و دوستان و مهاجرین و انصار به شمار آوردی.
ماتم، همه‌ی ما را در بر گرفته، گریه نابودمان کرده، غم و اندوه از ما دست بردار نیست.
فاطمه علیهاالسلام به قدری گریه کرد که نزدیک بود روح از بدنش جدا شود. آنگاه به خواندن اشعار دیگری پرداخت:
صبرم اندک و شکیبایی از من گریخت.
به خاطر آنکه خاتم پیامبران از دستم رفت.
ای چشم! فراوان اشک بریز و از ریزش خون دریغ مکن.
ای پیامبر و ای برگزیده خدا و ای پشت و پناه یتیمان و ناتوانان!
کوهها، وحوش، پرندگان، زمین و آسمان، در مرگت گریستند.
سرورم! جحون، رکن، مشعر و بطحا در ماتم تو به گریه آمدند. محراب و اوراق قرآن تو از بام تا شام آشکارا گریه کردند.
اسلام به خاطر مرگ تو گریست، زیرا در میان امّت تو از هر غریبی غریب‌تر شد.
منبری که بر آن می‌نشستی اکنون، پس از خاموشی فروغ تو، در خاموشی لب فرو بسته است.

بارخدایا! به زودی مرگم را برسان. ای سرورم! دیگر طاقت زندگی برایم نیست.
آنگاه، فاطمه زهرا علیهاالسلام مشتی از تربت قبر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم برگرفت و بویید و گفت:
به آنکه در زیر انبوه خاک نهفته است بگو: ای که ناله و ندایم را می‌شنوی، مصیبتهایی که بر من فروریخت، اگر بر روزها فرومی‌ریخت، به شب مبدل می‌شدند. سایه‌ی محمد صلی الله علیه و آله و سلم پناهم بود. از هیچ ظلم و ستمی هراس نداشتم. امروز در برابر خواری، ذلیل و خاضعم. از ستم، خود را نگه می‌دارم و ستمگر را با ردای خود دور می‌کنم. اگر قُمری در شبی بر شاخه‌ای از غم و اندوه گریست، من صبحگاهان گریستم. بعد از تو اندوه مونسم شد. کار من اشک ریختن است. [3] .
آنگاه به خانه‌اش برگشت و باز گریه کرد. تنی رنجور، چشمی گریان و قلبی سوزان داشت. سرش را می‌بست و روی پا نمی‌توانست بایستد. ساعت به ساعت بیهوش می‌شد و خطاب به حسنین علیهماالسلام می‌فرمود:
کجا رفت آنکه عزیزتان می‌داشت و شما را بر دوش خویش حمل می‌کرد؟ کجا رفت پدرتان، همان کسی که بیش از همه، شما را دوست داشت و نمی‌گذاشت بر روی زمین راه بروید؟ دیگر کسی را نمی‌بینم که در خانه‌ام را بگشاید و شما را بر دوش خود حمل کند.

منبع:

[1] ناسخ التواریخ،جلد چهارم از کتاب دوم، صص 38-39- 40- 41-152

[2] زندگانی حضرت زینب علیهاالسلام، ص 68

[3] بیت‌الاحزان، ج 1، ص 29- 31، فاطمه علیهاالسلام من المهد الی اللحد، ص 306- 311.


free b2evolution skin


فرم در حال بارگذاری ...

 
مداحی های محرم